زندگینامه ابو حفص (ابو القاسم) شرف الدین عمر «ابن فارض»

شرح حال‏

ابو حفص (ابو القاسم) شرف الدین عمر بن على بن مرشد بن على، مشهور به ابن فارض (۵۷۶- ۶۳۲ ه) بزرگترین سراینده شعر صوفیانه در ادبیات عرب است.

نسبت ابن فارض، به گفته شیخ على نواده دخترى او، و به استناد خوابى که خود دیده بود، به قبیله بنى سعد (قبیله حلیمه مرضعه پیامبر) مى ‏رسید.[۱] و اصل خاندانش به شهر حماه در سرزمین شام تعلق داشت. پدرش از حماه به دیار مصر که در آن روزگار مهم‏ترین مرکز تمدن اسلامى بود، مهاجرت کرد و چون در محاکم قضایى، سهم الارث زنان را بر مردمان مى‏نوشت، به «فارض» مشهور شد[۲].

شیخ على، که جامع دیوان ابن فارض هم هست، به نقل از منذرى مى‏نویسد: «از ابن فارض درباره تاریخ ولادتش پرسیدند؛ پاسخ داد چهارم ذى‏قعده ۵۷۷ در قاهره. از ابن خلکان نیز چنین شنیدم‏[۳]. ولى ظاهرا شیخ على را در اینجا سهوى روى داده است؛

زیرا این سخن را نه تکمله منذرى تأیید مى‏کند و نه وفیات ابن خلکان. این هر دو، ولادت ابن فارض را در چهارم ذى‏قعده ۵۷۶ ضبط کرده‏اند.[۴] قول دیگر مورخان نیز چنین است.[۵]

ابن فارض مقدمات علوم را نزد پدر فرا گرفت. پدرش مردى عالم و زاهد و مدتى نایب الحکم ملک عزیز ایّوبى در قاهره بود و گاهى فرزند خویش را هم با خود به مجالس حکم مى‏برد. زهد و ورع او موجب شد که دعوت سلطان را براى تصدّى منصب قاضى‏القضاتى نپذیرد و سرانجام از امور دولتى دست شوید و در جامع ازهر به ارشاد مردم پردازد.[۶]

ابن فارض در قاهره به استماع حدیث از بهاء الدین قاسم بن عساکر پرداخت‏[۷] و مذهب شافعى را برگزید.[۸] سپس به تصوّف روى آورد و به وادى «مستضعفین» در کوه «مقطّم» رفت و به ریاضت و مجاهدت پرداخت. البته در این ایّام از نیکى به پدر غافل نبود و هر چند روز یک بار، از بهر نگاهداشت خاطر او، به دیدنش مى‏رفت تا آنگاه که پدر به دیار باقى شتافت.[۹]

ابن فارض به سیاحت و ریاضت ادامه داد؛ اما آنچه را که مى‏جست، در کوهستانهاى مصر نمى‏یافت و گشایشى حاصل نمى‏شد، تا آنکه روزى هنگام بازگشت به قاهره و ورود به مدرسه «سیوفیّه»، پیرمرد بقّالى را دید که وضویى مى‏ساخت برون از ترتیب شرعى؛ زبان به نکوهش او گشود؛ پیرمرد که از اولیاء الله بود، به او گفت: اى عمر! گشایش کار تو در مصر نخواهد بود، بلکه در مکّه به مقصود خواهى رسید و اکنون هنگام آن فرا رسیده است.[۱۰]

پس از این دیدار، ابن فارض به حجاز رفت و مدت پانزده سال در کوهستانهاى‏ پیرامون مکه به تزکیه نفس پرداخت‏[۱۱]. سالهایى که ابن فارض در این نواحى به سر آورد، در زندگى روحانى و ذوقى او اثرات عمیق بر جاى گذاشت؛ چنانکه در قصیده تائیه صغرا[۱۲] اشارات بسیار به این دوران دارد و قصیده دالیّه‏[۱۳] نیز که در مصر و بعد از بازگشت از سفر حجاز سروده شده است، آکنده از اشارات و سخنان شورانگیز درباره مکّه و اماکن متبرّکه آنجاست.

از آن شیخ بقّال که تذکره‏نویسان استاد روحانى و مرشد ابن فارض مى‏دانندش، دیگر سخنى در میان نیست، تا آنکه به گفته شیخ على، بعد از پانزده سال در باطن ابن فارض ندا مى‏دهد که به قاهره بازآى و بر من نماز بگزار. ابن فارض به قاهره مى‏شتابد و بر جنازه وى نماز مى‏گزارد و او را به ترتیبى که خود وصیت کرده بود، در «قرافه»، دامنه کوه «مقطّم» و در مسجد عارض به خاک مى‏ سپارد.[۱۴]

شیخ على و اکثر تذکره‏نویسان، نام این شیخ را نگفته، و تنها به عنوان «شیخ بقال» از او یاد کرده‏اند، اما ابن زیّات نام او را «شیخ ابو الحسن على بقّال» ضبط کرده است‏[۱۵] و ابن ایاس وى را به نام شیخ «محمد بقال» مى‏ شناسد.[۱۶] این شیخ هر که بود، شیوه ملامتى‏اش مورد پسند ابن فارض واقع شد و بر افکار وى پرتو افکند. به همین دلیل، نه تنها مجموعه عقاید ابن فارض را موجب سرزنش و ملامت او از سوى دشمنانش مى ‏یابیم، بلکه ملامت‏خواهى را نیز یکى از درون‏مایه‏هاى بارز شعر وى، بخصوص در تائیه کبرا مى ‏بینیم.[۱۷]

ابن فارض پس از بازگشت از حجاز، در صحن خطابه از هر ساکن شد و به مجاهدتهاى خویش ادامه داد.[۱۸] در قصیده دالیه اشاراتى دارد که نشان مى‏دهد وى پس از بازگشت به مصر، حسرت ایامى را مى‏خورد که در مکه داشته است. گویا در مصر باب فتح بر او بسته شده، واردات غیبى منقطع گشته بود.[۱۹]

