معناى لاجبر و لاتفویض ، بل امر بین امرین
س ۷۹ در روایت آمده است :لاجبر و لاتفویض ، بل امر بین امرین (اعمال بندگان ) نه از روى اجبار است و نه از روى واگذارى ، بلکه امرى میان این دو امر است .جبر یعنى چه ؟ و تفویض به چه معنا است ؟ و امر بین امرین چیست ؟
ج – جبر یعنى بنده در انجام فعل هیچ گونه اختیار نداشته و مجبور است ، و تفویض آن است که فعل به اراده بنده واقع مى شود اراده خدا هیچ نقشى در آن ندارد، و امر بین امرین ، یعنى هم خدا مى خواهد و هم اراده بنده دخیل است .
توضیح بیشتر آنکه : جبرى ها مى گویند: افعال بندگان به اراده خدا واقع مى شود و اراده بنده هیچ نقشى در آن ندارد و مانند آلت دست است و چه بخواهد یا نخواهد فعل واقع خواهد شد. و فخر رازى صاحب تفسیر از کسانى است که صریحا جبرى است و مفوضه قائلند که افعال به اراده بنده تحقق پیدا مى کند و اراده خداوند متعال هیچ نقشى در آن ندارد، حتى اگر خداوند فعلى را اراده کند ولى بنده آن را اراده نکند واقع نمى شود، و بالعکس اگر بنده اراده کند ولى خداوند اراده نکند، واقع خواهد شد. و امر بین امرین آن است که خداوند متعال اراده کرده که بنده فعل را (عن اراده ) و با اراده خود بجا آورد.چنانکه در آیه شریفه مى فرماید: و ما تشاءون الا ان یشاء الله (انسان : ۳۰)و جز آنچه خدا بخواهد، نمى خواهید.
س ۸۰ خیام مى گوید:
مى خوردن من ، حق ز ازل مى دانست
گر مى نخورم ، علم خدا جهل بود
آیا کلام او صحیح است و او در خوردن مى مجبور و بدون اختیار بوده است ؟
ج – مى خوردن او کارى است اختیارى ، علم خداوند به کار بنده به همان صورتى که باید واقع شود، تعلق مى گیرد و در عین حال بنده در انجام آن مختار است و کارش اختیارى است .
اما خیام مى خواهد بگوید: علم خدا به فعل ، فعل را غیراختیارى مى کند، و این درست نیست ، بلکه فعل اختیارى است و نحوه تعلق علم خدا به فعل ، به همان نحو اختیارى بودن فعل است ، یعنى خداوند متعال عالم است که بنده فعل را از اختیار انجام خواهد داد، و علم خداوند متعال علت فعل نخواهد بود تا اختیار از بنده سلب گردد.
س ۸۱ آیا مى توان گفت : خیام در این بیت شعر نمى خواهد مساله جبر را ثابت کند، بلکه در صدد آن است که بگوید: (بعضى از علوم ما مطابق با واقع نیست بلکه جهل مرکب است ، ولى علم خداوند سبحان جهل نیست و همواره مطابق با واقع است )؟
ج – ظاهرا از این بیت شعر خیام بر مى آید که من در خوردن مى مجبور هستم ، و علم خداوند متعال علت عصیان بود، و بنده در افعال خود، بى اختیار و مجبور است .
س ۸۲ فعلى که داراى مقدمات غیراختیارى فراوان است ، چگونه اختیارى مى شود، با اینکه در علم خداوند متعال مشخص شده است که این فعل باید بشود؟
ج – ضرورت فعل ، غیر از جبر است . فعلى که در خارج ایجاد مى شود، اگر تمام اجزاى علتش تحقق پیدا کنند، واقع خواهد شد و ضرورى است ، و از جمله مقدمات فعل اختیارى ، صفت اختیار فاعل است که اگر بخواهد مى کند و اگر نخواهد نمى کند. و فعل نسبت به هر یک از اجزاى علتش (که از آن جمله اختیار فاعل است ) ممکن است و نسبت امکان به آن داده مى شود، ولى نسبت به تمام علت و مجموع اجزاى علت تامه اش ضرورى و حتمى الوقوع خواهد بود.
