زندگینامه آیت الله علامه حسن مصطفوى تبریزى (متوفاى ۱۳۸۲ه ش)

ولادت

آیه الله علاّمه حسن مصطفوى تبریزى، فرزند حاج شیخ رحیم مصطفوى، از مفاخر و عالمان بزرگ تبریز، در سال (۱۲۹۷ هـ .ش.) در تبریز متولّد شد. وى حدود دو سال داشت که پدرش در سنّ پنجاه و هفت سالگى به رحمت ایزدى پیوست.

تحصیل

مصطفوى دوران تحصیل، دبستان و دبیرستان را در تبریز گذراند و هم زمان با تحصیل در دبیرستان، به دروس حوزوى نیز پرداخت. وى پس از مقطع دبیرستان به دانشکده معقول و منقول (الهیّات) تبریز وارد شد و موفّق به دریافت درجه دکترا گردید. او در ادامه تحصیلات، مدّتى در حوزه علمیه قم، در درس فقه واصول مرحوم آیه الله آقا سیّد محمّد حجّت کوهکمره اى شرکت جست و سپس به نجف اشرف مهاجرت کرد. وى چند سال از محضر استادان آن حوزه بهره برد و در درس هاى: فقه آقا سیّد ابوالحسن اصفهانى، اصول مرحوم محمدحسین نایینى، فقه واصول حاج شیخ محمّد حسین غروى اصفهانى، معروف به کمپانى و محقّق اصفهانى شرکت کرد. همچنین مصطفوى علاوه بر بهرمندى از استادان یاد شده، از محضر پر فیض استاد اخلاق، آیه الله آقا سیّد على قاضى نیز بهره برده است.

تدریس

برخى از نزدیکان علاّمه مصطفوى مى گویند:

ایشان در طول عمر شریفش، به جاى کرسى تدریس و آموزش شاگردان، علاقمندان را بیشتر به آثار مکتوب خویش ارجاع داده اند و پس از مراجعت از نجف اشرف در سنین ۲۵ـ۲۶ سالگى، تنها یک سال در حوزه علمیه قم به تدریس تفسیر و علوم رایج عصر خود اهتمام ورزید.

آقاى محمّد شریف رازى، مؤلّف گنجینه دانشمندان که با وى آشنایى و معاشرت داشته است در مورد شخصیّت ایشان مى نویسد:

«وى در خلال ایّام تحصیل و تدریس، به مطالعات فنون گوناگون پرداخته و به نوادر و عجایبى برخورد کرده و اشخاص بزرگ معنوى را ملاقات نموده و از هر کدم بهره ها برده و از خرمن علمشان خوشه ها چیده و در جستجوى مطلوب، مسافرت ها به داخل و خارج کشور کرده است و پایان کار، رحل اقامت در تهران افکنده و بیشتر اوقات خود را صرف مطالعه و تزکیه نفس مى نماید».(۱)

اکنون در تهران با تألیف، تصنیف، طبع و نشر کتاب هاى دینى، دَیْن خود را به ساحت مقدّس حضرت ولى عصر (عج) ادا مى کند و در خدمت به اسلام موفّق است. هزینه و نیازهاى خویش را از راه درآمدهاى آثار خود و نشر و توزیع کتاب هاى دینى، علمى واخلاق به دست مى آورد…(۲)

صاحب گنجینه دانشمندان مى نویسد:

«استاد مصطفوى از افراد مجهول القدر و از افرادى است که قریب چهل سال است او را مى شناسم و ما رایت منه مکروهاً وما رأیت منه اّلا جمیلا جدّ تاکنون از او هیچ کارناپسند و مکروهى ندیده ام، چه رسد به گناه. همچنین جدّاً جز اخلاق زیبا و تلاش بجا از او مشاهده نکرده ام. فاضل کامل، عالم عامل، داراى قدس و ورع، بسیار مؤدّب و متواضع ،در استخاره با قرآن مجید داراى ید طولانى و در استنباط و استخراج خیر و شر مراد از کتاب خدا، مهارت کامل و بسیار مجرّب و مبتلا به همه طبقات است»(۳)

با اهل معرفت

ایشان از دوران جوانى (بیست سالگى) به سیر و سلوک معنوى اهتمامى وافر دارد و با جمعى از دلشدگان مصاحبت و رفاقت صمیمى و نزدیک داشته است. گروهى حدود ۱۵ نفر (از جمله شهید محراب آیه الله مدنى) در مدرسه فیضیه، محفل انسى داشتند و از عالم عارف ملاّ آقا جان زنجانى و… بهره مى بردند . وى هنگام سخن و توسل، همه را به شدّت منقلب مى کرد. ملاّآقا جان در قم، سه ماه در حجره آقاى مصطفوى اقامت داشت.

همواره کوته نظران و ساده اندیشان بودند که درک و هضم برخى برجستگى هاى معنوى، بر ایشان دشوار است، بعضى از این ساده لوحان، به آن جمع، بى مهرى کردند از این رو آن مجمع معنوى از هم پاشید ،در عین این که برخى بزرگان و بیش از همه، مرحوم آیه الله العظمى حاج سیّد محمّد تقى خوانسارى (صاحب نماز باران) اینان را تأیید کرده بود.

