محمد بن جریر طبرى
نام وى محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب است. بنابر مشهور در اواخر سال ۲۲۴ ه. در آمل مازندران( طبرستان) بدنیا آمد و در آخر روز شنبه ۲۶ شوال سال ۳۱۰ ه. در بغداد از دنیا رفت و او را در روز یکشنبه در خانهاش به خاک سپردند.
وى یکى از افراد پر استعداد و داراى نبوغ افراد بشرى است که نمونه کمى در بین انسانها دارند. سر تا پا عشق به علم و دانش بوده و تمام عمر خود را در راه تحصیل آن صرف کرده و حتى به خاطر باز نماندن از تحصیل علم و دانش، همسر اختیار نکرده است.
خود مىگوید: من قرآن را در هفت سالگى حفظ کردم و در سن هشت سالگى امام جماعت شدم و در سن نه سالگى شروع به نوشتن اخبار کردم.
وى درباره شدت عشق و علاقه خود نسبت به علم و دانش مىنویسد: من در نزد احمد بن حماد دولابى تاریخ مىخواندم و هر روز براى این منظور از شهر رى بنزد احمد که در یکى از روستاهاى اطراف رى ساکن بود مىرفتم، و بلافاصله از نزد او به رى مىآمدم و مانند دیوانگان سر از پا نشناخته، بدرس حدیث محمد بن حمید رازى حاضر مى شدم.
در حالات او نقل شده که روزى به شاگردانش گفت: آیا حاضرید تفسیرى را که نوشته ام بررسى کرده و تحقیق کنید؟ پرسیدند که چه میزان است؟ گفت: سى هزار ورق گفتند: مطالعه و بررسى این مقدار تفسیر عمر زیادى مىطلبد. وى به خاطر آنان تفسیر را در سه هزار ورق خلاصه کرد.
وى به خاطر تحصیل علم و دانش اسلامى، چندین بار سفرهاى طولانى انجام داد. در علاقه و اهتمام او به علم و دانش همین بس که یک ساعت به آخر عمرش مانده در حال بیمارى روایتى که از امام جعفر بن محمّد« علیهما السلام» رسیده بود، شنید و چون آن روایت را تا آن زمان نشنیده بود، فورى قلم و دوات خواست و آن را نوشت. وى علاوه بر علوم اسلامى مانند فقه و اصول و تفسیر، در علوم ادبى و فلسفى و حتى در علم طب و ریاضى و هیئت و تاریخ نیز استاد بود.
بدلیل گستردگى ابعاد شخصیتى و فراوانى مباحث تفسیرى طبرى، کتابشناسى آن را در حد ارائه عنوانها و فهرست بندى مطالب، ارائه خواهیم داد. باشد که مورد استفاده پژوهشگران و علاقمندان مباحث تفسیرى، قرار گیرد.
شخصیت طبرى
عناوین و فهرستهاى ذیل مىتوانند نمایانگر شخصیت ایشان در ابعاد مختلف باشند.
الف)- نسب، مولد، وفات و مدفن طبرى
ب)- اوصاف جسمى و ظاهرى طبرى
پ)- شخصیت اخلاقى و اجتماعى طبرى- زهد- قناعت- اخلاص- ورع و تقوى- بزرگوارى- بزرگمنش- آزاد اندیشى- تواضع- عدم قبول هدیه- عدم اشتغال در پستهاى دولتى و…
ت) شخصیت علمى و فرهنگى طبرى- مهارتهاى علمى طبرى- مذهب و اجتهاد طبرى( جریریه)- موقعیت طبرى در برابر حنابله- رافضى بودن طبرى- شیعه بودن طبرى- نسبت الحاد به طبرى- نسبت جهمیه به طبرى- آغاز فراگیرى علوم مختلف
ث) اساتید طبرى بیش از ۲۰ استاد وى ذکر شده است، در کوفه، رى مصر، بصره- بغداد- در فقه- در حدیث- در تاریخ- در تفسیر- در قرائت
ج) شاگردان طبرى- بیش از ۳۳ شاگرد معروف براى او ذکر شده است.
