*مفسرانعلما قرن سومعلما-طعلمای قرن دوم

زندگینامه محمد بن جریر طبرى‏(۲۲۴-۳۱۰ ه.ق)

محمد بن جریر طبرى‏

نام وى محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب است. بنابر مشهور در اواخر سال ۲۲۴ ه. در آمل مازندران( طبرستان) بدنیا آمد و در آخر روز شنبه ۲۶ شوال سال ۳۱۰ ه. در بغداد از دنیا رفت و او را در روز یکشنبه در خانه‏اش به خاک سپردند.

وى یکى از افراد پر استعداد و داراى نبوغ افراد بشرى است که نمونه کمى در بین انسانها دارند. سر تا پا عشق به علم و دانش بوده و تمام عمر خود را در راه تحصیل آن صرف کرده و حتى به خاطر باز نماندن از تحصیل علم و دانش، همسر اختیار نکرده است.

خود مى‏گوید: من قرآن را در هفت سالگى حفظ کردم و در سن هشت سالگى امام جماعت شدم و در سن نه سالگى شروع به نوشتن اخبار کردم.

وى درباره شدت عشق و علاقه خود نسبت به علم و دانش مى‏نویسد: من در نزد احمد بن حماد دولابى تاریخ مى‏خواندم و هر روز براى این منظور از شهر رى بنزد احمد که در یکى از روستاهاى اطراف رى ساکن بود مى‏رفتم، و بلافاصله از نزد او به رى مى‏آمدم و مانند دیوانگان سر از پا نشناخته، بدرس حدیث محمد بن حمید رازى حاضر مى‏ شدم.

در حالات او نقل شده که روزى به شاگردانش گفت: آیا حاضرید تفسیرى را که نوشته ‏ام بررسى کرده و تحقیق کنید؟ پرسیدند که چه میزان است؟ گفت: سى هزار ورق گفتند: مطالعه و بررسى این مقدار تفسیر عمر زیادى مى‏طلبد. وى به خاطر آنان تفسیر را در سه هزار ورق خلاصه کرد.

وى به خاطر تحصیل علم و دانش اسلامى، چندین بار سفرهاى طولانى انجام داد. در علاقه و اهتمام او به علم و دانش همین بس که یک ساعت به آخر عمرش مانده در حال بیمارى روایتى که از امام جعفر بن محمّد« علیهما السلام» رسیده بود، شنید و چون آن روایت را تا آن زمان نشنیده بود، فورى قلم و دوات خواست و آن را نوشت. وى علاوه بر علوم اسلامى مانند فقه و اصول و تفسیر، در علوم ادبى و فلسفى و حتى در علم طب و ریاضى و هیئت و تاریخ نیز استاد بود.

بدلیل گستردگى ابعاد شخصیتى و فراوانى مباحث تفسیرى طبرى، کتابشناسى آن را در حد ارائه عنوانها و فهرست بندى مطالب، ارائه خواهیم داد. باشد که مورد استفاده پژوهشگران و علاقمندان مباحث تفسیرى، قرار گیرد.

شخصیت طبرى‏

عناوین و فهرستهاى ذیل مى‏توانند نمایانگر شخصیت ایشان در ابعاد مختلف باشند.

الف)- نسب، مولد، وفات و مدفن طبرى

ب)- اوصاف جسمى و ظاهرى طبرى

پ)- شخصیت اخلاقى و اجتماعى طبرى- زهد- قناعت- اخلاص- ورع و تقوى- بزرگوارى- بزرگمنش- آزاد اندیشى- تواضع- عدم قبول هدیه- عدم اشتغال در پست‏هاى دولتى و…

ت) شخصیت علمى و فرهنگى طبرى- مهارتهاى علمى طبرى- مذهب و اجتهاد طبرى( جریریه)- موقعیت طبرى در برابر حنابله- رافضى بودن طبرى- شیعه بودن طبرى- نسبت الحاد به طبرى- نسبت جهمیه به طبرى- آغاز فراگیرى علوم مختلف

ث) اساتید طبرى بیش از ۲۰ استاد وى ذکر شده است، در کوفه، رى مصر، بصره- بغداد- در فقه- در حدیث- در تاریخ- در تفسیر- در قرائت

ج) شاگردان طبرى- بیش از ۳۳ شاگرد معروف براى او ذکر شده است.

