وى بسیار بزرگ بوده است، و اشتغال وى به شعر و تکلّف در آن ستر و تلبیس را بوده باشد، بلکه مى شاید که براى آن بوده باشد که ظاهر مغلوب باطن نشود و از رعایت صورت عبودیّت باز نماند، چنانکه خود مىگوید:
این تکلّفهاى من در شعر من | کلّمینی یا حمیراى من است | |
على الدّوام به ریاضات و مجاهدات مشغول مىبوده. خدمت خواجه عبید اللّه- أدام اللّه بقائه- مىفرمودند که: «وى چندگاه در شاش مىبوده است. والد من مىگفت که: وى در آن مدّت که آنجا بود حیوانى نمىخورد. یک بار از وى التماس کردیم که: چه شود که طعامى که در آن گوشت باشد خورده شود؟ مرا گاوى بود به غایت خوب و فربه، خدمت شیخ بر وجه طیبت فرمود که: هرگاه که تو گاو خود را بکشى ما گوشت بخوریم. من بىآنکه وى را وقوف باشد، گاو را بکشتم و از آن طعامى مهیّا ساختم. به جهت خاطر من از آن گوشت بخورد.»
در زاویهاى که در تبریز داشته خلوتى بوده است که شب در آنجا به سر مىبرده، و کسى دیگر آنجا کم مىرسیده. چون بعد از وفات وى آن را دیدهاند، غیر از بوریایى که بر آنجا مىنشسته یا مىخفته، و سنگى که زیر سر مىنهاده چیزى دیگر نیافتند. خدمت شیخ زین الدّین خوافى- رحمه اللّه- مىگفته است که: «در وقت تحصیل علوم در تبریز به صحبت وى رسیده مىشد، مرا به این طریق دلالت مىکرد و مىگفت که: به نسبت ارادت ما درآى! من گفتم که: مرا نسبت به شما دغدغهها در خاطر مىگردد. گفت: بگوى که تا از آن جواب گویم. من هیچ نگفتم، اما در اواخر که به این طریق درآمدم و مرا در آن گشادى شد، دانستم که وى را مرتبه ارشاد- که پیش وى کار توان کرد- بوده است.»
گویند در آن وقت که در سراى مىبوده است، موضعى بوده است که در آن وقت که آب طغیان مىکرده در آن موضع خرابى بسیار مىکرده. چون وقت طغیان آب نزدیک رسیده، آن قصّه را با وى گفتهاند. فرموده است که: «امسال خیمه مرا در آن موضع بزنید!» خیمه وى را آنجا زدهاند. در آنجا مىبوده است، چندان که وقت طغیان آب گذشته است و در آن موضع هیچ خرابى واقع نشده.
وفات وى در سنه ثلاث و ثمانمائه بوده، و قبر وى در تبریز است و بر لوح قبر وى این بیت نوشتهاند:
کمال از کعبه رفتى بر در یار | هزارت آفرین مردانه رفتى | |
[۱] عبد الرحمن جامى، نفحات الأنس، ۱جلد، مطبعه لیسى – کلکته، ۱۸۵۸٫