چ) سفرهاى طبرى- عراق- سوریه- فلسطین- مصر- هندوستان
خ) منابع بحثهاى مربوط به شخصیت طبرى و دیدگاه علما درباره شخصیت او:
1- البدایه و النهایه ابن کثیر
۲- تاریخ بغداد خطیب بغدادى
۳- تذکره الحفاظ ذهبى
4- تهذیب الاسماء و اللغات نووى
۵- روضات الجنات خوانسارى
۶- طبقات الشافعیه سبکى
۷- طبقات الفقهاء شیرازى
۸- طبقات عبادى
۹- طبقات القراء ذهبى
۱۰- طبقات القراء ابن الجزرى
۱۱- معجم الادباء یاقوت حموى
۱۲- وفیات الاعیان ابن خلکان
۱۳- الوافى بالوفیات صفدرى
۱۴- سیر اعلام النبلاء الحوفى
۱۵- ظهر الاسلام احمد امین
۱۶- الفهرست ابن ندیم
۱۷- طبقات المفسرین سیوطى
۱۸- طبقات المفسرین داوودى
۱۹- تاریخ الادب العربى بروکلمان ترجمه عبد الحلیم نجار
۲۰- تاریخ التراث العربى سزگین ترجمه محمود فهمى حجازى
۲۱- کیهان اندیشه شماره ۲۵ ویژه نامه طبرى مقاله آقاى رسول جعفریان
۲۲- کیهان اندیشه شماره ۲۸ ویژهنامه قرآن مقاله آقاى عقیقى بخشایشى
۲۳- المفسرون حیاتهم و منهجهم محمد على ایازى
۲۴- دانشنامه و قرآن پژوهى ج ۲ ذیل کلمه طبرى
۲۵- التفسیر و المفسرون دکتر ذهبى
۲۶- مقدمه چاپ جدید کامل تفسیر طبرى ۱۳ مجلد دار الکتب العلمیه.
۲۷- ابن جریر الطبرى و منهجه فى التفسیر محمد بکر اسماعیل فصل اوّل
۲۸- الامام الطبرى دکتر محمد الزحیلى فصل اول
۲۹- یادنامه طبرى( به مناسبت بزرگداشت یکهزار و یکصدمین سالگرد و درگذشت طبرى) مقاله دکتر محمد باقر حجتى فصل اول
۳۰- مقدمه مترجم در ترجمه تفسیر طبرى ج ۱ آقاى محمد باقر خالصى
۳۱- مقاله: شناسائى برخى از تفاسیر عامه، تفسیر طبرى، آقاى محمد على مهدوىراد نشریه حوزه شماره ۲۴ دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم
32- خلاصه عبقات الانوار ج ۶( احوال و آثار محمد ابن جریر طبرى)
۳۳-« فهرست مشاهیر ایران» ج ۲
۳۴- السیره و التاریخ دکتر عبد الرحمن حسین العزاوى.
ح) تألیفات طبرى:
نوشته اند که طبرى در چهل سال از زندگى خود روزى ۴۰ ورق مطلب مىنوشت. و مىگویند از زمان بلوغ تا پایان عمر هشتاد و شش سالهاش بطور متوسط روزى ۱۴ صفحه تألیف کرده است.
آثار طبرى
آثار طبرى را مىتوان در چهار دسته تقسیم بندى نمود.