چ) سفرهاى طبرى- عراق- سوریه- فلسطین- مصر- هندوستان

خ) منابع بحث‏هاى مربوط به شخصیت طبرى و دیدگاه علما درباره شخصیت او:

1- البدایه و النهایه ابن کثیر

۲- تاریخ بغداد خطیب بغدادى

۳- تذکره الحفاظ ذهبى

4- تهذیب الاسماء و اللغات نووى

۵- روضات الجنات خوانسارى

۶- طبقات الشافعیه سبکى

۷- طبقات الفقهاء شیرازى

۸- طبقات عبادى

۹- طبقات القراء ذهبى

۱۰- طبقات القراء ابن الجزرى

۱۱- معجم الادباء یاقوت حموى

۱۲- وفیات الاعیان ابن خلکان

۱۳- الوافى بالوفیات صفدرى

۱۴- سیر اعلام النبلاء الحوفى

۱۵- ظهر الاسلام احمد امین

۱۶- الفهرست ابن ندیم

۱۷- طبقات المفسرین سیوطى

۱۸- طبقات المفسرین داوودى

۱۹- تاریخ الادب العربى بروکلمان ترجمه عبد الحلیم نجار

۲۰- تاریخ التراث العربى سزگین ترجمه محمود فهمى حجازى

۲۱- کیهان اندیشه شماره ۲۵ ویژه نامه طبرى مقاله آقاى رسول جعفریان

۲۲- کیهان اندیشه شماره ۲۸ ویژه‏نامه قرآن مقاله آقاى عقیقى بخشایشى

۲۳- المفسرون حیاتهم و منهجهم محمد على ایازى

۲۴- دانشنامه و قرآن پژوهى ج ۲ ذیل کلمه طبرى

۲۵- التفسیر و المفسرون دکتر ذهبى

۲۶- مقدمه چاپ جدید کامل تفسیر طبرى ۱۳ مجلد دار الکتب العلمیه.

۲۷- ابن جریر الطبرى و منهجه فى التفسیر محمد بکر اسماعیل فصل اوّل

۲۸- الامام الطبرى دکتر محمد الزحیلى فصل اول

۲۹- یادنامه طبرى( به مناسبت بزرگداشت یکهزار و یکصدمین سالگرد و درگذشت طبرى) مقاله دکتر محمد باقر حجتى فصل اول

۳۰- مقدمه مترجم در ترجمه تفسیر طبرى ج ۱ آقاى محمد باقر خالصى

۳۱- مقاله: شناسائى برخى از تفاسیر عامه، تفسیر طبرى، آقاى محمد على مهدوى‏راد نشریه حوزه شماره ۲۴ دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم

32- خلاصه عبقات الانوار ج ۶( احوال و آثار محمد ابن جریر طبرى)

۳۳-« فهرست مشاهیر ایران» ج ۲

۳۴- السیره و التاریخ دکتر عبد الرحمن حسین العزاوى.

ح) تألیفات طبرى:

نوشته‏ اند که طبرى در چهل سال از زندگى خود روزى ۴۰ ورق مطلب مى‏نوشت. و مى‏گویند از زمان بلوغ تا پایان عمر هشتاد و شش ساله‏اش بطور متوسط روزى ۱۴ صفحه تألیف کرده است.

آثار طبرى‏

آثار طبرى را مى‏توان در چهار دسته تقسیم‏ بندى نمود.

 آثار چاپ شده طبرى

آثار خطى موجود طبرى

آثار مفقود طبرى

آثار منسوب به طبرى

آثار چاپ شده طبرى‏

۱- کتاب اختلاف الفقهاء( آراء فقهاى اربعه)

2- تاریخ طبرى

۳- تفسیر طبرى

۴- کتاب صریح السنه

آثار خطى موجود در کتابخانه ‏ها

۱- کتاب تهذیب الآثار

2- کتاب حدیث الهیمان

۳- کتاب رساله البصیر فی معالم الدین

۴- کتاب العقیده

۵- کتاب القراءات‏

آثار ناپدید شده طبرى‏

1- کتاب اختلاف علماء الامصار فى احکام شرایع الاسلام

2- کتاب اختیار من اقاویل الفقهاء

۳- کتاب آداب القضاه و المحاضر و السجلات

۴- کتاب آداب المناسک

5- کتاب الآدر فى الاصول- کتاب الاعتذار

7- کتاب امهات الاولاد

8- کتاب آداب النفوس

9- کتاب بسیط القول فى احکام شرایع الاسلام

۱۰- کتاب البیان عن اصول الاحکام

11- کتاب الخفیف فى احکام شرایع الاسلام( مختصر کتاب اللطیف)

12- کتاب الدلاله على النبوه

۱۳- کتاب ذیل المذیل( تاریخ الرجال المسمى بذیل المذیل)

۱۴- کتاب الرد على ابن عبد الحکم فى ردّه على مالک

۱۵- کتاب الرد على ذى الاسفار

16- کتاب الزکاه

۱۷- کتاب الشّرب

۱۸- کتاب الشروط او کتاب امثله العدول

۱۹- کتاب الشهادات

۲۰- کتاب الصلاه

۲۱- کتاب طرق الحدیث

۲۲- کتاب الطهاره

۲۳- کتاب عباره الرؤیا

۲۴- کتاب العدد و التنزیل

۲۵- کتاب الفتوى

۲۶- کتاب فضائل ابى بکر و عمر

27- کتاب فضائل العباس

28- کتاب فضائل على بن أبیطالب« علیه السلام»

29- کتاب اللباس

۳۰- کتاب اللطیف فى احکام شرایع الاسلام

۳۱- کتاب مختصر الفرائض

۳۲- کتاب فردوس الحکمه

۳۳- کتاب فى القیاس

۳۴- کتاب مختصر مناسک الحج

۳۵- کتاب مراتب العلماء

۳۶- کتاب المسترشد

۳۷- کتاب مسند ابن عباس

۳۸- کتاب المسند المجرد

39- کتاب الموجز فى الاصول

۴۰- کتاب الوصایا

۴۱- کتاب الوقف

آثار منسوب به طبرى‏

1- کتاب تاریخ صنعاء

2- کتاب بشاره المصطفى( فى سبه عشر جزءا)

۳- کتاب حدیث الطیر

4- کتاب الرد على الحرقوصیه

۵- کتاب الرمى بالنشاب‏

 

 

ترجمه تفسیر طبرى‏

« ترجمه تفسیر طبرى»، تفسیرى کهن از قرآن به فارسى، تألیف گروهى از علماى ماوراءالنهر در نیمه دوم قرن چهارم است. این کتاب باآنکه از نظر ساختار و واژگان، ارزشى هم‏سنگ با شاهنامه فردوسى در ادب فارسى دارد، به عللى مهجور مانده است.

مقدمه کتاب ثابت مى‏کند که این اثر، اگر نخستین تفسیر فارسى نباشد، از نخستین ترجمه‏هاى رسمى قرآن است. بنا به گزارش مذکور در ترجمه تفسیر طبرى( ج ۱، مقدمه، ص ۵)، منصور بن نوح سامانى( حک: ۳۵۰- ۳۶۶)، از علماى ماوراءالنهر نخستین بار درباره جواز به فارسى برگرداندن این کتاب استفتا کرد و ایشان- که گویا هجده یا نوزده تن بودند، گفتند که خواندن و نوشتن تفسیر قرآن به فارسى براى کسى که عربى نمى‏داند رواست. این پشتوانه دینى و علمى و نیز اعتبار ادبى کتاب موجب شد که ترجمه آن انتشارى گسترده یابد و اینک کمتر کتابى به فارسى مى‏شناسیم که این اندازه نسخه از آن به‏جا مانده باشد.

مقدمه کوتاه کتاب، اگر چه منبعى مهم و منحصربه‏فرد است، چندان قابل اعتماد نیست. آنچه به چاپ رسیده، ترکیبى از دو نسخه گلستان و پاریس است و بى‏تردید ناسخان در آن تغییراتى داده‏اند. اشکال عمده بر سر کلمات« تفسیر» یا« ترجمه» کتاب به فارسى است؛ اگر« تفسیر» در معناى امروزى به کار رود، موجب نارسایى در متن مقدمه مى‏شود؛ زیرا نوشتن تفسیر قرآن به فارسى هیچ منعى نداشته است و شاید پیش از آن هم تفسیرهایى به فارسى نوشته بوده‏اند؛ اما اگر کلمه تفسیر به معناى« ترجمه» گرفته شود، این عنوان مفهوم مى‏یابد؛ زیرا پیوسته انبوهى از فقیهان، ترجمه قرآن را به زبان دیگر ناروا و بلکه حرام مى‏دانستند؛ ازاین‏رو امیر سامانى براى ترجمه به فتواى همه فقیهان ماوراءالنهر نیاز داشت.

لفظ ترجمه پنج بار در این مقدمه به کار رفته و گویى بیشتر به معناى امروزى آن آمده است؛ به‏ویژه در آغاز مقدمه که سخن از آوردن کتاب طبرى و ترجمه آن به فارسى است؛ اما این امر از تحریفات ناسخان است؛ زیرا کلمه ترجمه در قرن چهارم و ابتداى قرن پنجم منحصرا در معانى شرح و بیان و توضیح و گاه تلخیص به کار مى‏رفته است( براى تفصیل، ر. ک: آذرنوش، ۱۳۷۵ ش، ص ۵۲- ۶۰؛ همو، ۱۳۷۰ ش، ص ۵۵۵- ۵۶۰).

 

دو دلیل عمده بر اثبات این مدعا وجود دارد:

1. در این کتاب، هر جا که تفسیر و ذکر داستان‏ها و قصص انبیا آمده، با عنوان« ترجمه سوره» آمده که ۹۲ بار تکرار شده است. هرگاه متن قرآن را با وسواس و دقت ترجمه کرده ‏اند، آن را فقط« سوره» نامیده ‏اند؛ مگر هفت بار که به آن ترجمه‏ها عنوان« تفسیر» داده‏اند.

2. در ترجمه بسیار دقیق حىّ بن یقظان ابن سینا، در سراسر کتاب، هر جا سخنان ابن سینا کاملا ترجمه شده، قطعه را با« تفسیرش» آغاز کرده‏اند و هر جا تفسیر آن سخنان آمده، عنوان« شرحش» دارد( براى شواهد و دلایل دیگر، ر. ک: آذرنوش، ۱۳۷۰ ش، ص ۵۵۶- ۵۵۷).

اگر لفظ ترجمه در مقدمه کتاب نابجا یا به معناى تفسیر به کار رفته باشد، این کتاب ترجمه تفسیر طبرى؛ یعنى ترجمه« جامع البیان» نمى‏تواند باشد؛ زیرا با مقایسه داستان‏ها و روایات بسیارى در این دو کتاب، درمى‏یابیم که میان آن دو هیچ شباهتى وجود ندارد و وجه اشتراکشان همان وجه اشتراک همه تفاسیر است( براى تفصیل، ر. ک: آذرنوش، ۱۳۷۵ ش، ص ۵۰- ۵۴؛ همو، ۱۳۷۰ ش، ص ۵۵۱- ۵۵۵).

همچنین مؤلفان این تفسیر- که بهتر است آن را« ترجمه و تفسیر رسمى» بخوانیم- بارها به استفاده از آثار طبرى( تفسیر طبرى و تاریخ طبرى) اشاره کرده‏اند؛ مجموعا سیزده بار به او ارجاع داده شده و در چهار مورد چنان است که گویى به‏راستى تفسیر طبرى را ترجمه کرده‏اند؛ اما گاه خود عبارت این پندار را نقض مى‏کند؛ مثلا در داستان خضر مى‏گویند که ابن مقفع و اصمعى آن حکایت را در کتاب سِیَر آورده‏اند؛ اما طبرى در این کتاب آن را به وجه دیگرى نقل کرده و ما این را از کتاب سِیَر بیرون آورده‏ایم( طبرى، ج ۲، ص ۴۰۰). در مجموع مى‏توان گفت که این اثر نه ترجمه تفسیر طبرى و نه کتاب معیّن دیگرى است، بلکه دو اثر طبرى: تاریخ و تفسیر، از منابع اصلى مؤلفان بوده و درعین‏حال ایشان از کتاب‏هاى متعدد دیگرى نیز بهره گرفته ‏اند.

نکته مهم دیگر آنکه مؤلفان کتاب ظاهرا هیچ‏گاه منابع خود را دقیقا ترجمه نمى‏کرده‏اند، بلکه مفهوم روایت یا داستان را گرفته، به میل خود بازنویسى مى‏کرده‏اند. حبیب یغمایى، مصحح کتاب، هنگام چاپ آن در ۱۳۳۹ ش، سیزده نسخه( تقریبا همه ناقص) را شناسایى کرده بود( طبرى، ج ۱، مقدمه یغمائى، ص ۶- ۱۱)، بااین‏ همه، هنوز نسخه ‏هاى متعدد دیگرى در ایران و خارج از ایران موجود است، اما چون همه آنها ناقصند و آغاز و انجامشان افتاده است و چون ناسخان متن را غالبا دست‏کارى کرده ‏اند، بازشناسى آنها آسان نیست( براى نمونه‏هایى از آنها، ر. ک: آذرنوش، ۱۳۷۵ ش، ص ۶۳، ۶۹، ۷۳). هیچ‏یک از این نسخه‏ها بیانگر متن کهن تدوین‏شده در ماوراءالنهر نمى‏تواند باشد.

واژگان کهن و سرشار از معنى، اسلوب ساده و بى‏پیرایه، اما مطمئن و قائم‏به‏ذات، این کتاب را اثرى دل‏انگیز و کم‏مانند در ادبیات فارسى کرده است. استوارى نثر کتاب نشان مى‏دهد که نثر درى در قرن چهارم به‏ قدرى توان یافته بوده که توانسته از عهده ترجمه کلام معجز و شرح حکایات و روایاتى که با سنّت‏هاى باستانى‏اش بیگانه بوده، برآید. شیوه بیان و نحوه جمله ‏پردازى در آن به ‏کلى با نثر ترجمه‏ هاى قرآنى متفاوت است؛ عبارات غالبا کوتاهند و جمله‏هاى مرکّب نیز اغلب از دو فراگرد تشکیل یافته‏اند. گویى ذهن نویسندگان هنوز به جملات مرکّب پیچ‏درپیچ خو نگرفته بوده است، اما ارکان جمله، متعلقات نهاد و گزاره به‏شیوه یگانه‏اى نظام نیافته ‏اند؛ در برخى جاها، عبارات به فارسى دوران متأخر شبیهند و هر کلمه و ترکیب با نقش دستورى خود، تقریبا در همان جایى قرار گرفته که خواننده امروزى انتظار دارد. از سوى دیگر، با انبوهى متن مواجهیم که در آنها ترکیب جمله، به‏شیوه دیگر است؛ گاه قیدها و متمم‏ها به آخر جمله انتقال یافته‏اند که معمول‏ترین شیوه است.

همچنین گاه جمله به ترتیبى شگفت( فعل+ فاعل+ مفعول+ قید) نظام یافته است. این ساختار- که در همه متون قرن چهارم دیده مى‏شود- بى‏تردید تحت تأثیر زبان عربى بوده است که مبدأ همه آثار آن قرن است. این ساختارها در همه نسخه‏هاى کتاب یکسان نیست. گاه یک عبارت با ذوق فارسى و گاه با نحو عربى هم‏ساز گشته است؛ ازاین‏رو تا هنگامى که تاریخ نگارش نسخه‏ها تعیین نشده، نمى‏توان درباره تحول جملات نظر قاطع داد. این پریشانى در واژگان کتاب نیز مشهود است؛ مثلا در بخش‏هایى بلند، هرگز الفاظ« ایدر، ایدون، ایدون، همى و…» به کار نرفته و در قطعاتى دیگر مکرر آمده است( براى تفصیل بیشتر، ر. ک: آذرنوش، ۱۳۷۵ ش، ص ۲۵- ۳۲؛ صباغیان، ص ۵۸۷ به بعد؛ تقى‏زاده طوسى، ص ۵۶۱ به بعد؛ محقق، ص ۷۳۷ به بعد).

شیوه کار در این کتاب چنین است که نخست، تعدادى از آیات را، جدا از تفسیر، ترجمه کرده‏اند و به دنبال آن، تفاسیر و بیشتر حکایات مربوط به آن را آورده‏اند؛ بدین‏سان قرآن کریم، ترجمه‏اى مستقل یافته است. نثر این ترجمه، با نثر متن کتاب، کاملا تفاوت دارد؛ زیرا اگرچه مترجمان، مؤیّد به فتواى فقیهان بوده‏اند، در برابر متن مقدّس قرآن کریم چنان دچار تزلزل شده‏اند که یکباره زبان معمول خود را فرو نهاده ‏اند و بر حسب نحو قرآنى، جملاتى ساخته ‏اند که هیچ‏گاه در فارسى به کار نرفته است؛ به ‏عبارت‏ دیگر، به گام اول ترجمه که معادل ‏یابى و واژه ‏پردازى است، بسنده کرده ‏اند. شیوه نگارش آنان نیز پرمعناست؛ زیرا برخلاف آنچه در متن چاپى دیده مى‏ شود، ظاهرا مترجمان هیچ‏گاه ترجمه قرآن را جدا از متن قرآن نقل نمى‏کرده‏اند، بلکه زیر هریک از واژگان قرآن، معادل آن را مى‏نهاده‏اند و بدین‏سان نشان مى‏داده‏اند که از ترجمه به همین مقدار کفایت کرده‏اند. این شیوه، بى‏تردید رایج‏ترین شیوه ترجمه طى هزار سال بوده است.

اما نکته مهم درباره این تفسیر این است که مترجمان هنگام نقل حکایات و روایات به فارسى، گاه ناگزیر شده‏اند که آیه یا آیاتى از قرآن را نیز ترجمه کنند؛ در این موارد، ترجمه بسیار شیوا، به‏دور از نحو عربى و حتى اندکى آزاد است. مقایسه این ترجمه و آنچه در آغاز تفسیرها آورده‏اند، احوال روانى مترجم را باز مى‏نماید( آذرنوش، ۱۳۷۵ ش، ص ۳۶- ۳۹).

 

در این کتاب، سه‏ گونه معادل ‏گذارى کرده ‏اند:

1. به کار بردن عین کلمه عربى: این‏گونه کلمات یا معادل فارسى نداشته‏اند یا در فارسى رایج بوده‏اند. این‏گونه لغات در این کتاب بیشتر از چهار یا پنج درصد نیست و برخورد معقول با آنها، به‏عنوان نمونه جمع نبستن به شیوه عربى، مى‏توانست فارسى را از تأثرات ناصواب مصون دارد.

2. گزینش واژه‏هاى فارسى در مقابل واژه‏هاى عربى: این نوع معادل‏گذارى، گسترشى درخور دارد و شاهکار حقیقى این کتاب بشمار مى‏آید. در انتخاب واژه‏هاى فارسى گویى انطباق دوایر معنایى کلمات عربى- فارسى را گاه چندان ملحوظ نمى‏داشته‏اند و شاید پیش‏زمینه‏هاى فرهنگ زردشتى در واژه‏گزینى بى‏تأثیر نبوده است؛ بدین‏سان مثلا« شیطان» به« دیو» و« جن» به« پرى» تبدیل شد. دو سه قرن طول کشید تا این واژه‏هاى قرآنى در بیشتر آثار فارسى، دوباره به‏صورت عربى به کار رفتند.

3. گرته‏بردارى یا ترجمه لفظ به لفظ ترکیب‏ها و اصطلاحات عربى: این نوع، در فارسى بسیار رایج بوده است( فرشیدورد، ۱۳۵۵ ش، ص ۶- ۱۴؛ همو، ۱۳۵۸ ش، ص ۱۶۲- ۱۶۶)، اما از آنجا که در قرن‏هاى متمادى دیگران از این کتاب تقلید کرده‏اند، ناچار همان برگردان‏هاى غریب و گاه ناهنجار، در ادب ترجمه و تفسیر فارسى تأثیرى عمیق و بدخیم به‏جا گذاشته است. ترجمه مفعول مطلق‏ها، قیدهاى تمیز، حال و غیره که در سراسر ادبیات کهن و معاصر فارسى به چشم مى‏خورد، احتمالا زاییده آن شیوه نخستین است.

 

منابع مقاله‏

آذرتاش آذرنوش،« آیا ترجمه تفسیر طبرى به‏راستى ترجمه تفسیر طبرى است؟»، در یکى قطره باران: جشن‏نامه استاد دکتر عباس زریاب خوئى، به کوشش احمد تفضّلى، تهران ۱۳۷۰ ش؛

همو، تاریخ ترجمه از عربى به فارسى: از آغاز تا عصر صفوى، ج ۱، ترجمه‏ هاى قرآن، تهران ۱۳۷۵ ش؛

فریدون تقى‏زاده طوسى،« برخى نکات دستورى و واژگانى در ترجمه تفسیر طبرى»، در یادنامه طبرى، ویرایش محمد قاسم‏زاده، تهران ۱۳۶۹ ش؛

محمد جاوید صباغیان،« زیان ترجمه در ترجمه تفسیر طبرى»، در یادنامه طبرى؛

محمد بن جریر طبرى، ترجمه تفسیر طبرى: فراهم ‏آمده در زمان سلطنت منصور بن نوح سامانى، ۳۵۰ تا ۳۶۵ هجرى، چاپ حبیب یغمائى، تهران ۱۳۶۷ ش؛

خسرو فرشیدورد،« تأثیر ترجمه در زبان فارسى»، فرهنگ و زندگى، شماره ۲۳، پاییز ۱۳۵۵؛

همو، عربى در فارسى، تهران ۱۳۵۸ ش؛ مهدى محقق،«[ درباره‏] ترجمه تفسیر طبرى»، در یادنامه طبرى.

 

مقدمه ترجمه تفسیر طبرى‏ //  حبیب‏ یغمایى

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=