آقاى مصطفوى به ملاّآقاجان زنجانى خیلى عشق مى ورزید و با وى مأنوس بود و او را در ولایت از همگان برتر مى دانست و مى فرمود:مثل ایشان را ندیده ام!

دو خاطره از ملاّآقا جان

۱٫ وى در زنجان مى زیسته و به ترویج دین و تربیت نفوس اشتغال داشته است که به عللى به او گفته مى شود، مهاجرت کن. وى مى گفت:

شب در راه عتبات، تنها، در بیابان خوابیدم، ناگاه کمى احساس حرارت کردم، چشم باز کردم، دیدم، این گرمى بر اثر تماس با بدن حیوان درّنده اى است که در جوارم قرار گرفته و چیزى به نابودى من نمانده است به حیوان درنده گفتم: «برو که من خوراک تو نیستم» با این سخن، آن حیوان راه خود را گرفت و رفت.

۲٫ با ملاّ آقا جان به تهران رفتیم، وى عباى کوتاه، رنگ باخته، و بسیار مندرسى به تن داشت و از اینکه در منظر مردم تهران، همراه ایشان با این وضع بودم، گاهى خجالت مى کشیدم. وى همچنین با شخصیّت هایى چون: حاج محبوب زنجانى و آقا شیخ نورالدّین خراسانى (که استاد علوم غریبه نیز بود) حشر و نشر داشته است.

نشان بى نشانى

آقاى مصطفوى از مطرح شدن به شدّت پرهیز مى نمود و اجازه نمى داد شناخته شود چرا که از تعریف و تمجید خلق الله بیزار بود. زندگینامه ایشان بیش از آنچه مرحوم رازى نوشته است، جایى پیدا نمى شود و بستگانشان نیز در این باره کمتر سخن مى گویند و پرهیز مى کنند.

اکنون که در آخر عمر بسر مى برند و خطر حبّ جاه منتفى است، در سال (۱۴۲۲ هـ .ق.)، از طرف نمایشگاه قرآن، که در ماه رمضان (۱۳۸۰ ش.) در تهران برگزار مى شد، از ایشان به عنوان یکى از خادمان قرآن کریم، تجلیل و قدر دانى به عمل آمد.

علاّمه مصطفوى مى گوید:

روزى با هم به منزل مرحوم معّزى که از ارادتمندان ملاّ آقا جان ـ و پیشنماز یکى از مساجد مهم تهران بود، رفتیم. آقاى معزّى به درخواست خانواده شان از ایشان تقاضاى توسل کردند ـ ملاّ آقا جان هم به کم وزیادى مستمع بى اعتنا بود ـ همان جا مجلس روضه و توسّلى بر پا شد و خیلى منقلب شدند.پس از جلسه، آقاى معّزى یک عباى نو و گران قیمت به ملاّ آقا جان هدیه داد، ملاّ آقا جان آن عبا را پذیرفت ولى خود استفاده نکرد و به دیگرى داد و به من گفت:«مى دانم تو از عباى من ناراحتى ولى خوشى من با همین عبّاست».

خاطره اى از شیخ حسنعلى نخودکى اصفهانى

با ملاّ آقا جان سه ماه در مشهد، در مدرسه خیرات خان بودیم. در مشهد، اهل معنا و فضیلت زیاد بودند ولى سر آمد همه، آقا شیخ حسنعلى اصفهانى بود. هفته اى دو روز مردم به او مراجعه مى کردند و هرکسى هر گرفتاریى که داشت برطرف مى کرد. همیشه در جیب او آجیل، نبات و…بود وبه بیماران مى داد.

روزى در محضرش بودم، سه نفر از عالمان جلیل القدر تبریز وارد شدند، مرحوم شیخ حسنعلى با لباس بسیار ساده و جثّه اى ریاضت کشیده، لاغر و کوچک، از نظر ظاهر در مقابل آنان چیزى نبود و خیلى احترام و تعارف کرد. عالمان تبریزى گفتند: ما واقعاً گرفتاریم وپزشکان به ما جواب منفى داده اند.

یکى از آنان مرحوم میرزا باقر قاضى طباطبایى، پدر بزرگوار اوّلین شهید محراب آیه الله قاضى تبریزى بود که فرزند نداشت و تقاضاى اولاد داشت، دیگرى بیمارى لاعلاجى داشت. آیه الله نخودکى به پدر آقاى قاضى یک انجیر و به دیگرى، دعا، همراه با خوراکى داد. شخص سوم سرش رعشه داشت و دائم حرکت مى کرد. آقاى نخودکى از جیب خود آینه اى داد و گفت روزى یکى دو بار به آن نگاه کن و مواظب باش گم نشود، که پس از عمل به دستور ارتعاش سر و گردنش برطرف شد.سه سال بعد در تهران دوباره او را دیدم ولى مثل اوّل سرش رعشه داشت، پرسیدم مگر خوب نشدى. گفت: متأسفانه آن آینه را از دست دادم و دوباره حالت اوّل برگشت.