س ۸۳ آیا خود اختیار، تقدیر خداوند سبحان است ؟
ج – خدا خواسته که انسان کارهایش را با اختیار (عن اختیار) انجام دهد، پس اختیارى بودن فعل ، تقدیر خداوند متعال است .
س ۸۴ آیا اراده ، اختیار است ؟
ج – خیر، افعال انسان اختیارى است ، اختیار شرط فعل و از اجزاى علت آن است ، و لازم نیست اراده نیز اختیارى باشد، بلکه در انجام هر کار، تحت تاءثیر یک سلسله احساسات و عوامل ، نخست علم و تصور مصلحت آن عمل بوجود مى آید، بعد شوق ، بعد اراده ، و بعد از این مقدمات اختیار خود به خود حاصل مى شود.
حضرت استاد قدس سره به مناسبت دیگر مى فرمودند: در اختیاریّت فعل همان پس که فعل انسان با اراده و اختیار صادر شود، نه اینکه اختیار او هم اختیارى باشد؛ زیرا محل نزاع در مساله جبر، (فعل انسان ) است که باید اختیارى بوده و جبرى نباشد، نه (اختیار در انجام فعل اختیارى ).
س ۸۵ آیا امکان دارد که اختیار سوء براى انسان تقدیر شده باشد، ولى او خیر را اختیار کند؟
ج – آیه شریفه مى فرماید: فاستبقوا الخیرات (بقره : ۱۴۸، و مائده : ۴۸)پس در کارهاى نیک از یکدیگر پیشى بگیرید.بنابراین ، اختیار با تقدیر منافات ندارد.
فلسفه خلقت موجودات و جبر و اختیار
س ۸۶ خداوند متعال موجودات شر را براى چه آفریده است ؟
ج – خداوند متعال هر چه خلق فرموده ، خیر محض است . چنانکه مى فرماید: ما یفتح الله للناس من رحمه ، فلا ممسک لها. (فاطر:۲)هر رحمتى را که خداوند براى مردم گشاید، باز دارنده اى براى آن نیست .
س ۸۷ آیا شمر در برابر امام حسین علیه السّلام و ابن ملجم لعین نسبت به امیرالمؤ منین علیه السّلام شر نیست ؟
ج – عالم انسان ، عالم امتحان است ، و امتحان به خیر و شر نیاز دارد، و شر جنبه عدمى است . و خیر امر وجودى ، و تا شر نباشد خیر معلوم نمى شود.
س ۸۸ بنابراین ، آفرینش شمر در علم خداوند متعال و در تقدیر نظام آفرینش بوده و باید باشد. آیا در این صورت ، جبر لازم نمى آید. و همان حرف خیام ثابت نمى شود؟ که مى گوید:
من مى خورم و هر که چو من اهل بود
مى خوردن او نزد خود سهل بود
مى خوردن من ، حق ز ازل مى دانست
گر مى نخورم علم خدا، جهل بود.
ج – ضرورت وجود است ، جبر نیست ، با این حال شمر مى توانست آن را جنایت را مرتکب نشود، لیکن به سوء اختیار خود مرتکب شد. و اما سخن خیام که گفته است :
من مى خورم و هر که چو من اهل بود
مى خوردن او نزد خود سهل بود
مى خوردن من ، حق ز ازل مى دانست
گر مى نخورم علم خدا، جهل بود.
حرف غلطى است ؛ زیرا علم خداوند متعال در ازل به (فعل بدون اختیار) تعلق نگرفته است ؛ بلکه به (فعل اختیارى ) بنده تعلق گرفته ؛ بنابراین ، فعل بنده به همان صورتى که خداوند متعال از ازل بدان علم داشته ، یعنى (فعل با اختیار و اراده ). واقع مى شود؛ و لذا هیچگاه علم خدا، جهل نمى شود و این گونه نیست که فعل بدون اختیار و اراده انجام گیرد، تا علم خدا جهل شود، و علم ازلى خداوند، به فعل علت فعل نخواهد بود.
