عرفا-شعرفای قرن سیزدهمعلما-شعلمای قرن سیزدهم

زندگینامه آیت الله سید على شوشترى(۱۲۲۲-۱۲۸۱ هـ .ق)

عارف کامل، فقیه زاهد و استاد کلّ آیه الله سیّد على شوشترى نامش در آسمان عرفان شیعى چونان خورشیدى تا ابد تلاءلؤ و نورافشانى دارد. وى که درخشش باطن پاکش چشم هر نظاره گر را خیره مى سازد. به سال (۱۲۲۲ هـ .ق.) در شوشتر از شهرهاى خوزستان چشم به جهان گشود.(۱)

تبار

وى با چند واسطه به عالم بزرگ و محدّث کبیر، مرحوم سیّد نعمت الله جزایرى مى رسد. سلسله نسب او را این چنین برشمرده اند:سیّد على فرزند سیّد محمّد فرزند سیّد طیّب فرزند سیّد محمّد فرزند سیّد نورالدّین فرزند سیّد نعمت الله جزایرى.(۲)

سیّد على شوشترى براى تحصیل علم و راه یابى به کمال عازم نجف اشرف شد و از استادان آن دیار کمال استفاده را برد. وى بعد از تکمیل تحصیل و اخذ درجه اجتهاد و کسب اجازه از علماى نجف به دیار خود بازگشت و به امر قضا، حل مشکلات مردم و تدریس پرداخت.(۳)

سیّد على شوشترى برادرى نیز به نام سیّد احمد (۱۲۲۰ ـ ۱۳۰۵ هـ .ق.) داشته که از بزرگان عصر خود بوده است.ایشان سیّدى عالم، عابد، زاهد، متهجّد، سخاوت پیشه و همواره به عبادت و اعانت به اهل علم و مردم مشغول بوده است. پس از وفات، این عالم بزرگ پیکرش را به نجف اشرف منتقل و در مقبره شوشترى ها به طرف قبله صحن مطهّر علوى به خاک سپرده شد.(۴)

سیّد نورالدّین (۱۰۸۸ ـ ۱۱۵۸ هـ .ق.) که نامش در سلسله نسب سیّد على شوشترى آمده، از عالمان دینى و داراى تألیفاتى بوده است که از آن جمله مى توان به کتاب «فروق اللّغات» اشاره نمود. ایشان داراى هشت پسر بوده(۵) که یکى از آن ها سیّد محمّد است که وى نیز در جرگه عالمان قرار دارد و نزد پدر مدفون است(۶) و سیّد على شوشترى نیز از نسل ایشان است.

سفیرى از غیب

در سال هایى که سیّد على شوشترى فارغ از هر امرى مشغول تدریس و قضاوت در بین مردم شوشتر بود، سفیرى الاهى او را به راهى پر رمز و راز دعوت نمود و او را شایسته بیش از آنچه که هست دانسته و در شبى سیاه و تار او را به وادى نور و حقیقت راهنمایى کرد.

صاحب «طرائق الحقائق» این حادثه فرح بخش را این چنین بیان مى کند:

مرحوم سیّد بعد از تحصیلات مراتب علم و تکمیل اجتهاد از علماى نجف اشرف اجازه حاصل و به وطن باز آمد و به تدریس و قضا مشغول شد. در یکى از شب ها در حدود ساعت ۲ بامداد صداى در را شنیدند. وقتى نام او را پرسیدند، گفت: نام من «ملاّ قلى جولا» است و مى خواهم به محضر آقا برسم.

سیّد على فرمود: حالا دیر وقت است. اگر کارى هست فردا به در مَدْرس بیایید.

در این هنگام عیال سیّد گفت: شاید کارى مهم و لازم داشته باشد که این وقت شب آمده شایسته است رخصت دهید تا به خدمت شما برسند.

سیّد على فرمود: حال که تو خود راضى به زحمت هستى، پس ناچار باید از اتاق بیرون روى تا آن مرد وارد شود. وقتى ملاّ قلى وارد شد در گوشه اى قرار گرفت و ساکت ماند.

گفتند: حاجتت را بگو.

گفت: آمده ام عرض نمایم این راه که مى روى به جهنّم مى رسد.

این را گفت و رفت.

وقتى عیال سیّد آمد، پرسید چه کارى داشت؟ سیّد در جواب فرمود: گویا جنون داشته است. بعد از هشت شب باز در همان وقت، درِ منزل سیّد على کوبیده شد. معلوم شد ملاّ قلى است و مى خواهد خدمت آقا برسد. سیّد على وقتى فهمید ملاّ قلى است گفت: گویا هر وقت جنونش گُل مى کند نزد ما مى آید. بعد از ورود، خطاب به سیّد على گفت: مگر نگفتم این راه که مى روى به جهنّم مى رسد. حکم امروزت مبنى بر ملکیت آن محلّ باطل است و سند صحیح و معتبر که به امضاى علما و معتبرین در وقف بودن آنجا در فلان جا به این نشانى پنهان است این را گفت و رفت.

سیّد به فکر فرو رفت، که این مرد کیست و چه مى گوید؟

چون صبح شد به مدرس رفت و با بعضى از خواص به آن محلّ رفته و آنجا را کَندند. جعبه اى ظاهر شدوقتى باز نمودند، همان سندى که ملاّ قلى گفته بود. لذا سیّد على حکم دیروز خود را لغو نموده و حکم به وقف بودن آنجا دادند.

پس از هشت شب دیگر، نیمه شب در کوبیده شد باز هم ملاّ قلى بود. سیّد على وقتى فهمید که ملاّ قلى آمد. خود به دیدارش شتافته و مقدمش را گرامى داشته و در صدر نشاندش و گفت: حقّ با شما بود. حال تکلیف چیست و چه باید کرد؟

ملاّ قلى گفت: حال که معلوم شد جنون ما گُل نمى کند، هر آنچه دارى بفروش و بعد از اداى دیون به نجف اشرف برو و ضمن عمل به این دستورالعمل منتظر باش تا به تو برسم.

سیّد على نیز طبق دستور عمل نموده و به نجف اشرف رفت. روزى در وادى السّلام ملاّ قلى را دید که مشغول دعا است. بعد از فراغت از دعا به خدمتش رسید و با هم به محلّ خلوتى رفتند. ملاّ قلى گفت: فردا من در شوشتر فوت خواهم کرد و دستورالعمل تو نیز این مى باشد و از آن جا با سیّد على وادع گفت.(۷)

این که «جولا» کیست و از کجا آمد، عدّه اى معتقدند:از آنچه که به اسناد صحیح در احوال جولا نوشته اند این مقام معنوى آن بزرگوار را به استقامت اتصال به باطن ولایت علویه مهدویه حاصل آمده است بلا توسطى. و از این روى مى توان گفت که او یکى از بزرگان «اویسى»(۸)بوده است.(۹)

استادان

در این که مرحوم سیّد على شوشترى غیر از آن شخص مجهول الحال (جولا)، استاد دیگرى در عرفان داشته است یا خیر، در تاریخ چیزى به صراحت ذکر نشده است. البتّه برخى براى ارتباط بین سیّد على شوشترى و مرحوم بیدآبادى زحماتى متحمّل شده اند و سعى نموده اند ایشان را به واسطه سیّد صدرالدّین کاشف دزفولى و یا سیّد مهدى بحرالعلوم به مرحوم بیدآبادى ارتباط دهندبدین دلیل که

اوّلاً: سیره علماى عرفان این بوده که بدون استاد و پیر راه، طى طریق نمى نمودندچرا که آن را بس خطرناک مى دانستند.

ثانیاً: قراینى موجود است که ایشان با برخى از شاگردان مرحوم بیدآبادى در ارتباط بوده است.(۱۰)

از جمله آن قراین چگونگى راه پیدا کردن شیخ انصارى به محضر سیّد على شوشترى است که با اندک تفاوتى در کتاب هاى تراجم، این چنین نقل شده است:«شیخ مرتضى انصارى پس از خاتمه تحصیلات مقدّماتى خود در دزفول به قصد اتمام تحصیل تصمیم مى گیرد که عازم عتبات عالیات گردد. قبل از رفتن، به محضر مبارک سیّد کاشف دزفولى، از شاگردان برجسته مرحوم بیدآبادى حاضر شده تا علاوه بر گرفتن دستورالعملى براى تصفیه روحى و باطنى، از آن جناب درخواست دعا و نصیحت بنماید.