انصارى همدانى

یکى از شخصیّت هاى معنوى و خود ساخته که آقاى مصطفوى از وى استفاده هاى بسیارى برده اند، عارف گرانقدر، حاج میرزا جواد آقا انصارى همدانى، (متوفّا ۱۳۳۹ هـ .ش.)، مدفون در قم، در جوار مزار شهدا و امامزاده على بن جعفر(علیهما السلام) است. (۴)وى در همدان شاگردانى داشت و آقاى مصطفوى با ایشان خیلى محشور بود و مى فرمود: در توحید کامل، نظیر وى را تا کنون ندیده ام.

ازدواج

مصطفوى در ۲۶ سالگى پس از بازگشت از نجف اشرف در تهران ازدواج نمود و در این شهر اقامت گزید.هنگامى که آیه الله بروجردى براى معالجه، در بیمارستان فیروزآبادى شهر رى بود، از آیه الله مصطفوى براى مراجعت به قم دعوت نمود امّا وى در آن برهه، ترجیح داد در گوشه اى از تهران اقامت و به امّت اسلامى خدمت کند.

در سنگر پژوهش

او همواره سرگرم تحقیق و تألیف بوده است.از لابلاى نوشته ها و آثار او مى توان به درجات معنوى اش پى ببرد و از آن بهره مند شد. وى در مقدمه «رساله لقاءالله» مى گوید:من آنچه را که به یقین حقّ، دیده ام در این کتاب نوشته ام.

آثار

علاّمه مصطفوى در زمینه هاى گوناگون علوم الهى، آثار گرانسنگى از خود به یادگار گذاشته است که به آن اشاره مى کنیم:

۱٫ راهنماى گمشدگان

این کتاب اوّلین اثر ایشان است و در بیست و پنج سالگى در زمینه سیر و سلوک و اخلاق به رشته تحریر در آمده است و همین اثر بعد معنوى این شخصیّت بزرگ را آشکار مى سازد.

۲٫ ترجمه چهل حدیث از سخنان حضرت خاتم النّبییّن(صلى الله علیه وآله) و مولى الموحدین امیرالمؤمنین(علیه السلام)

۳٫ آنچه باید یک زن بداند

۴٫ سرگذشت و قصه هاى عارف کامل و دانشمند شهیر بهلول عاقل

۵٫ تفسیر سوره حشر

۶٫ مجموعه قصه هاى شیرین

۷٫ خودآموز قرآن مجید

۸٫ خلافت و امامت مناظره مأمون با فقیهان و متکلّمان معاصرش,

۹٫ محاکمه و بررسى باب و بهاء در سه جلد

۱۰٫ التّحقیق فى کلمات القرآن الکریم

نویسنده در این کتاب حقایق و معارفى را که به بسیارى از آنها، حتّى تا زمان تألیف این کتاب نامفهوم بوده، به روشنى بیان نموده است، مثل: حقیقت نور و ظلمت، عالم برزخ و نحوه ارتباط با آن، عالم ملکوت، عرش خداوند، بهشت و جهنم و ارواح پنجگانه. این کتاب در ۱۴ مجلد تدوین یافته و از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى کتاب برگزیده سال (۱۳۶۲ هـ .ش.) شناخته شده است.

۱۱٫ الحقائق فى تاریخ الاسلام و الفتن الاحداث

این اثر یک دوره تاریخ مستند است که شامل تاریخ اسلام، از زمان بعثت پیامبر(صلى الله علیه وآله)تا عصر غیبت حضرت حجّت (عج) مى شود.

این مجموعه، برگرفته از کتاب هاى عامه و اهل سنّت، در پنج قرن اوّل پس از بعثت است.

۱۲٫ الامام المجتبى(علیه السلام)

این اثر برگرفته از صحاح اهل سنّت و طبق تاریخ نقل شده از آنان نگارش یافته و به زندگینامه جامع امام مجتبى(علیه السلام)،با ذکر تمام خصوصیات (رفتار، اخلاق و برد بارى) آن بزرگوار پرداخته است.

۱۳٫ مناظره و بحث آزاد، با شیعه، سنّى، صوفى، مسیحى، مادّى و بهائى

۱۴٫ حقوق زن و مرد در اسلام

۱۵٫ الملاحم

پیشگویى ها در علائم آخرالزّمان(علیه السلام).

۱۶٫ رساله لقاءالله

در بیان منازل سیر و سلوک نگاشته شده است.

۱۷٫ روش علمى در ترجمه و تفسیر قرآن مجید

۱۸٫ تصحیح مصباح الشّرعیّه

شرح کتاب «مصباح الشّرعیه» است که منصوب به امام صادق(علیه السلام) است .

۱۹٫ توضیح و تکمیل شرح باب حادى عشر

که در علم کلام نگاشته شده است.

۲۰٫ توضیح و تکمیل عوامل در نحو

۲۱٫ توضیح و تکمیل صرف میر

۲۲٫ تفسیر روشن

۲۳٫ اشعه نور در تفسیر آیه نور

مجموعه اى از نظرات آیه الله حاج شیخ ملاّهادى تهرانى و علاّمه مصطفوى است.

۲۴٫ تصحیح و مقدمه اختیار معرفه الرجال کشّى

کتاب «اختیار معرفه الرجال» متعلق به شیخ طوسى است. شیخ در این کتاب محتواى کتاب «رجال کشى» را تنظیم و فهرست بندى نموده است. علاّمه مصطفوى کتاب مذکور (اختیار معرفه الرجال) را تصحیح نموده و بر آن تعلیقه زده است و چهار هزار از موارد این کتاب را اصلاح و در نهایت محتواى این کتاب را فهرست بندى مجدد نموده است.