عدم تنافى آیات قرآنى با اختیار
س ۸۹ – خداوند متعال مى فرماید: اهم یقسمون رحمه ربک ؟ نحن قسمنا بینهم معیشتهم فى الحیوه الدنیا، و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات ، لیتخذ بعضهم بعضا سخریا. و رحمه ربک خیر مما یجمعون (زخرف : ۳۲)آیا آنانند که رحمت پروردگارت تقسیم مى کنند؟ ما (وسایل ) معاش آنان را در زندگى دنیا میانشان تقسیم کرده ایم ، و برخى از آنان را از نظر درجات ، بالاتر از بعضى دیگر قرار داده ایم تا بعضى از آنها بعضى دیگر را در خدمت دیگر را در خدمت گیرند، و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان مى اندوزند بهتر است .آیا مقصود از لیتخذ بعضهم بعضا سخریا در این آیه شریفه ، استثمار و بهره کشى است ؟
ج – منظور تسخیر کردن است ، زیرا (رب ) به معناى مدبر امر است ، و آیه شریفه مى خواهد بفرماید: خداوند مدبر جامعه انسانى است ، و این رحمت رب است ، آیا آنان مى خواهند امر روزى را به دست بگیرند و حال اینکه ما موجودات را به تناسب ، آقا و نوکر قرار داده ایم ، و همه حساب شده است .
س ۹۰ آیا از این بیان استفاده نمى شود که نوکر باید همیشه نوکر باشد؟!
ج – در حال نوکرى ، نه همیشه : زیرا مى فرماید: نحن قسمنا بینهم معیشتهم …. یعنى ما امر معیشت و روزى را در جامعه انسانى و میان مردم تنظیم کرده ایم ، و بر اساس مصالح و حکم ، یکى از غنى و یکى را فقیر قرار داده ایم .
س ۹۱ آیا این تقسیم با اختیار منافات ندارد؟
ج – خیر، این تقسیم براى تربیت روحى و معنوى است ، و در عین حال افعال از روى اختیار انجام مى گیرد.
س ۹۲ خداوند متعال مى فرماید: وجعلنا فى کل قریه اکابر مجرمیها، لیمکروا فیها… (انعام : ۱۲۳)و بدین گونه ، در هر شهرى گناهکاران بزرگش را مى گماریم تا در آن به نیرنگ پردازند…آیا از کلمه (جعلنا) استفاده نمى شود که مجرمان از خود هیچ استقلالى ندارند و خداوند آنان را به جرم و مکر گمارده است ؟
ج – آنان (استقلال ) به معناى (اختیار) در کارهاى خود را دارند، و بین فعل اختیارى و تعلق قضاى حتمى به آن منافاتى نیست ؛ زیرا هیچ فعلى بدون تحقق علت تامه آن وجود پیدا نمى کند؛ چنانکه با تحقق پیدا کردن علت تامه ، ضرورى و به قضاى حتم مقضى و حتمى خواهد بود، و هر کارى علت تامه اى دارد.
س ۹۳ – ولى باز مى توان گفت که علت تامه و تحقق آن از ناحیه خداست . و بنده در آن هیچ گونه نقش و دخالتى ندار.
ج – باید توجه داشت که :
اءولا: از باب مثال ، علت تامه یک لقمه نان خوردن ، مرکب است از علتهاى ناقصه فراوان مانند: نان ، دست ، دهان ، اتحاد زمان و مکان انسان و خورنده نان با نان (زیرا اگر مثلا نان صد سال قبل و یا صد فرسخ با خورنده فاصله داشته باشد، عمل نان خوردن تحقق پیدا نمى کند)، و یکى از اجزاى علت تامه نیز اراده انسان است .
ثانیا: نسبت فعل به مجموع اجزاى علت تامه ، (ضرورى ) است ؛ و نسبت به تک تک اجزا، که یکى از آنها انسان و اراده اوست ، به نحو (امکان ) است .
بنابراین ، هر کارى که از انسان صادر مى شود، نسبت به علت تامه خود ضرورى و از قضاى حتمى مى باشد، و اراده خدا نیز از همان مقام فعل انتزاع مى شود؛ و صفت ذات نیست اما نسبت همان کار به انسان و اراده او به نحو (امکان ) و اختیارى است .
