زندگینامه ابن رشد«حفید» (۵۹۵-۵۲۰ه.ق)

ابوالولید محمدبن احمدبن رشد، معروف بحفید. یکی از حکمای مشهور اسلام . مولد او قرطبه . از دیرباز اجداد او در این شهر از قضات عالیرتبه بوده اند. جد او محمد نیز کنیت ابوالولید داشته است و در دوره مرابطین مشهورترین قاضی عصر خویش و قاضی القضات تمام ناحیت اندلس بوده است و در کتابخانه سلطنتی پاریس مجلدی ستبر جامع فتاوی او موجود است .

مولد محمد در (۴۵۰ ه .ق ) و وفاتش به سال ۵۲۰٫ احمد پسر محمد و پدر صاحب ترجمه نیز همان مقام داشته است . ابن رشد به سال ۵۲۰ در قرطبه بزاد و در جوانی علم خلاف و فقه بیاموخت و در هر دو دانش براعت یافت و برخلاف دیگر فقها که عادتاً خروج از فن خویش روا نمی دارند فقه و خلاف او را اقناع نکرد.و با ولعی تمام نزد ابوجعفر هارون ترجیلی بتحصیل طب و ریاضی و علوم فلسفی پرداخت .

در این وقت در مغرب انقلابی خطیر پیش آمد و آن عبارت از برافتادن خاندان مرابطین به دست موحدین بود و ظاهراً ابن رشد و دوستان او مانند ابومروان بن زهر طبیب و ابوبکربن طفیل منظور نظر سلسله جدید گردیدند.

ابن رشد در ۵۴۸ بمراکش میزیسته و شاید بسفارت یا ماموریتی بدانجا رفته است و در ۵۶۵ بی شبهه در اشبیلیه منصب قضا داشته چه خود او در آخر شرح کتاب الحیوان ارسطو گوید این کتاب را به ۵۶۵ در اشبیلیه بپایان رسانیدم و در فصل چهاردهم همین کتاب چون اعتذاری ، می آورد که اگر خلط و لبسی در این شرح روی داده باشد سبب کثرت مشغله و دوری از وطن و نبودن نسخ متعدده برای تصحیح متن است ، و در آخر کتاب طبیعیات که هم به اشبیلیه در رجب سال مزبور بانجام رسانیده همین معنی را تکرار کرده استو از عبارات فوق پیداست که اقامت او در اشبیلیه اقلاً دو سال کشیده است .

در شرح کائنات الجو از زلزله ۵۶۶ قرطبه خبر میدهد و میگوید من در این وقت به اشبیلیه بودم و کمی بعد از آن بقرطبه بازگشتم و معلوم است که بیشتر کتب مشهور خویش را در همین مدت تالیف کرده است . در آخر مقاله اول مختصر المجسطی گوید از قناعت به نقل اشکال عمده و لابدمنه ناگزیرم چه در این وقت مردی را مانم که آتشی به خانه او درافتاده ، او همانقدر زمان دارد که چیزهای گرانبها و ضروری حیات خویش را بیرون برد.

در خاتمه شرح اوسط کتاب خطابه و مابعدالطبیعه می آوردکه آنرا در ۵۷۰ بانجام رسانیدم در نهایت ماندگی و ابتلای به بیماری خطیر و تعجیل کردم تا ناتمام نماند ووعده میدهد که اگر خدای تعالی توفیق داد شرحی مفصلتربر کتابهای ارسطو بنویسد، و خداوند این توفیق را چنانکه میدانیم بدو ارزانی فرمود.

و چنین مینماید که در ضمن مشاغل گاهی بسفرهای عدیده نیز مجبور شده است چنانکه در کتاب مقاله فی الجرم السماوی گوید آنرا به ۵۷۴ در مراکش بپایان رسانیدم و در کتاب الهیات مینویسد در ۵۷۵ به اشبیلیه آنراختم کردم . در ۵۷۸ یوسف بن عبدالمومن موحدی او را به مراکش خواند و بجای ابن طفیل که پیر و ناتوان شده بود طبیب خاص خویش کرد و چندی بعد قضای شهر قرطبه داد.

ابن رشد نزد یعقوب بن یوسف ملقب به المنصور که در ۵۸۰ جانشین پدر شد نیز وجاهت تام داشت لکن در این وقت بسن کهولت رسیده و انزوا گزیده و اوقات خویش بتالیف کتب بزرگ و مبسوط خود حصر کرد. آنگاه که منصور برای تحشید جیش و جنگ با ادفونش ملک قشتاله و لیون به قرطبه آمد چیزی از احترام و اعزاز ابن رشد فرونگذاشت .معهذا صفای سالهای آخر این مرد بزرگ بمعادات و بدخواهی حُسخاد مکدر گشت .

در این وقت ابن رشد و سایر حکمای وقت بمخالفت اسلام متهم گشتند و از اینرو اعتبارات و حیثیات او از میان بشد و منصور او را به الاشانه نزدیک قرطبه نفی و بدانجا شهربند کرد و در این وقت سن او از هفتاد می گذشت ، این شهر در دوره مرابطین مسکن یهود بود و افسانه بی اساس پناهنده شدن ابن رشد به یهود و اقامت در خانه شاگرد خویش موسی بن میمون یهودی از اینجا نشات کرده است لکن باید دانست که نیم قرن پیش از زمان نکبت ابن رشد، یهودیان از مغرب نفی و طرد شده بودند و به عصر موحدین در تمام قلمرو مسلمین اسپانیا تظاهر بمذهب یهود میسر نبود و از طرف دیگر موسی بن میمون سی سال پیش از این تاریخ به مصر مهاجرت کرده بود و به اقرب احتمالات تلمذ موسی بن میمون نیز نزد ابن رشد صحیح نمی نماید.

ابن ابی اصیبعه برای خشم منصور نسبت به او دو علت خاص نقل میکند و میگوید این دو امر را ابومروان باجی دستاویز و بهانه اِعمال نیات سوء خویش نسبت به او کرد، یکی اینکه ابن رشد در مخاطبات خویش بمنصور «اسمع یا اخی » میگفت و دوم اینکه درشرح کتاب الحیوان آنجا که از زرافه بحث میکند آورده بود که من این حیوان را نزد پادشاه بربر دیدم و مراد او سلطان مراکش بود.

و این دو بر طبع پادشاه گران آمد معذلک باید گفت تعصب خشک و حمیخت جاهلیت موحدین محتاج این بهانه ها نبود چنانکه بگفته ابن ابی اصیبعه (در ترجمه ابوبکربن زهر) آنگاه که منصور تدریس فلسفه یونان را منع کرد جمله کتب منطقی و فلسفی که در کتابفروشیها و خانه های شخصی بود بغصب بگرفتند و بسوختند.

رحلت

عاقبت ابن رشد بمیانجی گری چند تن از بزرگان اشبیلیه مورد عفو و عطوفت سلطان گردید و بار دیگر بدربار مراکش راه یافت و در ۹ صفر ۵۹۵ ه .ق . بسن هفتادوپنج سالگی بدان شهر درگذشت .

ابن رشد باتفاق، یکی از بزرگترین علمای عالم اسلام و ادقخ شُراح کتب ارسطو و جامع همه علوم وقت خویش و یکی از دانشمندان کثیرالتصنیف اسلامی است . شهرت او در طب گذشته از دیگر تصنیفات او در این فن ، ناشی از کتاب معروف او موسوم به کلیات است . این کتاب به لاتینیه نقل و چندین مائه در مغرب مورد استفاده اطبا بوده است .

از کتاب مختصر المجسطی او بخط عبری نسخ کثیره درکتابخانه های اروپا موجود است .در این کتاب همه جا ابن رشد پیرو نظام بطلمیوس مینماید لکن در شرح مابعدالطبیعه مانند صاحب خویش ابن طفیل بر اصل فلک خارج مرکز و تدویر معترض است و با اینکه اصلی دیگر بجای آن نیاورده گوید این دو فرض دور از حقیقت و غیرطبیعی است . دیگر از علل شهرت ابن رشد شروح و تحقیقاتی است که راجع بکتب و مطالب ارسطو کرده است .

ابن رشد به زبان یونانی و سریانی آشنا نبوده و نقل و اصلاح جدیدی نیز برای او بعمل نیامده است چنانکه در مطاوی شروح خویش غالباً از اغلاق و ابهام ترجمه ها شکایت میکند. غالب کتب ارسطو را ابن رشد شرح کرده و برای پاره ای از آن کتب دو یا سه شرح دارد که بعضی را شرح وجیز و بعضی را متوسط و بعضی را شرح کبیر نامند.

شروح متوسط زماناً مقدم بر شروح کبیره است چه در متوسطات گاهی توضیح مسئله را بشرح کبیری که در نظر دارد وعده میدهد و در پاره ای مواضع متن ارسطو را با کلمه «قال » شروع میکندلکن شرح و متن با یکدیگر مخلوط میشود چنانکه اگر کسی متن را جداگانه در پیش چشم نداشته باشد تمیز کلمات ارسطو را از شارح نمیتواند کرد. در شروح کبیره ، به آغاز عین متن را آورده پس از آن بشرح پرداخته است .

و در شروح مختصره خلاصه ای از مباحث مختلفه ارسطو را مجرد از عقاید قدما که در متن هست می آورد و بجای آن ، عقاید مخصوص خویش و فلاسفه عرب را اضافه میکند و مثل این است که میخواهد در این نوع از شرح طریقه مشائیه را بکسانی که تعمق و تحقیق آنرا نمیخواهند، تا آنجا که میسر است بطور اختصار تفهیم کند.

در رساله هائی که خود ابن رشد ماتن است و از شروح ارسطو نیست مباحث مختلفه متون ارسطو را در نظر گرفته و از آن اقتباس میکند و گاهی از سوق و ترتیب کلام ارسطو خارج شده و روشی استوارتر اتخاذ میکند ازجمله در رساله مابعدالطبیعه پس از تشریح موضوع این علم از مقالات مختلفه ارسطو راجع بمابعدالطبیعه و مقالات دیگر او که بدین مباحث مربوط تواند شد بیان میکند و قبلاً مصطلحات آن علم را تعریف و سپس بترتیب ، از وجود عام و مقولات و تقابل واحد و کثیر و مبادی و رابطه موجودات یا مبدء اول یا وجود مطلق و صفات آن و عقول فلکی و غیره بحث میکند.

از انالوطیقای ثانی ، طبیعیات ، کتاب السماء و کتاب مابعدالطبیعه ارسطو هر سه شرح مختصر و متوسط و کبیرموجود است . و از منطق به استثنای آنالوطیقای ثانی (که سه شرح دارد) باضافه خطابه و شعر مُصدخًر بایساغوجی فرفوریس و نیز کتاب کون و فساد و کتاب آثار علویه دو شرح اوسط و مختصر در دست است لکن از خُلقیات نیقوماخس جز شرح متوسط آن یافت نشده است و یوسف بن شمتُب که در ۸۵۹ ه.ق . شرحی بر خلقیات ارسطو کرده است در دیباچه آن گوید ابن رشد را بر این کتاب شرح کبیر نیست .

و از کتاب الحس والمحسوس و از مبحث حیوان کتابهای یازدهم و نوزدهم یعنی چهار مقاله اعضای حیوان و پنج مقاله تولد و توالد حیوان فقط شرح مختصر هست لکن از ده مقاله راجع باحوال حیوانات و همچنین از شرح سیاست مدن او نسخه ای نمانده است و خود ابن رشد در آخرکتاب خلقیات که در ۵۷۲ بانجام رسانده گوید ترجمه عربی سیاست مدن در مشرق هست لکن به اسپانیا نیامده است .

علاوه بر شروح مذکوره ابن رشد شرحی بر مدینه افلاطون داشته لکن نسخه آن به دست نیست . و نیز عده کثیری تآلیف فلسفی دارد که ابن ابی اصیبعه نام آن برده و هم امروز موجود و بعض از آنها بلاتینیه ترجمه و طبع شده است که از جمله تهافت التهافت رد بر تهافت غزالی است و نسخ متعدد از ترجمه عبرانی این کتاب در اغلب کتابخانه ها وجود دارد و نیز تحقیقاتی راجع بکتاب المیزان ارسطو و تحقیقاتی راجع به مسائل طبیعی مشتمل بر تعریف هیولای اولی و حرکت و زمان و طبیعت خامسه و غیر آن که به زبان عبری با شرح موسی نربونی باقی است ، و دوتحقیق راجع به عقل فعال و عقل منفعل و اتحاد عقل کلی با عقول جزئیه و تحقیق راجع به امکان یا امتناع ادراک عقول بشری صور مجرده را، و این مسئله ای است که ارسطو بحث در آن را وعده کرده لکن در هیچیک از کتب اووفای بدان دیده نشده است .

و نیز مقاله فی الرد علی ابن سینا فی تقسیمه الموجودات . و فصل المقال فیمابین الحکمه و الشریعه من الاتصال و مناهج الادله . ابن ابی اصیبعه کتابهای دیگری از ابن رشد نام برده که ظاهراً از میان رفته است از قبیل تلخیص الالهیات لنیقولاوس . بدایهالمجتهد و نهایه المقتصد. علت از بین رفتن متون ابن رشد خشکی و تعصب موحدین بود و بیشتر آنچه بر جای مانده آنهاست که بخط عبری نوشته شده یا به زبان عبری ترجمه شده و بدین چاره از دستبرد موحخدین مصون مانده است . ابن رشد را علاوه بر کتب فلسفی تالیفات دیگری بوده است از قبیل حواشی و نظریاتی بر عقیده ابن تومرت موسس سلسله موحدین .

آثار

از ابن رشد کتب ذیل بخط و زبان عربی موجود است :

تهافت التهافت
فصل المقال فیمابین الحکمه و الشریعه من الاتصال و الکشف عن مناهج الادله ، این دو کتاب اخیر به آلمانی ترجمه شده است .
حواشی بر شرح اسکندر افرودیسی بر مابعدالطبیعه ارسطو
شرح متوسط بر شعر و خطابه ارسطو
شرح کبیر مابعدالطبیعه
جوامع کتب ارسطو مشتمل بر:
طبیعیات ،
سماء والعالم ،
کون و فساد،
آثار علویه ،
نفس
مابعدالطبیعه

و کتب ذیل به زبان عربی ولی بخط عبری موجود است :

مختصرالمنطق.
شرح اوسط بر کون و فساد
آثار علویه
نفس
شرح بر طبیعیات صغری
. شرح سماء والعالم
شرح کون و فساد
شرح آثار علویه

بعض کتب دیگر او به زبان عبری ولاتینی ترجمه شده و ترجمه ها موجود اما اصل عربی آن از میان رفته است ، و از بعض کتب دیگر او نه اصل باقی مانده است و نه ترجمه . ابن جبیر رحاله مشهور اندلسی را در قَدْح ابن رشد، و جمله حکمای معاصر خویش باندلس و اظهار مسرت از نکبت آنان اشعاری است ،

از آنجمله :بلغت امیرالمومنین مدی المنی لانک قد بلخغتنا ما نومخل ُقَصدت الی الاسلام تعلی مناره و مقصدک الاسنی لدی اللخه یقبل ُتدارکت دین اللخه فی اخذ فرقهبمنطقهم کان البلاء الموکل ُاقمتهم ُ للناس یُبرَاء منهم و وجه الهدی من خزیهم یتهلل ُوقد کان للسیف اشتیاق اِلیهم ولکن مقام الخزی للنفس اقتل ُو آثَرت درء الحد عنهم بشبهه لظاهر اسلام و حکمک اعدل ُ.و نیز او راست :
الاخًن قد ایقین ابن رشدان خ توالیفه توالف یا ظالماً نفسه تامخل هل تجد الاخًن من توالف .

لغت نامه دهخدا

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *