اصحاب حضرت امیرالمومنین علی(ع)اصحاب حضرت رسول(ص)

زندگینامه خَبّاب ‌بن اَرَتّ(متوفی۳۷ه ق)

خَبّاب ‌بن اَرَتّ ، از سابقان در اسلام و صحابى پیامبر اکرم صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم و حضرت على علیه‌السلام. دربارۀ نسب او اختلاف است. کسانى که او را عرب دانسته‌اند، اغلب وى را تمیمى شمرده‌اند (طبرانى، ج ۴، ص ۵۴؛ ابن‌اثیر، اسدالغابه، ج ۲، ص ۹۸).

بر این اساس، وى را چنین خوانده‌اند: خبّاب‌بن ارت‌بن جَنْدَلهبن سعدبن خُزَیمهبن کعب‌بن سعدبن زید منَاه بن تمیم (ابن‌سعد، ج ۳، ص ۱۶۴). برخى نام جد وى را، به جاى جندله، خُوَیلِد ثبت کرده‌اند (طبرانى، همانجا؛ هیثمى، ج ۹، ص ۲۹۹). بعضى نیز او را خُزاعى یا هم‌پیمانِ بنی‌زهره دانسته‌اند (رجوع کنید به ابن‌اثیر، همانجا؛ ادامۀ مقاله).

گاه اصل خبّاب را از سواد عراق و ناحیه کَسْکَر گفته‌اند (بلاذرى، ۹۸ـ۱۹۹۷، ج ۱، ص ۱۹۸ـ۱۹۹؛ ابن‌اثیر، الکامل، ج ۱، ص ۶۷). از سویى گفته شده است که ارتّ (پدر خبّاب) از آن‌رو چنین نام گرفت که درست نمی‌توانست به عربى سخن بگوید و هرگاه می‌خواست به این زبان حرف بزند، رتّه (لکنت زبان) پیدا می‌کرد (رجوع کنید به بلاذرى، ۹۸ـ۱۹۹۷، ج ۱، ص ۱۹۹).

لذا برخى او را یا از نبطیها و آرامیهاى عراق یا از ایرانیان ساکن کسکر دانسته و مدعى شده‌اند، اولاد او براى اینکه پدرشان را عرب خالص قلمداد کنند، او را از قبیلۀ بنی‌سعدبن زید مناهبن تمیم خوانده‌اند (زریاب، ص۱۲۰). به علاوه در روایتى از حضرت على علیه‌السلام، خبّاب نخستین کسى از نبطیان شمرده شده که اسلام آورد (رجوع کنید به صدوق، ص ۳۱۲). بنابراین، عراقى بودن خبّاب ارجح از حجازى بودن اوست (رجوع کنید به بلاذرى، ۹۸ـ۱۹۹۷، ج ۱، ص ۱۹۸).

کنیۀ خبّاب، بنابر مشهور، ابوعبداللّه و به قولى ابومحمد یا ابویحیى بوده است (ابن‌اثیر، اسدالغابه، ج ۲، ص ۹۸؛ ابن‌ابی‌الحدید، ج ۱۸، ص ۱۷۱)، اما باید گفت، کنیۀ ابویحیى که برخى منابع براى او برشمرده‌اند، درواقع کنیۀ صحابى دیگرى است با همین نام (خبّاب‌بن ارتّ)، که غلام عُتبهبن غَزوان بود و در سال ۱۹ در زمان خلیفه عمر (۱۳ـ۲۳) درگذشت.

اشتباه گرفتن این دو از تصحیفات رایج محدّثان است (رجوع کنید به عسکرى، ص ۴۲۷ـ۴۲۸؛ابن‌اثیر، اسدالغابه، ج ۲، ص۱۰۰). گفته شده است که پیامبر اکرم پسر خبّاب را عبداللّه نامید و خبّاب را ابوعبداللّه خواند (خطیب بغدادى، ج ۱، ص۵۷۰؛قس بلاذرى، ۹۸ـ۱۹۹۷، ج ۱، ص ۱۹۹؛د.اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه، که از خبّاب با کنیه ابوعبدربّه یاد شده است).

رحلت

از آنجا که اکثر منابع وفات خبّاب را در سال ۳۷ و در ۷۳ سالگى ثبت کرده‌اند (رجوع کنید به ادامۀ مقاله)، وى باید در سال هفدهم پس از عام‌الفیل، و ۲۳ سال پیش از مبعث به دنیا آمده باشد.

خبّاب در یکى از جنگهاى دورۀ جاهلى (هنگامى که احتمالا نوجوان یا جوان بود)، به دست گروهى از قبیله ربیعه اسیر گردید (ابن‌اثیر، الکامل، همانجا) و در مکه فروخته شد. امّاَنمار خُزاعى دختر (یا مادر؟) سباع خزاعى ــکه خاندانش هم‌پیمان بنی‌زهره بودندــ خبّاب را خرید و آزاد کرد و او جزو مَوالى یا آزادشدگان شد (ابن‌سعد، ج ۳، ص ۱۶۴، ج ۶، ص ۱۴؛زریاب، همانجا).

ازاین‌رو، خبّاب را با انتساب ولاء، خزاعى خوانده‌اند. از سوى دیگر گفته شده است که چون ارتّ با مادر سباع ازدواج کرده بود و خبّاب برادر ناتنى سباع بود، خبّاب به آل‌سباع انضمام یافت و نیز جزو هم پیمانان بنی‌زهره شد (ابن‌سعد، ج ۳، ص ۱۶۴؛بلاذرى، ۹۸ـ۱۹۹۷، ج ۱، ص ۱۹۹؛ابن‌اثیر، اسدالغابه، ج ۲، ص ۹۸؛قس ابن‌حبیب، ۱۳۶۱، ص ۲۸۸؛همو، ۱۹۸۵، ص ۲۴۴؛ابن‌حبان، ۱۳۹۳، ج ۳، ص ۱۰۶). به هر حال، وى پیش از اسلام آزاد بود و با درآمد شخصى خود (از طریق آهنگرى) گذران معیشت می‌کرد (رجوع کنید به ابن‌سعد، ج ۳، ص ۱۶۴).

خبّاب‌بن ارتّ از جمله اولین افرادى بود که دعوت پیامبر اکرم را پذیرفت و اسلام آورد. بسیارى او را ششمین مسلمان (ابن‌ابی‌شیبه کوفى، ج ۸، ص ۴۳؛طبرانى، ج ۴، ص ۵۵؛ابن‌اثیر، اسدالغابه، ج ۲، ص ۹۸) دانسته‌اند که پیش از ورود حضرت رسول به دارالارقم*، مسلمان شد (ابن‌سعد، ج ۳، ص ۱۶۴ـ۱۶۵).

برخى هم وى را دهمین یا یازدهمین یا بیستمین مسلمان ذکر کرده‌اند (رجوع کنید به یعقوبى، ج ۲، ص ۲۳؛ابن‌شهر آشوب، ج ۱، ص ۲۸۸؛ذهبى، ج ۲، ص ۳۲۴). او را در زمرۀ معدود مسلمانانى دانسته‌اند که اسلام خویش را ظاهر کرد و گاه حتى اولین ایشان به شمار آورده‌اند (ابن‌اثیر، اسدالغابه، ج ۲، ص ۹۸؛ابن‌حجر عسقلانى، ج ۲، ص ۲۲۱).

خبّاب‌بن ارتّ قبل و بعد از هجرت، در زمرۀ مسلمانان فقیر بود. خود در جایى تصریح کرده، هنگامى که به پیامبر اکرم ایمان آورد، درهمى پول نداشت (ابونعیم اصفهانى، ج ۱، ص ۱۴۳ـ۱۴۴؛ابن‌ابی‌الحدید، ج ۱۸، ص ۱۷۱). در حالى که، گاه اشراف شرط اسلام آوردن خود را طرد فقیرانى که از حیث اجتماعى جایگاهى نداشتند (نظیر خبّاب) از اطراف رسول اکرم بیان می‌کردند و پس از آن آیه ۵۲ سورۀ انعام نازل شد (رجوع کنید به ابن‌جوزى، ۱۴۰۷، ج ۳، ص ۳۲).

