برهان الدین حسین محقق ، عارف سده هفتم . او از سادات حسینی بوده است . تاریخ و محل ولادتش مشخص نیست ؛ بنا به شهرتش ، احتمالاً اهل ترمذ بوده است . بر لوح قبر او چند بیت فارسی نوشته شده که در آن تاریخ تولد وی ۵۶۱ ذکر شده است (جامی ، ص ۴۶۰؛ گولپینارلی ، ص ۹۷ـ ۹۸) اما این کتیبه متعلق به قرون اخیر است و به گفته گولپینارلی (همانجا) تاریخ تولد و وفات ترمذی در آن اشتباه است .
ترمذی در جوانی مرید بهاءالدین محمدولد * مشهور به بهاءولد، پدر جلال الدین مولوی * ، شد (افلاکی ، ج ۱، ص ۳۴، ۶۹، ۷۱). وی دوازده سال ریاضت کشید و مکاشفات بسیاری به او دست داد، به طوری که در خراسان و ترمذ و بخارا و دیگر جایها او را سیدِ سِرّدان (دانای راز) می گفتند و حتی مرشدش وی را به این لقب می خواند و از مقام او تجلیل می کرد (همان ، ج ۱، ص ۴۰، ۵۶، ۶۱، ۷۱). لقب دیگر وی «فخرالمجذوبین » بود. او بر دانشهای زمان خود نیز وقوف داشت و در علوم طبی و حکمت الاهی ممتاز بود (همان ، ج ۱، ص ۶۳؛ گولپینارلی ، ص ۹۵ـ۹۶). سلسله ذکر او را، از طریق بهاءولد، به امام علی علیه السلام می رسانند (افلاکی ، ج ۲، ص ۹۹۸).
هنگامی که بهاءولد از بلخ هجرت کرد، ترمذی نیز به شهر ترمذ رفت و در آنجا منزوی شد. پس از چندی به طلب شیخ خود به قونیه رفت ، ولی هنگامی به آنجا رسید که نزدیک یک سال از وفات بهاءولد (۶۲۸) گذشته بود. وی چند ماهی در مسجد سنجاری معتکف شد و پس از آن به تربیت جلال الدین مولوی همت گماشت (همان ، ج ۱، ص ۵۶ ـ۵۷؛ سلطان ولد، ص ۱۹۴). بنا بر پاره ای روایات ، سابقه آشنایی مولوی با ترمذی به روزگار حیات پدرش و هنگام اقامت در بلخ می رسد و در آن هنگام ترمذی ، اتابک و لله مولوی بوده است (افلاکی ، ج ۱، ص ۵۸، ۸۰؛ سپهسالار، ص ۱۱).
در نخستین ملاقاتهایی که برهان الدین در قونیه با مولوی داشت ، او را در انواع علوم دینی و یقینی و فنون قال نادر یافت و از مولوی خواست تا همانگونه که در علم قال کامل است ، در علم حال که علم انبیا و اولیاست ، نیز سلوک کند تا در ظاهر و باطن وارث پدر گردد. مولوی نیز مرید او گشت و نُه سال ، حقایق و معارف را از او آموخت و با راهنمایی او به ریاضت و مجاهدت پرداخت (افلاکی ، ج ۱، ص ۵۸). به روایتی دیگر، مولوی از قونیه با ترمذی سفر کرد، ترمذی در قیصریه ماند و او رهسپار دمشق شد و به مدرسه مقدمیه رفت و پس از هفت سال و به قولی چهار سال اقامت در دمشق ، هنگام بازگشت به قونیه ، ترمذی در قیصریه به او پیوست و باهم به قونیه آمدند (همان ، ج ۱، ص ۸۱، قس ص ۷۷).
افلاکی شرحی از ملاقات شهاب الدین سهروردی ، نگارنده عوارف المعارف ، با ترمذی در قونیه آورده است (همان ، ج ۱، ص ۷۲). به نظر گولپینارلی اگر هم ملاقاتی میان این دو روی داده باشد در قونیه نبوده است (ص ۹۵).
ترمذی پس از سالها اقامت در قونیه ، عزم قیصریه کرد و مولانا که نخست رضایت نمی داد بالاخره موافقت کرد و ترمذی به آنجا رفت . حاکم شهر، دستوراعظم شمس الدین اصفهانی ، که از کارگزاران سلجوقیان روم بود، در جرگه مریدان وی در آمد. وی در این شهر بر «کوه علی » روز و شب به مناجات مشغول بود. همچنین گاه به بیان اسرار و حقایق عرفانی می پرداخت (افلاکی ، ج ۱، ص ۵۹ ـ۶۰، ج ۲، ص ۱۰۱۴).
ترمذی بیانی مؤثر و دل انگیز داشت و به گفته بهاءالدین سلطان ولد * ، فرزند مولانا، در ایراد سخنان و نکته های لطیف ، از اولیا و عارفان گذشته پیشی گرفته بود (ص ۱۷۹). سلطان ولد به ترمذی حرمت فراوان می نهاد و هنگام تشریح مسائل عرفانی ، تصریح می کرد که «این معانیِ غریبِ نادر، بخشایشِ سیدبرهان الدین … است » (همانجا). جاذبه ترمذی چندان بود که مولوی برای دیدار او به قیصریه سفر می کرد (افلاکی ، ج ۱، ص ۸۴).
شاگردان
ترمذی ، علاوه بر مولوی ، مریدان دیگری نیز تربیت کرد،از جمله صلاح الدین زرکوب * که مولانا او را فرزند جان و دل سید، و خلیفه بالاستقلال وی شمرده است . کرامات متعددی نیز به ترمذی نسبت داده اند (افلاکی ، ج ۱، ص ۵۹،۶۱، ۶۵، ۶۷، ۸۴؛ مولوی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۳۴). میان ترمذی و شمس تبریزی * نیز علایقی وجود داشته است و شمس تبریزی در مقالات خود به پاره ای از احوال و اقوال وی اشاره کرده است ( رجوع کنید به ج ۱، ص ۲۱۲، ج ۲، ص ۶۷، ۱۳۰ـ۱۳۱، ۱۵۷). شمس تبریزی (ج ۲، ص ۱۳۱) ترمذی را نسبت به مولوی از نظر حال و مولوی را نسبت به ترمذی از نظر علم برتر می دانسته است .
بنا بر قراین موجود، ترمذی در حدود ۶۳۸ ـ ۶۳۹ وفات یافته است ( رجوع کنید به گولپینارلی ، ص ۹۷). شمس الدین اصفهانی و بزرگان دیگر شهر او را با شکوه بسیار تشییع کردند و در قیصریه به خاک سپردند. بنا بر روایتی ، چندین بار عمارتی بر مزار او بنا کردند که منهدم شد تا اینکه شبی ترمذی را به خواب دیدند که آنان را از این کار منع می کرد. شمس الدین اصفهانی پس از چهلم ترمذی ، مولوی را از این حادثه مطّلع ساخت ؛ مولوی برای زیارت تربت او به قیصریه رفت و از نو عُرسی برگزار کردند. وی کتب و جزوه های ترمذی را گرد آورد و برخی را به رسم تبرک و یادگار به شمس الدین اصفهانی بخشید و به قونیه بازگشت (افلاکی ، ج ۱، ص ۶۷ـ۶۹؛ وامبری ، ص ۲۶۲).
اطلاعات دولتشاه سمرقندی (ص ۲۱۴) در باره اینکه ترمذی ، شیخِ بهاءولد و مولوی بوده و به همراه بهاءولد به شام و حجاز رفته و در شام درگذشته و هنگام وفات ، بهاءولد را وصیت کرده و از گشایش کار او در روم خبر داده است ، موثق نیست (فروزانفر، ص ۳۵).
آثار
ترمذی چنانکه از زندگینامه اش بر می آید اغلب در حالت جذبه به سر می برده و از او اثری که خود تألیف کرده باشد، برجای نمانده است ، ولی تقریرات او را برخی از مریدانش به صورت کتاب در آورده اند (ترمذی ، مقدمه فروزانفر، ص یا)، از جمله :
۱) معارف که مجموعه ای است از مقالات و مواعظ تقریری او در فاصله سالهای ۶۲۹ تا ۶۳۸، هنگام اقامت در آسیای صغیر (بلاد روم )، که یک یا چند تن از حاضران آنها را مرتب و مدون ساخته اند (همان مقدمه ، ص یب ـ یج ).
ترمذی در این کتاب ، در باره بسیاری از مسائل عرفانی بروشنی بحث کرده است ، ازینرو می توان معارف او را در شمار مآخذ اصلی تصوف به شمار آورد و از جهت وضوح و صراحت در بیان اسرار تصوف ، بر بسیاری از آثار صوفیان ترجیح داد. این اثر همچنین مشتمل است بر تفسیر و شرح صوفیانه بسیاری از آیات و احادیث و نیز ایراد نکته های دقیق و تازه در بیان آنها (همان ، ص ید).
نثر معارف ساده و روان و خالی از تکلف است و مطالب بدون بسط و تفصیل ولی جامع و قاطع بیان شده است . چون این اثر مجموعه تقریراتی است که در مجالس بیان شده ، مانند سایر کتب صوفیه ، مرتب بر ابواب و فصول نشده و عاری از نظم منطقی است ، و آنجا که اصلاح و تهذیب نشده ، نمودار نثر محاوره ای صوفیان و مجالس عرفانی است ، هرچند شور و گرمیِ آثار بعضی از صوفیان ، مانند عین القضات ، را ندارد (همان ، ص یط ـ ک ). مطالعه این اثر، با توجه به سهم ترمذی در تربیت مولوی و تأثیرش بر وی ، برای تحقیق در احوال و افکار و حوزه عرفانی مولوی نیز سودمند است (همان ، ص یه ـ یو).
معارف به اهتمام بدیع الزمان فروزانفر از روی دو نسخه خطی تصحیح و چاپ شده است . در مقدمه مفصّل مصحح ، دلایل متعددی بر صحت انتساب کتاب به ترمذی و رد قراین نفی این انتساب آمده است (همان ، ص ه ـ یج ). نسخه دیگری از مواعظ و سخنان ترمذی موجود است که از نسخه چاپی یاد شده بسیار مفصّلتر است و ضمن آن مطالبی در نکوهش فلاسفه و نیز در باره معتزله و اسماعیلیه و اعتقاد به حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف آمده است . همچنین اشعاری به آن راه یافته است و نامی از ناصرخسرو در آن دیده می شود که در نسخه چاپی نیست (گولپینارلی ، ص ۶۱ـ۶۳).
۲ و ۳) تفسیر سوره محمّد و سوره فتح که هر دو به فارسی است و طرز عبارت و ادای مطالب در هر دو نزدیک به عبارات معارف است ، به همین دلیل و نیز به دلیل وجود مشابهتهای دیگر می توان آن دو را هم از تقریرات وی شمرد. این دو رساله ، ترجمه و تقریر گونه ای از تفسیر سلمی ( رجوع کنید به حقایق التفسیر * ) با اندک تصرفی در بعضی موارد است (ترمذی ، مقدمه فروزانفر، ص کج ـ کو).
ترمذی با وجود رغبت به عزلت و اعراض از دنیا و خلق ، اهل بحث و تحقیق و مطالعه بوده و این معنی را معاصران وی نیز که به دیده انکار در او می نگریسته اند، تصدیق کرده اند. وی همچنین اهل مجاهده و سیر و سلوک باطن بوده و لطافت ذوق و دلبستگی اش به اشعار و کلمات حکیمانه ــ خصوصاً سروده های سنایی ، که از آنها بسیار اقتباس کرده از معارف وی آشکار است (همان مقدمه ، ص یج ید؛ سپهسالار، ص ۱۱۹).
در آثار ترمذی استفاده هایی از قصصِ مرتبط با ائمه شیعه و روایات اهل بیت نیز به چشم می خورد، از جمله داستان مردی که بر روی علی علیه السلام آب دهان انداخت (ترمذی ، ص ۲ـ ۳؛ نیز رجوع کنید به مولوی ، ۱۳۷۸ ش ، ج ۱، دفتر اول ، ص ۱۶۴ـ ۱۶۹، بیت ۳۷۲۹ـ ۳۸۵۰؛ برای مآخذ شیعی آن رجوع کنید به ابن شهرآشوب ، ج ۲، ص ۱۱۵؛ مجلسی ، ج ۴۱، ص ۵۱؛ نوری ، ج ۳، ص ۲۲۰)، نیز حدیث منسوب به امام صادق علیه السلام در باره مجاهده (ص ۲۰؛ قس تهانوی ، ج ۱، ص ۱۹۸) و دو بیت در باره شناخته شدن انسان با سخن خویش (ص ۴۲) که مضمون آن بر گرفته از سخن امام علی علیه السلام است ( رجوع کنید به ابن ابی الحدید، ج ۲۰، ص ۲۹۴) و مولوی نیز آن را به نظم کشیده است (ج ۱، دفتر اول ، ص ۳۶۸، بیت ۷۹۱). همچنین مضمون آنچه در تفاوت فرشتگان و شیاطین و آدمیان آورده ، بر گرفته از کلام امام علی و امام صادق علیهماالسلام است (ترمذی ، ص ۴۵؛ مجلسی ، ج ۵۷، ص ۲۹۹) که مولوی نیز آن را به نظم در آورده است (ج ۲، دفتر چهارم ، ص ۶۰۷ـ ۶۰۸، بیت ۱۴۹۶ـ ۱۵۲۵).
ترمذی مانند مرشدش ، بهاءولد، فلسفه را نکوهش می کرد و معتقد بود که فیلسوفان به دانش حقیقی دست نیافته اند، از جمله می گفت که فخررازی به دوازده علم وقوف دارد ولی هنوز از آن علوم وارستگی نیافته و آنها را از یاد نبرده است . با اینهمه ، اصحاب استدلال را بر مقلدان ترجیح می نهاد و دلیل را تا وصول به مرحله بصیرت ضروری می دانست . وی ملامتی بودن را برترین مرتبه حقیقت و قلندریه را در خور ستایش می شمرد (گولپینارلی ، ص ۹۵ـ۹۶؛ ترمذی ، ص ۲۷). با آنکه در اول حال پیوسته به یارانش سفارش می کرد که خصوصاً در عبادت و روزه اهتمام تمام نمایند (افلاکی ، ج ۱، ص ۶۵ـ۶۶)، در اواخر زندگی که پیوسته در اوج استغراق و جذبه بود، توجه کافی به فرایض خویش نداشت (همان ، ج ۱، ص ۶۴ـ ۶۵).
جلال الدین مولوی ارادت فراوانی به ترمذی داشت و به ذکر مناقب او می پرداخت ، چنانکه به مناسبت از ترمذی در مثنوی (برای نمونه رجوع کنید به ج ۱، دفتر دوم ، ص ۲۳۳، بیت ۱۳۲۰) یاد کرده و سخنان او را در فیه مافیه (ص ۱۶، ۱۱۱، ۲۰۷، ۲۱۹) نقل کرده است . مولوی تأثیر بسیاری از او گرفت .
مقایسه مثنوی با آثار ترمذی ، مشابهت های این دو اثر و اخذ و اقتباسهای مولوی را از ترمذی آشکار می کند،
از جمله :
پاسخ عیسی به این پرسش که «چیست در هستی زجمله صعبتر» (ترمذی ، ص ۳؛ مولوی ، ج ۲، دفتر چهارم ، ص ۵۵۰، بیت ۱۱۳ـ ۱۱۵)، همانندی اهل بیت پیامبر به سفینه نوح (ترمذی ، ص ۲۵؛ مولوی ، ج ۲، دفتر چهارم ، ص ۵۶۷، بیت ۵۳۷ ـ۵۴۰)،
نماز نور چشم پیامبر صلی اللّه علیه وآله وسلم است (ترمذی ، ص ۱۷؛ مولوی ، ج ۱، دفتر دوم ، ص ۳۰۹، بیت ۳۲۴۰)، الفقرُ فخری (ترمذی ، ص ۲۶؛ مولوی ، ج ۲، دفتر پنجم ، ص ۷۴۰، بیت ۷۱۵)، «من کان للّه کان اللّه له » (ترمذی ، ص ۲۸؛ مولوی ، ج ۱، دفتر اول ، ص ۸۹ ، بیت ۱۹۴۲)،
و دنیا مردار است (ترمذی ، ص ۳۱؛ مولوی ، ج ۲، دفتر ششم ، ص ۱۰۴۹، بیت ۳۴۷۴). همچنین در هر دو کتاب تعبیرات و مضامین مشترک وجود دارد، مثلاً تفاوت آن «أنا» که فرعون گفت با آنکه منصور حلاج گفت (ترمذی ، ص ۲۶؛ مولوی ، ج ۱، دفتر دوم ، ص ۲۷۹، بیت ۲۵۲۵ـ ۲۵۲۶)، ذوالفقار علی علیه السلام را همو تواند به کار گرفت و نه نامردان و مخنّثان (ترمذی ، ص ۶؛ مولوی ، ج ۲، دفتر پنجم ، ص ۸۲۳، بیت ۲۵۰۲)،
آب دریا به قدر کوزه (ترمذی ، ص ۷؛ مولوی ، ج ۱، دفتر اول ، ص ۶، بیت ۲۰)، تفسیر شعری از سنایی با مطلع «آسمانهاست در ولایت جان » (ترمذی ، ص ۵۶؛ مولوی ، ج ۱، دفتر اول ، ص ۹۳ـ۹۴، بیت ۲۰۳۹ـ۲۰۴۹) و شیخ آن کسی است که مویش سپید شده باشد (ترمذی ، ص ۳۵؛ مولوی ، ج ۱، دفتر سوم ، ص ۴۱۱، بیت ۱۷۹۰).
منابع :
(۱) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم ، قاهره ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛
(۲) ابن شهرآشوب ، مناقب آل ابی طالب ، چاپ هاشم رسولی محلاتی ، قم ( بی تا. ) ؛
(۳) احمدبن اخی ناطور افلاکی ، مناقب العارفین ، چاپ تحسین یازیجی ، آنکارا ۱۹۵۹ـ۱۹۶۱، چاپ افست تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۴) برهان الدین ترمذی ، معارف : مجموعه مواعظ و کلمات سیّدبرهان الدّین محقّق ترمذی ، بهمراه تفسیر سوره محمد ( ص ) و فتح ، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ?( ۱۳۳۹ ش ) ؛
(۵) محمداعلی بن علی تهانوی ، کتاب کشاف اصطلاحات الفنون ، چاپ محمد وجیه و دیگران ، کلکته ۱۸۶۲، چاپ افست تهران ۱۹۶۷؛
(۶) عبدالرحمان بن احمد جامی ، نفحات الانس ، چاپ محمود عابدی ، تهران ۱۳۷۰ ش ؛
(۷) دولتشاه سمرقندی ، تذکره الشعراء دولتشاه سمرقندی ، چاپ محمد عباسی ، تهران ?( ۱۳۳۷ ش ) ؛
(۸) فریدون بن احمد سپهسالار، زندگینامه مولانا جلال الدّین مولوی ، تهران ۱۳۶۸ ش ؛
(۹) محمدبن محمد سلطان ولد، ولدنامه ، چاپ جلال همائی ، تهران ?( ۱۳۱۶ ش ) ؛محمدبن علی شمس تبریزی ، مقالات شمس تبریزی ، چاپ محمدعلی موحد، تهران
(۱۰) ۱۳۶۹ ش ؛
(۱۱) محمدحسن فروزانفر، رساله در تحقیق احوال زندگانی مولانا جلال الدین محمد مشهور بمولوی ، تهران ۱۳۶۶ ش ؛
عبدالباقی گولپینارلی ، مولانا جلال الدّین : زندگانی ، فلسفه ، آثارو گزیده ای از آنها ، ترجمه و توضیحات توفیق سبحانی ، تهران
(۱۲) ۱۳۷۰ ش ؛
(۱۳) مجلسی ؛
(۱۴) جلال الدین محمدبن محمد مولوی ، کتاب فیه مافیه ، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۸ ش ؛
(۱۵) همو، مثنوی معنوی ، بر اساس نسخه قونیه ، چاپ عبدالکریم سروش ، تهران ۱۳۷۸ ش ؛
(۱۶) همو، مکتوبات مولانا جلال الدّین ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۱۷) حسین بن محمدتقی نوری ، مستدرک الوسائل ، چاپ سنگی تهران ۱۳۱۸ـ۱۳۲۱، چاپ افست تهران ۱۳۸۲ـ۱۳۸۳؛
(۱۸) آرمین وامبری ، سیاحت درویشی دروغین در خانات آسیای میانه ، ترجمه فتحعلی خواجه نوریان ، تهران ۱۳۳۷ ش .
دانشنامه جهان اسلام جلد ۷