۲۵٫ مقدمه شرح الاسماءالحسنى

از سیّد حسین همدانى درود آبادى.

۲۶٫ مقدمه الشّموس الطّالعه فى شرح الزّیاره الجامعه

نوشته سیّد حسین همدانى درود آبادى.

۲۷٫ پاورقى و تصحیح کتاب اسلام و دانش

۲۸٫ مقالاتى درباره خاتمیّت و بشارات حضرت مسیح(علیه السلام),

۲۹٫ تصحیح و ضبط لغات منیه المرید

۳۰٫ تصحیح و تزییل متشابهات القرآن

۳۱٫ ترجمه و پانوشت تفسیر و احتجاج طبرسى

احتجاجات با مادیّین، یهود، نصارى و عامّه

۳۲٫ تصحیح و مقدمه جامع الاخبار

۳۳٫ رساله سیر و سلوک

مجموعه اى از علاّمه بحرالعلوم و علاّمه مصطفوى در سیر و سلوک.

۳۴٫ رساله معرفه الله

که ترجمه و شرح خطبه اى از امام هشتم(علیه السلام)است.

۳۵٫ احادیث صعب امام هفتم(علیه السلام),

۳۶٫ احادیث صعب و مشکل امام هشتم(علیه السلام),

نمونه اى از نظریات استاد در علوم قرآن

تفسیر روشن در ۱۶ جلد و به فارسى، از تألیفات مصطفوى پس از تفسیر «التحقیق فى کلمات القرآن الکریم» است.

سبک تفسیر روشن

مبناى شمارش آیات این تفسیر، طبق چینش المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم است به این سبک است:

الف: متن آیات کریمه

ب: لغات

ج: ترجمه و توضیح مختصر آیه

د: تفسیر روشن

و: قاطع آیه به زبان ساده

هـ: نقل و توضیح حدیث معتبر و مرتبط اگر در ذیل آیه حدیثى آمده باشد.

ز: بیان ترکیب و اعراب و لطایف موجود

این تفسیر شامل مقدّمات دوازده گانه اى است که برخى از آراء برجسته و نظرهاى استاد،در آن مطرح شده است.

اینک عصاره اى از آراء استاد را مرور مى کنیم:

۱٫ ترجمه تمام لغات این تفسیر، از کتاب «التحقیق فى کلمات القرآن الکریم» گرفته شده و یکایک کلمات آن، مورد بحث، تحقیق و دقّت قرار گرفته است.

۲٫ در قرآن کریم، هیچ گونه تحریف و کم و زیادى صورت نگرفته است و روایات دیگر، همه در مقابل تأویل و یا از جهت دلالت و سند، ضعیف و غیر قابل اعتماد هستند. قابل توجّه اینکه واژه ها، یا آیاتى که ادّعا مى شود از قرآن کریم کم شده است، کاملا ضعیف و سستند بلکه اکثرشان از مکالمات عادى نیز پایین تر و ساقط تر است.

۳٫ همین قرائت مضبوط در همه قرآن هاى چاپى و خطى حاضر و قدیم، قرائت صحیح است. و سایر قرائت ها از مورد اعتبار و وثوق خارج است. احادیث مربوط به نزول قرآن، بر پنج یا شش یا هفت حرف (احرف)، از هر جهت ضعیفند و آیه الله خویى در کتاب «البیان» بحث مفصل و تحقیقى در این مورد ایراد کرده اند.

از این گدشته کلمه «احرف» جمع حرف، به معناى طرف و کنار و آخر چیزى است و این معنا تطبیق مى کند بر عناوین و مفاهیم کلّى و مباحثى که در قرآن مجید بیان مى شود و موضوع قرائات، هیچ گونه تناسبى با آن ندارد.و چقدر مناسب است این دو روایت(۵) از حضرت امام باقر(علیه السلام)که دلالت دارد قرآن، یکى است و از جانب خداى واحد نازل شده و اختلافات گوناگون از جانب راویان پدید آمده است.

فضیل بن یسار، از امام ششم(علیه السلام)پرسید: مردم مى گویند: قرآن بر هفت حرف (احرف)نازل شده است. امام(علیه السلام) فرمود: آنان دشمنان خدا بوده و دروغ مى گویند و قرآن بر حرف واحد و از جانب خداوند واحد نازل شده است.پس منظور از «سبعه احرف» هفت مقصد و برنامه نهایى است که قرآن روى آن أهداف نازل شده است و آنها عبارت است از:

۱٫ مباحث الاهى و توحید

۲٫مباحث مربوط به اسماء و صفات الاهى

۳٫آنچه مربوط به نبوّت و انبیاست

۴٫ عالم آخرت و معاد

۵٫دین واحکام وتکالیف

۶٫ اخلاقیاّت و تهذیب نفس

۷٫ مواعظ و آداب,(۶)

۴٫ تفسیر

تفسیر یعنى شرح و و بسط و توضیح و این متوقف است بر فهم مراد و منظور گوینده تا بتواند آن طور که واقعیت دارد، منظور او را توضیح بدهد. و فهم صحیح و درست مطالب قرآن کریم بر دو شرط متوقف است:

شرط اوّل

آشنایى کامل به کلمات و جملات و ظواهر تعبیرات آن از لحاظ ادبى، به طورى که خود، صاحب رأى و اجتهاد و یقین باشد، نه آنکه در مقام فهمیدن مطالب، از اقوال دیگران تقلید کند و باید معانى حقیقیه را با تحقیق به دست آورد تا معانى قطعى را دریابد و کلام پروردگار متعال را به مفاهیم مجازى حمل نکند.

مجاز گویى در قرآن مجید، موجب اضلال افکار و سرگردانى مردم است و نیز کتاب الاهى را از قاطعیت ساقط مى کند و به منحرفان فرصت مى دهد که مطابق رأى باطل و نظر فاسد خود، از آیات قرآن مجید استفاده کنند.ضمناً تمام معارف الاهى و حقایق، با حمل الفاظ به معانى مجازیه از میان برداشته شده و قسمت مهمّ کلمات خداوند متعال، نامفهوم و خارج از استفاده مردم خواهد بود.

شرط دوم

مفسّر باید قلب پاک و باطن نورانى داشته باشد و با نور الاهى محیط، حقایق کلمات پروردگار متعال را ادراک نموده و از معارف لاهوتى و عوالم غیبى آگاه باشد. قرآن مى فرماید:(الم، ذلک الکتاب لا ریب فیه هدى للمتقین)، در این کتاب هیچ موضوع مشکوکى نیست و همه مطالب آن یقینى و حقّ است و با داشتن حقیقت تقوا و با خوددارى از افکار و اخلاق و اعمال صالح، مى شود مشمول هدایت قرآن قرار گرفت.

۵٫ ترجمه

ترجمه یعنى در آوردن لغتى به لغت دیگر (واژه ترجمه از آرامى و سریانى به عربى آمده است) و ترجمه قرآن به زبان دیگر مشکل تر از تفسیر آن است زیرا لازم است که در مقام ترجمه، تمام مقصود و منظور متکلّم تفهیم شود و کوچکترین تحریفى در بیان مراد او پیش نیاید و این، (علاوه بر دارا بودن شرایط تفسیر)، محتاج است به تسلّط کامل به جهت بیان و قلم تا بتواند مفهوم کامل آیه کریمه را به واژه کوتاه و مختصر ودر عین حال مفید و روشن و تمام تحویل بدهد… .

ترجمه کتاب خداوند متعال، بهترین خدمت به افراد بشر است، به شرط اینکه هیأتى از متخصصان در تفسیر، جمع شده و به جاى ترجمه، تفسیر کوتاه و مختصرى بنویسند و دست کم، مقاصد آن را به زبان گویا و کوتاه و جامع به قلم بیاورند.

۶٫ نقل اقوال

از مطالب گذشته روشن شد که تفسیر، در صورتى که داراى شریط گذشته باشد و با قاطعّیت نورانیّت باطنى و روحانیت تمام و آگاهى علمى و ادبى همراه شود، قهراً به واقعیت و حقّ نزدیک خواهد بود، احتمالات و اختلافات بر طرف خواهد شد و مفهوم واحدى باقى خواهد ماند.

نقل اقوال و آراى بسیارى از مفسّران ـ که بى تحقیق و اجتهاد فهم حقایق نورانى کتاب الاهى قلم زده اند ـ به جزتکثیر شبهه و ایجاد حیرت و ضلالت، هرگز فایده اى نخواهد داشت .ما نیز در این کتاب ـ در حدّ امکان ـ سعى کردیم که اختلافى ایجاد نکنیم و خوانندگان گرامى را به معانى حقیقى نزدیک و در هر بخش، آنچه را که حقّ ,,,,مى بینیم، بیان کنیم.

۷٫ روایات

اکثر روایاتى که درباره آیات نقل مى شود، در جهت تأویل و یا ذکر مصداقى از عموم معنا، صادر شده است و بسیار کم دیده مى شود که نظر آنها به تفسیر معناى حقیقى آیه شریفه باش زیرا این اقتضا ـ به لحاظ مورد و یا شخص مخالف و یا زمینه مناسب ـ به ندرت پیدا مى شود و در بیشتر موارد، مقتضى بر شرح و تحقیق و دقّت و تفسیر نبوده است و اکثر مخاطبان استعداد تحقیق را هم نداشته اند. در عین حال، روایت معتبر و صحیح ـ به هر عنوانى که صادر شده باشد ـ در مقام تفسیر و تحقیق، بسیار مفید است و در میان احادیث معتبر اهل بیت(علیهم السلام)، هزاران حقایق، معارف، لطایف و دقایق علمى، عرفانى، اخلاقى و هدایتى موجود است که افراد عادى از درک آنها عاجزند و ما، در مواردى که لازم است از روایات شریفه اى که مناسب است، در ذیل آیات کریمه نقل مى کنیم.

باید توجّه داشت که تفاسیرى که به عنوان تفسیر روایى نوشته است، براى تحقیق و اخذ حدیث و انتخاب آن بسى مورد استفاده واقع مى شود ولى براى افراد عمومى و غیر محقّق، نه تنها مورد استفاده نیست بلکه ممکن است زمینه انحراف افکار آنان را نیز فراهم آورد زیرا این گونه احادیث، باید از هر جهت، مورد بحث و تحقیق و شرح واقع و روشن شود که آیا تفسیر است یا تأویل؟ حقیقت است، مجاز است، یا کنایه؟ عمومیت و اطلاق دارد یا نه؟ روى تقیّه صادر شده است، یا در فضاى آزاد؟ به عنوان ذکر مصداق است، یا نه؟ حدیث مورد وثوق است، یا ضعیف است؟ و بالاخره گفت و گو با چه صنف از افراد است آیا از طریق خاصه و اهل بیت(علیهم السلام)به ما رسیده است، یا از طریق اهل سنّت و یا از کتاب هاى قبل از اسلام و از طریق دانشمندان آنان که به اسرائیلیّات معروف است؟

۸٫ محکم و متشابه

«إحکام» یعنى اتقان و رفع تردید و احتمال و محکم، چیزى است که متقن و مقطوع و صریح و روشن باشد و در مقابل آن، متشابه است یعنى چیزى که صریح و قطعى و روشن نبوده و وجوه مختلف و احتمالات و معانى متعددى داشته باشد. منظور، روشن و قطعى شدن مراد و یا مشتبه ومحتمل بودن نظر گوینده است نه معانى لغوى کلمات، که همواره روشن است.

البتّه این معنا از جهت اختلاف افکار و مراتب معرفت و مقامات نورانیّت و روحانیّت قلوب و درجات ایمان ویقین، فرق مى کند. چنان که در دیدن با چشم ظاهرى نیز چنین است و به هر اندازه اى که قوّت چشم توانا باشد، أجسام را تا آن مسافتى که مى تواند به دقّت و با تمام خصوصیات مشاهده مى کند ولى چشم ضعیف، در همان مسافت اجسام را مشتبه و مختلط مى بیند.

آیه ۷ سوره آل عمران دلالت دارد که متشابهات قابل استفاده و فهم است ولى نه براى عموم، بلکه براى خواص مردم که علم، معرفت و نور در قلوب آنها رسوخ کرده است. و معناى رسوخ عبارت است از: استقرار و ثبات، به نحوى که ته نشین و نفوذ داشته باشد .و رسوخ علم، در مرتبه حقّ الیقین و شهود پیذا مى شود و چون کسى در معارف الاهى به مرحله رسوخ رسید، از حقایق معرفت آگاه گشته و انوار حقیقت در قلب او روشن مى شود.

تأویل

تأویل یعنى بر گردانیدن، و ارجاع دادن کلمات ومفاهیم آنها به مقاصدى که از جانب گوینده اراده شده است و ذکر این کلمه دلالت دارد بر اینکه «تشابه» در جهت مراد و مقصود است، نه معانى زیرا کلمات، همیشه مفهوم و معلوم است و اطلاق تأویل بر آنها صحیح نیست.پس تشابه معناى ابهام، مخفى بودن، پوشیده شدن و مجهول گشتن نباشد.آرى لازمه و نتیجه متشابه بودن این است که مراد و مقصود وى براى افرادى که ضعیف و محجوب هستند پوشیده بماند و نتوانند منظور و مراد را دریابند.

تذکراتى درباره کتاب التّحقیق

یکى از آثار ارجمند استاد، مصطفوى کتاب لغت قرآن، به نام «التّحقیق فى کلمات القرآن الکریم» در چهارده جلد است که از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى به عنوان کتاب برگزیده سال ۱۳۶۲ش. معرفى شده است.

انگیزه تألیف

هدف از تألیف این کتاب چنین تشریح شده است: از آنجا که استفاده از حقایق و معارف و احکام و آداب قرآن مجید، متوقف است بر درک دقیق و تحقیقى واژه ها، لازم است براى درک حقیقت و معناى واقعى کلمه ها و تشخیص معانى حقیقى از مجازى، تلاش شود.

از طرفى، آثارى که در لغت عرب تألیف شده، گوناگون است و بیشترشان صرفاً جمع آورى اقوال و اشاره به مطلق موارد استعمال است اعم از حقیقى و مجازى و خالى از تحقیق است، که در نتیجه معنى حقیقى را روشن نمى کند و جز افزایش گمراهى و یا سرگردانى در واژه هاى قرآن، نتیجه اى ندارد.از این رو، به فضل خدا، توفیق تألیف این اثر برگزیده، تحقیق در کلمات قرآن، با ویژگى هاى ذیل نصیبم شد.

۱ ـ در نقل لغات به کتاب هاى تحقیقى و پرمایه که به ریشه یابى و ایراد صحیح پرداخته اند، اعتمادشد، مثل: «صحاح» و «مقاییس».

۲ ـ در مرحله دوم، از کتاب هایى که به دقّت و تحقیق نزدیک ترند، از باب تأیید و توضیح نقل کردیم مثل: اساس، فائق، مفردات و لسان.

۳ ـ به قدر نیاز و با امانت کامل، از منابع اخذ کردیم، نه بیشتر.

۴ ـ متن منقول از منابع و توضیحات، کاملا جداى از هم است.

۵ ـ در توضیح، از هر آنچه خارج از موضوع است پرهیز شده است.

۶ ـ معیار در شمارش آیات، سبک «معجم المفهرس» است.