به این نیّت به طرف منزل سیّد کاشف رفته و در آن هنگام که هوا گرم و سوزان و مقارن ظهر نیز بوده، وقتى به خانه سیّد مى رسد، پس از در زدن و آمدن خدمتکار تقاضاى خود را مطرح مى کندولى خدمتکار وقتى به داخل مى رود فراموش کرده و آمدن شیخ را به سیّد کاشف نمى گوید. حدود یک ساعت به طول مى انجامد و شیخ منتظر مى ماند تا این که خود سیّد متوجّه شده و به در منزل رفته و از ایشان معذرت خواهى مى کند و چنین دعا مى کند: شیخ مرتضى! همانطورى که در این آفتاب سوزان ایستادى و گرما را تحمّل نمودى، امید است خداوند تو را در عالم آفتابى کند… شیخ تقاضاى دستورالعمل مى کند. سیّد مى فرماید: چون به قصد تحصیل عازم نجف اشرف هستید، بدانید که ادامه تحصیل خود یک نوع عبادت است. ضمناً اطمینان داشته باشید که به وسیله حاج سیّد على شوشترى ـ که او از ما است ـ به این فیض معنوى نایل خواهید شد.(۱۱)

در هر صورت اگر این استناد را صحیح بدانیم مى توان سلسله برخى از استادان و شاگردان ایشان در عرفان را به این صورت ترسیم نمود:سیّد قطب الدّین محمّد نیریزى شیرازى (۱۱۰۰ ـ ۱۱۷۳ هـ .ق.)

شاگردان

سیّد على شوشترى که فقیهى عارف در مباحث فقهى و عرفانى بود، شاگردان مبرّزى داشته است که در این جا به اسامى برخى از آن ها اشاره مى شود.

ملاّ فتح الله کیمیایى

وى داراى کمالات بسیارى بود، هم ریاضیات مى دانست و هم خطّاط بودکتاب هایى هم از وى به جا مانده است وحضرت آیه الله حسن زاده آملى مطالب عرفانى از ایشان نقل مى کند. ایشان با «وفایى»، شاگرد دیگر سیّد على شوشترى در عرفان هم دوره بوده است وهردو از درس حاج سیّد على شوشترى استفاده کرده اند.

یک شب ملاّفتح الله کیمیایى که در شوشتراقامت داشت، متوجّه مى شود شیخ وفایى که در نجف سکونت داشته، شب گذشته نماز شبش ترک شده است لذا نامه اى به وفایى مى نویسد که:«وفایى! فلان شب تو را در میان نماز شب خوانان نیافتم! چرا نماز شبت ترک شد؟»

وقتى نامه به دست وفایى مى رسد تعجّب مى کند و در جواب نامه مطلب ایشان را تصدیق مى نماید.(۱۳)

ملاّ فتح الله وفایى(۱۳۰۳ هـ .ق.)

وى از دانشوران شوشتر، آشنا به مسائل سیر و سلوک و عارف بود. وى در این زمینه کتابى تألیف نموده است که در قسمتى از آن مى نویسد:«من به امر شیخ جعفر شوشترى این کتاب را تألیف کردم تا عرفانى را که از کرامت الاهى نشأت مى گیرد، با عرفان و تصوّفى که از یک صنعت نشأت مى گیرد جدا کنم.

انسان وقتى ریاضت مى کشد، ملکه اى در او ایجاد مى شود که مى تواند کارهاى محیرالعقولى انجام دهد. این امر مثل صنعت نجارى، مربوط به تقویت نفس در یک زمینه به خصوص است و ربطى هم به ارتباط انسان با خدا ندارد و موجب سعادت او نمى شوددر حالى که در عرفان حقیقى اشراقاتى بر قلب انسان وارد مى شود و بر اثر این اشراقات، حقایقى بر انسان آشکار مى گردد.(۱۴)

ایشان علاوه بر کتاب فوق که تحت عنوان «سراج المحتاج فى السّیر و السلوک» تألیف شد، داراى دیوانى به نام «دیوان وفایى» است که این دو کتاب چاپ شده و در کتابخانه آیه الله مرعشى موجود است. و همچنین کتاب هاى تراجم سه کتاب دیگر براى ایشان ذکر نموده اند که عبارت است از:

التّنبیهات الجلیّه

شهاب ثاقب فى ردّ الصوفیه

الجبر و الاختیار(۱۵)

از ایشان نقل شده است که در مدح استادش سیّد على شوشترى گفته است:

«کسى را که دیدم طیّب رفته بود و طاهر برگشته بود، حاج سیّد على شوشترى بود که ابداً خلل و خـطرى در راه به او نرسیده بود زیرا که بنده اى بود مطـیع. اگر چه سیر او فى الجمله به سبب بعضى ریاضات بود، امّا به جذب حقّ و ارشاد مرشد حقیقى رفـته بود و ابـداً کسى از سرّش مطـلع نبود.(۱۶)

جناب آقاى سیّد محمّدحسن مرعشى که در دیوان عالى کشور و سپس شوراى عالى قضایى خدمت کرده و اکنون در مدرسه عالى شهید مطهّرى به تدریس فقه و اصول مشغول است و از شاگردان احفاد سیّد على شوشترى است در مورد ملاّ فتح الله وفایى مى گوید:

ایشان که در ابتدا در سلک متصوفه و آشناى به مسائل آنان بودپس از مدّتى احساس کرد که در میان این طایفه حقیقتى وجود ندارد. لذا سفرى به مشهد رضا(علیه السلام) کرد و با تضرع و استغاثه از حضرت خواست او را از این وضع برهاند و استادى حقیقى در سیر و سلوک به او معرفى نماید. پس از چندى شبى در خواب خدمت حضرت رسید. امام(علیه السلام) به او فرمود: «کسى را که تو دنبال او هستى، در نجف است، به آن جا برو و از او استفاده کن» با شنیدن این جملات از خواب بیدار مى شود و از این که نشانه اى از آن شخص نگرفته است، متأثر مى شودولى در عین حال با راهنمایى حضرت عازم نجف مى شود تا گمشده اش را پیدا کند.

ایشان مى گوید: در نجف با یک صوفى برخوردم که مردم به او مراجعه مى کردند، احتمال دادم که شاید او مراد من باشد. خود را آماده کرده و جهت خدمت و تلمذ نزد او حرکت نمودم. در بین راه با آقا سیّد على شوشترى که همشهرى من بود و سابقه آشنایى داشتم، برخورد کردم. ایشان وقتى مرا دیدند، فرمودند: «وفایى، تو را پیش من فرستاده اند نه پیش آن آقایى که مى خواهى نزدش بروى».

در این هنگام بود که فهمیدم از طرف حضرت رضا(علیه السلام) به آقا سیّد على سفارش شده ام و آب در کوزه و ما تشنه لبان مى گردیم. از همان موقع ارتباط من با ایشان استمرار یافت و از محضرش استفاده ها بردم. در این مدّت او را کسى یافتم که سیر و سلوک عرفانى را درست انجام مى دهد و انحرافى مانند آنچه در میان متصوفه بود، در ایشان ندیدم.(۱۷)

حاج شیخ عبدالرحیم شوشترى (۱۳۱۳هـ .ق.)

ایشان از شاگردان برجسته شیخ انصارى نیز بوده اند و شیخ ایشان را بر دیگران ترجیح مى داده است.صاحب «المآثر و الآثار» درباره وى مى گوید:«عالم عامل و عارف کامل و فقیه فاضل بودبه زهد و ریاضات شرعیه و مخالفت نفس مشهور است. در جرگه رؤساى مذهب، از کسانى شمرده مى گردد که حین علو مقامش تا همه جا رسیده. شیخ الطایفه، استادکل مرتضى انصارى او را بر جمیع اصحاب خویش، علماً و عملاً ترجیح مى داد. بلکه حضرت استاد مذکور را مى گویند با وى در مقام ارادت بود.(۱۸)

صاحب «اعیان الشیعه» نسب ایشان را به مرحوم محمّدباقر مجلسى مى رساند:الشیخ عبدالرحیم تسترى پسر محمّدعلى فرزند محمّدحسین فرزند عبدالکریم فرزند محمّدرضا فرزند محمّدتقى فرزند محمّدباقر صاحب بحارالانوار.و در ادامه مى افزاید:عالم، فاضل، محقّق، مدقّق، ورع و زاهد بود که همیشه با شیخ انصارى در ارتباط بود و جمیع امالى ایشان را نوشته و اجازه روایت از او داشت. در نهایت به درخواست میرزا ابراهیم سبزوارى به سبزوار رفته و به تدریس مشغول بود تا وفات نمود.بعد از فوت او را به نجف اشرف برده و در صحن مطهّر ولایت به خاک سپردند.(۱۹)

آقا بزرگ تهرانى در الذّریعه،(۲۰) و میرزا محمّدعلى معلّم حبیب آبادى در «مکارم الآثار»(۲۱) شیخ عبدالرحیم را از جمله شاگردانِ سیّد على شوشترى برشمرده و بیان نموده اند که شیخ عبدالرحیم رساله اى در احوال و خصوصیات سیّد على شوشترى و برادرش سیّد احمد نوشته است.البتّه نویسنده این سطور تا کنون نتوانسته است آن کتاب را به دست بیاورد. در «طرائق الحقایق» نیز آمده که از جمعى از ثقات شنیدم که شیخ عبدالرحیم به سیّد على شوشترى ارادتى باطنى داشته است.(۲۲)

ایشان صاحب تألیفات متعددى نیز هست که مى توان به موارد ذیل اشاره کرد:

۱٫ کتابى در فقه در ۸ جلد.

۲٫ کتابى در اصول.

۳٫ نتیجه الانظار که به صورت نظم در علم اصول نگاشته شده است، امّا به اتمام نرسیده است.

۴٫ شمس الهدى لمن شک اوسها، منظومه است در یک فرع فقهى که به سال ۱۲۸۸هـ .ق. به پایان رسیده و داراى ۵۶ بیت است.

۵٫ محاسن الآداب که کتاب شریف «منیه المرید» شهید ثانى را به نظم درآورده با افزودن مسائل مهم دیگر که در سال ۱۲۹۰ در نجف آن را در ۱۲۵۰ بیت به پایان رساند.لازم به ذکر است، دو کتاب اخیر در کتابخانه آیه الله مرعشى ـ بخش نسخ خطى به شماره ۴۰۶۳ ـ موجود است.

ملاّ حسین قلى همدانى (۱۳۱۱ ـ ۱۲۳۹)

ایشان از عمده ترین شاگردان سیّد على شوشترى در عرفان بود و بعد از سیّد على، کرسى اخلاق و عرفان به ایشان سپرده شد. وى در مورد چگونگى آشنایى خود با سیّد على به عارف کامل ملاّ على همدانى چنین مى گوید:

روزگارى در نجف اشرف به درس شیخ انصارى مى رفتم. پس از مدّتى دریافتم که شیخ انصارى همیشه روزهاى چهارشنبه به منزل شاگردش (در اصول و فقه) سیّد على شوشترى مى رود. روزى من نیز به آن جا رفتم و دیدم شیخ به هیئت شاگرد و سیّد به هیئت استاد نشسته و مواعظى بیان مى کند. به ذهنم آمد که من نیز همیشه به نزد سیّد آمده و استفاده کنم. سپس بلند شدم بروم که سیّد به من فرمود: اگر خواستى به مجلس ما بیایى بیا. و من نیز از آن روز به بعد به آن مجلس راه یافتم.(۲۳)

فضایل اخلاقى

از جمله خصوصیات مهم و بارز اخلاقى ایشان بخشندگى بسیار و توجّه به تنگدستان بودبه گونه اى که اموال خود را به آنها بخشیده و ایشان را بر خود ترجیح مى داد.

سیّد محسن امین در اعیان الشیعه نقل مى کند:بعد از فوت سیّد محمّد ـ پدر سیّد على شوشترى ـ که از بزرگان شوشتر بود، آنچه که نصیب سیّد على شد ـ نزدیک به ۳ هزار تومان ـ آن را نگرفته و به برادرش سیّد احمد تحویل مى دهد تا خرج فقرا و مستحقّین بنماید و او نیز تمام آن را در این راه مصرف نمود.(۲۴)

سیّد على شوشترى عمرش را در ترک لذّات دنیوى و زندگى زاهدانه بسر برد و از دنیا به قدر ضرورت بهره گرفت و بدین حالت نیز زندگى را وداع نمود.شیخ محمّدتقى اصفهانى از عالمان و بزرگان اصفهان، در کتابش موسوم به «مفتاح السعاده» برخى از امورى را نقل مى کند که دلالت بر بلندى مرتبه و عظمت شأن سیّد على شوشترى دارد.(۲۵)از برنامه هاى عبادى ایشان مى توان به مواظبت بسیار بر اعتکاف در مسجد کوفه و سهله نام برد.(۲۶)

در عرصه علم

سیّد على شوشترى قبل از ورود به وادى نور و عرفان، به مرحله اجتهاد رسیده بود و به تدریس نیز اشتغال داشت. بعد از آن بود که به دستور مولا قلى جولا به نجف رفت. احتمالاً وى در آن جا به مباحث فقه و اصول نیز اشتغال داشته است و در کلاس درس شیخ انصارى به اعتراف ملاّ حسینقلى همدانى ـ چنان که گذشت ـ نیز شرکت مى نموده است.

این نکته اى بس مهم و ارزنده است که وادى علم نه تنها مانعى براى قرب به خدا نیست که زمینه بهترى نیز براى این کار فراهم مى نماید. در غیر این صورت بزرگانى چونان سیّد على شوشترى و شاگرد مبرّزش حسینقلى همدانى، در این وادى قدم نمى زدند.ارتباط سیّد على شوشترى با بزرگ مرد فقه و اصول بسیار نزدیک بود. و محبت شدیدى بین آن دو حاکم بود و همیشه مصاحب یکدیگر بوده اند.

این ارتباط به گونه اى بود که مرحوم شیخ انصارى، سیّد على را وصى خود قرار داده و سیّد بر شیخ نماز خوانده است. و این تقرّب و نزدیکى با توجّه به احتیاطات علمى و عملى شیخ، نشان از اعتقاد شیخ به بزرگى روح و طهارت نفس سیّد على است.

طبابت

شوشترى علاوه بر تبحّر در علوم حوزوى و عرفان در طبابت نیز تبحّر داشته است ولى به جز «شیخ انصارى» کسى را مداوا نمى نمود که علّتش آشکار نیست.

فاضل عراقى در «دارالسّلام» به مناسبتى ذکرى از طبابت سیّد على مى کند. وى در این کتاب ذیل نام کسانى که خدمت حضرت حجه بن الحسن(علیه السلام) رسیده اند مى گوید: نقل کرد حاجى ملاّ على محمّد بزرگ که مرتبه تقوى و تقدس او بر اهل نجف اشرف مخفى نیست و احتیاج به تزکیه و توثیق ندارد از براى حقیر سیّد محمّد که در وقتى از اوقات مبتلا شدم به مرض تب و این مرض طولانى شده و کار به جایى رسید که قواى من ضعیف شد و طبیب من که سیّد الفقها و المجتهدین آقاى حاج سیّد على شوشترى که شغل و عمل ایشان طبابت نبود و غیر از شیخ مرحوم دیگرى را معالجه نمى نمود، از من مأیوس شد لکن به جهت تسلّى خاطر من بعضى دواهاى جزئى (را) تجویز مى نمود… .(۲۷)

مشایخ شیخ

مشایخ اجازه حاج سیّد على به تصریح خود ایشان در اجازه نامه اى که به میرزا محمّد همدانى داده عبارتند از: شیخ مرتضى انصارى و سیّد حسین امام جمعه شوشتر(۲۸).(۲۹)

فرزندان

از حاج سیّد على شوشترى، فرزندى به نام سیّد حسین به یادگار ماند که بزرگوارى، کریم بودن، عبادت بسیار و باهوش و ذکاوت از صفات بارزش بود.

ایشان در دوران نوجوانى به تحصیل علوم شرعى پرداخت و بعد از آن به طبابت روى آورده و طبیبى ماهر گشت.

سیّد حسین نیز مانند پدر بزرگوارش، بر ضعیفان بسیار ترحّم مى نمود و ایشان را نه تنها بدون اجرت معاینه مى نمود بلکه پول داروهایشان را نیز مى پرداخت.

و بر اساس حکیم بودن سیّد حسین بود که نوادگان حاج سیّد على شوشترى ملقب به حکیم گشتند. هم اکنون عدّه اى از ایشان در شوشتر و برخى دیگر در تهران زندگى مى کنند.

سیّد محمّدتقى حکیم از پدرش سیّد على اصغر حکیم ـ از استادان علاّمه محمّدتقى شوشترى ـ و او هم از پدرش حاج آقا حسین حکیم فرزند حاج سیّد على شوشترى نقل کرده اند که:

حاج سیّد حسین حکیم سفرى به نجف و نزد پدر بزرگوارش مى کند و پدر به او مى گوید: شما به شوشتر برو که اگر بیمارى را از مرگ نجات دهى، ارزشش بیش از آن است که در نجف بمانى و به زیارت بروى. مى توانى از راه دور هم زیارت بخوانى. شما باید بروى و به مردم خدمت کنى.

نوشته اند که «وفایى» ـ شاگرد سیّد على شوشترى ـ هنگام وفات حاج سیّد على بالاى سر آن بزرگوار بود. سیّد على به ایشان وصیّت کرد که پس از مرگِ من پسرم سیّد حسین به نجف مى آید و پس از مراسم تشییع و تدفین تصمیم مى گیرد که در نجف بماندولى تو او را منصرف کن و نگذار در اینجا بماند. او را راهى شهر و دیار شوشتر کن.وفایى مى گوید، همین طور هم شد. من به پسر حاج سیّد على گفتم: پدرت وصیّت کرده که در نجف نمانى و به شوشتر باز گردى.(۳۰)

ایشان نیز به وصیّت پدر عمل کرد و به شوشتر بازگشت و مشغول خدمت به مردم شد. ظاهراً در همان جاست که مکاشفه اى براى ایشان رخ مى دهد که به نقل آن مى پردازیم.

حاج سیّد حسین حکیم مى گوید:بعد از ظهر روز جمعه اى که براى خواندن زیارت عاشورا به پشت بام خانه رفته بودم. پس از تمام شدن زیارت عاشورا ناگهان دیدم فردى که مدّت ها در منزل ما خدمتگزار بود و وفات یافته بود. گویا در هوا در حال حرکت است و به طرف من مى آید، نزدیک شد و نزد من فرود آمد. سلام کرد، جوابش را دادم.

گفتم: فلانى از کجا مى آیى؟ گفت: از نجف (ایشان در نجف مدفون بود)

گفتم: از آنجا چه خبر دارى؟ خیلى خوش آمدى، از پدرم چه خبر؟

گفت: حالش خیلى خوب است! نگران مباش! مقامش بسیار عالى و ارزنده است.

گفتم: شیخ انصارى چطور است؟

گفت: شیخ انصارى هم خوب است.

گفتم: مقام پدر من بالاتر است یا شیخ انصارى؟

گفت: من نمى دانم، شیخ انصارى خیلى مقام دارد، پدرت هم مقام دارد.

این سخن را گفت و از من دور شد و رفت.(۳۱)

وفات

حاج سیّد على شوشترى پس از عمرى مجاهده و تحمّل رنج مبارزه با نفس، در سال (۱۲۸۱ هـ .ق.)(۳۲) در نجف اشرف به دیدار محبوبش شتافت و براى همیشه خاک نشینان از برکت وجودش محروم شدند.ایشان را در مقبره متّصل به در قبله صحن مطهّر علوى مقابل مقبره شیخ انصارى به خاک سپردند.

گلشن ابرارج۵



۱٫ اعیان الشیعه، سیّد محسن امین، ج ۸، ص ۳۱۶٫

۲٫ همان و زندگانى و شخصیّت شیخ انصارى، مؤلّف مرتضى انصارى، ص ۱۳۵٫

۳٫ طرائق الحقائق، معصومعلى شیرازى، ج ۳، طبع سنگى، ص ۲۱۶٫

۴و مکارم الآثار، میرزا محمّدعلى معلّم حبیبآبادى، ج ۳، ص ۶۹۰٫

۵٫ همان، ج ۱، ص ۲٫

۶٫ همان، ج ۳، ص ۶۹۰٫

۷٫ طرائق الحقائق، ج ۳، ص ۴۶۷ و ۴۶۶٫

۸٫ اصطلاح قدماى مشایخ اهل سلوک نسبت به کسانى که استادى در عرفان نداشتهاند.

۹٫. تاریخ حکما و عرفاى متأخر بر صدرالمتألهین، منوچهر صدوقى سها، ص ۱۵۰٫

۱۰٫ آشناى حقّ، شرح احوال و افکار آقا محمّد بیدآبادى، على صدرایى خویى، قم، ۱۳۷۹، نهاوندى، ص ۲ ـ ۴۱٫

۱۱٫ مقدمه حقّ الحقیقیه، على فتحى، صافى، اهواز، ۱۳۳۵، ص ز ح، نقل از تاریخ حکما و عرفا…، ص ۱۵۵٫ (با اندکى تغییر).

۱۲٫ ر. ک: کیهان اندیشه، شماره ۱۱تاریخ حکما و عرفاى متأخر بر صدرالمتألهین، منوچهر صدوقى سُها، ص ۱۵۱ و ۱۵۰٫

۱۳٫. روزنامه جمهورى اسلامى، ۱/۸/۱۳۷۴، ص ۱۲، آیهالله سیّد محمّدحسن مرعشى شوشترى.

۱۴٫. همان.

۱۵٫. ر. ک: معجم مؤلفىالشیعه، ص ۱۰۳ الکنى و الالقاب، ج ۳، ص ۲۸۸فرهنگ بزرگان اسلام و ایران، ص ۴۱۳٫

۱۶٫ تاریخ حکما و عرفاى متأخر بر صدرالمتألهین، منوچهر صدوقى سها، ص ۱۴۹، به نقل از شهاب ثاقب، طهران، صدر، ص ۱۷ ـ ۱۶٫

۱۷. روزنامه جمهورى اسلامى، ۱/۸/۱۳۷۴، ص ۱۲٫

۱۸٫ المآثر و الآثار، محمّدحسن خان اعتمادالسلطنه، به کوشش ایرج افشار، ج ۱، چاپ اوّل، ۱۳۶۳ ش، ص ۱۹۶٫

۱۹٫. اعیان الشیعه، سیّد محسن امین، ج ۷، ص ۴۷۰٫

۲۰. الذّریعه، آقا بزرگ تهرانى، جزء رابع، بیروت، ص ۱۶۱٫

۲۱٫. مکارم الآثار، میرزا محمّدعلى، ج ۷، ص ۲۵۳۸٫

۲۲٫ طرائق الحقایق، معصومعلى شیرازى (نایبالصدر) با تصحیح محمّدجعفر محبوب، ج ۳، ص ۷ ـ ۴۶۶٫

۲۳٫ تاریخ حکما و عرفاى متأخر بر صدرالمتألهین، منوچهر صدوقى سها، تهران، ۱۳۵۹، ص ۱۳۳٫

۲۴٫ اعیان الشیعه، ج ۸، ص ۳۱۶٫

۲۵٫ همان، ص ۳۱۶٫

۲۶٫ زندگى و شخصیّت شیخ انصارى، ص ۱۳۶٫

۲۷٫ زندگى و شخصیّت انصارى، ص ۱۳۶٫

۲۸٫ ایشان عالمى پارسا و فقیهى با تقوا از نوادگان مرحوم محدّث جزایرى بود. وى در سال ۱۱۸۹ در شوشتر متولّد شد و در ورع و قوّت ایمان وحید زمانش بود. ایشان مقدّمات را نزد فضلاى شوشتر تحصیل نمود و سپس براى تکمیل تحصیلات به عراق هجرت کرد و از محضر سیّد على صاحب ریاض استفاده برد و به شوشتر بازگشت و در ردیف مراجع آنجا قرار گرفت.

وقتى شیخ جعفر شوشترى از عتبات به شوشتر بازگشت و تحصیلاتش بر سیّد معلوم گشت، در روز جمعه در مسجد جامع بر منبر رفت و در حضور چند هزار نفر اعلمیت شیخ جعفر را تصدیق نمود.

این سیّد بزرگوار در سال (۱۲۵۴ هـ.ق.) به قصد زیارت ائمه عراق رهسپار آنجا شد و چون به کاظمین رسید در آنجا بیمار شد و فوت نمود و در همان جا در زیر طاق متّصل به حرم مطهّر سمت راست به خاک سپرده شد.

۲۹٫زندگانى و شخصیّت شیخ انصارى، ص ۱۳۷٫

۳۰٫ روزنامه جمهورى اسلامى، ۱/۸/۱۳۷۴، ص ۱۲، آیهالله سیّد محمّدحسن مرعشى شوشترى.

۳۱٫ همان.

۳۲٫ از تاریخ وفاتش اختلاف است. برخى ۱۲۸۳ و برخى نیز ۱۳۰۵ دانسته اند که ظاهراً سال ۱۲۸۱ صحیح است. ر.ک: کیهان اندیشه، شماره ۱۱، ص ۳۹٫

 

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=