آثار چاپ شده طبرى
آثار خطى موجود طبرى
آثار مفقود طبرى
آثار منسوب به طبرى
آثار چاپ شده طبرى
۱- کتاب اختلاف الفقهاء( آراء فقهاى اربعه)
2- تاریخ طبرى
۳- تفسیر طبرى
۴- کتاب صریح السنه
آثار خطى موجود در کتابخانه ها
۱- کتاب تهذیب الآثار
2- کتاب حدیث الهیمان
۳- کتاب رساله البصیر فی معالم الدین
۴- کتاب العقیده
۵- کتاب القراءات
آثار ناپدید شده طبرى
1- کتاب اختلاف علماء الامصار فى احکام شرایع الاسلام
2- کتاب اختیار من اقاویل الفقهاء
۳- کتاب آداب القضاه و المحاضر و السجلات
۴- کتاب آداب المناسک
5- کتاب الآدر فى الاصول- کتاب الاعتذار
7- کتاب امهات الاولاد
8- کتاب آداب النفوس
9- کتاب بسیط القول فى احکام شرایع الاسلام
۱۰- کتاب البیان عن اصول الاحکام
11- کتاب الخفیف فى احکام شرایع الاسلام( مختصر کتاب اللطیف)
12- کتاب الدلاله على النبوه
۱۳- کتاب ذیل المذیل( تاریخ الرجال المسمى بذیل المذیل)
۱۴- کتاب الرد على ابن عبد الحکم فى ردّه على مالک
۱۵- کتاب الرد على ذى الاسفار
16- کتاب الزکاه
۱۷- کتاب الشّرب
۱۸- کتاب الشروط او کتاب امثله العدول
۱۹- کتاب الشهادات
۲۰- کتاب الصلاه
۲۱- کتاب طرق الحدیث
۲۲- کتاب الطهاره
۲۳- کتاب عباره الرؤیا
۲۴- کتاب العدد و التنزیل
۲۵- کتاب الفتوى
۲۶- کتاب فضائل ابى بکر و عمر
27- کتاب فضائل العباس
28- کتاب فضائل على بن أبیطالب« علیه السلام»
29- کتاب اللباس
۳۰- کتاب اللطیف فى احکام شرایع الاسلام
۳۱- کتاب مختصر الفرائض
۳۲- کتاب فردوس الحکمه
۳۳- کتاب فى القیاس
۳۴- کتاب مختصر مناسک الحج
۳۵- کتاب مراتب العلماء
۳۶- کتاب المسترشد
۳۷- کتاب مسند ابن عباس
۳۸- کتاب المسند المجرد
39- کتاب الموجز فى الاصول
۴۰- کتاب الوصایا
۴۱- کتاب الوقف
آثار منسوب به طبرى
1- کتاب تاریخ صنعاء
2- کتاب بشاره المصطفى( فى سبه عشر جزءا)
۳- کتاب حدیث الطیر
4- کتاب الرد على الحرقوصیه
۵- کتاب الرمى بالنشاب
ترجمه تفسیر طبرى
« ترجمه تفسیر طبرى»، تفسیرى کهن از قرآن به فارسى، تألیف گروهى از علماى ماوراءالنهر در نیمه دوم قرن چهارم است. این کتاب باآنکه از نظر ساختار و واژگان، ارزشى همسنگ با شاهنامه فردوسى در ادب فارسى دارد، به عللى مهجور مانده است.
مقدمه کتاب ثابت مىکند که این اثر، اگر نخستین تفسیر فارسى نباشد، از نخستین ترجمههاى رسمى قرآن است. بنا به گزارش مذکور در ترجمه تفسیر طبرى( ج ۱، مقدمه، ص ۵)، منصور بن نوح سامانى( حک: ۳۵۰- ۳۶۶)، از علماى ماوراءالنهر نخستین بار درباره جواز به فارسى برگرداندن این کتاب استفتا کرد و ایشان- که گویا هجده یا نوزده تن بودند، گفتند که خواندن و نوشتن تفسیر قرآن به فارسى براى کسى که عربى نمىداند رواست. این پشتوانه دینى و علمى و نیز اعتبار ادبى کتاب موجب شد که ترجمه آن انتشارى گسترده یابد و اینک کمتر کتابى به فارسى مىشناسیم که این اندازه نسخه از آن بهجا مانده باشد.
مقدمه کوتاه کتاب، اگر چه منبعى مهم و منحصربهفرد است، چندان قابل اعتماد نیست. آنچه به چاپ رسیده، ترکیبى از دو نسخه گلستان و پاریس است و بىتردید ناسخان در آن تغییراتى دادهاند. اشکال عمده بر سر کلمات« تفسیر» یا« ترجمه» کتاب به فارسى است؛ اگر« تفسیر» در معناى امروزى به کار رود، موجب نارسایى در متن مقدمه مىشود؛ زیرا نوشتن تفسیر قرآن به فارسى هیچ منعى نداشته است و شاید پیش از آن هم تفسیرهایى به فارسى نوشته بودهاند؛ اما اگر کلمه تفسیر به معناى« ترجمه» گرفته شود، این عنوان مفهوم مىیابد؛ زیرا پیوسته انبوهى از فقیهان، ترجمه قرآن را به زبان دیگر ناروا و بلکه حرام مىدانستند؛ ازاینرو امیر سامانى براى ترجمه به فتواى همه فقیهان ماوراءالنهر نیاز داشت.
لفظ ترجمه پنج بار در این مقدمه به کار رفته و گویى بیشتر به معناى امروزى آن آمده است؛ بهویژه در آغاز مقدمه که سخن از آوردن کتاب طبرى و ترجمه آن به فارسى است؛ اما این امر از تحریفات ناسخان است؛ زیرا کلمه ترجمه در قرن چهارم و ابتداى قرن پنجم منحصرا در معانى شرح و بیان و توضیح و گاه تلخیص به کار مىرفته است( براى تفصیل، ر. ک: آذرنوش، ۱۳۷۵ ش، ص ۵۲- ۶۰؛ همو، ۱۳۷۰ ش، ص ۵۵۵- ۵۶۰).
دو دلیل عمده بر اثبات این مدعا وجود دارد:
1. در این کتاب، هر جا که تفسیر و ذکر داستانها و قصص انبیا آمده، با عنوان« ترجمه سوره» آمده که ۹۲ بار تکرار شده است. هرگاه متن قرآن را با وسواس و دقت ترجمه کرده اند، آن را فقط« سوره» نامیده اند؛ مگر هفت بار که به آن ترجمهها عنوان« تفسیر» دادهاند.
2. در ترجمه بسیار دقیق حىّ بن یقظان ابن سینا، در سراسر کتاب، هر جا سخنان ابن سینا کاملا ترجمه شده، قطعه را با« تفسیرش» آغاز کردهاند و هر جا تفسیر آن سخنان آمده، عنوان« شرحش» دارد( براى شواهد و دلایل دیگر، ر. ک: آذرنوش، ۱۳۷۰ ش، ص ۵۵۶- ۵۵۷).
اگر لفظ ترجمه در مقدمه کتاب نابجا یا به معناى تفسیر به کار رفته باشد، این کتاب ترجمه تفسیر طبرى؛ یعنى ترجمه« جامع البیان» نمىتواند باشد؛ زیرا با مقایسه داستانها و روایات بسیارى در این دو کتاب، درمىیابیم که میان آن دو هیچ شباهتى وجود ندارد و وجه اشتراکشان همان وجه اشتراک همه تفاسیر است( براى تفصیل، ر. ک: آذرنوش، ۱۳۷۵ ش، ص ۵۰- ۵۴؛ همو، ۱۳۷۰ ش، ص ۵۵۱- ۵۵۵).
همچنین مؤلفان این تفسیر- که بهتر است آن را« ترجمه و تفسیر رسمى» بخوانیم- بارها به استفاده از آثار طبرى( تفسیر طبرى و تاریخ طبرى) اشاره کردهاند؛ مجموعا سیزده بار به او ارجاع داده شده و در چهار مورد چنان است که گویى بهراستى تفسیر طبرى را ترجمه کردهاند؛ اما گاه خود عبارت این پندار را نقض مىکند؛ مثلا در داستان خضر مىگویند که ابن مقفع و اصمعى آن حکایت را در کتاب سِیَر آوردهاند؛ اما طبرى در این کتاب آن را به وجه دیگرى نقل کرده و ما این را از کتاب سِیَر بیرون آوردهایم( طبرى، ج ۲، ص ۴۰۰). در مجموع مىتوان گفت که این اثر نه ترجمه تفسیر طبرى و نه کتاب معیّن دیگرى است، بلکه دو اثر طبرى: تاریخ و تفسیر، از منابع اصلى مؤلفان بوده و درعینحال ایشان از کتابهاى متعدد دیگرى نیز بهره گرفته اند.
نکته مهم دیگر آنکه مؤلفان کتاب ظاهرا هیچگاه منابع خود را دقیقا ترجمه نمىکردهاند، بلکه مفهوم روایت یا داستان را گرفته، به میل خود بازنویسى مىکردهاند. حبیب یغمایى، مصحح کتاب، هنگام چاپ آن در ۱۳۳۹ ش، سیزده نسخه( تقریبا همه ناقص) را شناسایى کرده بود( طبرى، ج ۱، مقدمه یغمائى، ص ۶- ۱۱)، بااین همه، هنوز نسخه هاى متعدد دیگرى در ایران و خارج از ایران موجود است، اما چون همه آنها ناقصند و آغاز و انجامشان افتاده است و چون ناسخان متن را غالبا دستکارى کرده اند، بازشناسى آنها آسان نیست( براى نمونههایى از آنها، ر. ک: آذرنوش، ۱۳۷۵ ش، ص ۶۳، ۶۹، ۷۳). هیچیک از این نسخهها بیانگر متن کهن تدوینشده در ماوراءالنهر نمىتواند باشد.
واژگان کهن و سرشار از معنى، اسلوب ساده و بىپیرایه، اما مطمئن و قائمبهذات، این کتاب را اثرى دلانگیز و کممانند در ادبیات فارسى کرده است. استوارى نثر کتاب نشان مىدهد که نثر درى در قرن چهارم به قدرى توان یافته بوده که توانسته از عهده ترجمه کلام معجز و شرح حکایات و روایاتى که با سنّتهاى باستانىاش بیگانه بوده، برآید. شیوه بیان و نحوه جمله پردازى در آن به کلى با نثر ترجمه هاى قرآنى متفاوت است؛ عبارات غالبا کوتاهند و جملههاى مرکّب نیز اغلب از دو فراگرد تشکیل یافتهاند. گویى ذهن نویسندگان هنوز به جملات مرکّب پیچدرپیچ خو نگرفته بوده است، اما ارکان جمله، متعلقات نهاد و گزاره بهشیوه یگانهاى نظام نیافته اند؛ در برخى جاها، عبارات به فارسى دوران متأخر شبیهند و هر کلمه و ترکیب با نقش دستورى خود، تقریبا در همان جایى قرار گرفته که خواننده امروزى انتظار دارد. از سوى دیگر، با انبوهى متن مواجهیم که در آنها ترکیب جمله، بهشیوه دیگر است؛ گاه قیدها و متممها به آخر جمله انتقال یافتهاند که معمولترین شیوه است.
همچنین گاه جمله به ترتیبى شگفت( فعل+ فاعل+ مفعول+ قید) نظام یافته است. این ساختار- که در همه متون قرن چهارم دیده مىشود- بىتردید تحت تأثیر زبان عربى بوده است که مبدأ همه آثار آن قرن است. این ساختارها در همه نسخههاى کتاب یکسان نیست. گاه یک عبارت با ذوق فارسى و گاه با نحو عربى همساز گشته است؛ ازاینرو تا هنگامى که تاریخ نگارش نسخهها تعیین نشده، نمىتوان درباره تحول جملات نظر قاطع داد. این پریشانى در واژگان کتاب نیز مشهود است؛ مثلا در بخشهایى بلند، هرگز الفاظ« ایدر، ایدون، ایدون، همى و…» به کار نرفته و در قطعاتى دیگر مکرر آمده است( براى تفصیل بیشتر، ر. ک: آذرنوش، ۱۳۷۵ ش، ص ۲۵- ۳۲؛ صباغیان، ص ۵۸۷ به بعد؛ تقىزاده طوسى، ص ۵۶۱ به بعد؛ محقق، ص ۷۳۷ به بعد).
شیوه کار در این کتاب چنین است که نخست، تعدادى از آیات را، جدا از تفسیر، ترجمه کردهاند و به دنبال آن، تفاسیر و بیشتر حکایات مربوط به آن را آوردهاند؛ بدینسان قرآن کریم، ترجمهاى مستقل یافته است. نثر این ترجمه، با نثر متن کتاب، کاملا تفاوت دارد؛ زیرا اگرچه مترجمان، مؤیّد به فتواى فقیهان بودهاند، در برابر متن مقدّس قرآن کریم چنان دچار تزلزل شدهاند که یکباره زبان معمول خود را فرو نهاده اند و بر حسب نحو قرآنى، جملاتى ساخته اند که هیچگاه در فارسى به کار نرفته است؛ به عبارت دیگر، به گام اول ترجمه که معادل یابى و واژه پردازى است، بسنده کرده اند. شیوه نگارش آنان نیز پرمعناست؛ زیرا برخلاف آنچه در متن چاپى دیده مى شود، ظاهرا مترجمان هیچگاه ترجمه قرآن را جدا از متن قرآن نقل نمىکردهاند، بلکه زیر هریک از واژگان قرآن، معادل آن را مىنهادهاند و بدینسان نشان مىدادهاند که از ترجمه به همین مقدار کفایت کردهاند. این شیوه، بىتردید رایجترین شیوه ترجمه طى هزار سال بوده است.