۷ ـ هدف از تألیف، جز تحقیق و کشف معانى واقعى واژه ها چیزى نیست و در این زمینه تلاش و کوشش، به غایت و نهایت رسید و از آیات کریمه قرآنى و فیوضات الاهى و الهامات ربّانى، نیز بهره گرفتیم. سپاس خداى را بر هدایت و عنایتش!

۸ ـ آنگاه که معانى حقیقى کلمه اى آشکار شد، همان را بر موارد استعمالش تطبیق کردیم.

۹ ـ هنگامى که اصل واحد و ریشه آن روشن شد، سایر معانى مجازى و موارد استعمال را به همان اصل واحد ارجاع دادیم و وجه تناسبش را بیان کردیم.

۱۰ ـ با روشن شدن حقّ، متعرض سایر سخنانى که در کتاب هاى لغوى، تفسیرى و ادبى در تضعیف برخى معانى آمده است نشدیم.

۱۱ ـ در پرتو این دقّت و تحقیق، حقایق روشن و معارف حقّه و لطایف شریفه و اسرار نهانى پیدا شد، که بر اکثر مفسّران، مخفى بود.

تبحّر استاد

مهارت استاد به قدرى است که این کتاب تحقیقى را، یک بار نوشته است. از این رو، در آغاز مقدمه چنین عذرخواهى نموده است: پیش نویس و پاکنویس این اثر یک بار بود و بعداً اصلاحاتى در آن انجام شد. و از افاضل و محقّقان انتظار است که اصلاحاتش را کامل کنند.

برخى مبانى «التّحقیق»

الف: اصل واحد

استاد معتقد است که مبدأ اشتقاق در هر مادّه با مشتقاتش، تنها یک اصل و یک معناست که در تمامى صیغه ها جارى و سارى است. وى مى نویسد:

قابل توجّه است که درست نیست معناهاى صیغه هاى مشتقات یک مادّه، بر ضدّ، یا مخالف و یا مغایر یکدیگر باشند و این یک قانون و اصیل است.

این معنا که براى هر مادّه اى یک اصل بیشتر نیست و تمام مشتقات و فروعات به همین یک ریشه بر مى گردد، یک قانون قطعى است، که بر بسیارى از مؤلّفان نهان مانده است.

ب: دلالت ذاتى

یعنى بین حروف یک واژه و ترکیب و هیأت آن و بین معنایى که از آن فهمیده مى شود، در واقع و حقیقت یک تناسبى هست. و این رابطه، قراردادى نیست بلکه حقیقتى و تکوینى است، همان گونه که بین روح و بدن هست و بین صفات روانى، و شکل و قیافه ظاهرى. همچنین بین صورت بدن و حرکاتش و کیفیت صدایش، رابطه و تناسبى هست، چه بدانیم و چه تشخیص ندهیم، چنان که ممکن است یک قیافه شناس، از ظاهربدن به بسیارى از حقایق روحى و روانى انسان پى ببرد و ما آنها را درک نکنیم.

دلیل و نشانه هاى این نکته

۱٫ نظم کامل در سراسر هستى هست و الفاظ نیز بهره اى از هستى دارند و تناسب بین لفظ و معنا نیز، نوعى نظم است.

۲٫ وضع الفاظ براى معانى، یا به دست خداوند است یا به اراده واضع (که اراده او از تحت مشیّت الاهى بیرون نیست)، بنابراین در صورت اوّل که حتماً تناسب هست و در صورت دوّم نیز، مع الواسطه، کار، تحت اراده خداى حکیم است .

۳٫ انتخاب یک لفظ بر معنایى، پس از تصوّر معناست و در مرحله بعد، گزینش لفظى که مناسب با معنا باشد تا ترجیح بلا مرجح لازم نیاید.

۴٫ اراده، نفوذ قدرت و سلطنت و دستور الاهى، در تمامى اطوار عالم وجود و مظاهر آفرینش و تجلّى گاه هاى خلقت، جریان دارد و الفاظ هم از جلوه گاه هاى آفرینش هستند.

۵٫ این معنا با توحید افعالى نیز مرتبط است.

منظور از تناسب، همان تناسب واقعى و نفس الامرى است، و لازم نیست همه جا آن را بشناسیم، چنان که بسیارى از اسرار خلقت بر ما نهان است.

این امر، در سخنان سایر جانداران نیز وجود دارد زیرا گفتار آنان نیز ترجمان اهداف و نیّت هاى درونى آنان است، که به قصد تفهیم، بیان مى شود و اصوات حیوانات نیز مضبوط و با حساب است و طبق قوانین عالم هستى است.

دلیل دیگر این معنا، تقارب و تشابه معانى و اشتراک آنها در یک اصل جامع در اشتقاق کبیر و اکبر است. مثلا، خس و خسق، اشتراک دارند در فهماندن محدودیت و ضعف. یا جنن، جنأ، خدر، خلب و خفى شریکند در معناى سرّ و خفا.

ج: واژه هاى قرآن فقط در معانى حقیقى به کار رفته اند.

واقعاً خداى تعالى از هر جهت به کلمات و معانى آنها آگاهى و تسلّط کامل دارد و بهره ورى از تمامى واژه ها براى او یکسان است. و هر چیزى را مى داند پس هرگاه بخواهد سخن بگوید و آیه اى در قالب کلمات و جملات نازل فرماید، حکمتش اقتضا مى کند که الفاظ حقیقى را برگزیند.

تسامح و بى دقّتى در بکارگیرى الفاظ در جاى خود و مورد شایسته و درست، باعث نابودى لطف و ظرافت و خصوصیتى مى شود که فارق بین معنى حقیقى و غیر حقیقى است و باعث انحراف حقّ و اشتباه منظور و آمیزش حقّ و باطل و ایجاد گمراهى و خسران و بیراهه روى است.

اگر قرآن چنین باشد، تنها بر افزایش شک و گمراهى مى افزاید و جز انباشتن اشکال و اعتراض، نتیجه اى نخواهد داشت. در نتیجه، هر گروهى به دلخواه خویش به تأویل و تفسیر به رأى مى پردازد، و هر فرقه اى طبق آراى باطله اش از آیات، تفسیرى ارائه مى دهد.

و این جز کمک به گمراهى و اغراء به جهل، چیزى نیست و ثمره اى جز اسقاط قرآن از حجّت و استوارى نخواهد داشت.

بنابراین، هر واژه اى در قرآن، تنها در معناى حقیقى اش به کار رفته است و مدلول حقیقى اش مراداست.

د: همین به کارگیرى الفاظ درمعانى حقیقى و پرهیز از مجاز و استعاره و…، خود نمودى از اعجاز قرآن کریم است زیرا این کار از قدرت بشر خارج است. بشر احاطه فعلى و حضورى ندارد بر جزئیات، تا هر واژه اى را به جا، به کار ببرد.

این از جهت لفظى و از جهت بیان حقایق و معارف نیز چنین است. یعنى در باب معارف، و آنچه مربوط به اخلاق، تهذیب نفس و جعل احکام و تکالیف و برنامه بندگان است، همه بهترین ها و حقایق است زیرا خداوند تعالى محیط، عالم، حکیم و مدّبر است و بر تمام واژه ها و تمامى معانى و همه حقایق و معارف احاطه حضورى و قطعى دارد و در نتیجه، هر کلمه اى را در جاى خود و طبق مقتضایش به کار مى برد، به گونه اى که جابه جایش صحیح نیست و آنچه در باب اعجاز قرآن گفته اند به همین نکته باز مى گردد.

هـ: در قرآن مجاز و مشترک لفظى نیست.

روشن شد که حکمت اقتضا مى کند در قرآن مجاز و مشترک لفظى نباشد، به جهت پرهیز از اغراء به جهل و گمراه کردن مردم و ساقط شدن قرآن از حجیّت و استوارى.(۷)

قطعى الصّدور بودن

آفتاب آمد دلیل آفتاب

استاد براى قطعى الصّدور دانستن احادیث، علاوه بر سه طریقِ:

۱ ـ سماع از خود معصوم

۲ ـ شنیدن از راوى عادل و موثّق

۳ ـ شنیدن از جمعى که روایت آنان یقین آور است به راه چهارمى تکیه مى کند و مى نویسد:

۴ ـ شهادت مضمون و خصوصیات و لطافت حدیث، که به حکم عقل و معنویت و بصیرت و ضدیّت، واقعیت داشتن آن، تشخیص داده شده و به قطعى الصّدور بودنش یقین پیدا مى شود.

واکثر روایات و اخبار معتبر، قطعى الصّدور است و این نکته به ویژه در بیشتر دعاها و خطبه هایى که از معصومان(علیهم السلام)نقل شده است، کاملا مشاهده مى شود.

هر شخص آگاه و دانشمندى که بتواند از لطایف لفظى و معنوى کلمات و جملات آگاه شود، متوجّه مى شود که اکثر خطبه ها و نامه ها و کلمات قصارى که در کتاب شریف نهج البلاغه قطعى است، با توجّه به اینکه با نظر و دقّت شخصى ممتاز و محقّق برجسته اى چون، مرحوم سیّد رضى آورى شده است که خود او از افراد اهل بیت(علیهم السلام) به حساب مى آید و همه دانشمندان جهان به علّو مقام ادبى و علمى او معترفند، از مرتبه کلام مخلوق بالاتر و در منزلت دون کلام خالق قرار دارد. همچنین دعاهاى صحیفه سجادیه.

گلشن ابرارج۵



۱٫ گنجینه دانشمندان، ج ۳، ص ۵۶۸، با اندکى تلخیص و ویرایش.

۲٫ آینه دانشوران، ص ۵۰۲ و ۵۰۳٫

۳٫ گنجینه دانشمندان، ج ۳، ص ۵۶۸، با اندکى تلخیص و ویرایش

۴٫ در شرح حال ایشان مقلات و کتاب هایى نوشته اند، مثل: درکوى بى نشان.

۵٫ کافى، کتاب فضل القرآن، باب النوادر، ج ۱۲ و ۱۳٫

۶٫ روش علمى در ترجمه و تفسیر قرآن مجید، ص ۶۲٫

۷٫ التحقیق، ج ۱، مقدمه، ص ۱۲ ـ ۱۶، چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.

یک دیدگاه در “زندگینامه آیت الله علامه حسن مصطفوى تبریزى (متوفاى ۱۳۸۲ه ش)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *