به مقام مکاشفه رسیده اى ؟
آیت اللّه اراکى فرمودند: … یک آقا سید مهدى کشفى بود پسر آقا سید ریحان اللّه کشفى – نوه آقا سید جعفر کشفى – که از بروجرد بودند و پدرش در تهران بزرگ شد و (خود او در قم ) در کوچه ما منزل داشت . این آقا سید مهدى با دایى زاده آقا طالقانى به نام آقا سید محى الدین پیش بنده مکاسب مى خواندند. این آقا سید مهدى (در این ) اواخر متخصصین و مخصوصین آقا میرزا جواد آقا شد. به درس او خیلى علاقه مند بود و سلام و علیک زیاد داشتند و به او اخلاص و مودت زیاد داشت .
ایشان نقل کرد و گفت : یک شب توى خانه خودم توى اطاق خوابیده بودم ، دیدم که صداى محرق القلبى از حیاط مى آید. از بس محرق القلب (و سوزناک ) بود، هراسان از خواب برخاستم که چه خبر است ؟ رفتم در را باز کردم ، دیدم در این حیاط ما که به این کوچکى است ، یک کاروانسراى بزرگى است و دور تا دورش حجره مى باشد. و صدا از یک حجره مى آید. دویدم پشت حجره ، هر کار کردم در باز نشد از شکاف درب نگاه کردم ببینم چه خبر است ، دیدم یکى از رفقاى ما که اهل بازار تهران است افتاده و به اندازه نصف کمر انسان سنگ آسیا روى او چیده اند و یک شخصى بد هیبت از آن بالاى حلقوم دهان او عملیاتى مى کند و او از زیر دارد صدا مى زند. ناراحت شدم ، هر چه کردم در باز نشد.
هر چه التماس کردم به آن شخص که چرا به رفیق ما اینطور مى کنى ؟ اصلا نگفت تو کى هستى ؟ این قدر ایستادم که خسته شدم . برگشتم آمدم توى رختخواب ، ولى خواب از سرم به کلى پرید. نشستم تا صبح شد. حال نماز خواندن نداشتم . رفتم در خانه میرزا جواد آقا و در زدم ، به میرزا جواد آقا گفتم : من همچون چیزى دیدم . گفت :ها! شما مقامى پیدا کرده اید. این مکاشفه است ! آن شخص در آن ساعت نزع روح مى شد.
من تاریخ برداشتم ، بعد کاغذ آمد که آن رفیق در همان ساعت فوت کرده است !
طبیب دلها//صادق حسن زاده