زندگینامه فاطمه دختر امام حسین (ع)

فـاطـمـه دخـتـر بـزرگ امـام حـسـیـن (ع) از زنـان عـالم ، فـاضـل و بـزرگـوار اهـل بـیت است . نام مادرش (ام اسحاق) بود. این بانوى بزرگوار تحت تـربـیـت امـام حـسـیـن (ع) پـرورش یـافـت و بـه مـراتـب والاى ایـمـان نایل شد با پسر عمویش حسن مثنى (فرزند امام حسن) ازدواج کرد و فرزندانى ثمره این ازدواج بـودنـد کـه بـعـد از قـیـام عـاشـورا پـرچـم انـقـلاب عـلیـه اُمـویـان و عـبـاسیان رابر افراشته داشتند.(۴۲۳)

وى هـمـراه پـدر و بـقـیـه خـانـدان خـود بـه کـربـلا آمد و از آنجا به اسارت به شام رفت و در تحمّل مصیبتها و رساندن پیام شهداى عاشورا همراه عمه اش زینب سلام الله علیهابود.

الف ـ همسر فاطمه :

حسن بن حسن مردى بزرگوار، دانشمند و پارسابود. او همراه عموى خود در صحنه کربلا حاضر شـد و بـا دشـمـنـان دیـن جـنـگـیـد. چـون امـام حـسـیـن (ع) و اصـحـاب کـربـلا شـهـیـد و اهـل بیت اسیرشدند او رادر میان کشته ها یافتند در حالى که هنوز زنده بود. یکى از اقوام مادرى او شـفـاعـت کرد و نگذاشت او رابکشند. او وصى پدرش و متولى صدقات آن حضرت بود. در سن ۳۵ سالگى بر اثر دسیسه ولیدبن عبدالملک مسموم شد و دارفانى را وداع گفت . فاطمه بر بـالاى قبر او چادر زد و یک سال از عمر خود را بر سر قبر او گذراند در حالى که روزها روزه بوده و شبها تا صبح به نماز مشغول بود.(۴۲۴)

بانو فاطمه در سال ۱۱۷ هجرى در مدینه از دنیا رفت و عمر او در آن وقت از هفتاد گذشته بود.

ب ـ عبادت و بندگى :

عـبـادت مـظـهـر اعـلاى ارتـبـاط بـا مـبـداء، مـنـاجـات و نـجـوا بـا کـمـال مـطـلق و مـحبوب بندگان خداست و اهل بیت علیهم السلام در این وادى از همه سبقت گرفته انـد. این بانو همچون اهل بیت علیهم السلام به عبادت و راز و نیاز با خالق جهان علاقه خاصى داشت . امام حسین (ع) درباره این بانوى بزرگوار فرمود:

(در دیـن دارى چـنـان اسـت کـه شـب راسـراسـر بـه عـبـادت بـه سر مى برد و روز را به روزه .)(۴۲۵)

ج ـ علم :

فـاطـمـه از زنـان دانـشـمـنـد اهـل بـیـت اسـت و روایـات زیـادى از او نقل شده است .(۴۲۶)

د ـ امانتدار ودایع امامت :

امانت هرچه مهمتر و با ارزشتر باشد، امانتدار مطمئن و با اعتمادترى را مى طلبد، پس هنگامى که آن امـانـت از ودایـع امـامـت بـاشـد بـاید آن را به امینى سپرند که از مقامى بس ارجمند و عالى در زمـیـنـه اطـمـیـنـان ، امـانـتـدارى ، ایـمـان و تـقـوا بـرخـوردار بـاشـد. در طول تاریخ فقط بانوان انگشت شمارى به چنین مقامى رسیده و چنین شایستگى از خود نشان داده انـد.

یـکـى از ایـن بـانـوان ، فـاطـمـه دختر امام حسین علیه السلام بود. امام باقر علیه السلام فـرمـود: چـون هـنـگـام شـهـادت حسین بن على (ع) فرا رسید، دختر بزرگش ، فاطمه راطلبید و کتابى پیچیده و وصیتنامه اى آشکار به او داد؛ چون امام زین العابدین (ع)بیمار شده بود و در ظـاهـر امـیـدى به حیات ایشان نبود. سپس فاطمه آن کتاب را به على بن الحسین (ع) داد. به خدا قسم ! آن نوشته به ما رسید. راوى گوید عرض کردم :

(فـدایـت شـوم در آن کتاب چه نوشته بود؟ فرمود: به خدا قسم آنچه از زمان خلقت آدم (ع) تا بـه آخـر رسیدن دنیا مورد احتیاج اولاد آدم است در آن موجود است . به خدا، احکام حدود حتى جریمه خراش در آن ثبت است .)(۴۲۷)

ایـن حـدیـث بـه خـوبـى اثبات کننده شاءن آن بزرگوار است زیرا به خاطر شرایط نامناسب و احـتمال خطر، امانت را به صاحب آن ـ حضرت سجاد ـ بسپارد و حضرت زینب سلام الله علیها نیز براى نگهدارى این امانت ، در معرض خطر بیشترى بود، کسى که در نظر امام شایستگى حفظ آن و تحویل به امام بعد را داشت ، حضرت فاطمه بود.

ه -مادر انقلابیون :

ایـن بـانـو نـه تـنـهـا خـود از شـجـاعـت و شهامت والایى برخوردار بود، بلکه علاوه بر آن مادر جـوانـانـى اسـت کـه بـعـد از واقـعـه عـاشـورا پـرچـمدار قیام علیه حاکمان ستمگر زمان بودند. فـرزنـدان ایـن بـانو، سادات حسنى (همچون عبدالله بن حسن مثنى و برادرانش ‍ حسن و ابراهیم و اولاد ایـن بـزرگـواران) در طـول دوران بـنـى امیه و بنى عباس ، پرچم قیام و مبارزه را در جاى جاى جهان اسلام برافراشتند و خواب خوش از چشم خلفاى جور ربودند و نگذاشتند آب خوش از گلویشان پایین برود.

راوى گوید: بر امام صادق (ع) وارد شدم . امام به من فرمود:

(یـا شـما شناختى از آل حسن که پیش از ما خروج کردند، دارید؟ گزارش کارهاى آنان به ما مى رسـید. ما نمى خواستیم در این باره سخنى بگوییم و از خدا خواستیم که آنان را در عافیت قرار دهـد. امـا آنـان را بـا عـافـیـت چـه کـار؟) سـپس با صداى بلند گریه کرد و فرمود: (پدرم از فـاطـمه دختر امام حسین روایت کرد که گفت : از پدرم امام حسین (ع) شنیدم فرمود: اى فاطمه ! از نـسـل تـو کـسـانى هستند که در کنار فرات به قتل مى رسند یا زخمى مى شوند، نه گذشتگان بـه مـقـام آنـان نـائل شـده انـد و نـه آیـنـدگـان مـى تـوانـنـد بـه مـقـامـشـان نـایـل شـونـد و از نـسـل فـاطـمـه بـنـت الحـسـیـن (ع) جـز ایـن افـراد کـسـى بـاقـى نـمـانـده بود.(۴۲۸)

و ـ بلاغت و سخنورى :

از خـصـوصیت بارز اهل بیت علیهم السلام بلاغت آنهاست . آن مبلغان احکام الهى ، بلاغت و فصاحت را به عنوان ابزارى در خدمت تبلیغ گرفتند و از این ابزار بهترین استفاده راکردند.

بـانـو فـاطـمـه نـیـز در بـلاغـت و سـخـنـورى هـمـچـون دیـگـر اهـل بـیـت سـرآمد عصر خویش بود. پس از خطبه عمه اش زینب علیهماالسلام در کوفه با صداى رسا فرمود:

سپاس براى خدا، سپاسى به شماره ریگها و سنگها و هموزن آنچه از روى زمین تا عرش اوست . او را حـمـد مـى کـنـم و بـه او ایـمان دارم و توکّلم به اوست . شهادت مى دهم که خدا یکى است و شـریـکـى بـراى او نـیـست و محمد صلى اللّهُ عَلیهِ وَ الِه بنده و پیامبر اوست . گواهى میدهم که فرزندان او رادر کنار فرات سر بریدند، بى آنکه خونى از آنان طلبکار باشند و خونخواهى کـنـنـد.

پـروردگـارا بـه تـو پـناه مى برم از اینکه به ذات مقدس تو دروغ و افتراببندیم یا برخلاف آنچه به پیامبرت دستور فرمودى که : از مردم براى وصى خود على بن ابى طالب بـیـعـت بـگـیـرد، سـخنى بگویم . همان على بن ابى طالب که حقش را غصب کردند و او رابیگناه کـشـتـنـد چـنـان کـه دیـروز نـیـز گـروهـى کـه بـا زبـان مـسـلمـان و در دل کافر بودند، فرزند او را در کربلا شهید کردند. نابود باد قومى که در حیات و به وقت تـسـلیـم جـان بـر او سـتـمـهـا کـردنـد، تا اینکه تو او رابا مناقب ستوده و طبیعتى پاکیزه و با فـضـایل اخلاقى معروف و مناقب مشهور به جوار رحمت خود بردى . خداوندا تو مى دانى که ملامت هیچ ملامتگرى او را از عبودیت تو باز نداشت . تو او را در کودکى به اسلام رهنمون شدى و چون بـزرگ شـد مناقب او را ستودى .

او همواره در راه تو و براى خوشنودى پیامبر تو، امت رانصیحت کـرد تـا آنـکه او را به سوى خود باز گرفتى ، او به دنیا بى اعتنا و به آخرت راغب بوده و در راه تـو هـمـواره بـا دشـمـنان مبارزه کرد. تو از او خوشنود شدى و او رابرگزیدى و به راه راست هدایت فرمودى . اى مردم کوفه ! اى اهل مکر و خدعه ! خداوند ما رابا شما آزمایش کرد و شما را بـا مـا. مـارابـه واسـطه این امتحان به نیکى ستود و فهم و علم خود را به امانت به ما سپرد. پـس مـا گـنجینه علم و فهم و حکمت او هستیم .

ما در همه شهرها حجت خداوند در روى زمینیم . خداوند مـارا بـه کـرامـت خود بزرگ داشت و به واسطه محمد صلى اللّهُ علیه و اله بر بسیارى از خلق خـود بـرتـرى داد. شـمـا مـا را تـکـذیـب و تـکـفـیـر کـردیـد، ریـخـتن خونمان رامباح و جنگ با مارا حـلال و غـارت اموالمان راجایز دانستید. گویا ما از اسیران ترکستان و کابلیم ! دیروز جد ما را کشتید و هنوز خون ما بر اثر کینه هاى دیرین شما از شمشیرهایتان مى چکد و از بهتانى که بر خـدا بـسـتـیـد و خـدعـه و مـکـرى کـه نـمـودیـد چـشـمـهـاى شـمـا روشـن و دلهـاى شـمـا خوشحال و شادمان است .

ولى بدانید که خداوند بهترین مکر کنندگان است . شما از ریختن خون مـا و چـپـاول و غـارت امـوال مـا خـشـنـود نـباشید، چرا که این مصایب پیش از این در کتاب (الهى) نوشته شده و بر خداوند سهل و آسان است تا (با علم به اینکه این مصیبتها تقدیر خداوند است) بـر آنـچـه از دسـت داده ایـدمـلول و افسرده نشوید و از منافع و سودهایى که به شما داده است خشنود نباشید زیرا خداوند حیله گران و گردنکشان رادوست نمى دارد.