ابن فارض مورد احترام خاص سلاطین و امراى ایّوبى بود؛ ولى هرگز به آنان روى خوش نشان نداد و به دربار ایشان نپیوست. سلطان ملک کامل چنان ارادتى به او داشت که هنگام فرستادن هدیه هزار دینارى براى وى، به کاتب سرّ خود گفت: به نزدیک او برو و از جانب ما بگو که فرزندت محمد به تو درود مى‏فرستد و از تو مى‏خواهد که این را به رسم فقرایى که بر تو وارد مى‏شوند، بپذیرى؛ و آنگاه که پذیرفت، از او بخواه به نزد ما بیاید تا از برکت دیدارش بهره یابیم. ابن فارض نه تنها دینارها را نپذیرفت و به مجلس سلطان نرفت، بلکه رسول سلطان را نیز که از ارادتمندان وى بود، سرزنش کرد و او را به مدت سالى از دیدار خود محروم ساخت. وقتى هم که سلطان شبانه و مخفیانه همراه خاصانش به دیدار وى در جامع شتافت، ابن فارض به محض اطلاع از ورود آنها، از در دیگر جامع بیرون رفت و در مسجد منار اقامت گزید.[۲۰] ابن فارض بقدرى از دربار روى‏گردان بود که وقتى ملک کامل خواست در قبه امام شافعى و نزد مادر خویش، ضریحى براى او تدارک ببیند، نپذیرفت و با بناى آرامگاهى هم که مزار اختصاصى وى باشد، مخالفت کرد.[۲۱]

سرانجام ابن فارض در پنجاه و شش سالگى، در روز سه شنبه دوم جمادى الأول ۶۳۲ ه، در صحن خطابه جامع از هر درگذشت‏[۲۲] و فرداى آن روز در قرافه، دامنه کوه مقطّم، و در کنار مسجد معروف به «عارض» نزدیک آرامگاه شیخ بقال دفن شد.[۲۳]

شیخ کمال الدین محمد، فرزند ابن فارض، در وصف سیماى پدر خود گفته است: او مردى بود میان بالا، خوش‏سیما و نیکومشرب. رنگ صورتش به سرخى مى‏گرایید و در هنگام وجد و سماع، که حال بر او چیره مى‏شد، زیبایى و نورانیت چهره‏اش فزونى مى‏یافت …. هرگاه در مجلسى حاضر مى‏شد، سکون و هیبت و وقار بر آن مجلس سایه‏ مى ‏افکند. گروهى از مشایخ فقها، فقرا و بزرگان دولت در مجلسش حاضر مى‏شدند، درحالى‏که در نهایت ادب و فروتنى بودند و هنگامى که او را مخاطب قرار مى‏دادند، گویى با پادشاهى بزرگ سخن مى‏گفتند. براى کسانى که به دیدارش مى‏آمدند، با گشاده‏دستى خرج مى‏کرد و به دست خویش فراوان مى‏بخشید؛ در حالى که در به دست آوردن مال، چیزى از اسباب دنیوى جستجو نمى‏ کرد.[۲۴]

  1. عرفان او و مخالفان و مدافعان‏

زندگى ابن فارض نشانه‏هاى بارزى از گرایش او به عرفان و تصوف داشت که به برخى از آنها مثل مجاهده، تزکیه نفس و دورى از اهل دنیا اشارت رفت. از دیگر مظاهر صوفیانه زندگى ابن فارض، توجه خاص او به «سماع» است، سماع او را بهانه‏اى بس بود تا به وجد آید و سر از پاى نشناسد. این بهانه، گاهى شعرخوانى رختشویان ساحل نیل به هنگام رختشویى بود،[۲۵] گاهى نوحه‏سرایى نوحه‏گران در تشییع جنازه مردگان،[۲۶] و گاهى نوازندگى کنیزان نوازنده.[۲۷] حتى گاهى در کوى و برزن، صداى ناقوس نگهبانان دربار و شعرى که مى‏خواندند، احوال او را چنان دگرگون مى‏کرد و به وجدش مى‏آورد که رهگذران نیز به وجد مى‏آمدند و سماعى پرشور در مى‏گرفت و گروهى در آن میان بى‏هوش مى‏افتادند.[۲۸]

لطافت روح ابن فارض به حدّى بود که از مشاهده اشیاى پیرامونش به شدت متأثر مى‏شد؛ چنانکه از دیدن کوزه‏اى زیبا در دکان عطارى، به یاد جمال مطلق الهى مى‏افتاد و از خود بى‏خود مى‏گشت‏[۲۹] و شبها که آب نیل بالا مى‏آمد، تماشاى شکوه و خروش دریا او را به وجد و طرب مى‏آورد.[۳۰] تذکره‏نویسانى که به شرح حال ابن فارض پرداخته‏ اند،کراماتى را هم به وى نسبت داده ‏اند که غالبا دایر بر فراست یا اشراف بر ضمایر است.[۳۱]

عصر ابن فارض به دلایل سیاسى و اجتماعى، آکنده از تمایلات دینى و عرفانى بوده است؛ اما قابلیت روحى خود وى را هرگز نباید از نظر دور داشت که اصلى‏ترین عامل گرایش او به عرفان بود. ابن فارض در روزگارى مى‏زیست که از یکسو خاطره جنگهاى صلیبى هنوز در یادها باقى بود و از سوى دیگر صلاح الدّین ایّوبى دستگاه خلفاى فاطمى را برچیده بود. ایّوبیان سعى داشتند روحیه دینى را به گونه‏اى در مردم تقویت کنند که هم دژ محکمى در مقابل مسیحیّت اروپاییان باشد و هم سدّى در برابر تشیّع خردگرایانه اسماعیلیان. از این رو مساجد و مدارس دینى را در همه جا بر مبناى مذاهب اهل سنّت تأسیس و تقویت مى‏کردند و از سوى دیگر به ترویج تصوّف اهتمام مى‏ورزیدند. صلاح الدّین ایّوبى خانقاهى بزرگ در مصر ایجاد کرد که در پى آن خانقاهها و رباطهاى دیگر در نقاط مختلف ساخته شد. پیامدهاى جنگهاى صلیبى و به دنبال آن آشوبهاى بعد از مرگ صلاح الدین و درگیریهاى فرزندان و برادران او بر سر تقسیم حکومت، اوضاع اجتماعى را نابسامان و زمینه‏هاى روحى را براى ترک دنیا و گرایش به زهد و تصوف، بسیار آماده و مساعد کرده بود.[۳۲]

ابن فارض بى‏تردید از این رویدادها متأثر بود. از آثار او و از آنچه درباره‏اش نوشته‏اند نیز به روشنى بر مى‏آید که وى یکى از درخشانترین چهره‏هاى عرفان اسلامى بود.

