طلوع ستاره
در میدان دامن گستر تفکر فلسفى، آنچه که کانون توجه فیلسوفان قرار مى گیرد، حقیقت است.فیلسوف به هنگام تأمّلات فلسفى، سر در آسمان حقیقت دارد و فقط حقیقت است که روح جستجوگر او را قرار و استقرار مى بخشد.
حکیم سید ابوالقاسم حسینى معروف به «میر فندرسکى»(۱) از جمله ستارگان درخشان آسمان حکمت و حقیقت خواهى است. وى در حدود سال (۹۷۰ق) در روستاى «جعفر آباد نامتلو»(۲) از توابع بخش «فندرسک»(۳) شهرستان رامیان، واقع در «استرآباد»(۴)گرگان ولادت یافت.
پدران او از بزرگان سادات استرآباد به شمار مى آمدندجدش میر صدر الدین که انسانى محترم در چشم اهالى آن سامان بود و از حیث برخوردارىِ مالى صاحب املاک، در دستگاه شاه عباس جلالت و شأنى مثال زدنى داشت پدرش میرزا بیگ هم از جایگاهى مشابه صدر الدین در بین مردم برخوردار بودبویژه آنکه در دستگاه شاه عباس نیز رفت و آمد داشت.(۵)
میر عهد کودکى و نوجوانى را در زادگاه خویش گذراند و در خلال گذار ایام در دو مدرسه «عمادیّه» و «مفیدیّه»(۶) از مدارس دایر عهد صفوى به کسب دانش و فضیلت پرداخت.
با آنکه املاک فراوانى را به ارث برده بود، چندان در بند چرب و شیرین دنیایى نبوداین وارستگى حتى سبب تزلزل مالکیت و سلب اقتدار فندرسکى ها از فندرسک در ادوار بعد گردید. در همان زمان بود که کردهاى جهان بیگ لو به فندرسک هجوم آوردند و آنجا را تسخیر کردند.(۷) گویا این قطعه شعر از فندرسکى اشاره به این حادثه دارد:
ز فندرسک چه جرم آمد و چه ذلت خواست
که کرد ایزدى چون از آن جنابش دور(۸)
شدت وارستگى و دامن برچیدن از تعلقات، و سفر در پهنه ى مجاهده با نفس سبب نوعى گمنامى براى آن بزرگ گشته است به گونه اى که بخش مُهمّى از عهد نخستین زندگى او شامل خاندان، نوجوانى و جوانى، چگونگى نشو و نما و شناسنامه اساتید و مدت تحصیل همگى از چشم تیزبین تاریخ پنهان مانده است.
هجرت به سرزمین دانایى
میر پس از چندى رهسپار قزوین و بعد اصفهان گردید. اصفهان که در عهد صفویه کانون عالمان و دانشوران نامدار، بویژه فیلسوفان و فقیهان بلندآوازه به شمار مى رفت و از حوزه اى بسیار فاخر و غنى برخوردار بودبراى میر فندرسکىِ جوانِ جویاىِ معرفت، محیطى مناسب مى نمود.
او در اصفهان نزد چلبى بیگ تبریزى از شاگردان علامه میرزا خان شیرازى و افضل الدین محمد ترکه اصفهانى(۹) به فراگیرى فلسفه، حکمت و دیگر علوم پرداخت و از خرمن دانش و درخت معرفت و فکر دیگر عالمان گرانمایه ى حوزه ى اصفهان همانند اشرف الدین على فرزند فیلسوف نامدار غیاث الدین منصور دشتکى خوشه ها برچید و بهره ها برگرفت.
با این حال دیرى نپایید که خود در شمار اساتید ممتاز فلسفه قرار گرفت و به تدریس و تعلیم حکمت و ریاضیات و تربیت شاگردانى که در عصر خود از مشاهیر و مفاخر ساحت دیانت و دانش بودند، پرداخت.
کوچ به ساحل آشنایى
با آنکه اصفهان در عهد صفویه(۱۰) موقعیّت بسیار درخشانى را دارا بود(۱۱) و قابلیت پذیرش شخصیتهاى تابناکى چون شیخ بهایى، میر داماد و میر فندرسکى را در خود داشت و شاهان صفوى نیز مکانت عالمان را پاس مى داشتندامّا میر فندرسکى چندى بعد به هندوستان کوچید و فصل تازه اى از زندگى پر رمز و راز خود را برگشود.(۱۲)
درباره علل این سفر تاریخ نگاران و تذکره نویسان هر یک مطالبى را عنوان کرده اند. حقیقت امر هر چه باشد در این مهم شکى نیست که روح حقیقت خواه میر، آن بزرگوار را به وادیهاى گوناگون و کشف آفاق نو و کسب تجارب ماندگار سوق داده است.
هندوستان در آن دوران که به خاطر اتخاذ سیاست «صلح کل» حاکمش، جهان اکبر شاه مرکز تبادل آراء و مجمع گفتگوى ادیان و مذاهب مختلف بود، محیطى مساعد و مطلوب براى شخصیت خاص فندرسکى محسوب مى شد. علاوه بر اینکه بین هند و ایران مناسبات اقتصادى و تجارى وجود داشت و حاکمان هندوستان، علاقمند به زبان و ادب فارسى و خواهان گسترش آن در پهنه هند بودند که البته موافق با طبع شاعرانه و ادب دوست فندرسکى نیز بود. از طرفى بسیارى از ایرانیان مقیم هند به مناصب مهم کشورى و لشکرى دست یافته بودند و هر یک از عالمان و دانشوران و ادیبان ایرانى که به هند مى کوچیدند، از سوى آنان به گرمى مورد استقبال قرار مى گرفتند.(۱۳)دلیل دیگر سفر میر را باید رواج نوعى نگاه قشرى که مخالف هر نوع عقل ورزى در ساحت دیانت بود و فیلسوفان را به دیده طرد مى نگریست، دانست.(۱۴)
میر طبق نقل برخى از تراجم، سه بار به هند سفر کرداولین سفر او بنا بر شواهد در سال ۱۰۱۵ق و به همراهى تقى الدین اوحدى بلیانى، مؤلف تذکره عرفات العاشقین، صورت گرفت. به گفته اوحدى، فندرسکى زمانى که به هند رسید، به دستگاه میرزا جعفر آصف خان که خود از شاعران و ادیبان مهاجر ایرانى بود و در آنجا به صدارت و وزارت رسیده بود نزدیک شد. آصف خان با پاس داشتن مکانت والاى فندرسکى چندى از میر پذیرایى کرد و حتى مقدمات بازگشت میر به ایران را فراهم نمود.(۱۵)
دیرى نپایید که میر سفرى دیگر به هند کرد و این بار در فواصل سالهاى ۱۰۲۱ تا ۱۰۲۴ق نخست به گجرات رفت و از آنجا رهسپار دکن گردید.سفرهاى دیگرى نیز از میر مربوط به سال ۱۰۳۷ ق و سال ۱۰۴۵ق ذکر گردیده است که میر با معرفى ابوالحسن اصفهانى وزیر شاه جهان، با شاه مذکور ملاقات کرده است.(۱۶)
نکته قابل استنباط اینکه میر از میانه عمر تا سالهاى پایانى زندگى مدام به هند سفر مى کرد. علت این رفت و برگشتهاى مکرر را باید اشتیاق او براى آشنایى با فرهنگ حاکم بر سرزمین هند دانست، بویژه اینکه او پس از آشنایى با کتاب «جوگ باسشت»(۱۷) اثر منظوم و عرفانى هند باستان، خواهان گونه اى تعامل فرهنگى میان فرهنگ فاخر اسلامى با فرهنگ بومى و اصیل هند بود، زیرا مبانى عرفانى و فلسفى هند را با عرفان ناب اسلامى نزدیک مى پنداشت. از این حیث مى توان میر فندرسکى را منادى تقریب و گفتگوى میان مذاهب در عصر خود دانست.
میر در هندوستان با پارسایان و عالمان و شخصیتهاى صاحب فضیلت که اغلب ایرانى بودند ارتباط برقرار مى کرد، در عین حال براى آشنایى با فرهنگ بومى هند از برقرارى ارتباط با برهمن ها و پیشوایان روحانى هند نیز دریغ نمى کرد(۱۸) حتى براى دسترسى بى واسطه به مبانى فکرى و معتقدات آنها زبان سانسکریت را آموخت.
اینکه برخى فندرسکى را متاثر از آذرکیوان ـ روحانى زرتشتى شیرازى مقیم هند و صاحب منظومه جام کیخسرو ـ و شاگردان او دانسته اند،(۱۹) مقبول به نظر نمى رسدزیرا شخصیتى که بسیار متشرّع بود و بر بلنداى تدریس و تحقیق عالیترین سطوح فلسفه الهى قرار داشت و عقل ورزى و استقلال رأى رسم دیرین او محسوب مى شد آنگونه که شخص آذرکیوان نیز از میر فندرسکى و صدرا به عنوان خردمندان ایران یاد مى کند(۲۰) نمى توانست متاثر از تعالیم آنان باشدهرچند که هنر میر فندرسکى این بود که فرازهاى مثبت فرهنگ ملل دیگر را در دریاى فرهنگ استوار و پر ظرفیت اسلام هضم و حل مى نمود و بومى مى کرد.
دلیل دیگر اینکه در آثار فندرسکى هیچ گونه ردّ پایى از تاثیرپذیرى او نسبت به فرهنگ آذرکیوانان دیده نمى شود و در آثار و تالیفات آنها نیز هیچ اشاره اى به تابعیت میر از مرام آنها نگردیده است.(۲۱) با این حال داشت انواره هایى که از میر مبنى بر تاثیرپذیرفتن از فرهنگ هندى و زرتشتى نقل مى نمایند، در صورت استناد تاریخى باید به گونه اى دیگر حمل کرد و آن، چیزى جز روح معرفت دوستى و یکتاپرستى آن بزرگوار نیست.
آن بزرگوار در یکى از حاشیه هایى که بر ترجمه کتاب جوگ باسشت نوشته است، با لحنى عتاب آلود به نکوهش مدعیان دانش مى پردازد و مى نگارد:«جماعتى که غرضشان از علم، ریاست و اعتبار دنیا بوده نه کمال، هیچ از اینها نفهمیده اند و آنها را باطل و سخیف دانسته بر رأى خود معنا مى گفته اند که طالبان حق را گمراه کرده اند.»(۲۲)
مکارم در آفاق
وجه پیداى شخصیت فندرسکى که همه تذکره نویسان بدان تصریح دارند، زهد و پارسایى مثال زدنى، بى اعتنایى به مظاهر فریبنده زندگى و هم نشینى با خاک نشینان و تهى دستان و دردمندان اهل راز است. این هم نشینى و هم دلى که گویا حامل پیامى چند بود، صداى اعتراض شاه صفوى را بلند کرد و در مجلسى در حضور بزرگان و امیران بر میر خرده گرفت که چرا با طبقه فرودست جامعه نشست و برخاست داردکه البته با پاسخ فندرسکى که حاکى از مناعت طبع و روحیه بى نیازى او از غیر بود، همراه شد.(۲۳)
واله داغستانى صاحب تذکره ریاض الشعراء مقام زهد و پارسایى ابوالقاسم فندرسکى را چنین بیان مى دارد:«میرزا ابوالقاسم فندرسکى، در حکمت ارسطوى زمان و در تصوف،(۲۴) بایزید دوران بوده است. شرح بزرگى و جلالت شأن آن زاهد زمان زیاده از آن است که این بى سواد مکتب دانش شمّه اى از آن تواند بیان نمود. اکثر لباس نمد مى پوشید. حضرت میر در جمیع علوم قدرى کامل بوده خصوص در حکمت و خوارق عادات در حیات و ممات آنقدر از جناب میر سر زده که شرح نتوان کرد. حکیم ربانى و عارف صمدانى آخوند ملاّ محمد صادق اردستانى مى فرموده است که من بیست ماه هر روز به سر قبر میر رفته در خدمت او درس خوانده ام.»(۲۵)واله در ادامه از حکایتى مى گوید که حاکى از وارستگى و عزت نفس کم نظیر فندرسکى مى باشد:
«جناب میر یک بار در هندوستان در نزد شخصى به صغیرى دهلیتى که عبارت از پیاده است که در جلوى سوار شمشیر و سپرى دارد خدمتگذار شده بوده است تا مدتى بر این مى گذرد، روزى شخصى به دیدن میر مى آید و در یکى از مسائل حکمیه بحث مى شود و میر در برابر ایستاده بوده است تا اینکه مى بیند هر دو نامربوط گفتن را از حد گذرانیدند. پیش آمده مى گوید شما هر دو غلط مى گویید. این مسأله چنین است. آقاى مزبور برخاسته دستش را مى گیرد و مى گوید راست بگو تو مگر ابوالقاسمى؟ مى گوید بلى. آن شخص به دست و پاى میر افتاده اظهار شرمندگى و طلب عفو جرایم خود مى کند. میر مى گوید شما را تا حال جریمه اى نیست و لیکن اگر بعد از این متعرض احوال من شوى مجرم خواهى بود. همان ساعت او را وداع کرده از آن شهر مى آید. هر چند آن شخص التماس مى کند قبول نمى کند و مى فرماید: تو الحال با من آن سلوک سابق را نخواهى کرد و من به غیر آن خوش ندارم. لیکن در اواخر همه جناب میر را شناخته بودند چنانکه عاقبت او را با پادشاه هند نیز اتفاق صحبت مى شود.»(۲۶)
تقى الدین اوحدى بلیانى که از معاصران و همراهان میر فندرسکى بود و تذکره وى از کهن ترین شرح حالهایى مى باشد که درباره فندرسکى نگاشته شده است، مقام و منزلت وى را چنین مى نویسد:«میر ابوالقاسم سیدی است در غایت ادراک و فهم، جامع معقول و منقول، حاوى فروع و اصول، مالک مشاهده و صاحب مطالعه، به اکثر علوم در رسیده و به ذوق معارف فى الجمله دست یافته است.»(۲۷)
نصرآبادى هم در تذکره معروف خویش مى گوید:«دریاى عرفان و بحر ایقان از سحاب حقایقش قطره]اى[ و خورشید آسمان در جنب خاطرش ذرّه. مرقد مبارکش مطاف اهل حال است.»(۲۸)هدایت در تذکره «ریاض العارفین» مى نویسد:«وحید عصر و فرید عهد خود بود بلکه در هیچ عهدى در سرابت علمى، خاصه در حکمت الهى به پایه و مایه ایشان هیچ یک از حکماء نرسیده است. با وجود فضل و کمال اغلب اوقات مُجالِس فقرا و اهل حال بود…»(۲۹)
خوانسارى صاحب روضات الجنات هم چنین از کرامات میر یاد مى کند:«کرامات عجیبى به میر نسبت داده اند از جمله بر پایه روایت نراقى در کتاب خزائن او به کلى از شهرهاى مسیحیان رسید و پس از دیدار و گفتگو با نصارا گروهى از آنان خواستند در تمام بحث و مناظره به تخطئه ى مذهب میر بپردازنداو را گفتند آنچه بر حقیقت مذهب ما دلالت دارد استوارى ستونهاى معابد ماست. بر پاره اى از پرستشگاههاى ما نزدیک به دو یا سه هزار سال مى گذرد که همچنان پایندگى دارد و خراب را در آن راه نیست بر خلاف مساجد شما که بیش از صد سال نمى پاید. میر در پاسخ فرمود: آن چنان نیست که مى گویى. خرابى عبادتگاههاى ما از آن جهت است که بناهاى این جهان کلمات حق و عبادات شایسته را برنمى تابند اگر ما در معابد شما هم به عبادت بپردازیم و کلمات حق گوییم خواهید دید که ارکان آن از هم مى ریزد. مسیحیان گفتند: این سخن را نپذیریم مگر پس از آزمایش آنچه مى گویى.
حضرت میر پس از وضو و انابه و تضرع خالصانه به درگاه خداوند به یکى از معابد باستانى نصارا قدم گذاشت و سپس به گفتن اذان و اقامه پرداخت و تکبیرگویان از آن خارج گردید و به قدر چشم بر هم زدنى نگذشته بود که آن بناى عظیم در هم شکست.»(۳۰)
مطلع شعر مرحوم نراقى:
آن شنیدستى که میر فندرسک
کش بود یارب ختام روح و مسک
در سیاحت بود در پهناى هند
تا به شهرى آمد از اقصاى هند…
فراست و هوشمندى
میر در عین حال که عابدى پارسا و خداترس بود، انسانى زیرک و حاضرجواب نیز به شمار مى آمدبویژه اینکه این هوشمندى و حاضرجوابى را در برابر ارباب قدرت بروز مى داد. از جمله اینکه در سفر هند، هنگامى که جهان اکبر شاه پادشاه ـ ظلّ الله ـ به دیدن آن عارف وارسته آمد، در اثناى صحبت از حکیم بزرگوار پرسید: پیغمبرى را که شما در سایه او هستید مشهور است که سایه نداشت، حقیقت دارد یا نه؟ میر باالبداهه پاسخ گفت: یقیق است امید که خدا هم سایه نداشته باشد ـ کنایه از پادشاه ـ شاه را از این جواب لرزه بر اعضاء افتاده خود را در پاى حکیم انداخت و معذرت خواست و احترام او را بر خود لازم مى شمرد.(۳۱)
در قصص العلماء تنکابنى نیز داستانى از شیخ بهایى و میر فندرسکى ذکر شده است که در یکى از عمارات شاهى نشسته بودند و شیرى که از شیرخانه، زنجیر گسسته و از شیربان گریخته بود ناگهان وارد آن سراى شد. شیخ بهایى خود را جمع کرد و صورت خود را پوشانید اما میر هیچ حرکت نکرد و نترسید.
این داستان هر چند به طرز سمبلیک فضیلت انسان عارف را بر عالم و دانشمند مى نمایاند، در عین حال شهرتى فراوان در میان مردم و نقاشان دارد، به گونه اى که قلمدان سازها آن را روى قلمدان هم مى کشیدند.(۳۲)
مسلک فلسفى فندرسکى
بنیادى ترین پرسشى که درباره شخصیت فندرسکى وجود دارد مکتب فلسفى اوست که آیا تابع کدام یک از دو مکتب معروف فلسفه مشاء (بحثى) یا اشراق (شهودى) بوده است؟
این حقیقت را نباید از نظر دور داشت که فیلسوف در مراحل مختلف تفکر فلسفى خویش، سیرى تکاملى را طى مى نماید و ممکن است از یک مکتب فلسفى اعراض نماید و به مکتبى دیگر عقیده مند گردد.
شیخ شهاب الدین سهروردى ـ که در نظام فلسفى اشراقى خویش سامان هستى را بر پایه نور و عشق و محبّت بنیان گذارد، پیشتر تابع حکمت مشایى بود، اما از آن فاصله گرفت و خود مکتب اشراق را بنا نهاد.(۳۳)
درباره مکتب فلسفى مورد قبول فندرسکى در بین صاحبنظران اختلاف فراوانى وجود دارد. آنان که فندرسکى را تابع حکمت مشایى دانسته اند دلایلى دارنداز جمله:
۱ – اشراف و احاطه او به آثار مشایى بویژه فلسفه سینوى.
۲ – انکار «مُثُل افلاطونى»(۳۴) که مسلک مشائیان است.
۳ – عدم تشکیک در ذاتیات.(۳۵)
۴ – اکثر شاگردان فندرسکى گرایش به فلسفه مشایى داشته اند.
۵ – انکار اتحاد عقل و عاقل و معقول و برزخ صعودى و نزولى که جملگى از آراى فیلسوفان مشایى است.
