زیـنـب سـلام الله عـلیـهـا، دخـتـر بـزرگ امـام عـلى عـلیـه السـلام ، در سـال پـنـجـم هـجرى در مدینه دیده به جهان گشود. پیامبر (ص)، بر این مولود مبارک نام زینب نـهاد.(۳۸۱) پنج ساله بود که پیامبر (ص) رحلت فرمود و کمى بعد دچار فراق مادر شد. با پسر عموى خود عبدالله بن جعفر ازدواج کرد و ثمره این ازدواج چند دختر و پسر بود.
فـاضـل مـحـقـق شـیـخ مـحـمـد جـواد مـَغـْنـیـّه تـاریـخ وفـات آن مـخـدّره را پـانـزدهـم رجـب سال شصت و پنج نوشته و در مورد محل قبر او مى نویسد:(درباره قبر و آرامگاهش اختلاف نموده اند:
الف ـ گـفـته اند درمدینه جدّش رسول الله (ص) دفن و به خاک سپرده شده و مرحوم سید محسن امین در اعیان الشیعه آن را برگزیده است .(۳۸۲)
ب ـ گـفـتـه انـد قـبـر آن مـخـدّره در قـریـه اى از نـواحـى دمـشـق است (جایگاه فعلى که معروف و زیارتگاه است)
ج ـ گـفـتـه انـد درمـصـر دفـن شـده وایـن گـفـتـار از گـروهـى ازمـورخـان اهـل سـنـت نقل شده ولى علماى ما، آنانکه مورد اعتمادند مانند کلینى ، صدوق ، مفید، طوسى و حلّى (رضوان الله علیهم) درباره قبر او سخنى نگفته اند.)
مـرحـوم فـیـض الاسـلام پـس از نـقـل ایـن کـلام مـى نـویسد: (بودن قبر او در شام مشهورتر است .)(۳۸۳)
الف ـ تاریخ زندگى :
هـمـچـنـان کـه اشـاره شـد، حـضـرت زینب (س) در سال پنجم هجرى دیده به جهان گشود و تحت تربیت پدر و مادر قرار گرفت . وى مدارج کمال را پیمود تابه سن بلوغ رسید. امام على علیه السلام او را به ازدواج (عبدالله بن جعفر طیار) (پسر عموى زینب) درآورد.
ب ـ همسر:
عـبدالله فرزند جعفر طیّار از کسانى است که پیامبر را درک کرده و از اصحاب حضرت امیر (ع) و امام حسن وامام حسین علیهما السلام مى باشد. از زیادى جود و بخشش به او لقب (دریاى بخشش) داده بـودنـد.(۳۸۴) و از بـخـشـشـهـاى او داسـتـانـهـا نـقـل کـرده انـد.(۳۸۵) عـبدالله مورد علاقه ائمه علیهم السلام بود. امام على (ع) درجنگ صـفـین مواظب حفظ جان عبدالله بود و او را از شرکت مستقیم درجنگ نهى کرد. همچنان که امام حسن و امام حسین علیهما السلام و عبدالله بن عباس و عباس بن ربیعه را نهى کرد.(۳۸۶)
عـبـدالله تـا زمـان امـام سـجـاد (ع) در قـیـد حـیـات بـود و نـسـبـت بـه ائمـه عـلیهم السلام اعتقاد کـامـل داشـت . روزى در ایـام خـلافـت معاویه ، عبدالله درمجلس او بود. معاویه نسبت به ساحت امام عـلى (ع) بـى ادبـى کـرد. عـبـدالله خشمگین شد و به او اعتراض کرد. معاویه ضمن عذرخواهى گفت :
(تـو پـسـر ذوالجـنـاحـیـن (لقـب جـعـفـر طـیـار کـه پـیـامـبـر فـرمـود خـداونـد به جاى دو دست دو بـال به او عطا فرمود) و آقاى بنى هاشم هستى . عبدالله جواب داد: چنین نیست بلکه سَیّد بنى هاشم حسن و حسین (علیهما السلام) هستند و هیچ کس با آنان در این مقام ادعا ندارد.)(۳۸۷)
معاویه درجلسه دیگرى که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام نیز حضور داشتند به عبدالله گفت :(چرا این قدر امام حسن و امام حسین علیهما السلام را احترام مى کنى . آنها داناتر از تو نیستند.) عـبـدالله درجواب گفت : (از پیامبر شنیدم که فرمود: من بر مؤ منین اولى از خودشان هستم و بعد از مـن عـلى (ع)، و سـپس حسن و سپس حسین ، بعد على بن الحسین و بعد محمد بن على و همچنان تا دوازده امام را شمرد که ۹ نفر از آنها فرزندان حسین علیهم السلام هستند.)(۳۸۸)
شـواهـد مـزبـور، هـمـگـى بـر بـزرگـى قـدر و مـنـزلت عـبـدالله دلالت مـى کـند. صاحب تنقیح المقال گوید:(عـبـدالله از حـضور در صحنه کربلا معذور بود از این رو فرزندانش را براى جنگیدن ، همراه امام حسین (ع) فرستاد.)(۳۸۹)
وقتى خبر شهادت فرزندان عبدالله (محمد وعون) را به او دادند گفت :
(انا لله و انالیه راجعون) غلام عبدالله گفت :
(ایـن مـصیبت از حسین بر ما وارد شد.) عبدالله او را مورد عتاب و سرزنش قرار داد و گفت : (آیا بـه سـاحـت امـام حـسـیـن علیه السلام چنین جسارت مى کنى ؟ به خدا قسم اگر نزد او بودم دوست داشـتـم از او جدا نشوم تا با او کشته شوم به خدا قسم آنها را فدایى امام حسین (ع) قرار دادم و چـون آنها مصیبتهاى اباعبدالله راتحمل کرده وفدایى ایشان بوده اند مصیبتشان بر من آسان است .) سپس رو به حاضران کرد و گفت : (گرچه مصیبت امام حسین (ع) بر من سخت است ولى خدا را شـکـر کـه اگـر خـودم نـتـوانستم او را یارى و همراهى کنم ، دو فرزندم یاور و همراه آن حضرت بودند.)(۳۹۰)
ج ـ کربلا:
مـهـمـتـریـن فـراز زنـدگـى حـضـرت زیـنـب ، واقـعـه کـربـلا و اتفاقات بعد از آن است . ایشان قـبـل از جـریان کربلا تحت حمایت پدر و برادران خود بود. وقتى امام حسین (ع) حرکت خود را از مدینه آغاز نمود، اهل بیت و از جمله حضرت زینب (س) را به همراه خود برد.
گـفـتـه انـد: حـضرت امیر علیه السلام در موقع ازدواجِ دخترش با عبدالله ، در ضمن عقد، شرط کرد که هر گاه امام حسین (ع) خواست به سفرى برود، عبدالله مانع همراهى زینب با او نشود. از ایـن رو، وقـتـى امام به سوى مکه حرکت کرد و عبدالله از انصراف اباعبدالله (ع) ماءیوس شد، محمّد وعون را به همراه مادر خود، در رکاب آن حضرت روانه کرد.
کـاروان از مـدیـنـه بـه مـکـه و سـپـس بـه کـربـلا آمـد. روز عـاشـورا درگـیـرى حـق و باطل اوج گرفت و در نصف روز مردان جبهه حق به خاک و خون غلطیدند.
عصر عاشورا ماءموریت اصلى حضرت زینب (س) شروع شد. لشکر ابن زیاد خیمه ها را به آتش کشیدند. این بانوى بزرگوار، به امر امام زمانش ، زنان و کودکانِ آواره و بى سرپرست را در خیمه نیم سوخته اى جمع کرد و به پاسدارى از آنها شام غریبان را به صبح آورد.
بـاطـلوع آفـتـاب یـازدهم محرم ، زمان حرکت کاروان اسرا فرا رسید. زینب نپذیرفت که کوفیان بـى شـرم اهل بیت پیامبر (ص) را بر شتران سوار نمایند و از آنها خواست که کنار روند. سپس اهـل بـیـت بـا کـمـکِ یـکـدیـگـر بـر شـتـران بـى جـهـاز و محمل سوار شدند و تعدادى نیز که شتر نداشتند پیاده به راه افتادند.(۳۹۱)
د ـ کوفه :
هـنـگـام ورود بـه کـوفـه ، فـرا رسـیـد. مـردم بـراى تـمـاشـا جـمـع شـده بـودنـد.اهـل کـوفـه بـه اطـفـال امـام حـسـیـن (ع) خـرمـا و گـردو دادنـد. امّ کـلثـوم آنها را از دست اطفال گرفت و بر زمین ریخت و فریاد زد:(اى اهل کوفه ! صدقه بر ما حرام است .)(۳۹۲)
زنان کوفه با دیدن این منظره گریان شدند. امام سجاد علیه السلام فرمود:(اگر این زنان بر ما گریه مى کنند، پس چه کسى ما را کشته است !؟)
زینب سلام الله علیها، که از هر زمان و مکان براى ابلاغ پیام شهیدان کربلا بهره مى جست ،به جـمـعـیـت اشـاره کـردکـه سـاکت شوند. نفسها در سینه هاحبس شد و صداها خاموش گردید. آن گاه حضرت زینب (س) با صداى رسا گفت :(سـتـایـش سـزاوار خـداسـت و درود حـق تـعـالى بـر پـیـامـبـر و اهـل بـیـت او یـعـنـى هـمـان پـاکـان و نـیـکـان جـهـان بـاد! اى اهـل کـوفـه ، اى حـیـله گران واى مکاران واى پیمان شکنان ! آیا گریه مى کنید؟ هلا! که گریه هـاتـان نـیـارامـد و نـاله هـاتـان فـرونـنـشـیـنـد. هـمـانـا مـثـل شـمـا مـثـل آن زنـى اسـت کـه تـافـتـه هـاى خـود را وامـى تـابـد. شـمـا پـیـمـان خـویـش را وسـیـله دغـل بـازى سـاخـتـیـد.
آیـا چـیـزى جز لاف ، خودبینى ، گزاف ، دروغ ، تملق گویى کنیزان ، و گـوشـه چـشـم نـگـرى مـتـکـبـرانـه دشـمـنـان ، در شـمـا هـسـت . مَثَل شما مانند سبزه مزبله (۳۹۳) است یا نقره و زیورى که برگور نهند! هلا! چه بد بـراى خـود پـیش آوردید! خدا بر شما خشم کرد و درعذاب ابد گرفتار شدید. بر کشته هاى ما گـریـه مـى کـنـیـد و زارى مى نمایید؟! آرى به خدا! باید گریه کنید که همان گریه سزاوار شماست .
بسیار بگریید و کم بخندید که چنان آلوده وگرفتار ننگى عظیم هستید که هرگز نتوانید آن را از خـود دور کـنـید و بشویید! چگونه خون فرزند خاتم نبوت ومعدن رسالت را از خود بزدایید که آقاى جوانان بهشت و پایگاه و پناهگاه جمع شما بود؟ دردِ شما را درمان مى کرد و حافظ شما از پـیـشـامـدهـاى بـد و مـرجـع شـمـا در اخـتـلافـات بود. چه بد بارى براى قیامت خود به دوش گـرفـتید. نابودى بر شما باد. تلاشتان بى نتیجه ماند و دستهاتان از کار افتاد و سرمایه را در مـعـامـله از دسـت دادید. قرین خشم خدا شدید و مُهرخوارى و پستى بر جبین شما زده شد. واى بـر شما اى اهل کوفه ! مى دانید کدام جگرى از رسول خد را شکافتید؟
کدام پرده نشینانى را از پـرده بـیـرون کـشـیـدیـد!؟ چـه پـرده حرمتى از او دریدید؟! چه خونى از او را ریختید؟! جنایتى کـردیـد که چه بسا آسمانها از (عظمت این مصیبت) فرو ریزد و زمین از هم بپاشد و کوهها باخاک یـکـسـان شـود. شـمـا رنج و تیرگى و سرگردانى و بى خودى و زشتى اى به ظرفیت زمین و آسـمـان بـه جـا آوردیـد. آیـا از ایـنـکه آسمان خون ببارد تعجب مى کنید؟ هر آینه عذاب و شکنجه آخـرت خـوار کـنـنـده تر و شکننده تر است و شما را یاورى نخواهد بود. مهلت الهى شما را خیره سـرنـکـنـد، زیرا که سرعت و سبقت شما، او را به عجله وانمى دارد وترس از دست رفتن فرصت ندارد و بى شک در کمین ستمگران است .)(۳۹۴)
ه ـ مجلس ابن زیاد:
اهل بیت را به مجلس ابن زیاد وارد کردند. حضرت زینب (س) با جامه اى کهنه بطور ناشناس ، بـا وقـار و عـظـمـت و بـدون اعـتـنا به حاکم و اطرافیان در گوشه اى از مجلس نشست . ابن زیاد پـرسـیـد: (کـیـسـتـى) ولى جـوابـى نـشـنـیـد. ابـن زیـاد سـه بـار سـؤ ال خـود را تـکـرار کـرد، اما حضرت زینب (س) به منظور تحقیر او جواب نداد. سرانجام یکى از اطرافیان گفت :(او زینب ، دختر على ابن ابى طالب است .) ابن زیاد که از بى اعتنایى این بانو خشمگین شده بود گفت : (سپاس خدا را که شما را رسوا نمود و اخبارتان را دروغ گردانید.)
حضرت زینب جواب داد: (سپاس خدا را که ما را به واسطه پیامبرش گرامى داشت و از آلودگى و پـلیـدى ، پـاک سـاخت . همانا گناهکار رسوا مى گردد و بدکار دروغ مى گوید، و او مانیستیم .)
ابـن زیاد گفت : (کار خدا را با خاندان خویش چگونه دیدى ؟) حضرت زینب (س) فرمود: (جز نـیـکویى و خوبى ندیدم . خداوند بر آنها شهادت را مقدّر فرموده بود؛ پس آنان با شجاعت به قـتـلگـاه خـویـش شتافتند و خداوند بزودى آنهاو تو را جمع خواهد کرد تا در پیشگاه او محاکمه شوید. پس خواهى دید در آن روز رستگارى از آن کیست ؟ اى پسر مرجانه مادر به عزا!)
ابن زیاد خشمگین شد و گویا قصد کشتن آن بانو را داشت که با وساطت عمرو بن حُرَیث از قصد خود برگشت و گفت :(خـداونـد دل مـرا بـا کـشـتـه شـدن بـرادر سـرکش و دیگر شورشیان و هواخواهان خاندانت آرامش بخشید.)
حـضـرت زیـنـب سلام الله علیها فرمود: (به خدا قسم که بزرگ مراکشتى و فرع و شاخه مرا قـطـع کـردى واصـل و ریـشـه ام را از بـن کـنـدى . اگـر شـفـاى دل تـو در ایـنها بود، پس شفا یافته اى .) ابن زیاد گفت : (او نیز چون پدرش قافیه پرداز است و مثل او به سجع سخن گوید.)
حضرت زینب پاسخ داد: (زن را با قافیه پردازى چه کار؟)(۳۹۵)
حـضـرت زیـنـب نـقـش خـود را بـخـوبـى ایـفـا کـرد. در هـمـان مـجـلس ، وقتى که ابن زیاد دستور قـتل امام چهارم را داد، با وساطت و جانبازى این بانو از قصدش منصرف شد. دختر امیر مؤ منان در تـمـام ایـن مـدت و در طول مسافرت شام ، علاوه بر انجام وظیفه تبلیغ و نگهدارى بیوه زنان و کودکان بى سرپرست ، در حفظ جان امام زمان خود باتمام وجود مى کوشید.(۳۹۶)
و ـ مجلس یزید علیه اللعنه :
اسـراى اهـل بـیـت را از کـوفـه به شام بردند. وقتى آنها را در مجلس یزید حاضر کردند، سر مقدس امام حسین علیه السلام در تشتى جلوى یزید بود و آن ناپاک با چوب دستى به دندانهاى آن حضرت مى زد و اشعار کفر آمیز مى خواند.
حضرت زینب (س) ، خطاب به یزید گفت :(حـمـد و سـپـاس تـنـهـا خـدا را سـزد. درود بـر رسـول خـدا و آل او. چه راست فرمود خدا، آنجا که مى فرماید: (سرانجام آنها که بدى کردند چه بداست ، چه آنکه آیات خدا را دروغ شمردند و آن را مسخره نمودند.)
اى یـزیـد! گـمـان کـردى ، اکـنـون کـه راهـهـاى زمین و آفاق آسمان را بر ما بستى و با ما مانند اسـیـران رفـتار کردى ، ما پیش خدا خوار شده ایم و تو گرامى شده اى ؟ و این پیروزى ظاهرى تـو از آن جـهت است که پیش خدا منزلتى دارى ؟ بینى بالا گرفته و به گوشه چشم نگاه مى کنى و شاد و خرّمى که دنیا به تو رو آورده و امورت منظم شده است ؛ ملک و حکومت ما برایت مصفا گـردیـده ؟
آرام بـاش ! آرام بـاش ! مگر کلام خدا را فراموش کرده اى که مى فرماید: (کسانى کـه کـافر شده و به خدا و رسول نگرویده اند مپندارید مهلتى که به آنها مى دهیم براى آنها خـیـر اسـت ، بـلکـه مـا از ایـن جـهت به آنها مهلت مى دهیم که برگناه خود بیفزایند و براى آنها عـذابـى دردنـاک اسـت) اى فـرزنـد آزاد شـدگـان ! (لقـبـى کـه رسـول خـدا هـنـگـام فـتـح مکّه به قریش داد) آیا اینکه زنها و کنیزانت را در پس پرده بنشانى و دختران رسول خدا را اسیر وار بگردانى از عدل و داد است ؟
تو پرده حجاب از آنها برگرفتى و چـهره آنان را بر اجنبیان آشکار ساختى و به همراهى دشمنان شهر به شهر گرداندى و باعث شـدى کـه اهـل هر منزلگاه و سرچشمه اى ، به آنها بنگرند و خویش و بیگانه و مردمان پست در پى دیدار چهره آنان باشند، درحالى که از مردانشان کسى را همراه نداشتند تا یاورشان باشد. چه امید مراقبت و حمایت مى رود و به پسر کسى که دهانش جگرهاى پاکان را (که نتوانست بجود) بـیـرون افـکـنـد (اشـاره بـه کـار هند جگر خوار مادر معاویه که خواست جگر حمزه سیدالشهدا را بـجـود ولى نـتـوانـسـت) و گـوشـتـش از خـون شـهـدا رویـیـده ؟!
او چـگـونـه در دشـمـنـى بـا مـا اهـل بـیـت رسـول خـدا سـستى ورزد، کسى که از روى تکبر و دشمنى و کینه به ما مى نگرد؟ تو بـدون ایـنکه خود را گناهکار بدانى و این عملت را جنایتى عظیم بشمارى مى گویى : اى کاش پدران من (که درجنگ بدر به دست مسلمانان کشته شدند) در اینجا حاضر بودند و از روى شادى بـانـگ مـى زدنـد و چـهـره هـایـشـان از خـرسـنـدى مـى درخشید و مى گفتند: اى یزید دست مریزاد! چوبدستى بردندانهاى اباعبدالله ، آقاى جوانان بهشت مى زنى . چرا چنین نگویى درحالى که با ریختن خون ذرّیّه پیامبر و ستارگان زمین از آل عبدالمطلب زخم را به بن استخوان رساندى و ریشه را کندى ؟ بزرگان قومت را صدا مى زنى ؟ بزودى بر جایى که آنها وارد شدند تو هم وارد مـى شـوى و در آن هـنـگـام آرزو مى کنى که اى کاش فلج و گنگ بودى و آنچه حالا گفتى ، نمى گفتى و این جنایات را انجام نمى دادى .
خـدایـا، حـق مـا را از ستمگران بگیر و از براى ما منتقم باش و غضب خود را بر ریزنده خون ما و قـاتل حامیان ما، فرود آر. به خدا قسم اى یزید! جز پوست خود را ندریدى و جز گوشت خود را نـبـریـدى و بـا بـار سـنـگین خونهاى ریخته شده ذریه پیامبر، و حرمت هتک شده عترتش ، بر آن حـضـرت وارد خـواهـى شـد، در حـالى کـه خـداوند جمعیت متفرقشان را مجتمع مى کند، آشفتگى شان راالتـیـام مـى دهـد و حـقشان را مى گیرد. (مپندارید کسانى که در راه خدا کشته شده اند امواتند، بلکه زنده و در نزد پروردگار خویش متنعم هستند.) در آن هنگام حکومت و داورى خداوند و خصومت پـیـامـبر با تو و پشتیبانى جبرئیل از پیامبر در این خصومت ، براى تو کافى است . بزودى آن کـسـى کـه تو را گمراه کرده و برگردن مسلمانان سوار نمود، خواهد دانست که ستمگران را چه پاداش بدى است و کدام یک از شما جایش بدتر و لشکرش ناتوانتر است .
گـرچـه پـیشامدهاى ناگوار مرا به سخن گفتن با تو واداشت ، ولى تو را بى مقدار و کوچک و مـلامـتـت را بـزرگ وتـوبـیـخ و سـرزنـش تـو را بسیار مى دانم ، ولى دیده ها اشکبار و سینه ها سوزان است . واقعاً عجیب است که حزب نجیبان خدا به دست حزب شیطان رطلقا کشته شوند. خون مـا از ایـن دسـتها مى چکد و گوشتهاى ما از این دهانها مى ریزد و گرگها نزد آن بدنهاى پاک و پـاکـیزه مى آیند و کفتارها آنها را بر خاک مى مالند.
اى یزید! اگر امروز ما را غنیمت گرفتى ، بـزودى ما را غرامت و تاوان گیرنده مى یابى ، در هنگامى که چیزى جز آنچه پیش فرستاده اى نـدارى و خداوند بر بندگان ظلمى روا نمى دارد. به پیشگاه خدا شکایت مى برم و به او تکیه مـى کـنم و تو نیز هر مکرى که دارى به کارگیر و سعى خویش بنما و از دشمنى فرو گذارى مکن ، که به خدا قسم نام ما را محو نتوانى کرد و وحى ما را از بین نتوانى برد و سرانجام کارما را درک نتوانى کرد و ننگ این حادثه را از خود نتوانى شست .
آیـا جـز ایـن اسـت کـه نـظـر و راءیت خطا و روزگارت کوتاه و جمعیتت نابود است ؛ در روزى که منادى ندا کند: (آگاه باشید که لعنت خدا بر ستمگران است .)
حـمـد و سـپـاس سـزاوار خـداونـد، پـروردگـار عـالمـیـان اسـت کـه اوّل و آغـاز مـا را بـه سـعـادت ونـیکبختى و مغفرت و آخر کارما را به شهادت و رحمت ختم کرد. از خـداونـد مـى خـواهـم کـه ثـواب آنـها را کامل کند و بر آنها زیاد گرداند و ما را جایگزین خوبى بـراى آنـها قرار دهد که همانا او مهربان و رئوف است وهمو ما را بس است و چه خوب وکیلى است .)(۳۹۷)
این خطبه آتشین و کوبنده و در پى آن خطبه امام سجاد علیه السلام ، سبب انقلاب فکرى در شام شد. شامیان متوجه شدند که چه جنایتى به دست آنها انجام گرفته است . یزید که متوجه اثر ایـن روشـنـگـریـهـا شـده بود، بسرعت چهره عوض کرد و گناه واقعه را به گردن عبیداالله بن زیاد انداخت و از او برائت و بیزارى جست .(۳۹۸)
اسـرا مـدتـى در دمـشق بودند. سپس یزید دستور داد آنها رامحترمانه به طرف مدینه حرکت دهند. سـرانـجـام ، ایـن سـفر اندوهناک با بارهاى غمى که به جا گذاشت ، به پایان رسید و کاروان اهـل بـیـت بـه مـدینه وارد شد. حال ، محرم و صفر سال ۶۱ هجرى سپرى شده و ماءموریت حضرت زینب (س) شکل تازه اى به خود مى گیرد و مى رود تا جزئیات غم انگیز حادثه خونبار کربلا را بـراى آیـنـدگـان تاریخ ثبت و ضبط نماید، تا خود به عیان ببینند که سرنوشت ظالمان و پایمال کنندگان حقوق عترت پیامبر، جز خوارى و ذلت چیزى نیست .
ز ـ علم :
حضرت زینب با قدم گذاشتن در راه تهذیب نفس ، مورد لطف پروردگار قرار گرفت . وى از جدّ، پدر، مادر و برادرانش که متّصل به منبع علم الهى بودند، کسب فیض کرد و به درجه اى از علم دسـت یافت که رتبه او را از دیگر مردم ممتاز ساخت . اضافه براین ، بر اساس روایتى از امام سـجـاد عـلیـه السـلام ، آن حـضـرت از عـلم لدنـى و افـاضـى خـداونـد نـیـز بهره مند بوده است .(۳۹۹)
زیـنـب کـبـرى عـلیـهـا السـلام بـراى زنـان ، در جـلسـات مـخـتـلف ، فـقه و تفسیر قرآن مى گفت (۴۰۰) و مـدتـى درمدینه از جانب امام سجاد (ع) در زمینه احکام الهى و فتوا، نیابت داشت .(۴۰۱)
هـمـچـنـیـن روایـات زیـادى از جـمـله (خـطـبـه حـضـرت زهـرا سـلام الله عـلیـهـا) را نقل نموده است .(۴۰۲)
ح ـ حجاب :
درمـورد رعـایـت حجاب و پوشیدگى درخاندان عصمت و طهارت احتیاج به شاهد آوردن نیست ، چون آنجا بیت وحى و مظهر پاکى و عفاف بود.
مـرحـوم مـامـقانى در شرح حال آن بانوى بزرگ مى نویسد: زینب ، و کیست زینب ؟ و چه دانى که چـه شـخـصـیـتـى اسـت زیـنـب ؟ او عـقـیـله (۴۰۳) بـنـى هاشم است و در صفات پسندیده و اخـلاقـیـات نـیکو به مرتبه اى رسیده بود که پس از مادرش فاطمه زهرا، کسى به مقام او نمى رسد و به حق مى توان او را (صدّیقه) صغرى نامید. درحجاب و عفاف آن چنان بود که از زمان پدر و دو برادرش ، تا روز عاشورا هیچ مردى او را ندید. (۴۰۴)
ط ـ قدر دانى از خدمات دیگران :
یـکـى از اخـلاق نـیـکـو، شـکـر نـعـمـت و قـدردانـى کـردن از خـدمـات دیـگـران اسـت . وقـتـى اهـل بـیت از شام به مدینه برگردانده شدند، ماءموران در این سفر نسبت به آنها از هیچ احترامى فـرو گـذار نکردند. ام کلثوم به خواهرش زینب عرض کرد: این آقا (سرکرده ماءمورین) به ما نـیـکـى کـرد و اداى حـق او بـر مـا واجـب اسـت . چـیزى نزد شما هست تا به او صِله کنیم . حضرت فـرمود: (واللّه جز زیور آلاتمان چیزى نداریم . پس زیور آلات را به او صله کردند، ولى او قبول نکرد.)(۴۰۵)
ى ـ تحمل مصائب واحتساب :
مـصـیـبـتهایى که بر بانو زینب کبرى (س) وارد شد، از حد قلم وبیان ، خارج است ؛ مصیبتهایى سنگین و پى در پى که هر کوه استوارى رامتلاشى مى کرد، ولى این بانوى بزرگوار همه این مصائب را تحمل کرد و در صحنه امتحان نقش خود را بخوبى ایفا نمود. در صبر و احتساب او همین بـس کـه بـر شـهـادت چـند برادر و برادر زاده و دو فرزند خود به نیکى صبر کرد و در عصر عاشورا هنگامى که در قتلگاه بر بالاى جنازه برادر قرار گرفت رو به آسمان کرد و گفت :(خـداونـدا ایـن قـلیـل قربانى از ما بپذیر).(۴۰۶)
وقـتـى خـواسـتـند اهل بیت رابه سوى کوفه ببرند آنها را از کنار قتلگاه عبور دادند. امام سجاد علیه السلام پیکر غرقه به خون پدر را دید که اجساد مطهّر اصحاب ، اطراف او افتاده بودند. ایـن مـنـظـره تاءثیر عجیبى در روحیه آن حضرت گذارد، بطورى که از شدّت مصیبت به خود مى پیچید. حضرت زینب (س) با مشاهده غم و اندوه برادر زاده خود به آن حضرت فرمود:
(اى بـازمـانـده جـد و پـدر و برادرانم ! چه شده که مى بینم از شدت اندوه جان خود را فدا مى کنى ؟) امام سجاد علیه السلام فرمود: (چگونه بى تابى نکنم در حالى که پدر، برادران ، عـمـوهـا و پـسـر عموهایم را در خون غلطان ، و عریان و بدون کفن در بیابان مى بینم ونه کسى بر بالین آنها مى رود و نه انسانى گرد آنها مى گردد.)
حضرت زینب (س) عرض کرد: (آنچه مى بینى تو را به بى تابى واندارد. به خدا قسم این عهدى است از رسول خدا (ص) با جد و پدر و عمویت .)(۴۰۷)
ک ـ رضا به قضاى الهى :
ایـن بـانو از آن چنان مقامى در زمینه (رضا) برخوردار بود که با وجود عظمتِ مصیبتِ عاشورا و مصائب اسارت ، وقتى ابن زیاد پرسید:
(رفتار خدا را با اهل بیت خود چگونه دیدى ؟) فرمود:(ما رَاءَیْتُ اِلاّ جَمیلاً) جز خوبى و زیبایى ندیدم .
همچنین در مجلس یزید ملعون درضمن خطبه این چنین فرمود:(حـمـد و سـپـاس خـداى را کـه پـروردگـار دو جـهـان اسـت او کـه اوّل و آغـاز کـار مـا را بـه سـعـادت و نـیـکـبـخـتـى و آخـر کـار مـا را بـه شـهـادت و رحـمـت خـتـم کرد.)(۴۰۸)
در کتاب خصایص حسینیه چنین آمده است که وقتى خیمه ها را آتش زدند، حضرت زینب (س) خود را آمـاده کـرده بـود کـه اگـر مشیّت الهى بر سوختن آنهاست ، همچنان که بر شهادت امام حسین (ع) بـود، در خـیـمه بماند تا مشیّت خدا جارى شود، از این رو براى کسب تکلیف از امام زمان خود سؤ ال کرد:(فرزند برادر چه کنیم ؟ امام سجاد (ع) فرمود: خود را نجات دهید.)(۴۰۹)
ل ـ شجاعت :
شـجـاعـت حـضـرت زیـنـب کـبـرى سـلام الله عـلیـهـا هـمـچـون دیـگـر فـضـایـل او درخشان و تابنده بود. آن حضرت در حالى که عزیزترین نزدیکانش در نصف روز شـهـیـد شـده بودند و منزل به منزل همراه با زنان و کودکان خاندان رسالت به اسیرى رفته بـود، شـجـاعـانه و پر صلابت و با بى اعتنایى خاصى به مجلس عبیداللّه وارد شد. و براى تـحـقـیـر ابـن زیاد، جواب او را نداد و بدون اینکه از او اجازه بگیرد، نشست . با شجاعت تمام آن چـنـان خطبه اى خواند که هیچ مرد شجاعى در آن زمان و مکان ، قدرت گفتن حتّى بعضى از جملات آن را نـداشـت . در شـام نـیـز بـه مـجلس یزید وارد شد و آن خطبه آتشین را خواند و بساط حکومت یزیدیان را متزلزل ساخت .
در آن مـجـلس ، وقـتى ، مردى شامى از یزید ملعون خواست که دختر امام حسین علیه السلام را به عنوان (کنیز) به او ببخشد، بر سر مرد شامى فریاد کشید که :
(بـا ایـن درخـواست نابجایت) پستى ورزیدى ، خداوند این دختر را نه براى تو قرار داده و نه بـراى امـیر تو! یزید از این جمله خشمگین شده ، گفت : (به خدا قسم جاریه قرار دادن این دختر براى من آسان است و اگر بخواهم ، این کار را مى کنم . حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: به خدا قسم حق چنین کارى را ندارى مگر از دین ما خارج شده و دیانت دیگرى را انتخاب کنى !)
م ـ سخنورى :
در مورد سخنورى حضرت زینب (س) کافى است به دو خطبه کوبنده اى که در مجلس ابن زیاد و یزید علیهما لعنه الله انشا کرد، نظرى بیفکنیم که همگان را به حیرت واداشته است .
(حـذلم بـن کـثـیر) که خود یکى از سخنوران و فصیحان عرب است ، از فصاحت و سخنورى این بـانـو در کـوفـه مـتـعـجـب شده ، بطورى که شبیهى جز امام على علیه السلام ، براى آن بانو نیافته و گفته است :(گویا از زبان امام على (ع) آهنگ سخن مى نمود.)(۴۱۰)
ن ـ عبادت :
حـضرت زینب از حیث عبادت همچون مادرش حضرت زهرا سلام الله علیها بود. هر شب نماز شب مى خواند و قرآن تلاوت مى کرد. در تمام عمر نماز شب او ترک نشد، حتى شب یازدهم محرم . از امام زیـن العـابدین (ع) روایت شده است که شب یازدهم محرّم ، عمه ام را دیدم که نشسته نماز شب مى خواند. در روایت دیگر فرمود:
(عـمـه ام زیـنـب بـا آن هـمـه انـدوه و مـصـیـبـت در راه شـام نـیـز نـافـله هـاى شـب را تـرک نکرد.)(۴۱۱)
امام حسین علیه السلام در وداع آخر، خطاب به حضرت زینب (س) گفت :(اى خواهر! مرا در نماز شب فراموش مکن !) (۴۱۲)
امام سجاد (ع)مى فرمود:(در بـیـن راه شام دیدم که عمه ام نماز را نشسته مى خواند. سبب پرسیدم . فرمود: چون سه شب است که بسیار گرسنه ام و ضعف شدیدى بدنم را فرا گرفته است . امام مى فرمود: علت آن ، کـم بودن طعام بود که چون کودکان سیر نمى شدند. عمه ام زینب سهمیه خود را بین آنان قسمت مى نمود. جیره هر نفر در شبانه روز یک قرص نان بود.)(۴۱۳)
حـضـرت زیـنـب سـلام الله عـلیـها مورد احترام اهل بیت علیهم السلام بود. وقتى بر برادرش امام حـسـیـن (ع) وارد مـى شد آن حضرت براى احترام او از جا بلند مى شد و خواهر را در جاى خود مى نشاند.(۴۱۴)
۳۸۱ـ بـنـابـر روایـتى وقتى از رسول خدا (ص) خواستند که نامى براى آن مولود انتخاب کـنـد حـضـرت فـرمـود: مـن از پـروردگـارم پـیـشـى نـمـى گـیـرم ، پـس جـبـرئیـل فرود آمد. از جانب خداى بزرگ بر پیامبر سلام و درود فرستاد و فرمود: این مولود را (زینب) نام گذار که خدا این نام را برایش اختیار نموده است . (زینب کبرى ، فیض الاسلام ، ص ۱۳۶).
۳۸۲ـ اعـیـان الشیعه ، ج ۷، ص ۱۴۰٫ ایشان به وجوه متعدد بودن قبر آن مخدره در مدینه را تایید کرده و بودن قبر او در شام یا مصر را رد کرده است .
۳۸۳ـ زینب کبرا، فیض الاسلام ، ص ۲۴۸٫
۳۸۴ـ ریاحین الشریعه ، ذبیح الله محلاّتى ، ج ۳، ص ۲۰۹، اسلامیه .
۳۸۵ـ معجم رجال الحدیث ، مرحوم خویى ، (ره) ، ج ۱۰، ص ۱۳۸٫
۳۸۶ـ تنقیح المقال ، ج ۲، ص ۱۷۳٫
۳۸۷ـ تنقیح المقال ، ج ۲، ص ۱۷۳٫
۳۸۸ـ خصال صدوق ، ترجمه کمره اى ، ج ۲، ص ۲۴۶، تلخیص .
۳۸۹ـ تنقیح المقال ، ج ۲، ص ۱۷۳٫
۳۹۰ـ زینب کبرى ، فیض الاسلام ، ص ۱۱۲٫
۳۹۱ـ زینب ، ص ۳۴ ـ ۳۵٫
۳۹۲ـ ترجمه مقتل ابومخنف ، ص ۱۵۱٫
۳۹۳ـ مزبله به محل ریختن خاکروبه گویند (فرهنگ معین) .
۳۹۴ـ زیـنـب کـبـرى ، فـیـض الاسـلام ، ص ۱۴۷ و بـا دخل و تصرف نفس المهموم و نفثه المصدور، ترجمه کمره اى ، ص ۱۸۴٫
۳۹۵ـ زینب کبرى ، فیض الاسلام ، ص ۱۶۱ و نفس المهموم و نفثه المصدور، ترجمه کمره اى ، ص ۱۸۴٫
۳۹۶ـ زینب کبرى ، فیض الاسلام ، ص ۱۶۱٫
۳۹۷ـ نفس المهوم و نفثه المصدور، ترجمه کمره اى ، ص ۲۱۲، زینب کبرى ، فیض الاسلام ، ص ۱۶۶٫
۳۹۸ـ ترجمه مقتل ابو مِخْنَفْ، ص ۱۹۸٫
۳۹۹ـ اَنْتِ بحمْد اللّهِ عالِمَهٌ غَیْرَ مُعَلّمَهٍ وَ فَهِمَهٌ غَیْرُ مُفَهَّمَهٍ (زینب کبرى ، فیض الاسلام ، ص ۱۴۳).
۴۰۰ـ زینب بنت الامام امیر المؤ منین (ع)، ص ۱۱ و ۱۳٫
۴۰۱ـ همان مدرک ، ص ۴۵٫
۴۰۲ـ شرح ابن ابى الحدید، ج ۱۶، ص ۲۱۱٫
۴۰۳ـ عـقیله : زنى که در خانوداه واقوامش از رفعت مقام و احترام عالى برخوردار باشد (زینب ، ص ۱۱).
۴۰۴ـ تنقیح المقال ، ج ۳ و فصل النسا، ص ۷۹٫
۴۰۵ـ زینب ، ص ۱۸٫
۴۰۶ـ اَللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنّا هذَا الْقَلیلَ مِنَ الْقُرْبانِ (زینب کبرى ، فیض الاسلام ، ص ۱۸۴).
۴۰۷ـ زینب ، ص ۳۶٫
۴۰۸ـ زینب کبرى ، فیض الاسلام ، ص ۱۶۹، زینب ، ص ۵۸٫
۴۰۹ـ زینب ، ص ۳۰٫
۴۱۰ـ کانها تفرع من لسان امیر المؤ منین (زینب ، فیض الاسلام ، ص ۱۵۳).
۴۱۱ـ زینب کبرى ، فیض الاسلام ، ۱۸۲٫
۴۱۲ـ زینب کبرى ، ص ۲۰٫
۴۱۳ـ همان مدرک ، ص ۱۸۳٫
۴۱۴ـ همان مدرک ، ص ۶۷٫
بـــزرگ زنان صدر اســلام//احمد حیدری