با این همه هرگز نمى‏توان او را صوفى به مفهوم متعارف آن به شمار آورد و در چهارچوب نظام تصوف خانقاهى جاى داد. چنانکه به استناد گفته فرزندش، مى ‏بینیم او لباس نیکو مى‏پوشید و بوى خوش به کار مى‏برد.[۳۳] و نیز در دیدارى که با شیخ شهاب الدین سهروردى، صاحب عوارف المعارف، داشت، هنگامى که سهروردى از وى خواست که اجازه دهد تا فرزندان او را خرقه بپوشاند و به طریقت خود در آورد، ابن فارض نخست نپذیرفت و گفت: «روش ما چنین نیست.»[۳۴]

نام ابن فارض، در حوزه عرفان و تصوف قرن هفتم هجرى، در کنار نام کسانى چون ابن عربى و صدر الدین قونوى جاى مى‏گیرد. قصاید او، بخصوص تائیه کبرا، همراه با فصوص الحکم و فکوک، در خانقاهها و حلقه‏هاى صوفیه تدریس مى‏شد. تائیه ابن فارض آکنده از مفاهیم و اصطلاحات عرفان نظرى است؛ مانند اتحاد، فنا و بقا، وجد و فقد، فرق و جمع، صحو الجمع و فرق الثانى و … که با توانایى اعجاب‏انگیزى در قالب تمثیلها و تعبیرهاى شاعرانه بسط و گسترش یافته است. از همین رو علماى ظاهر پیوسته به انکار او برخاسته‏اند و از وى به عنوان «شیخ اتّحادى» نام برده، تائیه‏اش را همچون حلواى لذیذى دانسته‏اند که روغنش از سمّ افعى است؛[۳۵] و چنان در اظهار این نظر مبالغه کرده‏اند که تائیه را سرچشمه ضلال و زندقه شمرده، بزرگان دین را به دفع و محو آثار آن فراخوانده‏اند.[۳۶] برخى هم مانند شیخ سراج الدین بلقینى بوده‏اند که در آغاز به جهت حسن ظن خویش به صوفیه، از اظهار نظر درباره ابن فارض خوددارى کرد، اما هنگامى که ابیات بحث‏انگیز تائیه را شنید، متغیّر گشته صریحا گفت: «این‏ها کفر است.»[۳۷]

از سرسخت‏ترین مخالفان و دشمنان ابن فارض، تقى الدین ابن تیمیه (متوفى ۷۲۸ ه) عالم حنبلى است که به شدت با رقص و سماع ابن فارض مخالف بود و او را در کنار کسانى مانند ابن عربى، صدر الدین قونوى، ابن سبعین و حلّاج، وحدت وجودى و حلولى مى‏دانست.[۳۸] ابن خلدون نیز دراین‏باره نظرى مشابه دارد و ابن فارض را به وحدت و حلول منسوب مى‏کند.[۳۹] ابن حجر عسقلانى معتقد است که شعر ابن فارض پوششى از عرفان و اشارات صوفیان دارد، ولى در زیر آن افکار فلسفى، الحادى و اتّحادى نهفته است؛ با این حال، وى معترف است که ابن فارض به سبب زهد و ورع و انقطاع از امور دنیوى، نزد مردم چهره‏اى مقبول و شخصیتى بزرگ داشته است.[۴۰]

ابن بنت الأعز که در روزگار سلطان ملک منصور قلاوون صالحى، در مصر منصب‏ وزارت و قاضى‏القضاتى داشت، از مخالفان سرسخت افکار ابن فارض بود. وى روزى در مجلسى در خانقاه صالحیّه، شمس الدین ایکى شیخ خانقاه سعید السّعداء را ملامت کرد که چرا صوفیه را به خواندن قصیده نظم السّلوک ابن فارض ترغیب مى‏کنى؟ درحالى‏که او در این قصیده به حلول گراییده است. همین ابن بنت الأعز چندى بعد که از منصب قضا و وزارت معزول و به اتهام فساد عقیده مطرود شده بود، با ملاحظه بیتى از تائیه که در آن به منزّه بودن آن قصیده از نظریه حلول تصریح شده است،[۴۱] از عقیده خویش مبنى بر حلولى بودن ابن فارض برگشت و از سخنى که درباره او بر زبان رانده بود، استغفار کرد.[۴۲]

مخالفان ابن فارض، در رد عقاید او کتابهایى هم نوشته‏اند؛ از آن جمله است شیخ برهان الدین ابراهیم بن عمر بقاعى شافعى (متوفى ۸۸۵ ه) مؤلف الناطق بالصواب الفارض لتکفیر ابن الفارض.[۴۳] حاجى خلیفه نام این کتاب را صواب الجواب للسائل المرتاب المعارض المجادل فى کفر ابن فارض ضبط کرده است.[۴۴] بقاعى دو کتاب دیگر هم در این زمینه دارد:

تنبیه الغبى إلى ابن عربى و تحذیر العباد من أهل العناد ببدعه الاتحاد که هر دو تحت عنوان مصرع التصوف چاپ شده است.

بقاعى در این کتابها روشى دارد که با روش بیشتر نویسندگان عصر او متفاوت است.وى در نقد و رد آراى ابن عربى، ابن فارض و پیروان آنان، و در ارائه نظریات خود کلى گویى نمى‏کند، بلکه به روشى نقادانه و مستند، در هر مورد عین اقوال آنان را همراه با گفته‏هاى مخالفانشان نقل کرده، درباره آنها به استدلال و داورى مى‏پردازد. او در این کتابها توجه خاص به اشعار ابن فارض دارد و چه در بررسى آراى صوفیه دیگر و چه در فصولى که به افکار ابن فارض اختصاص دارد، به اشعار وى استناد مى‏کند.[۴۵] بقاعى‏ همچنین فهرست مفصلى از علما و مشایخى که در دوره‏هاى مختلف به تکفیر ابن فارض رأى داده‏اند، ارائه مى‏کند[۴۶] و در بخشهایى از کتاب، عقاید ابن فارض را در موضوعاتى چون حلول و ظهور خداوند در هیئت مخلوقات، به کار بردن ضمیر مؤنث براى ذات حق، وحدت همه ادیان و سایر این گونه اقوال او را، که مى‏توانست ریختن خونش را واجب گرداند، بر مى‏شمارد و آنها را فاسد مى ‏داند.[۴۷]