س ۹۴ – خداوند سبحان درباره حضرت یوسف مى فرماید: و لقد همت به و هم بها لولا آن راءى برهان ربه ، کذلک لنصرف عنه السؤ ء و الفحشآء، انه من عبادنا المخلصین . (یوسف : ۲۴)و در حقیقت آن زن (از زلیخا) آهنگ وى کرد، و یوسف نیز اگر برهان پروردگارش را ندیده بوده آهنگ او را مى کرد. چنین کرد. چنین کردیم تا بدى و زشتکارى را از او باز گردانیم . چرا که او از بندگان مخلص ما است .آیا از جمله لنصرف عنه السوء و الفحشاء استفاده نمى شود که تمام علت فعل ، اراده خاصه خدا است و معصوم هیچ اختیار و اراده در ترک گناه و معصیت ندارد؟!
ج – آیه شریفه در مقام بیان عصمت حضرت یوسف علیه السلام ، بلکه تمام عباد مخلصین (با فتح لام ) است ، و اینکه عصمت از قبیل علم است که خداوند متعال به انبیاء و معصومین علیهم السلام تعلیم مى نماید. البته این علم از قبیل علمهاى متعارف ، مانند علم به حسن و قبح افعال ، و یا علم به مصالح و مفاسد آنها نیست ؛ زیرا این گونه علم ها هر چند غالبا بر قواى انسان (مانند شهوت و غضب ) مسلط مى شوند ولى به هر حال گاهى مغلوب آن قوى مى گردند و ضلالت و گناه را در پى دارند. ولى عصمت ، علمى است که همیشه بر قواى نفسانى و شیطانى مسلط است و با هیچ گمراهى و معصیت سازگار و همراه نیست .
مدلول اخبار طینت و عدم تضاد آن با اختیار
س ۹۵ – مدلول اخبار طینت چیست ؟
ج – از اخبار طینت بر مى آید که خداوند متعال انسان را از هر جا خلق نمود، به همانجا برمى گرداند: کسانى را که از بهشت خلق نموده به بهشت ، و افرادى را که از جحیم (جهنم ) آفریده به جحیم . و اینکه تفاوت انسانها به روح است ، نه به بدن .
س ۹۶ آیا در این صورت جبر لازم نمى آید؟
ج – نظام عالم با قضاى حتم سیر مى کند؛ یعنى با اینکه امر و فعل ضرورى است و باید صورت بگیرید در عین حال انسان در آن مختار است و اختیار براى او باقى است ، مى تواند بجا آورد و مى تواند ترک کند با اختیار و بدون جبر. و نسبت فعل به فاعل و اراده او، نسبت امکان و وجود آلت فعل و غیره ) نسبت امکان است ، ولى نسبت فعل به تمام اجزاء، یعنى علت تامه فعل ، نسبت ضرورت و حتم است و از آن به (قضاء) تعبیر مى شود، و اراده خدا نیز از مقام فعل انتزاع مى شود، بنابراین ، اراده صفت فعل است که نه صفت ذات .
عدم تضاد اخبار سعادت و شقاوت با اختیار
س ۹۷ – معناى این روایت چیست که مى فرماید: السعید سعید فى بطن اءمه ، و الشقى شقى فى بطن اءمه- خوشبخت کسى است که در شکم مادرش خوشبخت باشد، و بدبخت کسى که در شکم مادرش بدبخت مى باشد.
ج – لفظ روایت به این صورت است : السعید من سعد فى بطن امه و الشقى من شقى فى بطن امه . و اصل این حدیث ، روایتى است مفصل از حضرت باقر علیه السّلام که چگونگى پیدایش انسان را بیان مى کند. آن حضرت مى فرماید: بعد از گذشت چهار ماه از زمانى که بین زن و شوهر مقاربت صورت گرفت و نطفه در رحم مستقر شد، یعنى درست در آغاز زندگانى کودک ، خداوند متعال به دو ملک دستور مى دهد که یکى در داخل رحم ، و دیگرى در خارج آن تمام مقدرات بچه اعم از روزى ، زندگانى و مرگ ، تندرستى و بیمارى و…. را بنویسند. آن دو عرض مى کنند. از کجا بنویسیم ؟ خداوند متعال مى فرماید: به پیشانى مادر نگاه کنید و از آنجا بنویسید، و در آخر روایت آمده است : و یحفظان لله البداء فى جمیع ذلک .
در تمام این امور، حق بدا و تغییر و تبدل را براى خداوند محفوظ مى دارند.
بعد از آن امام باقر علیه السّلام از رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم نقل مى کند: السعید من سعد فى بطن امه ، و الشقى من شقى فى بطن امه و معناى روایت این است که تمام امور اعم از خیر و شر، و سعادت و شقاوت ، در شکم مادر مقدر مى شود، البته به شرط (بدا) براى خداوند متعال ، بنابراین ، سعادت و شقاوت در شکم مادر ضرورت نمى آورد، بلکه صرف مکان و قابل بدا، و تغییر پذیر است و سرنوشتى که آن دو ملک نوشته اند اقتضاى طبع است و ممکن است تغییر پیدا کند.
س ۹۸ چرا این دو ملک به پیشانى مادر نگاه مى کنند و سرنوشت کودک را از روى آن مى نویسند؟
ج – یک نحو وراثت و ارتباط بین مادر و کودک را مى رساند، ولى چنانکه گفته شد، به نحو ضرورت نیست ، بلکه به نحو اقتضا است و قابل تغییر مى باشد و اختیار را از انسان سلب نمى کند.
س ۹۹ آیا اخبار طینت اقتضائیت دارد؟
ج – در روایتى که از امام باقر علیه السّلام پیرامون کیفیت پیدایش انسان ، از استقرار نطفه در رحم گرفته تا علقه و مضغه و… نقل شده ، آمده است : خداوند متعال به دو ملک دستور مى دهد که بعد از صورتگرى انسان ، یکى در رحم و دیگرى بیرون رحم ، تمام مقدرات و سرنوشت او را بنویسند. و به ملک بیرون گفته مى شود: نظر کن به پیشانى مادرش و رزق ، اجل ، بیمارى و تندرستى و عوارض و حوادث دیگر را بنویس . در ادامه آن روایت آمده است :
و آن دو ملک در تمام این امور حق (بدا) و تغییر و تبدل را براى خداوند محفوظ مى دارند. از این قسمت روایت روشن مى شود که این حکمها همگى حکم اقتضائى است و ضرورى (و به نحو علت تامه ) نیست ، و خداوند مى تواند آنها را تغییر دهد و با اختیار انسان منافاتى ندارد.
س ۱۰۰– از اخبار طینت استفاده مى شود که (اگر انسان از بهشت آفریده شده به بهشت ، و اگر از جهنم آفریده شد به جهنم خواهد رفت ) آیا این مطلب ضرورت فعل صادر از انسان ، و عدم اختیار و اراده او را در افعالش نمى رساند؟
ج – آرى ، فعل به این معنى ضرورى است ، یعنى خداوند متعال امر مى کند و مى خواهد که انسان بخواهد. اراده مى کند که انسان فعل خود را با اراده خود انجام دهد، به گونه اى که اگر بدون اراده خود انجام دهد، خلاف خواست خدا خواهد بود؛ بنابراین ، فعل ضرورى است که از جانب خدا باید انجام دهد. منتهى با اراده و اختیار خود بنده . چه اشکال دارد خداوند متعال بخواهد که ما بهشت طلب باشیم ، و با اراده و اختیار خود حتما بهشت را اختیار کنیم ؟!
س ۱۰۱– اخبار طینت و سعادت و شقاوت به روح انسان مربوط است یا به جسم او؟
ج – به جسم تنها مربوط نیست ، بلکه مضاف به جسم است ، یعنى انسان از راه فعل به کمالات مى رسد خواه سعادتمند گردد، و یا شقاوتمند. و فعل نیز از راه ماده است ، و نفس موجود مجردى است که یک نحوه تعلقى به جسم دارد و اعمالش را از راه جسم انجام مى دهد؛ بنابراین جسم نیز دخیل است ، و این گونه نیست که نفس مجرد تام باشد و هیچ تعلقى به جسم نداشته باشد؛ زیرا بدن از وقت پیدایش اگر مانع پیش نیاید ذاتا به سوى کمال حرکت مى کند، یعنى نخست جماد است و بعد علقه و سپس مضغه مى شود، سپس نفس انسانى به او تعلق مى گیرد و ادراک و شعور در او پیدا مى شود، تا اینکه نفس بعد از مرگ علاقه اش رااز بدن قطع مى کند.
بنابراین ، نحوه ارتباط و تعلق نفس به بدن چنان که ما تصور مى کنیم ، مانند حال و محل ، و ظرف و مظروف نیست ، بلکه نفس مجرد است ، خواه بدن باشد، یا نباشد.
خداوند متعال مى فرماید: قل : یتوفاکم ملک الموت الذى و کل بکم (سجده : ۱۱)بگو: فرشته مرگ که به شما گمارده شده ، جان شما را مى گیرد.
یعنى نفس شما را قبض مى کند، و از این آیه شریفه بر مى آید که تمام هویت انسان ، همان نفس است که از او به (انا) (من ) یا (انت ) (تو) تعبیر مى شود؛ و نفس صورت است و بدن آلت و ابزار آن ؛ البته نفس مجرد تام نیست و گرنه حرکت جوهرى و حرکت در ذات آن معنى نداشت ، بلکه با تعلق به بدن به سوى کمال و تجرد تام حرکت مى کند.
س ۱۰۲– اگر طینت مؤ من و شیعه از علیین است و طینت مخالفین از سجین ، پس همان خود علت است ؛(۴۱) بنابراین فضیلتى براى شیعه نخواهد بود که شیعه شده اند.
ج – خداوند متعال مى فرماید: و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم . (حجر: ۲۱)و هیچ چیز نیست مگر آنکه گنجینه هاى آن نزد ماست ، و ما آن را جز به اندازه اى معین فرو نمى فرستیم .بنابراین ، خداوند متعال آنچه را که باید قضا به آن تعلق بگیرد، قدر خواهد داد، و این ربطى به اختیار ندارد؛ پس در عین حال که انسان از علیین و یا سجین است ، با اختیار است .
س ۱۰۳– اگر انسان از سجین باشد، تقریبا اختیار از او مسلوب است .
ج – خیر، اختیار دارد، ولى در عین حال تحت قضاى حتم و قدر لازم است . هر کارى که انسان مى خواهد انجام دهد، علتهایى دارد که تا تمام آن اجزاء (که هر کدام علت ناقصه اند و به مجموع آنها علت تامه گفته مى شود) تحقق پیدا نکنند، آن کار تحقق نخواهد شد.
براى نمونه در خوردن یک لقمه نان ، باید نان ، دست ، دهان ، دندان ، زبان ، مرى ، و اشتها وجود داشته باشد، و نیز زمان و مکان وجود آنها با نان هماهنگ و متحد باشد و گرنه مثلا نانى را که پانصد سال قبل یا بعد، و یا نانى را که با انسان فاصله مکانى بسیار دارد و در آن سوى زمین است نمى توان خورد. هر کدام از اینها جزء علت است ، و اگر یکى نباشد، هر چند بقیه اجزاء باشند، خوردن لقمه نان میسر نیست .
بنابراین ، اگر هر کدام از اجزاى علت نباشد، فعل اختیارى تحقق پیدا نخواهد کرد، و نسبت فعل به هر کدام از اجزاى علت نسبت (امکان ) است ، یعنى ممکن است آن فعل تحقق پیدا کند و ممکن است تحقق پیدا نکند اما نسبت فعل به مجموع اجزاى علت تامه ، نسبت (ضرورت ) است و باید فعل واقع شود.
بنابراین ، روایتى که مى فرماید: (شیعه از علّیّین خلق شده اند) علّت ناقصه و واقتضاء را بیان مى کند، و لله فى ذلک المشیه و لله فیه البداء (و حق مشیت و بدا از ناحیه خداوند در این باره محفوظ است .) و اخبار طینت و روایات علّیّین و سجین جنبه اقتضاء دارد، نه بیش از آن ، و نسبت فعل به آن ممکن است ، نه به نحو علت تامه و ضرورت ، بلکه اراده و اختیار و سایر اجزاى علت (از جمله اراده و اختیار بنده ) همه باید باشند تا نسبت فعل به آنها ضرورت باشد.
س ۱۰۴– با این همه ، اراده خدا در راءس تحقق فعل (خیر یا شر) است ، یعنى اگر خدا اراده کند فعل محقق مى شود، و اگر اراده نکند تحقق پیدا نمى کند.
ج – اراده از صفات ذات و عین ذات نیست ، بلکه از صفات فعل و خارج از ذات است و از مقام فعل انتزاع مى شود، یعنى مجموع علت تامه ، صفت اراده است که از صفات فعل بارى تعالى است . و تحقق پیدا کردن اراده خداوند براى فلان موجود و فعل ، یعنى جمع شدن مجموع علل ناقصه و نحوه ترتیب و چینش آنها براى تحقق خارجى آن موجود و یا فعل است ، که از آن جمله اراده بنده است . و اراده خدا در طول اراده بنده است .
دعا و ارتباط آن با قضا و قدر
س ۱۰۵– آیا دعا منافات با قضا و قدر دارد؟
ج – خیر، خود دعا نیز از قدر است .
س ۱۰۶– دعا یا طلب در خواست چیزى است که لامحاله یا حاصل خواهد شد، و یا حاصل نخواهد شد. و به عبارت دیگر: دعا، یا طلب چیزى است که حتما حاصل مى شود و یا حتما حاصل نخواهد شد، پس فایده دعا چیست ؟
ج – دعا از علل وجود است و امکان دارد چیزى که در صورت دعا نکردن حاصل نمى شده ، با دعا حاصل گردد، و یا چیزى که در صورت دعا نکردن واقع و حاصل مى شده ، با دعا رفع گردد.
س ۱۰۷– آیا امورى که در شب قدر مقدر مى شود (از جمله عمر انسان ) حتمى است ؟
ج – بمرتبه من الحتم (مرتبه اى از حتم است )، نه حتمى اى که برو و برگرد نداشته و قابل تغییر نباشد.
حقیت (بدا) چیست ؟
س ۱۰۸– حقیقت (بدا) چیست ؟
ج – (بدا) عبارت است از اظهار شیئى خفى با توجه به علل و عوامل مثل این که حکم مى کنیم که در ساعات آینده هوا آفتابى بود، سپس ابرى مى شود، و مقصود از گفتار امام باقر علیه السّلام که در روایت گذشته فرمود: یحفظان لله فیه البداء فى جمیع ذلک (آن دو ملک در تمام امور، حق بدا و تغییر و تبدل را براى خداوند محفوظ مى دارند). یعنى فلانى هفتاد سال عمر مى کند مگر اینکه خدا بخواهد، بیمار مى شود مگر اینکه خدا بخواهد، و… بنابراین ، مقدرات همگى مقتضى است نه علت تامه و فقط خواست خدا علت تامه است
علت تفاوت قابلیت ها
س ۱۰۹– چرا از میان مخلوقات ، یکى انسان شد و از همه کمالات بهره مند گردید، و دیگرى مثلا اسب شد و از تمام نعمتها محروم و بى نصیب ماند؟
ج – سبب اختلاف آنها، اختلاف در قابلیتها بود، اسب قابلیت کمالات انسانى را نداشت .
س ۱۱۰– مگر قابلیت هاى آنها را نیز خداوند متعال عطا نفرموده است ، چرا به اسب قابلیت کمالات انسان شدن را نداد؟
ج – اگر قابلیت ها در بین نباشد دیگر هیچ نمى ماند و سوال در اینجا قطع مى شود؛ زیرا به ذاتى بر مى گردد و الذاتى لایعلل (و ذاتى ، علت بردار نیست ). و صحیح نیست که اسب در حالى که اسب است به خود اشاره کند و بگوید: (چرا به من کمالات انسانى عطا نشد، و انسان نشدم )، و نمى شود گفت : اسب ، انسان باشد، یعنى اسب ، اسب نباشد، زیرا: الشى ء لایسلب عن نفسه (هیچ چیز را نمى توان از خود آن چیز سلب نمود.)
و همچنین در مراتب کمال و قابلیت هاى انسانى . مثلا شاگرد نمى تواند در حالى که شاگرد است بگوید: (چرا خداوند متعال کمالات استادم رابه من نداد)، یعنى چرا من ، با حفظ من بودن ، او نشدم ؛ یعنى من ، من نباشم ، پس خداوند متعال اگر کمال استاد را با حفظ شاگرد بودن به شاگرد بدهد، باید او، این بشود، و این محال است .
درمحضر علامه طباطبایی//محمدحسین رخشاد