شعرا-دشعرا-ضشعرای قرن سیزدهم

زندگینامه میرزا تقی خان«ضیاء لشکر»«دانش»( متوفی۱۳۲۶ ه ق)

میرزا تقی خان مستشار اعظم ملقب به ضیاء لشکر فرزند مرحوم میرزا حسین وزیر تفرشی است و در حدود سال ۱۲۸۸ ه ق ( ۱۲۴۰ ه ش) در تفرش تولد یافته است سالها در خدمت میرزا یوسف مستوفی الممالک صدر اعظم و ظل السلطان و ناصرالملک و میرزا علی اصغرخان اتابک سمت دبیری داشت و در ۱۳۱۵ ه ق تذکرهء صدر اعظمی را در شرح حال شعرای معاصر اتابک نوشت بعد از شروع مشروطه در عدلیه و دفتر ایالتی فارس بخدمات دولتی اشتغال ورزید.

دانش در ۱۳۱۹ ه ق کتابی در صورت فکاهت طبع کرد که مشهور به دیوان حکیم سوری است. دیگر از آثار او مثنوی نوشین روان در ذکر سلطنت انوشیروان و فردوس برین بطرز گلستان و مثنوی جنت عدن بشیوهء بوستان و تذکرهء خوش نویسان خطوط هفتگانه و کتابی در علم بدیع فارسی و بحر محیط در دوازده جلد حاوی مباحث اخلاقی و اخبار و غیره است دیوان دانش یکبار در حریق رشت طعمهء آتش شد وی از روی حافظه و یادداشتهای خود بفراهم آوردن اثر از دست رفته پرداخت دانش شاعری پرمایه و بسیارشعرست وفات وی در ۲۵ اسفند ۱۳۲۶ ه ق اتفاق افتاد قسمتی از اشعار وی را در عداد انتشارات دانشگاه تهران بشماره ۴۸۷ در سال ۱۳۳۷ چاپ کرده اند و نمونه را از اشعار وی دو شعر ذیل نقل میشود:

تنگ شد از شش جهت ساحت میدان من // بسته شد از چارسوی عرصه ٔ جولان من

تا نشکافدزمین از سم خاراشکوف // میخ حوادث نشست بر سم یکران من

بس به وغا چشم چرخ دید که مریخ او// بس بتضرع گرفت دامن خفتان من

حال برنج اندرست دست من از آستین // نک بهراس اندرست پای ز دامان من

سر پی فرمان من داشته فرماندهان // نیست کنون دست من در پی فرمان من

زآنهمه سوداگری از پس هفتادواند// غیر خرافات چند نیست بدکان من

بال هما بر سرم سایه فکن بود و حال // جایگه جغد شد شمسه ٔ ایوان من

خرمن فضل مرا اهل ادب خوشه چین // خوان کرم گستران ریزه خور خوان من

مهر خموشی نهاد بر دهن شاعران // تا بسخن لب گشاد طبع سخن ران من

نی بطریق حلول نی بتناسخ ، بفضل // ناصرخسرو منم ری شده یمگان من

سطوت من پیل را رکن و قوائم شکست // نک پی موری دهد لرزه بر ارکان من

من بهنر ذی فنون من ز کجا و جنون // سلسله ٔ زلف اوست سلسله جنبان من

صابی و عبدالحمید، صاحب و ابن عمید// گسترم ار خوان فضل وافد و مهمان من

من متنبی بشعر امت من شاعران // صحف سماوی من دفتر و دیوان من

چرخ دلم را شکست ، راه من از چاره بست // کرد چه جبران آن ، دادچه تاوان من

حلم من و بوقبیس گر که بمیزان نهند// حال دو کفه پدید زین وی و زان من

برگذرد از فلک کفه ٔ میزان او//  پشت زمین بشکند کفه ٔ میزان من

گر بسخن آوری چرخ زبان داشتی // در صف مدحتگران بود ثناخوان من

جامه ٔ من گوهریست ملک جهانش بها// کیست که از من خرد گوهر ارزان من

انوری عصر خویش شاعر قطران سخن // شاه جهان پهلوی سنجر و مملان من

برترم از شاعران من بسخن گستری // بر همه شاهان سرست شاه جهانبان من 

و نیز از دیوان حکیم سوری او این قطعه نقل میگردد:

از آش رشته است لبالب تغارها// وز سوریان نشسته فرازش قطارها

آن چمچه های پر شده بر دست سوریان // مانند بیلها بکف آبیارها

آن سیخها بدست گروه کبابیان // مانند نیزه ها بکف نیزه دارها

قانع به کنگریم و بکنگر بساختیم // چون اشتران بادیه با نوک خارها

چون بار هندوانه ببینم بر اشتران // خخ میکنم که بگسلد از هم مهارها

اندر خیال آنکه چو بگسسته شد مهار// باشد که هندوانه ای افتد ز بارها

سوری نه خود منم که در این شهر چون منند// نه یک نه ده نه صد نه دوصد بل هزارها

 (از کتاب ادبیات معاصر تألیف رشید یاسمی ص ۴۸)

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=