شاعر، صوفى و هنرمند سده سیزدهم و چهاردهم. او در روستاى کناره، از توابع مرودشت، بهدنیا آمد (عبرت نائینى، ۱۳۷۶ش، ج ۲، ص ۷۶۶؛ رکنزاده آدمیت، ج ۲، ص ۱۷۷). برقعى (ج ۲، ص ۱۰۴۰) سال تولد او را ۱۲۷۱، و رکنزاده آدمیت (همانجا) شهرت وى را مرودشتى آورده است. پدرش، میرزا جعفر، از مشایخ سلسله ذهبیه* و نقاش و قلمدانساز بود (عبرت نائینى، ۱۳۷۶ش، همانجا). شرح زندگى حاجب و پدرش درهم آمیخته شده است (رجوع کنید به ادامه مقاله).
حاجب در جوانى با پدرش به شیراز رفت و علوم ادبى و نقاشى را در آنجا فراگرفت (رکنزاده آدمیت، همانجا). پس از چندى به خورموج* رفت و از محضر محمدخان، دانشمند و شاعر دشتستانى، متخلص به دشتى، شعر و ادب آموخت (عبرت نائینى، ۱۳۷۶ش؛ رکنزاده آدمیت، همانجاها). عبرت نائینى، دوست و معاشر حاجب، گفته است که با زبانهاى عربى، ترکى، روسى و فرانسه آشنایى داشت (۱۳۷۷ش، ص ۴۰۳). در مقدمه نسخه خطى دیوان حاجب (ص ۲، نیز رجوع کنید به ص ۶۱) آشنایى وى با زبان انگلیسى نیز تأیید شده است.
حاجب پس از وفات محمدخان دشتى در ۱۲۹۸، به شیراز بازگشت. زندگیاش همچون پدر از راه قلمدانسازى و نقاشى میگذشت (رکنزاده آدمیت، همانجا). او تذهیب، میناکارى و خطاطى نیز میدانست (حاجب شیرازى، نسخه خطى، مقدمه، ص ۳؛ عبرت نائینى، ۱۳۷۷ش، همانجا).
به نوشته عبرت نائینى (۱۳۷۷ش، همانجا)، حاجب و پدر میانسالش به تهران رفتند (قس رکنزاده آدمیت؛ برقعى، همانجاها، که این سفر را مربوط به میانسالى حاجب دانستهاند). در آنجا نیز به قلمدانسازى و نقاشى مشغول بودند که پدر حاجب درگذشت و بنابه وصیتش، در صحن امامزاده زید (واقع در بازار تهران) دفن شد (عبرت نائینى، ۱۳۷۶ش؛ همو، ۱۳۷۷ش، همانجاها؛ قس رکنزاده آدمیت، ج ۲، ص ۱۷۸؛ امداد، ج ۱، ص ۶۶۰، که به اشتباه مدفن خودِ حاجب را در صحن امامزاده ذکر کردهاند). حاجب پس از مرگ پدر دست از کار کشید و به کسوت درویشى درآمد و در خیابان جلیلآباد (خیام) تهران، در حجرهاى در کاروانسراى قنبر سیبیلو، منزل گزید (همانجا؛ همو، ۱۳۷۷ش، ص ۴۰۳؛ قس حاجب شیرازى، مقدمه آصفى، ص ۱۴، که سرایى بهنام مجمعالصنایع را، که مجمع نقاشان و درویشان بود، محل اقامت حاجب میداند).
حاجب قصایدى در مدح امینالسلطان، از وزراى قاجار (متوفى ۱۳۲۵)، و کامرانمیرزا، پسر ناصرالدین شاه، سروده است و از آن دو صلههایى گرفته است (عبرت نائینى، ۱۳۷۶ش، همانجا؛ رکنزاده آدمیت، ج ۲، ص ۱۷۷).
در ۱۳۱۳، در پى قتل ناصرالدین شاه، حاجب به سبب معاشرت با سید جمالالدین اسدآبادى و میرزا رضا کرمانى، تحت تعقیب قرار گرفت و به کامرانمیرزا پناه برد (عبرت نائینى، ۱۳۷۶ش، همانجا).
وى در اواخر عمر در زمینى در نزدیکى دروازه دولت بنایى ساخت (همانجا) و مشهور است که بسیارى از مردم تهران به وى ارادت میورزیدند (رجوع کنید به امداد، ج ۱، ص ۶۵۹ـ۶۶۰). برخى منابع (رجوع کنید به برقعى؛رکنزاده آدمیت، همانجاها؛
امداد، ج ۱، ص ۶۵۹) به سبب خلط زندگى حاجب و پدرش، حاجب را از درویشان ذهبیه دانستهاند، اما این انتساب، به سبب اعمال ملامتیگونه حاجب، که مخالف روش ذهبیه بود، درست نیست. حاجب با افرادى با عقاید متفاوت معاشرت میکرد و برخى از درویشان بیسلسله، از جمله درویشان عجم و خاکساریه* که به مصرف بنگ شهرت داشتند، گرد او جمع میشدند. این معاشرتها و همچنین اعمال شبیه به رفتار ملامتیه از جمله نگهدارى سگ در محل زندگیاش، باعث شد که به فسق و فجور معروف شود (رجوع کنید به عبرت نائینى، ۱۳۷۶ش؛همو، ۱۳۷۷ش، همانجاها؛آئین قلندرى، مقدمه افشارى، ص ۷۰؛مدرسى چهاردهى، ص ۱۱).
رحلت
حاجب در ۱۳۳۴ درگذشت و در اقامتگاهش، که به «حاجبیه» مشهور گردید، به خاک سپرده شد (عبرت نائینى، ۱۳۷۶ش؛
برقعى، همانجاها).
مشهور است حاج مطهر علیشاه، که بعدآ قطب سلسله خاکساریه شد، از جانب پیرخود مأمور شد که از عراق به اقامتگاه حاجب برود و به وضع درویشان لاابالیاى که در آنجا تجمع میکردند رسیدگى کند. او به ایران آمد و خانقاه خاکساریه را در همان محل بنا نهاد (افشارى، مصاحبه مورخ ۴ تیر ۱۳۸۱).
نسخهاى از دیوان حاجب به خط خود او در کتابخانه مجلس موجود است (قس عبرت نائینى، ۱۳۷۷ش، همانجا، که میگوید دیوان حاجب از میان رفته و در دسترس نیست). این نسخه حدود صد صفحه دارد و شامل غزلیات، قطعات، رباعیها، مثنوى (ساقینامه)ها و مفردات شاعر است.
حاجب علاوه بر اشعارى با درونمایه عرفانى و در مشرب فقر و درویشى، شعرهاى بسیارى با مضامین تاریخى و اجتماعى و اخلاقى دارد، از جمله درباره صلح دوستى و نفرت از جنگ (رجوع کنید به نسخه خطى، ص ۳۱، ۴۳، ۴۸، ۵۲، ۵۷ و جاهاى دیگر)، حکم مظفرالدین شاه، درباره نکشتن بره در قصابخانهها (ص ۳۹)، به توپ بستن مجلس به فرمان محمدعلى شاه (ص ۹۹)، فاصله طبقاتى در جامعه (ص ۴۲) و توجه به قانون و منافع قانون مدارى (ص ۲۷ـ۲۸).
به نظر میرسد حاجب از اولین کسانى بوده که از غزل براى بیان مضامین اجتماعى استفاده وسیعى کرده است. غزلهاى دیگر او، بیشتر به تأسى از شعراى سبک عراقى، بهویژه حافظ، سروده شده است (مثلا رجوع کنید به نسخه خطى، ص ۵۱). وى چند ساقینامه و مُغَنّینامه در بحر متقارب دارد که از لحاظ ادبى استوار و زیبا هستند (رجوع کنید به نسخه خطى، ص ۹ـ۲۰). دیوان حاجب بارها به صورت ناقص و مغلوط چاپ شده است، از جمله چاپ مهدى آصفى (تهران ۱۳۷۲ش).
شاعران شیرازى دیگرى هم متخلص به حاجب بودهاند که از جمله مهمترین آنها آقایادگار، شاعر قرن دوازدهم است. در اینکه تخلص آقایادگار حاجب یا حاجت بوده در منابع اختلاف وجود دارد (رجوع کنید به خیامپور، ج ۱، ص ۲۳۶) ولى قراین موجود، بر تخلص «حاجت» تأکید میکنند (رجوع کنید به آذربیگدلى، ص۳۷۷؛صبا، ص۱۸۹؛دیوان بیگى، ج ۱، ص ۴۰۴؛هدایت، ج ۲، بخش ۱، ص ۲۰۷). وى از مصاحبان لطفعلى بیگ آذرِ بیگدلى*، شاعر و تذکرهنویس معروف، بود و رباعى مشهورى در مدح درویش مجید طالقانى، خوشنویس و شاعر معاصرش، دارد (آذر بیگدلى؛هدایت، همانجاها). بهنوشته اختر (ج ۱، ص ۵۴)، شمار ابیات دیوان او حدودآ پنجهزار بیت بودهاست. آقایادگار در۱۱۸۵، هنگام بازگشت از حج، درگذشت و در شیراز به خاک سپرده شد (همانجا).
منابع :
(۱) لطفعلیبن آقاخان آذربیگدلى، آتشکده آذر، چاپ جعفر شهیدى، چاپ افست تهران ۱۳۳۷ش؛
(۲) آئین قلندرى: مشتمل بر چهار رساله در باب قلندرى، خاکسارى، فرقه عجم و سخنورى، چاپ ابوطالب میرعابدینى و مهران افشارى، تهران: فراروان، ۱۳۷۴ش؛
(۳) احمدبن فرامرز اختر، تذکره اختر، ج ۱، چاپ عبدالرسول خیامپور، تبریز ۱۳۴۳ش؛
(۴) مهران افشارى، بنیاد دایرهالمعارف اسلامى، تهران، مصاحبه، ۴ تیر ۱۳۸۱؛
(۵) حسن امداد، سیماى شاعران فارس در هزار سال، (تهران) ۱۳۷۷ش؛
(۶) محمدباقر برقعى، سخنوران نامى معاصر ایران، قم ۱۳۷۳ش؛
(۷) حیدرعلیبن جعفر حاجب شیرازى، دیوان، نسخه خطى کتابخانه (ش ۱) مجلس شوراى اسلامى، ش ۹۴۵۸؛
(۸) همان، چاپ مهدى آصفى، تهران ۱۳۷۲ش؛
(۹) عبدالرسول خیامپور، فرهنگ سخنوران، تهران ۱۳۶۸ش؛
(۱۰) احمد دیوانبیگى، حدیقهالشعراء، چاپ عبدالحسین نوائى، تهران ۱۳۶۴ـ۱۳۶۶ش؛
(۱۱) محمدحسین رکنزاده آدمیت، دانشمندان و سخنسرایان فارس، تهران ۱۳۳۷ـ۱۳۴۰ش؛
(۱۲) محمدمظفر حسینبن محمد یوسفعلى صبا، تذکره روز روشن، چاپ محمدحسین رکنزاده آدمیت، تهران ۱۳۴۳ش؛
(۱۳) محمدعلى عبرت نائینى، تذکره مدینهالادب، چاپ عکسى تهران ۱۳۷۶ش؛
(۱۴) همو، نامه فرهنگیان، چاپ عکسى تهران ۱۳۷۷ش؛
(۱۵) نورالدین مدرسى چهاردهى، خاکسار و اهل حق، تهران ۱۳۶۸ش؛
(۱۶) رضاقلیبن محمدهادى هدایت، مجمعالفصحا، چاپ مظاهر مصفا، تهران ۱۳۳۶ـ۱۳۴۰ش
دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۲