اى اهل کوفه هلاکت بر شما باد! منتظر لعنت و عذاب خداباشید که به همین زودى ، پى در پى از آسـمـان بـر شما وارد خواهد شد و شما را به کیفر کارهایتان معذّب خواهد نمود و بعضى از شما رابه دست بعضى دیگر مبتلا کرده و از شما انتقام خواهد کشید. آنگاه به سزاى این ستمها که در حـق مـانـمـودیـد، روز قـیامت در آتش دردناک دوزخ همیشه و جاودان خواهید بود.

هان که لعنت خدابر سـتـمـکـاران بـاد! واى بـر شمااى کوفیان ! آیا مى دانید با کدامین دست مارا نشان تیر و شمشیر ساختید و با کدام نفس به جنگ ما پرداختید و با کدام پا به جنگ ما گام نهادید؟ به خدا سوگند دلهـاى شـمـا را قـساوت گرفته ، جگرهاى شما سخت و خشن شده ، سینه هایتان از علم بى بهره مانده و چشم و گوشتان از کار افتاده است . اى اهل کوفه ! شیطان شما رافریب داد و از راه راست منحرف ساخت و پرده جهل ، مقابل دیدگان شما کشید، بگونه اى که دیگر هدایت نخواهید شد.

اى اهل کوفه ! هلاکت بر شما باد! آیا مى دانید کدام خون از پیامبر خدا به گردن شماست و او آن را از شـمـا طـلب خـواهـد کـرد؟ و نـیـز آن دشـمـنـیـهـایى که با برادرش على بن ابى طالب (ع) و فرزندان و عترت او کردید و بعضى از شما به این جنایتها افتخار نیز نموده اند و مى گویند: مـا عـلى (ع) و فـرزنـدان عـلى (ع) را بـا شـمـشـیرهاى هندى و نیزه ها کشتیم و خاندانش را اسیر گرفتیم چونان اسیران ترک و آنها رابا سرنیزه ها زدیم چه زدنى !

سنگ و خاک بر دهانت اى کسى که به کشتن مردمانى که خداوند آنها را از هر آلودگى پاک داشته و پـاکـیـزه شـان گردانیده است ، افتخار مى کنى . اى ناپاک ! دهان بربند و مانند سگ بر جاى فـرو نـشـیـن ، چـنـان کـه پـدرت نـشـسـت . هـمانا براى هر کس کارى است که انجام داده و از پیش فـرسـتاده است . واى بر شما! آیا به ما بر چیزى که خداوند مارا به آن برترى داده است حسد مى برید… ما را گناهى نیست جز اینکه دریاى کرم ما روزگار را به خروش آورده است و دریاى فـضـل شـمـا بـا دعـا نـیـز قـابـل مـکـیـدن نـیـسـت ! ایـن فـضـل خـداونـد اسـت و اوسـت صـاحـب فـضـل بـزرگ کـه بـه هـر کـس خـواهد عطا فرماید و کسى را که خداوند از نور خود بى بهره گرداند، پیوسته در تاریکى خواهد بود.)(۴۲۹)



 

۴۲۳ـ فـرزنـدان فـاطـمـه عـبـارتـنـد از: عـبـدالله مـحـض ، ابـراهـیـم غـمر و حسن مثلث (منتهى الامال ، ج ۱، ص ۵۵۹).

۴۲۴ـ حیاه الامام حسن ، باقر شریف القرشى ، ج ۲، ص ۴۷۱٫

۴۲۵ـ سکینه ، عبدالرزاق موسوى مقرم ، ص ۱۷۰٫ (این کتاب با دو کتاب على اکبر و مسلم بن عقیل در یک جلد چاپ شده است)

۴۲۶ـ فـاطـمـه دخـتـر امـام حـسـیـن ، عـلى مـحـمـد عـلى دخیل ، ص ۹٫

۴۲۷ـ اصول کافى ، ج ۱، ص ۲۴۱٫

۴۲۸ـ سکینه ، مقرم ، ص ۱۶۶٫

۴۲۹ـ فاطمه بنت الحسین ، دخیل ، ترجمه صادق آیینه وند، ص ۲۴٫

بـــزرگ زنان صدر اســلام//احمد حیدری

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *