ایشان مى فرمود: یک وقتى ما را یک نفر دعوت کرد و کباب خوبى هم درست کرده بود و همه مشغول خوردن شده بودند؛ اما من دیدم کباب بوى تعفن مى دهد، به طورى که از بوى تعفن آن گیج شده بودم و هر چه کردم، دستم طرف غذا نمى رفت. بعد معلوم شد آن آقا رفته، از یکى از قصابى ها یک شقه گوسفند برداشته و (بدون رضایت او) آورده است.
ایشان مى فرمود: این چه علمى است که اگر توى قهوه خانه هاى بین راه، گوشت کلاغ به او بدهند، بخورد و نفهمد! این چه علمى است که طرف نفهمد غذایى که جلوى او گذاشته اند، حرام گوشت است یا حلال گوشت؟! این علم به درد نمى خورد.
|