در برابر این نظریه، کسانى مدعى اند که فندرسکى تابع حکمت اشراقى است و فرازهایى از آثار او که صبغه مشایى دارد را به گونه اى توجیه مى کنند. دلایل اینان از قرار ذیل است:
۱ – (دلیل اصلى) قصیده یائیه فندرسکى، شرحش به تفصیل در بخش آثار خواهد آمد.(۳۶)
۲ ـ تدریس فلسفه مشاء دلیلى بر مشایى بودن نیستزیرا بسیارند کسانى که آثار ابن سینا را تدریس مى کنند، ولى خود را پیرو مکتب مشایى معرفى نمى کنند.
۳ – میر در رساله صناعیه خویش بیشتر به سخنان افلاطون ـ حکیم اشراقى ـ استناد کرده و از ارسطو ـ فیلسوف مشایى ـ کمتر براى سخن خود شاهد آورده است.
۴ – میر قاعده مهم و اساسى امکان اشرف را که صبغه اشراقى دارد، پذیرفته است.(۳۷)
انصاف این است که مبناى فلسفى فندرسکى با حکمت مشایى قرابت بیشترى داردهر چند رگه هایى قوى از حکمت ذوقى و عرفانى در آثار آن بزرگوار مشهود است.
اگر ابوالقاسم فندرسکى را حکیم مشایى در حکمت بحثى بدانیم، مسلماً در ساحت فلسفه عملى عارفى پاکباخته و اهل شهود به شمار مى رود.
این مسئله برخى از دانشوران معاصر را هم متقاعد کرده است که «میر فندرسکى در بند مکتب خاص فلسفى نبوده»(۳۸) بلکه خودمکتبى بوده است.
ستیز با تصوف نامعقول
درباره نحوه سلوک و رفتار فندرسکى با صوفیان معاصر خود باید گفت او با آن دسته از آنان که ترک اسباب دنیا گفته و تمسک به توکل را بهانه کاهلى خویش ساخته بودند، هیچ میانه اى نداشت. میر در رساله صناعیه خود وجود صوفیان و قلندرانى این چنین را مخل نظم جامعه و موجب تعطیل نظام کلى تلقى مى نمود(۳۹) با این همه اگر بى تکلیفى شخص فندرسکى صوفیانه به نظر مى رسید اما غرق شدن او در کسب علم و معرفت و احساس مسؤولیت در برابر معضلات جامعه خود، هیچ گاه قلندرانه به نظر نمى آمد.(۴۰) این مهم را ناگفته نگذاریم که هر چند در عصر صفوى کالاى دانش و معرفت پر بها بود و عالمان و فیلسوفان بر صدر مى نشستند اما درگیریهاى دامنه دار حکومت صفوى با دولت عثمانى که متاسفانه جنگ میان شیعه و سنى تلقى مى گردید آثار خسارت بار بى جبرانى را بر جامعه تحمیل مى نمود زیرا این نزاعها درست در هنگامى بود که غرب در آستانه تحول علمى و صنعتى بود و جهان اسلام که مشغول جنگ با یکدیگر بودند از این تحولات غافل ماندند و مباد که این حقیقت تلخ بار دیگر تکرار شود و این بار که آثار افول فرهنگ منحط و و خودمحور غرب نمایان است، فرصت تاسیس تمدن فاخر اسلامى از مسلمانان گرفته شود. اهمیت این مساله در دعوت مقام معظم رهبرى ـ مد ظله العالى ـ به اتحاد و انسجام اسلامى در بین مسلمانان کاملاً روشن است.
آثار و تالیفات
۱ – قصیده یائیه
قصیده یائیه مشتمل بر مطالب حکمى، عرفانى و اخلاقى است که با استقبال از قصیده ناصر خسرو قبادیانى آغاز مى گردد.
مطلع قصیده ى ناصر خسرو این بیت است:
چیست این گنبد که گویى پرگهر دریاستى
یا هزاران شمع در پنگانى (فنجان) از دنیاستى(۴۱)
این قصیده بحثهاى فراوانى را در میان اندیشمندان به وجود آورد تا جایى که برخى آن را شاهدى بر اشراقى بودن فندرسکى دانسته اند.
متفکر ارجمند شهید آیت الله مطهرى (ره) قصیده میر را نوعى اندیشه اشراقى مى پندارد و مى فرماید:
«در بین مسلمین اشراقیون به مثل افلاطونى معتقد بودند و میر فندرسکى در قصیده خود اشاره به این مطلب دارد.»(۴۲)
حکیم فندرسک در قصیده خود، خداوند را قدرت مطلق و روح راهبر و جان جهان بر مى شمرد و بر وجود عالم حشر و رسیدن به مقام استغناء تاکید مى ورزد
از حیث استحکام شعرى و بلاغت ادبى، قصیده در سطح مطلوبى قرار دارد، هر چند که آن اوج شعرى را دارا نمى باشد.
این بیت حکیم، عالى ترین و پرمضمون ترین گفتاریست که مى توانست باشدو در واقع آئینه ى تمام نماى دیانت و آداب آن به روشنى است:
عقل کشتى آرزو گرداب و دانش بادبان
حق تعالى ساحل و عالم همه دریاستى
ابیاتى از این قصیده ى نغز و پرمحتوى را از نظر مى گذرانیم:(۴۳)
چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستى
صورتى در زیر دارد آنچه بر بالاستى
صورت زیرین اگر با نردبان معرفت
بر رود بالا همان با اصل خود یکتاستى
این سخن را در نیابد هیچ فهم ظاهرى
گر ابونصرستى و گر بوعلى سیناستى
صورت عقلى که بى پایان و جاویدان بود
با همه و بى همه مجموعه و یکتاستى
مى توانى گر ز خورشید این صفتها کسب کرد
روشن است و بر همه تابان و خود تنهاستى
جان عالم خوانمش گر ربط جان دانى به تن
در دل هر ذره هم پنهان و هم پیداستى
عقل کشتى، آرزو گرداب و دانش بادبان
حق تعالى ساحل و عالم همه دریاستى
خواستى اندر جهان هر خواستى را در پى است
خواستى باید که بعد از وى نباشد خواستى
کاش دانایان عالم مى بگفتندى تمام
تا خلاف ناتمامان از میان برخاستى(۴۴)
این قصیده سه شرح معروف دارد:
۱ – شرح ملاّ محمدصادق خلخالى:
این شرح بر طریق مشرب فلسفى شخص فندرسکى است و شرحى مشّایى محسوب مى شود.
۲ – شرح حکیم عباس دارابى:
شرح حکیم دارابى بر مبناى فلسفى حکمت متعالیه ى صدرایى نگارش شده است.
۳ – شرح محسن بن محمد گیلانى: نزدیک به مبانى صدرایى است.
۲ ـ شرح جوگ باسشت
جوگ باسشت (yoga vasistha) نام منظومه اى است حکمى و عرفانى که در اصل به زبان سانسکریت نگاشته شده است.
محتواى کتاب جوگ به ترتیب ذیل داراى شش باب است:
یکم: عدم دلبستگى به امور دنیوى
دوم: چاره جویى در قطع تعلقات نفسانى
سوم: درباره آغاز نمود عالم
چهارم: بقاى نمود عالم
پنجم: فناى نمود عالم
ششم: رستگارى و نجات.(۴۵)
میر براى دریافت معانى و مفاهیم عرفانى و فلسفى این منظومه، مشقّت فراوانى بر خود هموار کرد و کوشید آن را از اصحاب خبره فرا گیرد. در این باره ایشان آورده اند:
«مشقت بسیار کشیده تا از کثرت تتبع، اینها معلوم شده از کتاب ایشان. و فایده ى این ترجمه ها بسیار است که در مرموزات ایشان بکار است، والله ولى التوفیق»(۴۶)
میر سعى داشت با زبان اصلى این اثر یعنى سانسکریت آشنا گرددهر چند بر گردان فارسى آن توسط افرادى چون «نظام الدین پانى پتى» و جهانگیر (۱۰۱۴ ـ ۱۰۳۷ ق) صورت گرفته بود، زیرا معتقد بود دانستن مفاهیم و مصطلحات این کتاب فقط با زبان سانسکریت میسور است.(۴۷)
مفاهیم و معارفى که در این کتاب مطرح گشته بر محور توحید وجود «قادر متعال» استوار است. طبق آموزه هاى این کتاب وصول به وجود مطلق و بى انتها، مستلزم قطع علایق، تزکیه نفس، رفع حجاب جهل و غفلت، و کسب معرفت است.
مطلب قابل توجه و نکته مؤیّد تبادل فرهنگى و دینى این است که میر در برخى از موارد به آیات قرآن و احادیث مأثور از ائمه(علیهم السلام) استشهاد مى کندبه عنوان نمونه در توضیح این عبارت از جوگ: «کسى که از تعلقات دنیایى رسته شد و از هوى و هوس، دل او فارغ گردیدنه از رنج رنجیده شود، نه از راحت خوشحال گردد»(۴۸) به این آیه از قرآن تمسک مى کند: (لکیلا تأسَوا على ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم)(۴۹)
در فرازى دیگر از کتاب جوگ که احوال جهانیان به خواب تشبیه شده است، میر به روایتى از پیامبر اعظم(صلى الله علیه وآله) و پیشواى پارسایان و امیر مؤمنان(علیه السلام) استناد مى کند و مى آورد:
«چنانکه شاه ولایت(علیه السلام) مى فرماید: «الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا»(۵۰) و حضرت رسالت پناه(صلى الله علیه وآله)مى فرماید: «من مات فقد قامت قیامته»(۵۱)
میر فندرسکى علاقه فراوان خود به کتاب جوگ را در قطعه اى منظوم چنین بیان مى دارد:
همچو آبست این سخن به جهان
پاک و دانش فزاى چون قرآن
چون ز قرآن گذشتى و اخبار
نیست کس را بدین نمط گفتار(۵۲)(۵۳)
۳ – رساله صناعیّه
میر در این اثر ماندگار و ابتکارى نگاهى فیلسوفانه به مقوله وظایف اجتماعى و فردى و اشتغالات روزانه دارد و ماهیت و هویت هر یک را تحلیل و تبیین فلسفى مى نماید.
این رساله فارسى است و نثرى ساده و روان دارد. در این رساله میر براى اصناف و طبقات مختلف، وظایف اجتماعى را بیان نموده و افراد انسانى را به منزله عضوى از خانواده بزرگ هستى مى داند:
«بباید دانست که انسان، عالَم صغیر است و عالم انسان کبیر. چنانچه در انسان همه ى اعضا احتیاج به یکدیگر دارند، همچنین هر شخص را در عالم که انسان کبیر است به منزله ى عضوى خاص است. پس اگر کار نکند، به منزله ى عضوى فاسد باشد و خلل به کل عالم راه یابد.»(۵۴)
پس میر به مصادیق افرادى که نسبت به انجام وظیفه خود کوتاهى مى کنند، مى پردازد و مى فرماید:
«مثال اوّل: ملحدان که به ابطال و تعطیل و اباحت خوانند و مدبّر کل در استیصال ایشان به قوت ملوک و مجتهدان که دو عضو شریفند از اعضاى عالم بزرگ کوشد. دوم: فاسقان و بطالان که به کار خود مشغول نباشند و به تادیب ملوک و فقیهان به اصلاح آیند. سوم: عاجزان و مُزْمنان و ابلهان که هیچ کار را نشایند و نه صلاح از ایشان آید و نه فساد. چهارم: قلندران و تن آسایان و عالم گردان که هیچ کار نکند و بى قدر و بى عزت باشند.»(۵۵)
نکته جالب اینکه میر در همان زمان به اهمیت و جایگاه آهن و فلز در آینده بشر و نقش آن در ارتقاى سطح زندگى به خوبى پى برده بود.
مقام معظم رهبرى حضرت آیت الله خامنه اى(مد ظله العالى) نیز در دیدار با اعضاى ستاد کنگره دو حکیم استرآباد به این مسئله چنین اشاره فرمود:
«راجع به میر فندرسکى نکته اى را دیدم که جالب است. ایشان در رساله صناعیه مردم را به صنعت به معناى عام تشویق مى کند. اما به خصوص فنون کار صنعتى را هم ذکر مى کند مثل صنعت آهن. در آن زمان یک عالم دین متوجه رفتن به سمت صنعت بوده است. اگر واقعاً آن وقت کشور در مسیر صنعتى گام بر مى داشت ببینید چه اتفاقى در جامعه و تاریخ ما مى افتاد.»(۵۶)
۴ – رساله حرکت
رساله اى فلسفى است در تبیین ماهیت حرکت (سیر تکاملى شىء در حالت بالقوه به مرحله فعلیت) در فصلى از کتاب میر فندرسکى به صراحت طبق مشرب مشائیان نظریه مُثُل را نمى پذیرد و استدلال نیز بر آن مى آورد.(۵۷)(۵۸)
۵ – رساله فى التشکیک(۵۹)
این رساله در پاسخ به سؤال آقا مظفر کاشانىدرباره مسئله تشکیک در ذاتیات تدوین شده و میر طبق مسلک حکماى مشایى بدان پاسخ گفته است.
۶ – رساله اى فارسى در کیمیا به اعتقاد برخى رساله هایى که به نام ارکان اربعه، رساله در زیبق و کبریت و باب الاصغر در کتابخانه ها هست، باید نسخه ها یا تحریرهایى از همین رساله باشد.(۶۰)
عنوان اصلى این رساله «بندى در صفت حل» است. نسخه اى از آن در کتابخانه دانشکده الهیات و معارف اسلامى مشهد موجود است.(۶۱)
۷ – کیفیت ابصار در این رساله میر نشان مى دهد که کیفیت دیدن ـ بر خلاف عالمان ریاضى به خروج شعاع نیست ـ به انطباع است که عقیده مشائیان است. نسخه اى از این رساله در کتابخانه آستان قدس رضوى موجود است.(۶۲)
۸ – ترجمه شذور الذهب
این کتاب در دفتر اول «رسائل خطى فارسى» از انتشارات بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس به چاپ رسیده است.(۶۳)
۹ – تحقیق المزلّه(۶۴)
۱۰ – تاریخ الصفویّه(۶۵)
کتاب دیگرى با عنوان «قبسات» به ایشان منسوب است.(۶۶)
اشعار فندرسکى
ابوالقاسم فندرسکى علاوه بر آنکه فیلسوفى توانا و متضلع بود شاعر و عارفى خوش ذوق و ادیبى با احساس بود. گرایش عرفانى او به همراه لطافت طبع و سلامت بیان از او شاعرى صاحب حال ساخته بود.
هر چند اشعار او بسیار اندک است، اما همین اندازه نیز گویاى طبع چون آب روانش مى باشد.
نمونه هایى از اشعار فندرسکى را مرور مى کنیم:
کافر شده ام به دست پیغمبر عشق
جنت چه کنم جان من و آذر عشق
شرمنده عشق روزگارم که شدم
درد دل روزگار و دردسر عشق
*****
دندان چه تیز کرده به قصد من آسمان
آخر چه لذّت است در این خشک استخوان
تن را به او گذاشتم از ترس جان خویش
تن را بخورد پاک و گرفته است پاى جان(۶۷)
شاگردان
در بخش شاگردان فندرسکى این پرسش مطرح است که آیا صدر المتالهین شیرازى از شاگردان میر فندرسکى بود؟
داستانى که در این باره ذکر شده از این قرار است: ملاّ صدرا پس از ورود به اصفهان نزد میر داماد رفت و راجع به شروع تحصیل با او مشورت کرد. میر داماد گفت: اگر خواهان معقول هستى نزد میر فندرسکى بیاموز و اگر منقول را مى خواهى فرا گیرى نزد شیخ بهایى برواگر طالب هر دو حوزه ى معقول و منقول مى باشى نزد من فرا گیر.
صدرا نظر میر داماد را پذیرفت، اما از محضر هر سه استاد بهره برد.(۶۸)در همان زمان جریان فلسفى مکتب اصفهان که درخشش خیره کننده اى داشت، به جایگاه بلند خویش یعنى حکمت متعالیه صدرایى در رسیدو آن هم محصول تلاشها و مجاهدتهاى عالمان ارجمندى چون میر داماد و میر فندرسکى بود.
با این حال این پرسش اساسى مطرح است که اگر ملاّ صدرا را شاگرد درس میر ندانیم، شاگرد بحث آن بزرگوار هم نمى توان دانست؟
برخى از محققان اندیشمند در تأیید این نظر برآنند که:«ملاّ صدرا هرچند که شاگرد رسمى میر داماد بوداما بسیارى از لطایف فلسفه را از برکت محضر میر فندرسکى الهام گرفته است.»(۶۹)
دیگر شاگردان گرانقدر عبارتند از:
ملاّ رجبعلى تبریزى
ملاّ رجبعلى فیلسوف، عارف و شاعرى قوى دست که تخلص شعرى «واحد» داشت و از شاگران نامدار میر فندرسکى به شمار مى رفت. به شدت تحت تاثیر جاذبه استاد خود قرار گرفت و تابع حکمت مشایى بود. او بیشتر در زمینه منطق، طبیعیات و الهیات تبحر داشت.
قاضى سعید قمى و برادرش محمدحسن قمى، میر قوام الدین حکیم، ملاّ عباس مولوى، ملاّ محمد تنکابنى «سرآب» و محمد رفیع پیر زاده از شاگردان او به حساب مى آمدند.
ملاّ رجبعلى در میان مردم بسیار پرحشمت زیست، به گونه اى که در چشم شاه عباس ثانىنیز از احترام ویژه اى برخوردار بود و شاه مکرر به منزل وى مى رفت.بنابر عقیده مرحوم آشتیانى برخى از نظرات فلسفى ایشان از قبیل اشتراک لفظى وجود، بى نیاز از نقد نیست.
یکى از شاگردان ملاّ رجبعلى تقریرات درسش را در دو جلد گرد آورد و با اشاره استاد آن را معارف الهیه نام نهاد. از آثار دیگر ملاّ رجبعلى، «رساله اى در اثبات واجب» و نیز «اصول آصفیه» را مى توان نام برد.(۷۰)
آقا حسین خوانسارى
وى یکى از بزرگ ترین شخصیتهاى عصر صفوى به شمار مى آید. تقریباً در تمامى اصناف علوم دین صاحب نظر و در فلسفه طبیعى و الهى، فقه و اصول، تفسیر و کلام، ریاضیات و علوم ادبى توانمند بود القابى مانند استاد حکیمان و مربى فقیهان و محدثان را براى او به کار برده اند.(۷۱)
رفیع الدین محمد بن حیدر (میرزا رفیعاى نائینى)
از علماى معروف روزگار خود بود. از شاگردان شیخ بهایى، میر داماد، میر فندرسکى، ملاّ عبدالله شوشترى و دیگر اعلام به شمار مى رفت و در فلسفه و کلام و فقه صاحبنظر بود.(۷۲)
ملاّ محمدباقر سبزوارى (محقق سبزوارى)
محقق در فقه و اصول و فلسفه و حکمت استاد بود. صاحب روضات الجنات محقق را دانشمندى فاضل و عالى مقام خوانده و اظهار داشته، شایسته است بگوئیم «الله اعلم حیث یجعل رسالته»(۷۳)
رحلت
میر حکمت و عرفان پس از عمرى بندگى خالصانه خداوند و سیراب کردن جان حقیقت جو و حق پرست خویش از انوار فضایل در سال( ۱۰۵۰ق)(۷۴) و در سن ۸۰ سالگى رخ در نقاب خاک کشید و به دیار معبود شتافت. پیکر پاک آن بزرگوار در تخت فولاد اصفهان و مقبره بابا رکن الدین (تکیه میر) به خاک سپرده شد.
بر لوحه اى از سنگ مزار میر چنین نوشته شده است:الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون هذا مرقد قدوه الاولیاء و سید الاوصیاء العرفا هادى الموحّدین المتألهین…. این رباعى در رثاى میر است:
تا شد ز جهان خسرو فوج دانش
شد بحر جهان تهى ز موج دانش
تاریخ وفاتش ز خرد جستم، گفت
«صد حیف ز آفتاب اوج دانش»(۷۵)
نوشتار را با کلامى از مقام معظم رهبرى حضرت آیت الله خامنه اى در تجلیل از شخصیت والاى حضرت میر فندرسکى به پایان مى بریم:
«بنده از کودکى به مناسبت داستانى که در «خزاین» مرحوم نراقى خوانده بودم، مرید میر فندرسکى ام و ارادتى به آن مرحوم دارم.
شما آقایان و اساتید مى دانید که دنیاى فلسفه غرب از فلسفه ایرانى بعد از ابن سینا اطلاع درستى ندارنداگر شما امروز بخواهید میر فندرسکى را به دنیا معرفى کنید با کدام کتاب و نوشته ى او و با کدام مبناى علمى و نظر علمى واضح و روشن او را معرفى خواهید کرد؟
هیچ عیبى نمى بینیم که براى میر فندرسکى جداگانه کار شود. بالاخره در این زمینه هر کار بتوانید بکنید.»(۷۶)
گلشن ابرارج ۸
۱٫ میر فندرسکىها از سادات جلیل القدر استرآباد گرگان، مىباشند و نسب آنها به امام موسى کاظم(علیه السلام)مىرسد. (م: روضه الصفا، رضاقلى خان هدایت، ج ۱، ص ۱۱۲).
۲٫ طبق تحقیقات محلى انجام شده بویژه نقل خاندان فعلى میر فندرسکى، به احتمال قریب به یقین زادگاه میر روستاى مذکور بوده است. براى اطلاع بیشتر ر. ک. به: میر فندرسکى و میر داماد، محمدرضا دوستى دیلمى، به اهتمام: استاندارى استان گلستان، ص ۵۶٫
۳٫ منطقه فندرسک در قدیم یکى از هفت بلوک ایالت استرآباد به شمار مىرفت و در حال حاضر به مجموعه اراضى بین منطقه کتول و رامیان اطلاق مىشود که از توابع استان گلستان است. فندرسک احتمالاً ترکیبى از دو واژه «فِنْدِر» به معناى نگاه تیز و دقیق و «إسْکْ» به معناى جایگاه و چاپارگاه و روى هم رفته «دژ دیدبان» است. ر. ک. به: دو حکیم استرآباد، محمدرضا دوستى دیلمى، ص ۵۵٫
۴٫ استرآباد شامل دو ناحیه مهم، یکى در شمال موسوم به «دهستان» و دیگرى در جنوب به نام «ورکان» مىباشد. دهستان شامل ساحل جنوب شرقى دریاى خزر و قسمتى از ناحیه فعلى شمال اترک بود و ورکان شامل تمام ناحیهایست که رود گرگان از آن مىگذرد. استرآباد از شمال محدود است به رود اترک و از شرق به خراسان و از جنوب شادکوه را از شاهرود و بسطام جدا مىکند. ر. ک. به: لغت نامه دهخدا.
۵٫ ریاض العلماء، میرزا عبدالله افندى، ج ۵، ص ۵۰۰الکنى و الالقاب، شیخ عباس قمى، ج ۳، ص ۳۵ و ۳۶عرفات العاشقین، اوحدى بلیانى، نسخه خطى کتابخانه ملک، ص ۱۵۱٫
۶٫ طبق اسناد موجود نزد ورثه سادات شیرسنگى و دراز گیسو استرآباد مدارس محل تحصیل مقدماتى میر در شهر استرآباد به دو مدرسه عمادیه و مفیدیه السادات که از مدارس عهد صفوى استرآباد بودند اشاره شده است. (دو حکیم استر آباد، محمدرضا دوستى، پاورقى ص ۵۷٫)
۷٫ همان، ص ۵۷٫
۸٫ فرهنگ جهانگیرى، ج ۲، ص ۱۸۶۴٫
۹٫ عرفات العاشقین، ص ۱۵۱ و ۱۶۸تحفه المراد فى شرح قصیده میرفندرسکى به اهتمام محمد حسین اکبرى ساوى، مقدمه استاد آشتیانى.
۱۰٫ سلسله صفویه، پادشاهانى بودند که بر محور مذهب شیعه اثنى عشرى حکومت دینى را پایه گذارى کردند. آنان اسم و رسم خویش را منسوب به شیخ صفى الدین اردبیلى ـ از مریدان و شاگردان عارف واصل شیخ زاهد گیلانى ـ مىدانستند.
۱۱٫ دایره المعارف بزرگ اسلامى، ج ۹، ص ۱۷۳٫
۱۲٫ تذکره نصر آبادى، محمد طاهر نصرآبادى، ص ۱۵۳، به کوشش وحید دستگردى.
۱۳٫ عرفات العاشقین، ص ۱۵۱٫
۱۴٫ تذکره نصر آبادى، ص۱۵۳٫
۱۵٫ عرفات العاشقین، ص ۱۲ و ۵۰ و ۱۵۱٫
۱۶٫ روابط ادبى ایران و هند، دکتر علىاکبر شهابى، ص ۲۷۳مذاکره نصرآبادى، ص ۱۵۳٫
۱۷٫ شرح این اثر خواهد آمد.
۱۸٫ دبستان مذاهب، اسفندیار بن آذرکیوان، ج ۱، ص ۴۷ و ص ۳۳۷، به کوشش رحیم رضازاده ملک.
۱۹٫ همان، ج ۱، ص ۴۷٫
۲۰٫ همان، ج ۱، ص ۲۱۵٫
۲۱٫ دایره المعارف بزرگ اسلامى، ج ۶، ص ۱۷۱، مقاله فتح الله مجتبایى.
۲۲٫ منتخب جوگ باسشت، نسخه خطى، حاشیه ص ۲۴۰، به اهتمام فتح الله مجتبایى.
۲۳٫ روضات الجنات، خوانسارى، ج ۱، ص ۲۴۶٫
۲۴٫ پیداست که مقصود از تصوف همان زهد و پارسایى دینى و متشرعانه است که به عرفان ناب اسلامى هم تعبیر مىشود.
۲۵٫ ریاض الشعراء، واله، ج ۱، ص ۱۸۱ ـ ۱۸۳٫
۲۶٫ تذکره ریاض الشعراء، ج ۱، واله، ص ۱۸۳٫
۲۷٫ عرفات العاشقین، ص ۱۵۱٫
۲۸٫ تذکره نصرآبادى، ص ۱۵۳ ـ ۱۵۴٫
۲۹٫ ریاض العارفین، هدایت، روضه دوم، ص ۱۶۶٫
۳۰٫ روضات الجنات، ج ۲، خوانسارى، ص ۳۵۴ ـ ۳۵۵٫ ر. ک. به: اشعار ملاّ احمد نراقى در مجموعه طاقدیس، به اهتمام حسن نراقى، ص ۱۹۵ ـ ۲۰۲٫
۳۱٫ روابط ادبى ایران و هند، دکتر شهابى، ص ۷۳٫
۳۲٫ قصص العلماء، تنکابنى، ص ۲۳۶ و دیوان شیخ بهایى، مقدمهى استاد نفیسى، ص ۴۸٫
۳۳٫ حکمه الاشراق، مجموعه مصنفات، ج ۲، ص ۱۵۶٫
۳۴٫ طبق نظریه مُثُل افلاطونى، آنچه از جواهر و موجودات در این جهان مشاهده مىشود، حقیقتشان در جهان بالاترى قرار دارد و افراد این جهان به منزله سایههاى آن حقایق مىباشند. آن حقایق متعالى ربّ النوع و مدبّر افراد خود مىباشند.