خبّاب به عاص‌بن وائل سهمى، از اشراف قریش، شمشیرهایى فروخته بود. پس از مدتى که طلب خود را از عاص تقاضا کرد، عاص شرط پس دادن آن را دست برداشتن خبّاب از اسلام بیان نمود. خبّاب در جواب گفت، از اسلام دست برنمی‌دارد تا عاص بمیرد و در روز رستاخیز برانگیخته شود. عاص هم به تمسخر گفت، طلبش را همان موقع خواهد داد. در پى آن، آیات ۷۷ تا ۸۰ سوره مریم در شأن وى نازل گردید (صنعانى، ج ۲، ص ۱۳؛ابن‌سعد، ج ۳، ص ۱۶۴؛ابن‌حنبل، ج ۵، ص۱۱۰، ۱۱۱؛طبرى، ۱۴۱۵، ج ۱۶، ص ۱۵۲؛
قس مجلسى، ج ۱۸، ص ۱۶۲، که لفظ قَیْنآ (آهنگر) به غنیّآ (ثروتمند) تصحیف شده است).

در میان آنها که اسلام خویش را اظهار نمودند، کسانى که حامى نداشتند همگى به طرز فجیعى شکنجه می‌شدند و پیامبر در برابر این رفتارهاى غیرانسانى، ایشان را به صبر و تحمل دعوت می‌کرد (رجوع کنید به بلاذرى، ۹۸ـ۱۹۹۷، ج ۱، ص ۱۹۹ـ۲۰۰). خبّاب‌بن ارتّ را نیز که از مسلمانان مستضعف بود، شکنجه می‌کردند تا از اسلام برگردد. آنان وى را بر سنگهاى تفتیده و آتش خوابانیدند و پشت او را داغ کردند، چندان که گوشت بدنش رفت و بَرَص گرفت، اما به خواستۀ آنان تن نداد.

آثار شکنجه‌ها بر پشت خبّاب پس از گذشت بیش از دو دهه، آشکار بود و باعث تأثر و تعجب خلیفه عمر شد (ابن‌سعد، ج ۳، ص ۱۶۵؛طبرى، ۱۴۱۵، ج ۱۴، ص ۲۳۷؛ابن‌اثیر، اسدالغابه، ج ۲، ص ۹۸). سن او در این هنگام حدود ۲۳ تا ۲۵ سال بود. در تفسیر (منسوب به) امام حسن عسکرى علیه‌السلام، کرامتى به خبّاب نسبت داده شده که وقتى کفار وى را در غل و زنجیر کرده بودند، روى داد (Ä ص ۶۲۵ـ۶۲۶).

خبّاب‌بن ارتّ در صدر اسلام به فعالیتهاى تبلیغى براى گسترش اسلام اهتمام می‌ورزید. وى به فاطمه بنت خَطّاب، خواهر عمر، و شوهر وى (سعیدبن زید) قرآن تعلیم می‌داد و به کوشش او عمر مسلمان شد (رجوع کنید به ابن‌هشام، ج ۱، ص ۲۲۹ـ۲۳۱).

خبّاب به اختیار هجرت نمود (ابن‌سعد، ج ۳، ص ۱۲۱) و در مدینه نیز مانند مکه در فقر به سر می‌برد. گفته‌اند وى بر ذکر خدا مداومت داشت (ابونعیم اصفهانى، ج ۱، ص ۱۴۳). خبّاب پس از هجرت، در منزل کُلثوم‌بن هَدْم و مدتى در خانۀ سعدبن عباده سکونت داشت (ابن‌سعد، ج ۳، ص ۱۶۵؛بلاذرى، ۹۸ـ۱۹۹۷، ج ۱، ص۲۰۰ـ۲۰۱) و رسول خدا میان او و تمیم (غلام خِراش‌بن صِمَّه) یا جَبربن عَتیک عقد اخوت بست (ابن‌سعد، ج ۳، ص ۱۶۶؛ابن‌اثیر، اسدالغابه، ج ۲، ص ۹۹؛قس ابن‌حبیب، ۱۳۶۱، ص :۷۳ میان خبّاب‌بن ارتّ و جبّاربن صخر).

عبداللّه، پسر خبّاب، اولین یا از نخستین فرزندان متولد شده پس از هجرت بود (رجوع کنید به ابن‌حجر عسقلانى، ج ۴، ص ۶۴)، پس تولد او را باید در سال اول هجرى بدانیم. دختر خبّاب زینب نام داشت (همو، ج ۸، ص ۱۵۶ـ۱۵۷). وى تنها یک روایت نقل کرده است (رجوع کنید به ابن‌سعد، ج ۸، ص۲۹۰ـ۲۹۱؛احمدبن حنبل ج ۶، ص ۳۷۲). احتمالا او از عبداللّه کوچک‌تر بوده، بنابراین ازدواج خبّاب با همسرش، ملیکه (رجوع کنید به ابن‌حجر عسقلانى، ج ۸، ص۳۲۰)، باید در اواخر دورۀ مکه یا اوایل هجرت رخ داده باشد.

خبّاب‌بن ارتّ با آغاز غزوات در همۀ آنها، از جمله بدر و احد و خندق، شرکت کرد (ابن‌سعد، ج ۳، ص ۱۶۶؛نیز رجوع کنید به ابن‌حنبل، ج ۵، ص ۱۰۸؛طبرانى، ج ۴، ص ۵۵؛ابن‌ابی‌الحدید، ج ۱۸، ص ۱۷۱). به روایتى، رسول خدا وى را به نگهدارى و تقسیم غنایم بدر گمارد (رجوع کنید به ابن‌حبیب، ۱۹۸۵، ص ۲۴۴؛صالحى شامى، ج ۴،ص ۶۲).

قبل از مبعث، خبّاب آهنگر و در شمشیرسازى استاد بود. به حدى که دقت و توانایى او در ساخت و تعمیر شمشیرها ضرب‌المثل شده بود (زبیدى، ج ۱، ص ۲۲۸). به این ترتیب پس از هجرت، باتوجه به اهتمام مسلمانان به جهاد و نیاز آنان به سلاح، به طور طبیعى باید محل کسب درآمد خبّاب را از همین طریق بدانیم. او هم‌نشین رسول خدا بود (ابونعیم اصفهانى، ج ۱، ص ۱۴۳) و به شدت به آن حضرت عشق می‌ورزید (رجوع کنید به نسائى، ج ۳، ص ۲۱۷؛ابن‌حنبل، ج ۵، ص ۱۰۸ـ۱۰۹).

دربارۀ اقدامات و فعالیتهاى خبّاب پس از پیامبر، گزارش خاصى در منابع ذکر نشده است. وى هنگام وفات ثروتى هنگفت داشته است (ابن‌سعد، ج ۳، ص ۱۶۶؛ابن‌حنبل، ج ۶، ص ۳۹۵). ظاهرآ وى در دورۀ خلیفه دوم، به واسطۀ سبقت در اسلام و حضور در فتوحات (به خصوص در منطقه ایران) مقررى زیادى دریافت می‌کرده است.

خبّاب در کوفه سکنا گزید (ابن‌سعد، ج ۶، ص ۱۴). وى را از اولین کسانى دانسته‌اند که در این شهر از آجر براى ساختن بنا استفاده کرد (ابن‌جوزى، ۱۴۱۲، ج ۴، ص ۲۲۱). گفته می‌شود، خلیفه عثمان (حک ۲۳:ـ۳۵) قریه اسبینیا/ اسبینا از توابع کوفه، و به روایتى صَعْنَبى، از دیگر قراى سواد، را به خبّاب اقطاع داد (یاقوت حموى، ج ۱، ص ۲۴۴ـ۲۴۵، ج ۳، ص ۳۹۱؛قس بلاذرى، ۱۳۷۹، ص ۳۸۱ـ۳۸۲). با این حال، وى هنگام مرگ نگران بود که مبادا اجر کار و مجاهدت خویش را در دنیا گرفته باشد (رجوع کنید به ابن‌سعد، ج ۳، ص ۱۶۶ـ۱۶۷).

خبّاب در اواخر عمرش مبتلا به بیمارى پوستى سخت و مزمنى شد. او را به واسطۀ این بیمارى از بکّایین (بسیار گریه‌کنندگان) و نوّاحین (بسیار نوحه‌کنندگان) خوانده‌اند (ابونعیم اصفهانى، ج ۱، ص ۱۴۳؛ابن‌اثیر، اسدالغابه، ج ۲، ص ۹۹). ظاهرآ، هفت موضع شکمش دچار سوختگى شده بود و در این مواضع تاولهایى ناشى از آن یا علتى شبیه به آن دیده می‌شد. آن‌قدر از این درد رنج می‌برد که می‌گفت، اگر نهى پیامبر نبود حتمآ آرزوى مرگ می‌کردم.

خبّاب در این ایام، وقتى کفنش را براى او آوردند، بی‌اختیار به یاد شهادت حمزه سیدالشهداء علیه‌السلام در غزوۀ احد و کفن کوتاهش افتاد و گریست. سپس گفت، زمانى که با رسول خدا بودم، درهمى نداشتم و اکنون چهل هزار درهم در فلان کنج خانه دارم (ابن‌سعد، ج ۳، ص ۱۶۶؛ابن‌حنبل، ج ۵، ص۱۱۰، ج ۶، ص ۳۹۶؛بلاذرى، ۹۸ـ۱۹۹۷، ج ۱، ص ۲۰۱ـ۲۰۲).

بنابر آنچه در پاره‌اى منابع آمده، خبّاب به علت بیمارى در جنگ صفّین حضور نداشت و در سال ۳۷ پس از آنکه امام على علیه‌السلام براى جنگ از کوفه بیرون رفت، خبّاب درگذشت. چون امام به کوفه بازگشت، گور وى را دید و از مرگ او مطّلع شد (بلاذرى، ۹۸ـ۱۹۹۷، ج ۳، ص ۳۳؛طبرى، ۸۷ـ۱۳۸۲، ج ۵، ص ۶۱؛طبرانى، ج ۴، ص :۵۶ به قولى در سال ۳۶؛ابن‌حجر عسقلانى، ج ۲، ص ۲۲۱)، اما بنابه روایت محمدبن عمر واقدى، خبّاب در سال ۳۷ هنگامى که امام از صفّین به کوفه بازگشت، درگذشت و امام بر او نماز گزارد و وى را به خاک سپرد (ابن‌سعد، ج ۳، ص ۱۶۷، ج ۶، ص ۱۴؛خلیفه بن خیاط، ص ۱۴۴؛بلاذرى، ۹۸ـ۱۹۹۷، ج ۱، ص ۲۰۲).

روایتى نیز حاکى از آن است که خبّاب پس از آنکه با امام على در جنگهاى صفّین و نهروان حضور یافت و به کوفه بازگشت، در سال ۳۷ یا ۳۹ درگذشت (ابن‌اثیر، اسدالغابه، ج ۲، ص۱۰۰؛همو، الکامل، ج ۳، ص ۳۵۱؛ابن‌ابی‌الحدید، ج ۱۸، ص ۱۷۲)، اما این روایت درست نیست زیرا میان او و فرزندش، عبداللّه، خلط شده است. بنابراین، قول قابل قبول همان سال ۳۷ است.

در منابع، عمْر خبّاب بیشتر ۷۳ سال گفته شده است (ابن‌سعد، ج ۳، ص ۱۶۷، ج ۶، ص ۱۴؛ابن‌اثیر، اسدالغابه، ج ۲، ص۱۰۰)، لیکن گاه از ۶۳ سال (ابن‌حجر عسقلانى، ج ۲، ص ۲۲۲) و ۵۰ سال (ابن‌حبان، ۱۳۹۳، ج ۳، ص ۱۰۶؛همو، ۱۹۵۹، ص ۴۴) نیز سخن به میان آمده است که هیچ‌کدام را نمی‌توان پذیرفت، زیرا اگر سن او در هنگام وفات ۵۰ سال بوده باشد، مفهومش این است که او هم‌زمان با مبعث به دنیا آمده است، حال آنکه او یکى از اولین مسلمانان بوده است. نیز اگر ۶۳ سال را بپذیریم، یعنى وى در هنگام مبعث ۱۳ ساله بوده و این در حالى است که هیچ‌یک از منابع متذکر نوجوانى او در هنگام اسلام آوردنش نشده‌اند.

خبّاب نخستین کسى بود که بیرون کوفه، نزدیک دروازه شهر، به خاک سپرده شد (ابن‌سعد، ج ۳، ص ۱۶۷؛ابن‌ابی‌الحدید، ج ۱۸، ص ۱۷۲). برخلاف رسم معمول، که مردگان را در خانه‌ها یا بر سر در ورودى منازلشان دفن می‌کردند، خبّاب براى اولین بار وصیت کرد او را در بیرون کوفه (نجف کنونى) به خاک بسپارند (نصربن مزاحم، ص۵۳۰؛طبرى، ۸۷ـ۱۳۸۲، ج ۵، ص ۶۱؛طبرانى، ج ۴، ص ۵۶؛ابن‌اثیر، اسدالغابه، ج ۲، ص۱۰۰). على علیه‌السلام چون بر گور خبّاب حضور یافت، فرمود «خدا بیامرزد خبّاب پسر ارتّ را، به رغبت اسلام آورد و از روى فرمان‌بردارى هجرت کرد و به گذران روزْ قناعت، و از خدا راضى بود و مجاهد زندگى نمود» (امام على علیه‌السلام، ص ۳۶۸؛قس نصربن مزاحم، ص۵۳۰؛طبرى، ۸۷ـ۱۳۸۲، ج ۵، ص ۶۱).

فرزندان

خبّاب‌بن ارتّ چندین فرزند داشت (ابن‌اثیر، اسدالغابه، ج ۲، ص۱۰۰)، از جمله عبداللّه، عامل على علیه‌السلام در نهروان، که به دست خوارج کشته شد (ابن‌شهر آشوب، ج ۲، ص ۳۶۹). نسل خبّاب تا زمان ابن‌هشام (متوفى ۲۱۸) در کوفه باقى بود (رجوع کنید به ابن‌هشام، ج ۲، ص ۵۰۳).

از خبّاب‌بن ارتّ ۳۲ حدیث نقل شده که وى از رسول خدا روایت کرده است (رجوع کنید به ابن‌حنبل، ج ۵، ص ۱۰۸ـ۱۱۲؛ذهبى، ج ۲، ص ۳۲۴). برخى از افرادى که از او روایت کرده‌اند، عبارت‌اند از: فرزندش عبداللّه، مسروق، ابووائل، ابومَعْمَر، قیس‌بن ابی‌حازم، علقمه بن قیس، ابوامامه باهلى (ابن‌سعد، ج ۳، ص ۱۶۴؛ابن‌اثیر، اسدالغابه، ج ۲، ص ۹۸ـ۹۹؛ذهبى، ج ۲، ص ۳۲۳).

فقهاى شیعه و اهل سنّت در پاره‌اى احکام فقهى به روایات خبّاب‌بن ارتّ استناد کرده‌اند (براى مثال رجوع کنید به طوسى، ج ۳، ص ۵۱۵، ج ۵، ص ۴۸۱؛نووى، ج ۱، ص ۲۷۹، ج ۳، ص۶۰، ۴۲۲ـ۴۲۳، ۴۲۷؛حلّى، تذکرهالفقهاء، ج ۱، ص۱۲۰، ج ۳، ص ۱۸۶ـ۱۸۷؛همو، منتهی‌المطلب، ج ۴، ص ۳۵۱ـ۳۵۲).

از خبّاب‌بن ارتّ روایاتى در دست است حاکى از اینکه، على علیه‌السلام پیش از دیگران به پیامبر ایمان آورد و به اسلام گروید، در حالى که بالغ بود (رجوع کنید به مفید، ص ۲۷۴؛ابن‌ابی‌الحدید، ج ۱۳، ص ۲۳۴).



منابع :

(۱) ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۷/۱۹۶۷؛
(۲) ابن‌ابی‌شیبه کوفى، المصنف، چاپ سعیدمحمد لحام، بیروت ۱۴۰۹ ؛
(۳) ابن‌اثیر، اسدالغابه، تهران، اسماعیلیان (بی‌تا.)؛
(۴) همو، الکامل، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶؛
(۵) ابن‌بابویه، الخصال، چاپ علی‌اکبیر غفارى، قم، ۱۳۶۲ش؛
(۶) عبدالرحمن ابن‌جوزى، زادالمسیر فى علم التفسیر، چاپ محمدبن عبدالرحمان عبداللّه، بیروت ۱۴۰۷ ؛
(۷) همو، المنتظم فى تاریخ الملوک و الامم، چاپ حمد و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲ ؛
(۸) محمدابن‌حِبّان بُستى، کتاب الثقات، حیدرآباد دکن ۱۳۹۳ ؛
(۹) همو، مشاهیر علماء الامصار، چاپ م. فلایشهر، بیروت ۱۹۵۹؛
(۱۰) محمد ابن‌حبیب بغدادى، المنمّق فى اخبار قریش، چاپ خورشید احمد فاروق، بیروت ۱۹۸۵؛
(۱۱) همو، المحبّر، چاپ ایلزه لیختن شتیتر، حیدرآباد دکن ۱۳۶۱ ؛
(۱۲) ابن‌حجر عسقلانى، الاصابه فى معرفه الصحابه، چاپ عادل احمد عبدالموجود، بیروت ۱۴۱۵ ؛
(۱۳) احمدبن حنبل، مسند احمد، بیروت، دارصادر؛
(۱۴) ابن‌سعد (بیروت)؛
(۱۵) ابن‌شهر آشوب، المناقب، نجف ۱۳۷۶ ؛
(۱۶) ابن‌هشام، سیره ابن‌هشام، چاپ محمد محی‌الدین عبدالحمید، قاهره ۱۳۸۳ ؛
(۱۷) ابونعیم احمدبن عبداللّه اصفهانى، حلیهالاولیاء و طبقات الاصفیاء، بیروت ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷؛
(۱۸) امام حسن عسکرى (ع)، التفسیر (منسوب)، قم ۱۴۰۹ ؛
(۱۹) احمدبن یحیى بلاذرى، انساب‌الاشراف، چاپ محمود فردوس‌عظم، دمشق ۱۹۹۷ـ۲۰۰۰؛
(۲۰) همو، فتوح البلدان، (بیروت)؛
(۲۱) حسن‌بن یوسف (علامه) حلى، تذکرهالفقهاء، تهران، مکتبهالرضویه؛
(۲۲) همو، منتهى المطلب، مشهد ۱۴۱۵ ؛
(۲۳) خطیب بغدادى؛
(۲۴) خلیفهبن خیاط، تاریخ خلیفهبن خیاط، چاپ سهیل زکّار، بیروت ۱۴۱۴ ؛
(۲۵) ذهبى؛
(۲۶) محمدمرتضى زبیدى، تاج‌العروس من جواهرالقاموس، بیروت دارمکتبه الحیاه؛
(۲۷) عباس زریاب، سیره رسول الله (ص) از آغاز تا هجرت، تهران ۱۳۷۶ش؛
(۲۸) محمدبن یوسف صالحى شامى، سبل الهدى الرشاد فى سیره خیرالعباد، چاپ عادل احمد عبدالواحد، بیروت ۱۴۱۴ ؛
(۲۹) عبدالرزاق‌بن همام صنعانى، تفسیر القرآن، چاپ مصطفى مسلم محمد، ریاض ۱۴۱۰ ؛
(۳۰) سلیمان‌بن احمد طبرانى، المعجم الکبیر، چاپ حمدى عبدالمجید سلفى، قاهره مکتبه ابن‌تیمیه؛
(۳۱) طبرى، تاریخ (بیروت)؛
(۳۲) همو، جامع‌البیان عن تأویل آی‌القرآن، مصر ۱۳۷۳/۱۹۵۴؛
(۳۳) محمدبن حسن طوسى، الخلاف، چاپ سیدعلى خراسانى، قم ۱۴۱۷؛
(۳۴) حسن‌بن عبداللّه عسکرى، تصحیفات المحدثین، چاپ محمود احمد میره، قاهره ۱۴۰۲؛
(۳۵) علی‌بن ابی‌طالب امام اول (ع)، نهج‌البلاغه، چاپ سیدجعفر شهیدى، تهران ۱۳۷۱ش؛
(۳۶) مجلسى؛
(۳۷) شیخ مفید، الفصول المختاره، چاپ سیدعلى میرشریفى، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳، احمدبن شعیب نسائى، سنن النسائى، بیروت ۱۳۴۸ /۱۹۳۰ ؛
(۳۸) نصربن مزاحم منقرى، وقعه صفّین، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ۱۳۸۲ ؛
(۳۹) محی‌الدین‌بن نووى، المجموع فى شرح المهذّب، بیروت، دارالفکر؛
(۴۰) نورالدین الهیثمى، مجمع‌الزوائد و منبع الفوائد، بیروت ۱۴۰۸ ؛
(۴۱) یاقوت حموى؛
(۴۲) یعقوبى، تاریخ؛

(۴۳) EI2, sv. “KHABBA¦B. B. AL-ARATT”( by M.J. Kister).

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۵ 

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=