شهریار در سن چهار سالگى، که طفل کوچک و خردسالى بود، نخستین شعرش را سرود و از همان دوران کودکى، تحصیلات مقدماتى را با فراگیرى گلستان سعدى و نصاب، در مکتب خانه هاى روستائى و هم چنین نزد پدر دانشمندش ادامه داد و همواره با اشعار شاعران معروف، سخت انس و الفت داشت.
استاد شهریار پس از تحصیلات مقدماتى و طى دوره متوسطه در سال ۱۳۰۰ هجرى شمسى، که پانزده ساله بود، به تهران رفت و تحصیلات خود را در مدرسه دارالفنون ادامه داد. سه سال بعد از مدرسه دارالفنون فارغ التحصیل گردید و وارد مدرسه طب شد. پنج سال در رشته پزشکى تحصیل کرد و کمتر از یک سال دیگر براى تکمیل درس پزشکى و گرفتن درجه دکتراى پزشکى وى باقى مانده بود،که دچار عشق مجازی شد واین عشق سرنوشت اورا کاملا تغییر داد او عاشق دختر صاحب خانه خود به نام ثریا شده بود بعد از خواستگاری آنها به او قول اتمام درس را دادند که چند ما بیشتر نمانده بود در این فاصله یکی از رجال سیاسی کشور به خواستگاری ثریا می رود وبعد هم با او ازدواج می کند .بعد از ازدواج متوجه می شود که شخصی قبل از او عاشق همسرش بوده اول استاد شهریار را زندانی می کند به نیت کشتن ثریا به پای او می افتد وتقاضا می کند که خون بی گناهی را نریزد شوهر ثریا هم شهریار را سه سال تبعید می کند ودیگر اجازه تحصیل به او نمی دهد .
استاد شهریار در دوران تبعید، به خراسان رفت و به دیدار ((کمال المک)) نقاش معروف شتافت وبه او گفت: که وساطتت کند تا ادامه تحصیل بدهد کمال الملک هم در جواب به او گفت:این قاطر چی ها کی هستند که او بخواهد به آنها روبیندازد. آنگاه شعر زیبائى تحت عنوان ((زیارت کمال الملک)) سرود و به این هنرمند نقاش تقدیم کرد.او تا سال ۱۳۱۴ هجرى شمسى، در خراسان بود، سپس به تهران بازگشت و با کمک دوستانش در بانک کشاورزى تهران مشغول به کار گردید.
وى در سال ۱۳۱۶ شمسى پدرش را از دست داد. این حادثه براى شهریار بسیار ناگوار بود. علاوه بر این سرپرستى خانواده پدرش نیز به او واگذار گردید هنوز آثار اندوه مرگ پدر، در چهره شهریار از بین نرفته بود که برادرش نیز فوت کرد و سرپرستى مادر، همسر برادر و چهار فرزندان برادرش را به عهده او قرار گرفت و همانند یک پدر مهربان و دلسوز از آنها مواظبت مى کرد و با تمام وجود، زندگى آنها را اداره مى نمود.
چند سال بعد، مادرش بدرود حیات گفت. استاد شهریار بعد از رحلت مادر دچار افسردگی بسیار شدید شد طوری که اورا در بیمارستان بستری کردند در این زمان سن ایشان ۴۶بود ثریا که تن به یک ازدواج اجباری داده بود بعداز شنیدن خبر کسالت شهریار برای عیادت به بیمارستان آمد ودر آنجا گفت که حاضر است آلان با او ازدواج کند در این هنگام شهریار بعد از گریه بسیار این شعر بسیار زیبا را سرود:
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا
استادبعد از کمی بهبود از بیمارستان مرخص شد دوستان به این فکر افتادند تا سر وسامانی به زندگی او بدهند به همین خاطر از دختر عمه ایشان که همسرش از دنیا رفته بود وسه فرزنداشت خواستگاری کردند که او در جواب گفته بود او مردی رنج کشیده است ومن خودم سختی بسیار دیده ام به همین خاطر حوصله ایشان را ندارم در عوض دختر ایشان که بیست هفت سال سن داشت ومعلم بود حاضر به ازدواج با ایشان شد نتیجه این ازدواج یک پسر وسه دختر می باشدهمسر استاد در سن چهل و هفت سالگی در تهران بر اثر سکته از دنیا رفت واستاد را با چهار فرزند کوچک تنها گذاشت.
استاد شهریار همواره اشعار خواجه حافظ شیرازى را زمزمه مى کرد و با عشق وصف ناپذیرى دلباخته اشعار و افکار عرفانى حافظ شیرازى بود.موهبت خدادادى، طبع لطیف، استعداد سرشار، روح حساس و سرگشته و پرشور شهریار، به گونه اى بود که روز به روز اشعار او پرشورتر و حساس تر مى گوید.
یک بار در سن هفت سالگى، از حرف مادرش سرپیچى کرد و سخن مادر را گوش نداد، اما به اندازه اى روحش لطیف و حساس بود که به شدت پیش خود احساس گناه کرد و وجدانش ضربه خورد و در گوشه اى نشست و شعر زیر را سرود و با تقدیم آن به مادرش، از او عذر خواهى کرد:
مردم آزار شدم، واى به من
پس از پیروزى انقلاب شکوهمند اسلامى ایران، استاد شهریار به مناسبتهاى گوناگون، با سروده هاى زیبا و موثرش، همگام با مردم انقلابى و مومن فعالیت مى کرد، که از آن میان مى توان به قطعه زیبائى که در توصیف مبارزان بسیجى سروده است، اشاره کرد. مهمترین اثر استاد شهریار، شعر ((حیدر بابا)) مى باشد که از لحاظ احساسى در سطح فوق العادهاى قرار دارد و بى نظیر است.
درباره مهارت و سادگى سروده هاى او گفته اند:((شهریار شعر را به روستا برده، هم چنان که خبر زندگى در روستا را به شهر آورده، بى آنکه روابط عمیق اجتماعى روستائیان را هدف قرار داده باشد)).
استاد شهریار، ارادت و عشق خاصى به خاندان پیغمبر صلى الله علیه و آله داشت غزل ((قیام محمد صلى الله علیه و آله)) درباره پیامبر اسلام، غزلهاى: مناجات، و کاروان کربلا و مثنوى ((شب و على علیه السلام)) درباره على علیه السلام و امام حسین علیه السلام را سروده، که بارها در مطبوعات و کتابها و مجموعه هاى مختلف به چاپ رسیده است.
او هر گاه شعرى را که در رثاى حضرت امام حسین علیه السلام سروده بود، مى خواند، خود آنقدر گریه مى کرد که تا پایان خواندن شعر بارها در اثر گریه و بى تابى زیاد صدایش قطع مى شود و شنوندگان هم به گریه و ناله مى افتادند.
شعاع شعر و ادب شهریار، در مجامع ادبى و فرهنگى آنقدر اوج گرفت، که در زمان حیاتش به منظور تجلیل از مقام رفیع وى در روزهاى ۲۹ تا ۳۱ فروردین ماه سال ۱۳۶۳ در تالار وحدت دانشگاه تبریز ((کنگره بزرگداشت استاد محمد حسین شهریار)) برگزار گردید، شخصیتهاى روحانى و علمى و فرهنگى و بسیارى از شاعران و ادیبان سراسر کشور و جمعیت بى نظیرى در این مراسم شرکت کردند، و ضمن اشعار و سخنرانىها مقام او را ستودند.