۳۵٫ تاریخ فلسفه در ایران و جهان اسلامى، علىاصغر حلبى، ص ۴۶۹منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران، ج ۱، ص ۹۲٫
۳۶٫ منتخباتى از آثار حکماء ایران، ج ۱، ص ۶۵٫
۳۷٫ همان، ص ۷۸ و ۷۹٫
۳۸٫ ملاّ صدرا، سید محمد خامنهاى، ص ۲۲۳ ـ ۲۲۶٫
۳۹٫ رسالیه صناعیه، میر فندرسکى، تصحیح دکتر شهابى، ص ۶ ـ ۹٫
۴۰٫ دنبالهى جستجو در تصوف ایران، عبد الحسین زرین کوب، ص ۲۵۸٫
۴۱٫ دیوان ناصرخسرو، تصحیح سید نصرالله تقوى، ص ۴۳۹٫
۴۲٫ اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج ۲، پاورقى.
۴۳٫ قصیده میر سه نسخهى خطى دارد: ۱ – نسخه آستان قدس رضوى، ش ۲۲۹ ادبیات که تاریخ کتابت آن سده ۱۱ هجرى و موجودِ در آن مجموعه از صفحه ۶۸۵ تا ۶۸۸٫ (فهرست رضوى، ج ۷، ص ۲۶۵٫
۴۴٫ نسخه آستان قدس به شماره ۲۲۹ ادبیات، ص ۶۸۵ ـ ۸۸ و تحفه المراد فى شرح قصیده میر فندرسکى، ص ۷، به اهتمام محمد حسن اکبرى ساوى مرکزى.
۴۵٫ عرفان و ادب در عصر صفوى، بخش دوم، دکتر احمد تمیمدارى، ص ۷۰۸ ـ ۷۱۸٫
۴۶٫ منتخب جوگ، میر فندرسکى، نسخه خطى، به اهتمام دکتر فتح الله مجتبایى، حاشیه ص ۱۲۸٫
۴۷٫ همان، مقدمه ص ۹٫
۴۸٫ همان، ص ۵۱۳٫
۴۹٫ همان، ص ۲۱۲٫
۵۰٫ این حدیث نیز از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مىباشد.
۵۱٫ همان، ص ۷۳۵٫
۵۲٫ همان،مقدمه ص ۱۵٫
۵۳٫ براى آشنایى با کتاب جوگ ر. ک. به: منتخب جوگ، چاپ ۱۳۵۸٫
۵۴٫ رساله صناعیه، میر فندرسکى، به اهتمام دکتر شهابى، ص ۶ ـ ۹٫
۵۵٫ همان.
۵۶٫ جستارى در آراء و افکار «میر داماد و میر فندرسکى»، فرهنگستان علوم، ص ۷٫
۵۷٫ منتخباتى از آثار حکماى الهى، ج ۱، ص ۷۸٫
۵۸٫ چند نسخهى خطى از این کتاب در کتابخانهها موجود است: ۱ – کتابخانهى دانشکدهى الهیات و معارف اسلامى مشهد ۲ – کتابخانه آستان قدس رضوى ۳ – کتابخانه مجلس شوراى اسلامى.
۵۹٫ فهرست کتابخانه دانشگاه تهران ۳ / ۱۹۱فهرست کتابخانه الهیات و معارف اسلامى مشهد: ۱۹۹ نستعلیق سده ۱۱فهرست کتابخانه مجلس شوراى اسلامى ۱۴ / ۱۸۳ به شماره ۲۵ / ۴۹۴۲٫
۶۰٫ دایره المعارف بزرگ اسلامى، ج ۶، ص ۱۷۴ ـ ۱۷۵٫
۶۱٫ مجله مشکوه، ش ۲۹، ص ۷۲، مقاله خانم زهرا گواهى میر فندرسکى.
۶۲٫ همان.
۶۳٫ همان.
۶۴٫ طبق نقل الذریعه، ج ۳ / ۴۸۵ نسخهاى از آن در کتابخانه حاج علىمحمد نجف آبادى موجود است.
۶۵٫ الذریعه، ج ۳، ص ۴۸۵٫
۶۶٫ فلاسفهى ایران از آغاز اسلام تا امروز، دکتر علىاصغر حلبى، ص ۵۲۱٫
۶۷٫ ریاض الشعراء، علیقلى واله، تصحیح: سید محسن ناجى، ج ۱، ص ۱۸۱ ـ ۱۸۳ریحانه الادب، مدرس تبریزى، ج ۴، ص ۳۵۸ ـ ۳۶۰٫
۶۸٫ تاریخ ادبیات، ادوارد براون، ص ۵۶ و تاریخ عالمآراى عباسى، ج ۱، ص ۱۴۵٫
۶۹٫ مرحوم جلال الدین همایى در مقدمهى خود بر شرح لاهیجى بر این عقیدهاند.
۷۰٫ اعیان الشیعه، امین، چ ۶، ص ۴۶۴منتخباتى از آثار حکماى الهى، ج ۱، ص ۲۳۷ ـ ۸دایره المعارف تشیع، ج ۴، ص ۸۰ ـ ۸۱٫
۷۱٫ نک: گلشن ابرار، ج ۴، ص ۲۰۲٫
۷۲٫ نک: همان، ج ۷، ص ۵۶٫
۷۳٫ نک: همان، ج ۵، ص ۱۲۶٫
۷۴٫ در برخى از مصادر وفات میر ۱۰۴۹ قید شده است، مثلاً در تذکره پیمانه، احمد گلچین معانى، حاشیه ص ۳۵ با توجه به رباعى:
تا شد ز جهان خسرو فوج دانش *** شد بحر جهان تهى ز موج دانش
تاریخ وفاتش ز خرد جستم، گفت *** صد حیف ز آفتاب اوج دانش(۱۰۴۹)
۷۵٫ تذکره پیمانه، احمد گلچین معانى، ص ۳۵٫
۷۶٫ بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار با اعضاى ستاد برگزارى همایش دو حکیم استرآباد.