اما نکته مهم درباره این تفسیر این است که مترجمان هنگام نقل حکایات و روایات به فارسى، گاه ناگزیر شدهاند که آیه یا آیاتى از قرآن را نیز ترجمه کنند؛ در این موارد، ترجمه بسیار شیوا، بهدور از نحو عربى و حتى اندکى آزاد است. مقایسه این ترجمه و آنچه در آغاز تفسیرها آوردهاند، احوال روانى مترجم را باز مىنماید( آذرنوش، ۱۳۷۵ ش، ص ۳۶- ۳۹).
در این کتاب، سه گونه معادل گذارى کرده اند:
1. به کار بردن عین کلمه عربى: اینگونه کلمات یا معادل فارسى نداشتهاند یا در فارسى رایج بودهاند. اینگونه لغات در این کتاب بیشتر از چهار یا پنج درصد نیست و برخورد معقول با آنها، بهعنوان نمونه جمع نبستن به شیوه عربى، مىتوانست فارسى را از تأثرات ناصواب مصون دارد.
2. گزینش واژههاى فارسى در مقابل واژههاى عربى: این نوع معادلگذارى، گسترشى درخور دارد و شاهکار حقیقى این کتاب بشمار مىآید. در انتخاب واژههاى فارسى گویى انطباق دوایر معنایى کلمات عربى- فارسى را گاه چندان ملحوظ نمىداشتهاند و شاید پیشزمینههاى فرهنگ زردشتى در واژهگزینى بىتأثیر نبوده است؛ بدینسان مثلا« شیطان» به« دیو» و« جن» به« پرى» تبدیل شد. دو سه قرن طول کشید تا این واژههاى قرآنى در بیشتر آثار فارسى، دوباره بهصورت عربى به کار رفتند.
3. گرتهبردارى یا ترجمه لفظ به لفظ ترکیبها و اصطلاحات عربى: این نوع، در فارسى بسیار رایج بوده است( فرشیدورد، ۱۳۵۵ ش، ص ۶- ۱۴؛ همو، ۱۳۵۸ ش، ص ۱۶۲- ۱۶۶)، اما از آنجا که در قرنهاى متمادى دیگران از این کتاب تقلید کردهاند، ناچار همان برگردانهاى غریب و گاه ناهنجار، در ادب ترجمه و تفسیر فارسى تأثیرى عمیق و بدخیم بهجا گذاشته است. ترجمه مفعول مطلقها، قیدهاى تمیز، حال و غیره که در سراسر ادبیات کهن و معاصر فارسى به چشم مىخورد، احتمالا زاییده آن شیوه نخستین است.
منابع مقاله
آذرتاش آذرنوش،« آیا ترجمه تفسیر طبرى بهراستى ترجمه تفسیر طبرى است؟»، در یکى قطره باران: جشننامه استاد دکتر عباس زریاب خوئى، به کوشش احمد تفضّلى، تهران ۱۳۷۰ ش؛
همو، تاریخ ترجمه از عربى به فارسى: از آغاز تا عصر صفوى، ج ۱، ترجمه هاى قرآن، تهران ۱۳۷۵ ش؛
فریدون تقىزاده طوسى،« برخى نکات دستورى و واژگانى در ترجمه تفسیر طبرى»، در یادنامه طبرى، ویرایش محمد قاسمزاده، تهران ۱۳۶۹ ش؛
محمد جاوید صباغیان،« زیان ترجمه در ترجمه تفسیر طبرى»، در یادنامه طبرى؛
محمد بن جریر طبرى، ترجمه تفسیر طبرى: فراهم آمده در زمان سلطنت منصور بن نوح سامانى، ۳۵۰ تا ۳۶۵ هجرى، چاپ حبیب یغمائى، تهران ۱۳۶۷ ش؛
خسرو فرشیدورد،« تأثیر ترجمه در زبان فارسى»، فرهنگ و زندگى، شماره ۲۳، پاییز ۱۳۵۵؛
همو، عربى در فارسى، تهران ۱۳۵۸ ش؛ مهدى محقق،«[ درباره] ترجمه تفسیر طبرى»، در یادنامه طبرى.
مقدمه ترجمه تفسیر طبرى // حبیب یغمایى