با وجود مخالفان بسیار، بزرگانى هم بوده‏اند که مقام ابن فارض را شناخته، از او با القاب و عناوینى چون سلطان عاشقان یاد کرده‏اند.[۴۸] یکى از مدافعان ابن فارض، سیوطى است که به عقیده او اعتراض برخى از فقها بر اشعار ابن فارض، نه از سر دشمنى و اهانت، بلکه به سبب بیم از آن است که عوام، معناى حقیقى اشعار او را درک نکنند و ظاهر ابیات، آنان را گمراه سازد. او مى‏گوید عده‏اى از مردم از شیخ عبد الکبیر خواستند که نزد او تائیه ابن فارض را بخوانند؛ شیخ درخواست آنان را نپذیرفت و پاسخ داد: کسى که مانند آنها روزه بگیرد و مانند آنها شب‏زنده‏دارى کند، مى‏تواند آنچه را که آنان مى‏بینند، ببیند.[۴۹]

سیوطى به کسانى که بر سخنان صوفیه خرده مى‏گیرند، یادآورى مى‏کند که برخى از این سخنان در حال سکر و غلبه وجد بر زبان آمده است و چون صوفى در آن حال، از خود بى‏خود و بى‏خبر است، شرعا تکلیفى بر او مترتب نیست و نباید طعن و انکار به او روا داشت.[۵۰]

در دوره‏هاى بعد نیز کسانى از بزرگان به طرفدارى از ابن فارض برخاستند. سلطان قایتباى در گیرودار مجادلاتى که در زمان او بر ضد ابن فارض به راه افتاده بود، به دفاع از عقاید او برخاست و هنگامى که دولت عثمانى در مصر مستقر شد، در سال ۹۲۴ هجرى دستور داد که در هفت نقطه مشهور قاهره، در ماه رمضان قرآن تلاوت کنند. یکى از آن هفت نقطه، مسجد ابن فارض بود.[۵۱]

در سال ۹۲۶ هجرى، قاضى شافعى زکریا بن محمد انصارى فتوایى در برائت ابن فارض‏[۵۲] از تهمتهایى که درباره فساد عقیده بر او وارد مى‏ کردند، صادر کرد.[۵۳]

فقیه شافعى، احمد بن حجر هیثمى (متوفى ۹۷۳ ه) نیز از مدافعان ابن فارض بوده است.[۵۴]یکى دیگر از طرفداران ابن فارض که به او ارادت تام داشت، عبد الوهاب شعرانى (متوفى ۹۷۳ ه) است که در انطباق طریقت و شریعت سعى مى‏کرد و مى‏کوشید که ابن فارض و ابن عربى را از نسبتهاى ناروا مبرّا کند. او همواره از ابن فارض به عنوان «سیدى عمر بن الفارض» یاد مى‏ کرد.[۵۵]

شیخ شهاب الدین سهروردى (متوفى ۶۳۲ ه) نیز از جمله بزرگانى بود که به ابن فارض ارادت خاصى نشان مى‏داد. در مراسم حج سال ۶۲۸ ه. میان آن دو دیدارى صورت گرفت و با اصرار سهروردى، دو فرزند ابن فارض به نامهاى کمال الدین محمد و عبد الرحمن، پس از امتناع نخستین ابن فارض، به دست سهروردى خرقه پوشیدند.[۵۶]

مهم‏ترین کسى که ابن فارض را به اشتراک عقیده با او متهم کرده‏اند، محیى الدین بن عربى (متوفى ۶۳۸ ه) است. ابن عربى به تائیه ابن فارض توجهى خاص داشت و گویند که مى‏خواست بر او شرحى بنویسد، ولى ابن فارض به او گفت که فتوحات مکیه تو شرح تائیه است.[۵۷] ممکن است این سخن ساختگى و بى‏اساس باشد،[۵۸] لیکن محیى الدین ظاهرا شاگردان خود را به شرح کردن تائیه تشویق مى‏کرده است؛ چنانکه صدر الدین قونوى در پایان جلسات درس خود، ابیاتى از تائیه ابن فارض را مى‏ خواند و شرحى از کلام ابن عربى بر آن مى‏آورد و مطالبى هم به زبان فارسى در پى آن مى ‏گفت.

همین تقریرات را سعید الدین فرغانى گرد آورده، در حضور جلال الدین محمد مولوى خواند و به نظر صدر الدین هم رساند و سرانجام شرح فارسى تائیه را به نام مشارق الدرارى بر مبناى آن ترتیب داد؛ سپس آن را به عربى ترجمه کرد و منتهى المدارک نام نهاد.[۵۹]

صدر الدین قونوى در مقدمه‏اى که بر مشارق الدرارى نوشته است، مى‏گوید که در آخرین روزهاى حیات ابن فارض، با او در یک جامع جمع بود، لیکن ملاقات میسر نشد، با آنکه هر دو دربند آن بودند که اجتماع حاصل شود. صدر الدین در همان‏جا مى‏نویسد که در سال ۶۴۳ هجرى که از شام به مصر مى‏رفته است، قصیده تائیه را در دیار مصر، شام و روم با جمعى از فضلا خوانده و مشکلات آن را براى ایشان مطرح کرده است و سعید فرغانى تنها کسى است که آن تقریرات را به رشته تحریر کشیده و تدوین کرده است.[۶۰]

ظهور مکتب ابن عربى و نظریه وحدت وجود در آغاز سده هفتم هجرى و توجه خاص پیروان این مکتب به آثار ابن فارض موجب شد که شارحان تائیه غالبا این قصیده را از دیدگاه نظریه وحدت وجود شرح کنند. برخى از ابیات این قصیده رنگ و بوى وحدت وجودى دارد،[۶۱] اما همه آن را نمى‏توان کاملا با اصول و مبانى این مکتب منطبق دانست.

نظرگاه عرفانى ابن فارض مجموعا با وحدت شهود سازگارتر است. برخلاف ابن عربى که نظریه عرفانى خود را به شیوه فلسفى و استدلالى و بطور جامع و فراگیر ارائه مى‏داد، ابن فارض در پى تبیین فلسفى نظام هستى نبود. او معتقد بود که سالک در سیر و سلوک خویش به مقام و مرحله‏اى مى‏رسد که از انانیت خود و از جمیع خواهشهاى نفسانى تهى مى‏شود و در نتیجه به نوعى از هشیارى دست مى‏یابد که در آن، خود را با حق یگانه مى‏بیند و محبّ و محبوب، و شاهد و مشهود یکى مى‏ شود.

در این مقام شهود، که از آن به صحو الجمع یا صحو ثانى یا صحو بعد از محو تعبیر مى‏ شود،[۶۲] صفات شاهد در صفات مشهود فانى مى‏شود و از او اثرى بر جاى نمى‏ماند، چنانکه با حضور خورشید از ستارگان اثرى نمى‏ماند. حاصل این فنا، بقا به صفات حق تعالى است. در این حالت، سالک واصل، مجراى اراده حق مى‏گردد و هر چه او کند، در واقع کرده حق است؛ در چنین مرحله‏اى، سخنان او رنگ شطح به خود مى‏گیرد: خود قبله و کعبه خود است، براى خود نماز مى‏گزارد،[۶۳] همه نیکوییها از فیض اوست‏[۶۴] و ذاتش با آیات خودش بر خویشتن دلالت دارد.[۶۵]

ابن فارض براى توجیه عقیده خود، به ادلّه نقلى هم توسّل مى‏جست. موضوع دحیه کلبى که جبرئیل در صورت او ظاهر مى‏شد، نمونه این گونه ادلّه است: وقتى که جبرئیل در هیئت دحیه کلبى ظاهر شد، آیا جبرئیل همان دحیه بود؟[۶۶] او همین دلیل را براى نفى نسبت حلول از عقیده خویش نیز به کار مى‏گرفت‏[۶۷]؛ با این همه مشاهده مى‏شود که او را هم به حلول متهم کرده‏اند و هم به اتحاد.

  1. شعر او و مقلّدان‏

ابن فارض شاعر ممتازى است که از یکسو قدرت و استعداد شاعرى را بکمال داراست و از سوى دیگر احساس و ادراک دینى و عرفانى او در غایت علوّ و کمال است.

وجود این دو امتیاز برجسته موجب شده است که او لواى شعر روزگار خود را در دوره فترت ادبى بعد از جنگهاى صلیبى بر دوش گیرد و بر فراز قلّه شعر صوفیانه عرب بایستد؛ چنانکه برخى براى او مقامى نظیر مقام جلال الدین محمد مولوى در ادبیات فارسى قائل شده‏اند؛ با نظر به اینکه «شعر صوفیانه عرب همپاى شعر صوفیانه فارسى نمى ‏تواند بود.»[۶۸]

بعضى معتقدند که ابن فارض پایه‏گذار زبان رمزى‏cilobmyS در شعر عرب است؛[۶۹] اما اگر چنین هم نباشد، وى بى‏شک از تجربه‏ها و ابداعات گذشتگان در این امر، یعنى از ادبیات صوفیانه و خصوصا از شطحیات صوفیه، به نحو شایسته‏اى استفاده کرده و آن را در شعر خود به کمال رسانده است. زبان رمز و بیان کنایه‏ آمیز به شعر او نیرو و تأثیر بسیار بخشیده است و یکى از مهم‏ترین علل بسط و رواج آن به شمار مى ‏آید.

اوج شعر ابن فارض در قصیده تائیه کبرا جلوه‏گر است. این قصیده با بیش از ۷۵۰ بیت، حدود نیمى از کارنامه شعرى او را در بر مى‏گیرد و علاوه بر این، نمایانگر سلوک معنوى ابن فارض است و معراجنامه او محسوب مى‏شود. ابن فارض این قصیده را در آغاز «أنفاس الجنان و نفائس الجنان» نامیده بود؛ بعد آن را به «لوائح الجنان و روائح الجنان» موسوم ساخت و پس از آنکه پیامبر (ع) را در خواب دید، به اشاره آن حضرت، نام «نظم السلوک» بر قصیده خویش نهاد.[۷۰]

ابن فارض معتقد است که آنچه در این قصیده به طالبان مى‏بخشد، از مواهب الهى است که به وى رسیده است، زیرا وجود خویش را از انوار ذات حق روشن مى‏یابد و خود را «او» مى‏داند.[۷۱] به گفته شیخ على، ابن فارض را اوقاتى حاصل مى‏شد که در آن نه صدایى مى‏شنید و نه چیزى مى‏دید؛ همچون مرده‏اى از خود بى‏خود مى‏افتاد و کمابیش ده روز بر او مى‏گذشت و پس از آن به خود باز مى‏آمد و ابیاتى از تائیه را مى‏سرود.[۷۲]

شعر ابن فارض متأثر از سنّت شعرى روزگار وى و آکنده از انواع صنایع بدیعى است.دیوان او بخصوص در مواردى که به تکلف گراییده است، از عیوب و تعقیدات شعرى خالى نیست؛ بااین‏همه آراستگى کلام و ذوق او در انتخاب الفاظ، به سروده‏هاى وى امتیاز خاصى بخشیده است؛ چنانکه ماسینیون شعر او را به قالیچه زربفتى تشبیه مى‏کند که حاجیان با خود به کعبه مى‏ برند.[۷۳]

ابن فارض شاعر عشق است و قصیده‏هاى او همچون غزل، سرشار از مضامین و تعبیرات عاشقانه است و از آنجا که عشق او، بخصوص در «نظم السلوک»، عشق الهى است، بسط دامنه معنا موجب مى‏شود که رشته سخن دراز گردد و تکرار مضامین و معانى و آوردن صنایع بدیعى از انواع لفظى و معنوى، جناس، طباق، تضاد، ایهام، و انواع صور خیال از مجاز، استعاره، تشبیه و کنایه بر طول قصیده بیفزاید. هامر مستشرق آلمانى درباره این قصیده مى‏گوید: «تائیه ابن فارض در شعر عرب، همچون غزل غزلهاى سلیمان است در تورات.»[۷۴]

بعد از ابن فارض، کسانى به تقلید و اقتباس از اشعار او پرداخته‏اند؛ از آن جمله ابو الفضل عز الدین عامر بن عامر بصرى (قرن ۸ ه) تائیه او را در قصیده‏اى ۵۰۲ بیتى تتبع کرده است. این قصیده عارفانه نیز به سبک غزل سروده شده است.[۷۵] قاضى نور الله شوشترى بخشى از قصیده مزبور را که به «ذات الأنوار» موسوم است، همراه با مقدمه منثور این شاعر شیعى در مجالس المؤمنین آورده است.[۷۶] عامر در این مقدمه، به دفاع از عقیده توحیدى ابن فارض پرداخته، اتهام حلول را، با استدلال، از شعر او نفى مى‏ کند.

حافظ رجب برسى، عالم دیگر شیعى (قرن ۸- ۹ ه) نیز برخى از اشعار ابن فارض را تقلید کرده است.[۷۷]

مؤید الدین جندى از عرفاى قرن هفتم، اشعار لطیفى در بیان حقایق و معارف، به طریقه ابن فارض دارد و تائیه وى را جوابى نیکو گفته است که جامى دو بیت از آن را در نفحات الأنس نقل مى‏ کند.[۷۸]

شیخ شهاب الدین بن ابى حجله، قصایدى در مدح پیامبر دارد که در آنها از اوزان و قالبهاى شعرى ابن فارض پیروى کرده است.[۷۹]

از شعراى دیگرى که از ابن فارض پیروى کرده‏اند، عایشه باعونى (متوفى ۹۹۲ ه) است که اکثر سروده‏هاى او بدیعیاتى است مقتبس از اشعار ابن فارض.[۸۰]در دیوان عبد الرحیم بن احمد برعى یمانى هم تقلید از ابن فارض آشکار است.[۸۱]

  1. آثار و شروح و ترجمه‏ ها

دیوان ابن فارض که توسط شیخ على، نوه دخترى او گردآورى شده، شامل قصاید، دوبیتى‏ها، الغاز و موالیاست که نخستین بار در ۱۲۵۷ هجرى در حلب به چاپ رسیده و پس از آن بارها طبع و نشر شده است.

علاوه بر دیوان، حاجى خلیفه قصیده‏اى هم با نام «الدّرّ النّضید» به ابن فارض نسبت داده است.[۸۲]

از دیوان ابن فارض، چند شرح در دست است که مهم‏ترین آنها عبارتند از:

الف) شرح شیخ حسن بورینى (متوفى ۱۰۲۴ ه) که شرحى است ادبى، لغوى و خالى از تأویلات صوفیانه. شرح مذکور البحر الفائض فى شرح دیوان ابن الفارض نامیده شده‏[۸۳] و در ۱۲۷۹ هجرى در قاهره به چاپ رسیده است.

ب) شرح شیخ عبد الغنى نابلسى (متوفى ۱۱۴۳ ه) موسوم به کشف السرّ الغامض من شرح دیوان ابن الفارض که ناظر بر تأویلات عرفانى است. این شرح در ۱۳۹۲ ه در قاهره به چاپ رسیده است.

ج) رشید بن غالب دحداح، دو شرح مزبور را تلفیق کرده است. او در پى هر بیت، نخست شرح ظاهرى و لغوى بورینى را آورده، سپس شرح نابلسى را بدان افزوده است.

این کتاب بارها به چاپ رسیده و فاقد شرح تائیه کبراست. در چاپ ۱۳۱۰ ه قاهره، شرح کاشانى بر تائیه نیز در حاشیه کتاب افزوده شده است.[۸۴]

مهم‏ترین اثر ابن فارض، قصیده تائیه کبرا یا نظم السلوک است که نظم الدّر نیز نامیده شده است؛ شروح بسیار بر این قصیده نوشته‏اند که از آن جمله است:

الف) مشارق الدرارى تألیف سعید الدین فرغانى. این شرح به فارسى است و در سال ۱۳۵۷ شمسى در تهران چاپ شده است.

ب) منتهى المدارک که ترجمه مشارق الدرارى به زبان عربى است و توسط خود فرغانى صورت گرفته است. این شرح در سال ۱۲۹۳ هجرى در مصر به چاپ رسیده است.

ج) کشف الوجوه الغرّ لمعانى نظم الدّر تألیف عز الدین محمود بن على کاشانى (متوفى ۷۳۵ ه). این شرح به عربى است و در ۱۳۱۰ ه در قاهره به ضمیمه شرح دیوان ابن فارض چاپ شده است. در تهران نیز به سال ۱۳۱۹ ه اقدام به چاپ آن کرده‏اند.

کشف الوجوه الغرّ را بغلط از کمال الدین عبد الرزاق کاشانى دانسته‏اند[۸۵] و به نام او نیز چاپ شده است؛ اما جلال الدین همایى در مقدمه کتاب مصباح الهدایه تألیف عز الدین محمود کاشانى، به بررسى این موضوع پرداخته و تعلق آن را به عز الدین کاشانى ثابت کرده است.[۸۶]

د) شرح عربى شرف الدین داود بن محمود قیصرى (متوفى ۷۵۱ ه) که به انضمام تائیه عبد الرحمن جامى توسط دفتر نشر میراث مکتوب و نشر نقطه در سال ۱۳۷۶ چاپ شده است.

ه) شرح نظم الدّر تألیف صائن الدین على بن محمد ترکه (متوفى ۸۳۵ ه). حاجى خلیفه شرح مزبور را بغلط از صدر الدین ترکه دانسته است.[۸۷]

بروکلمان علاوه بر شروح «تائیه کبرا» شروحى را نیز براى «تائیه صغرا» معرفى کرده‏ است؛ اما از آنجا که تائیه صغرا در ذهن او با نظم السلوک در هم آمیخته است، شروحى که در ذیل تائیه صغرا مى‏آورد، در واقع همانهاست که درباره تائیه کبرا (نظم السلوک) نوشته‏ اند.[۸۸]

پس از تائیه کبرا، مهم‏ترین و مشهورترین قصیده ابن فارض، قصیده عرفانى میمیّه یا خمریه اوست که در وصف شراب حب الهى است و شروح متعددى دارد. دو شرح فارسى آن تاکنون به چاپ رسیده است:

الف) مشارب الأذواق، از امیر سید على همدانى ملقب به على ثانى که به کوشش محمد خواجوى در تهران (۱۳۶۲ ش)، و در مجموعه احوال و آثار میر سید على همدانى به کوشش محمد ریاض در پاکستان (۱۳۶۴ ش) چاپ شده است.

ب) لوامع أنوار الکشف و الشهود على قلوب أرباب الذوق و الجود، مشهور به لوامع از عبد الرحمن جامى. این کتاب نیز بارها به چاپ رسیده است؛ از جمله در مجموعه‏اى تحت عنوان لوامع و لوائح، به کوشش ایرج افشار در تهران به سال ۱۳۶۰ ش‏[۸۹].

بر قصاید یائیه، ذالیه و الغاز ابن فارض نیز شروحى نوشته ‏اند.[۹۰]

اقبال مستشرقان به آثار ابن فارض سبب شده است که قصاید او، بخصوص تائیه کبرا و خمریه، به زبانهاى مختلف چون آلمانى، ایتالیایى، انگلیسى، فرانسوى و دانمارکى ترجمه شود. از میان ترجمه‏هاى تائیه کبرا مى‏توان به ترجمه منظوم هامر پورگشتال به‏ آلمانى‏[۹۱]، ترجمه اینیاتسیو دى ماتئو به ایتالیایى‏[۹۲] و ترجمه نیکلسون به انگلیسى‏[۹۳] اشاره کرد. جامى شاعر ایرانى قرن نهم نیز تائیه کبرا را به فارسى منظوم ترجمه کرده که پایبند ماندن او به قافیه تائیه و اساسا منظوم بودن ترجمه، محدودیت‏هایى را در ایفاى رسالت ترجمه به وجود آورده است. این ترجمه با تصحیح دکتر صادق خورشا و توسط دفتر نشر میراث مکتوب و نشر نقطه در سال ۱۳۷۶ به چاپ رسیده است.[۹۴] یک ترجمه فارسى از تائیه صغرا نیز در جلد پنجم نامه دانشوران چاپ شده است.[۹۵][۹۶]

 صائن الدین على بن ترکه، شرح نظم الدر(شرح قصیده تائیه ابن فارض)، ۱جلد، میراث مکتوب – تهران، چاپ: اول، ۱۳۸۴٫



[۱] ( ۱). شرح دیوان ابن الفارض، ج ۱، ص ۷٫

[۲] ( ۲). وفیات الأعیان، ج ۳، ص ۴۵۶؛ شذرات الذهب، ج ۵، ص ۱۴۹٫

[۳] ( ۳). شرح دیوان، ج ۱، ص ۱۶٫

[۴] ( ۱). التکمله لوفیات النّقله، ج ۳، ص ۳۸۹؛ وفیات الأعیان، ج ۳، ص ۴۵۵٫

[۵] ( ۲). نگاه کنید به: تاریخ الإسلام، الطبقه ۶۴، ص ۹۳؛ النجوم الزّاهره، ج ۶، ص ۲۸۸٫

[۶] ( ۳). شرح دیوان، ج ۱، ص ۵٫

[۷] ( ۴). التکمله، ج ۳، ص ۳۸۹؛ سیر أعلام، ج ۲۲، ص ۳۶۸٫

[۸] ( ۵). التکمله، ج ۳، ص ۳۸۹؛ حسن المحاضره، ج ۱، ص ۵۸۱٫

[۹] ( ۶). شرح دیوان، ج ۱، ص ۵٫

[۱۰] ( ۷). همان، ج ۱، ص ۵٫

[۱۱] ( ۱). شرح دیوان، ج ۱، ص ۵- ۶٫

[۱۲] ( ۲). دیوان، ص ۴۰٫

[۱۳] ( ۳). همان، ص ۱۳۰- ۱۳۳٫

[۱۴] ( ۴). شرح دیوان، ج ۱، ص ۶٫

[۱۵] ( ۵). الکواکب السّیّاره، ص ۲۹۷٫

[۱۶] ( ۶). بدائع الزّهور، ج ۱، ص ۲۶۷٫

[۱۷] ( ۷). دیوان، ص ۵۱، ۵۸، ۶۰، ۷۱، ۸۳، ۸۴ و …

[۱۸] ( ۸). شرح دیوان، ج ۱، ص ۱۱٫

[۱۹] ( ۹). دیوان، ص ۱۳۲- ۱۳۳٫

[۲۰] ( ۱). شرح دیوان، ج ۱، ص ۱۱- ۱۲؛ و نیز نگاه کنید به: ابن الفارض و الحبّ الإلهی، ص ۵۲- ۵۳٫

[۲۱] ( ۲). شرح دیوان، ج ۱، ص ۱۱- ۱۲٫

[۲۲] ( ۳). همان، ج ۱، ص ۱۶؛ وفیات الأعیان، ج ۳، ص ۴۵۵؛ التکمله، ج ۳، ص ۳۸۸٫

[۲۳] ( ۴). همان.

[۲۴] ( ۱). شرح دیوان، ج ۱، ص ۴- ۵٫

[۲۵] ( ۲). همان، ص ۱۳- ۱۴٫

[۲۶] ( ۳). همان، ص ۱۱٫

[۲۷] ( ۴). لسان المیزان، ج ۴، ص ۳۱۹؛ شذرات الذهب، ج ۵، ص ۱۵۲٫

[۲۸] ( ۵). شرح دیوان، ج ۱، ص ۱۰٫

[۲۹] ( ۶). شذرات الذهب، ج ۵، ص ۱۵۱٫

[۳۰] ( ۷). شرح دیوان، ج ۱، ص ۱۳٫

[۳۱] ( ۱). شرح دیوان، ص ۶، ۱۱، ۱۳؛ و نیز نگاه کنید به: لسان المیزان، ج ۴، ص ۳۱۹٫

[۳۲] ( ۲). نگاه کنید به: شعر عمر بن الفارض، ص ۴۱- ۵۵٫

[۳۳] ( ۳). شرح دیوان، ج ۱، ص ۴٫

[۳۴] ( ۴). همان، ص ۱۳٫

[۳۵] ( ۱). تاریخ الإسلام، الطبقه ۶۴، ص ۹۳- ۹۴٫

[۳۶] ( ۲). سیر أعلام، ج ۲۲، ص ۳۶۸٫

[۳۷] ( ۳). لسان المیزان، ج ۴، ص ۳۱۸٫

[۳۸] ( ۴). ابن الفارض و الحب الإلهی، ص ۱۱۷- ۱۱۹٫

[۳۹] ( ۵). المقدمه، ج ۱، ص ۴۷۳٫

[۴۰] ( ۶). لسان المیزان، ج ۴، ص ۳۱۸٫

[۴۱] ( ۱). دیوان، ص ۷۳، بیت ۸٫

[۴۲] ( ۲). شرح دیوان، ج ۱، ص ۸- ۹٫

[۴۳] ( ۳). نگاه کنید به:

Geschichte der Arabischen Litterarture, V. 1, p. 307; Geschichte der Arabischen Litterature Supplement, V 1. P. 564.

[۴۴] ( ۴). کشف الظنون، ج ۱، ص ۲۶۷٫

[۴۵] ( ۵). مصرع التصوف، ص ۵۴، ۵۷- ۵۸، ۷۱- ۷۳، ۷۷- ۷۸، ۸۶، ۸۹، ۱۰۰- ۱۰۳، ۱۲۶- ۱۲۷٫

[۴۶] ( ۱). مصرع التصوف، ص ۲۱۳- ۲۱۷٫

[۴۷] ( ۲). همان، ص ۲۱۸- ۲۲۰، ۲۳۶، ۲۴۰- ۲۴۱، ۲۴۶٫

[۴۸] ( ۳). نگاه کنید به: شذرات الذهب، ج ۵، ص ۱۴۹٫

[۴۹] ( ۴). شعر عمر بن الفارض، ص ۶۱- ۶۲٫

[۵۰] ( ۵). همان، ص ۶۲- ۶۳٫

[۵۱] ( ۶). ابن الفارض و الحب الإلهی، ص ۱۳۰٫

[۵۲] ( ۱). ابن الفارض و الحب الإلهی، ص ۱۳۰٫

[۵۳] ( ۱). ابن الفارض و الحب الإلهی، ص ۱۳۰٫

[۵۴] ( ۲). همان.

[۵۵] ( ۳). همان، ص ۱۳۳؛ و نیز نگاه کنید به الطبقات الکبرى، ج ۱، ص ۱۷٫

[۵۶] ( ۴). شرح دیوان، ج ۱، ص ۱۳٫

[۵۷] ( ۵). نگاه کنید به: نفخ الطیب، ج ۲، ص ۱۶۶٫

[۵۸] ( ۶). البته بروکلمان از شرح ابن عربى بر تائیه کبرا دو نسخه در کتابخانه ینى و شهید على پاشا نشانى داده است.

نگاه کنید به:

erutarettiL nehcsibarA red ethcihcseG; 305. P; 1. V, erurtarettiL nehcsibarA red ethcihcseG 463. p, 1. v, tnemelppus

[۵۹] ( ۱). کشف الظنون، ج ۱، ص ۲۶۵- ۲۶۶٫

[۶۰] ( ۲). مشارق الدرارى، ص ۵- ۶٫

[۶۱] ( ۳). نگاه کنید به: دیوان، ص ۶۶- ۶۷، ۶۹، ۷۵، ۸۹، ۱۰۰، ۱۰۹٫

[۶۲] ( ۱). نگاه کنید به: دیوان، ص ۶۷٫

[۶۳] ( ۲). همان، ص ۶۱، ۶۹٫

[۶۴] ( ۳). همان، ص ۷۶٫

[۶۵] ( ۴). همان، ص ۸۹٫

[۶۶] ( ۵). همان، ص ۷۳٫

[۶۷] ( ۶). همان.

[۶۸] ( ۷). نگاه کنید به: تاریخ الأدب، نکلسن، ص ۱۰۹٫

[۶۹] ( ۱). نگاه کنید به: تاریخ الأدب، زیّات، ص ۳۵۴؛ قس: التصوف، عمر فرّوخ، ص ۱۰۰- ۱۰۱٫

[۷۰] ( ۲). شرح دیوان، ج ۱، ص ۸٫

[۷۱] ( ۳). دیوان، ص ۱۱۵٫

[۷۲] ( ۴). شرح دیوان، ج ۱، ص ۸٫

[۷۳] ( ۵). تصوف اسلامى، ص ۱۶۰٫

[۷۴] ( ۱). أمراء الشعر، ص ۴۵۹٫

[۷۵] ( ۲). تاریخ الأدب، فرّوخ، ج ۳، ص ۷۴۶٫

[۷۶] ( ۳). ج ۲، ص ۵۸- ۶۱٫

[۷۷] ( ۴). تشیع و تصوف، ص ۲۶۴- ۲۶۵؛ و نیز نگاه کنید به: ابن فارض شاعر حبّ، ص ۱۳۹٫

[۷۸] ( ۵). ص ۵۵۹٫

[۷۹] ( ۶). نگاه کنید به: لسان المیزان، ج ۴، ص ۳۱۸- ۳۱۹٫

[۸۰] ( ۱). تاریخ الأدب العربى، فرّوخ، ج ۳، ص ۹۲۷٫

[۸۱] ( ۲). همان، ص ۸۲۱٫

[۸۲] ( ۳). کشف الظنون، ج ۱، ص ۷۳۵٫

[۸۳] ( ۴). همان، ص ۷۶۷٫

[۸۴] ( ۵). براى اطلاع از دیگر شروح دیوان، نگاه کنید به: ابن فارض شاعر حبّ، ص ۱۲۰؛ و نیز

Geschtichte der Arabischen Litterature, V 1. P. 503.

[۸۵] ( ۱). نگاه کنید به:

Geschichte der Arabichen Litterature Sapplement, V. 1. P. P. 634- 464.

[۸۶] ( ۲). مصباح الهدایه، ص ۱۶- ۱۹٫

[۸۷] ( ۳). براى اطلاع از دیگر شروح تائیه نگاه کنید به: کشف الظنون، ج ۱، ص ۲۶۶؛ شعر عمر بن الفارض، ص ۶۰؛

Geschichte der Arabichen Litterature, V. 1. P. P 503, 603, Geschichte der Arabischen Litterature Supplement, V. 1. P. P. 364- 464.

[۸۸] ( ۱).dibi

[۸۹] ( ۲). براى اطلاع از شروح دیگر، نگاه کنید به: ابن فارض شاعر حبّ، ص ۱۲۱؛ کشف الظنون، ج ۲، ص ۱۳۳۸٫

Geschichte der Arabischen Litterarture, V. 1, p. 503, 603, Geschichte der Arabischen Litterature Supplement, V 1. P. 364- 464.

[۹۰] ( ۳). نگاه کنید به: کشف الظنون، ج ۲، ص ۱۳۴۹٫

Geschichte der Arabischen Litterarture, V. 1, p. 503, 603, Geschichte der Arabischen Litterature Supplement, V 1. P. 364- 464.

[۹۱] ( ۱). نگاه کنید به:

Das Arabische Hohe Liedder Liebe, Von Hammer- Purgstall, Vienna, 4581.

[۹۲] ( ۲). نگاه کنید به:

. ۱۹۱۷, emoR, oettaM iD oizangI

[۹۳] ( ۳). نگاه کنید به:

Studies in Islamic Mysticism, R. A. Nicholson, Cambridge, 1291, P. P. 991- 662.

[۹۴] ( ۴). نگارنده در ترجمه تائیه کبرى که ضمیمه اثر حاضر است، هیچ‏گونه استفاده‏اى از ترجمه جامى نکرده است؛ زیرا کار ترجمه پیش از انتشار کتاب مزبور انجام گرفته بود و علاوه بر این شیوه ترجمه حاضر با ترجمه جامى تفاوت‏هاى بنیادین دارد.

[۹۵] ( ۵). براى اطلاع دیگر ترجمه‏ها نگاه کنید به: یادداشتهایى در باب فصوص، ص ۲۳؛ ابن فارض شاعر حبّ، ص ۱۲۲٫

[۹۶] صائن الدین على بن ترکه، شرح نظم الدر(شرح قصیده تائیه ابن فارض)، ۱جلد، میراث مکتوب – تهران، چاپ: اول، ۱۳۸۴٫

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *