زندگینامه احمد خطیب بغدادى(متوفی۴۶۳ه ق)

 احمدبن على بن ثابت، محدّث و مورخ مشهور قرن پنجم و مؤلف تاریخ بغداد*. او در جمادى الآخره ۳۹۲ (خطیب بغدادى، ج ۱۳، ص ۱۳۵) در قریه هَنیقِیا در اطراف نَهُرالمَلِک (صفدى، ج ۷، ص ۱۹۱) به دنیا آمد. ظاهراً هنیقیا قریهاى در نزدیکى درزیجان بوده (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۱، مقدمه بشار عواد معروف، ص ۱۸ـ۱۹) که پدر خطیب، ابوالحسن على بن ثابت بیست سال امامت جماعت و قرائت خطبه را در آن برعهده داشته است (رجوع کنید به همان، ج ۱۳، ص ۲۷۹ـ ۲۸۰).

پدرِ خطیب از زمره حافظان قرآن بود که آن را بر ابوحفص کتّانى قرائت کرده بود (همانجا). او در ۴۱۲ وفات کرد و در مقبره باب حرب به خاک سپرده شد (همان، ج ۱۳، ص۲۸۰). خطیب بغدادى (همانجا) بنابر خبرى که از پدر خود نقل کرده، تبارى عربى داشته و از عشیرهاى بوده است که در حصّاصه از نواحى فُرات سکونت داشته اند.

درباره اطلاق لقب خطیب بر وى، از این حیث که نسبت پدرش به او رسیده یا خود او این شغل را داشته است، باید خاطر نشان کرد که به نوشته یاقوت حموى (ج ۱، ص ۳۹۰) از قول عبدالعزیزبن محمد نخشبى (متوفى ۴۵۶) خطیب بغدادى در برخى روستاهاى بغداد به ایراد خطبه مى پرداخت (نیز رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۱، همان مقدمه، ص ۲۲).

اساتید و مشایخ

وى خواندن و نوشتن را در نزد هلال بن عبداللّه بن محمد فراگرفت (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۱۶، ص ۱۱۷)، اما معلوم نیست که خواندن و نوشتن را در درزیجان فراگرفت یا در بغداد. چون پدرش در این ایام در بغداد به سر مى برد و در همانجا وفات کرد و خطیب هم در ۴۰۳ براى اولین بار در بغداد سماع حدیث کرده (رجوع کنید به ادامه مقاله)، به نظر مى رسد خواندن و نوشتن را در بغداد فراگرفته باشد (همان، ج ۱، مقدمه بشار عواد معروف، ص ۱۹ـ۲۰).

خطیب بغدادى سپس به تشویق پدرش به سماع حدیث و تعلم فقه پرداخت (ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۸، ص ۲۷۱). نخستین سماع وى چنانکه گفته شد در یازده سالگى و در نزد ابن رِزقویه بود. سپس به فراگیرى فقه مشغول و در مسجد عبداللّه بن مبارک به درس ابوحامد اسفراینى* (متوفى ۴۰۶) حاضر شد (خطیب بغدادى، ج ۶، ص۲۰)، اما به سبب صِغَرِ سن از محضر درس او استفاده چندانى نبرد.

اولین کسى که به گفته خطیب (ج ۶، ص ۲۵) از درس فقه او بهره برد و از آن یادداشت برداشت، ابوالحسن احمدبن محمد معروف به ابن المَحامِلى، شاگرد اسفراینى بود. در عین حال نخستین استاد حقیقى خطیب بغدادى در فقه، قاضى ابوالطیب طاهربن عبداللّه طبرى بود که شیخ شافعیان بغداد محسوب مى شد (رجوع کنید به همان، ج۱۰، ص ۴۹۲).

خطیب نزد بیشتر مشایخ بغداد سماع حدیث کرد، از جمله از سال ۴۰۶ تا ۴۱۲ به مدت شش سال نزد ابن رزقویه حدیث آموخت (رجوع کنید به همان، ج ۲، ص ۲۱۲ـ۲۱۳) و به صورت اجازه یا سماع، تألیفات پرشمار و مشهور ۲۴ تن از مؤلفان را ــکه بیشتر در زمینه حدیث و رجال بودــ از وى شنید (عمرى، ص۳۰).

خطیب سپس به ابوبکر احمدبن محمدبن غالب خوارزمى، معروف به بَرْقانى*، محدّث و مؤلف مشهور، پیوست و سالها در مصاحبت او احادیث بسیار سماع کرد (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۶، ص ۲۷)، برقانى هم متقابلا احادیث فراوانى از خطیب شنید (رجوع کنید به همان، ج ۶، ص ۲۸). او درباره روش علمى آینده خود از برقانى مشورت و راهنمایى مىگرفت (همان، ج ۱، مقدمه بشار عواد معروف، ص ۲۲).

خطیب در ۴۱۲ در بصره بود (رجوع کنید به ج ۲، ص ۳۱۷) و در این سفر از شمارى از مشایخ آنجا اخذ حدیث کرد، از جمله ابوالحسن على بن قاسم بن حسن شاهد و ابومحمد حسن بن على سابورى (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۸، ص ۲۷۲). در ۴۱۵، به منظور اخذ احادیث بیشتر به فکر سفر به مراکز علمى افتاد ولى در اینکه به کدام شهر برود دچار تردید گشت و پس از مشورت با برقانى راهى نیشابور شد (رجوع کنید به همان، ج ۱۸، ص ۲۷۵) و در رمضان ۴۱۵ به آنجا رسید (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۱، همان مقدمه، ص ۲۴).

خطیب در مسیر خود تا نیشابور، در برخى شهرها همچون نهروان (رجوع کنید به همان، ج ۱۳، ص ۵۸۱) و دینور (رجوع کنید به همان، ج ۹، ص ۴۳۲) سماع حدیث کرد و به رى نیز وارد شد (رجوع کنید به همان، ج ۱۲، ص ۴۱۶). در این سفر ابن القُنّى همراه وى بود (سمعانى، ج ۴، ص ۵۵۵).

مهمترین اساتید و مشایخ در نیشابور

مهمترین مشایخى که خطیب در نیشابور از آنها سماع حدیث کرد و همگى هم از شاگردان ابوالعباس محمدبن یعقوب اَصَم (متوفى ۳۴۶) بودند

عبارت اند از:

ابوالحسن على بن محمد ترازى،

ابوحازم عبدویى*،

ابوسعید صیرفى،

ابوبکر احمدبن حسن حرشى حیرى نیشابورى

و ابوبکر صیدلانى نیشابورى (براى تفصیل بیشتر رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۱۷، فهرست مشایخ، ص ۱۸۷ـ۳۲۹).

معلوم نیست خطیب دقیقآ چه وقت از نیشابور به بغداد بازگشته است، اما از آنجا که وى در ۴۱۷ ــ یعنى سال وفات مهمترین شیخ نیشابورىاش ابوحازم عبدویى ــ در نیشابور نبوده و خبر وفات او را به گفته خودش (ج ۱۳، ص ۱۴۵) در نامه ابوعلى حسنبن على وَخشى خوانده است، به نظر مىرسد که در ۴۱۶ به بغداد بازگشته باشد (همان، ج ۱، مقدمه بشار عواد معروف، ص ۲۵).

در ۴۲۱ خطیب به قصد استفاده از محضر ابونُعیمِ اصفهانى* عازم اصفهان شد، در حالىکه حاملِ سفارشنامه شیخ و دوست خود ابوبکر برقانى براى او بود (رجوع کنید به یاقوت حموى، ج ۱، ص ۳۹۵). از اشارات خطیب بغدادى (ج ۲، ص ۵۴۴ـ ۵۴۵، ج ۴، ص۱۶۰، ۱۶۱) برمىآید که از ۴۲۱ تا ربیعالاول ۴۲۲ در اصفهان به سر برده و به احتمال قوى در همین سال به بغداد بازگشته، زیرا در ۴۲۳ در بغداد بوده است (همان، ج ۱، مقدمه بشار عواد معروف، ص ۲۷).

به نظر مى رسد خطیب بغدادى در اصفهان بیشترِ احادیث ابونُعیم اصفهانى را به طریق سماع یا اجازه از او اخذ کرده باشد (همانجا). او در اصفهان به جز ابونعیم از مشایخ دیگرى همچون ابوالحسن علىبن یحیىبن جعفربن عبدکویه، حسین بن ابراهیم بن محمد جمّال و محمدبن عبداللّه بن شهریار سماع حدیث کرد (ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ص ۲۷۲ـ۲۷۳، براى تفصیل بیشتر رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۱۷، فهرست مشایخ، ص ۱۸۷ـ۳۲۹). سفر اصفهان، واپسین سفر علمى خطیب براى کسب حدیث با علوّ اِسناد بود و براى او دستاورد علمى عمدهاى داشت (خطیب بغدادى، ج ۱، همان مقدمه، ص ۲۸).

ظاهراً خطیب میان سالهاى ۴۲۳ تا ۴۴۰ در بغداد مستقر بوده است. از این دوره زندگى وى اطلاعات چندانى در دست نیست (عمرى، ص ۴۲)، جز اینکه در ۴۲۳ هنگام عبور اسماعیلبن احمد حیرى از بغداد، صحیح بخارى را در سه مجلس نزد وى قرائت کرد (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۷، ص ۳۱۸ـ۳۱۹)، همچنین در این دوره بود که تصنیف تاریخ بغداد (تاریخ مدینهالسلام) را آغاز کرد (همان، ج ۱، مقدمه بشار عواد معروف، ص ۲۹).

در ۴۴۵ خطیب عازم حج شد و به قصد استفاده از مشایخ شام، سفر خود را از دمشق آغاز کرد (رجوع کنید به همان مقدمه، ص ۲۹؛ نیز رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۱۱، ص ۳۷۵)، اما به سبب نزدیک بودن موسم حج مدت زیادى در دمشق نماند و عازم مکه شد (همان، ج ۱، مقدمه بشار عواد معروف، ص ۲۹).

در حج با برخى مشایخ آنجا همچون ابوعبداللّه محمدبن سلامهبن جعفر قُضاعى* مصرى (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۲۹۳)، ابوالقاسم عبدالعزیزبن بُنداربن على شیرازى و محمدبن احمد اردستانى (رجوع کنید به همان، ج ۱۶، ص ۳۲۵، ۵۶۶) دیدار کرد و نیز صحیح بخارى را بر کریمه، دختر احمد مروزیه، قرائت نمود (ابنجوزى، ج ۱۶، ص ۱۲۹). او پس از اقامت کوتاهى در مکه به شام بازگشت (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۷، ص ۱۱۵) و در جمادى الاولى ۴۴۶ به دمشق رسید (رجوع کنید به همان، ج ۱۱، ص ۱۰۷ـ۱۰۸) و مهمترین شهرهاى منطقه شام از جمله صور را دید (رجوع کنید به همان، ج ۱۲، ص ۲۹۷). سپس اندکى بعد به بغداد بازگشت، چنانکه در دوم محرّم ۴۴۷ در بغداد بر جنازه شیخ خود على بن محسِّن تنوخى (رجوع کنید به تنوخى*، خاندان) نماز خواند (همان، ج ۱، مقدمه بشار عواد معروف، ص ۳۱؛ نیز رجوع کنید به همان، ج ۱۳، ص ۶۰۵).

دوران زندگانى خطیب مقارن با خلافت دو خلیفه عباسى، القادرباللّه (حک : ۳۸۱ـ۴۲۲) و القائم بامراللّه (حک : ۴۲۲ـ۴۶۷)، بود که درواقع حکومت صورى و ظاهرى داشتند و قدرت واقعى در دست آلبویه و سپس سلجوقیان بود (طحان، ص۲۰ـ۲۴). خطیب بغدادى در دوران اقامت در بغداد با ابن مَسلَمه، وزیر القائم بامراللّه، مناسبات استوارى برقرار کرده بود و ابن مسلمه نیز قدردانِ شأن و منزلت علمى وى بود، چنان که در بسیارى از امور به او رجوع مى کرد و حتى مقرر کرده بود که قُصّاص و وُعاظ پیش از بیان هر حدیثى آن را بر خطیب عرضه کنند و نظر او را درباره آن جویا شوند (رجوع کنید به ابنجوزى، ج ۱۶، ص ۱۲۹؛ یاقوت حموى، ج ۱، ص ۳۸۶)، یک بار هم ابن مسلمه نامهاى را به خطیب احاله کرد که یهودیان آن را به پیامبراکرم صلى اللّه علیه وآله وسلم نسبت داده بودند، نامه متضمن برداشته شدن جِزیه از اهل خیبر بود و او ساختگى و جعلى بودنِ آن را به اثبات رساند (ابن جوزى، همانجا).

خطیب بغدادى (ج ۱۳، ص ۳۲۶ـ۳۲۸) زندگى نامه ابن مسلمه را به عنوان کسى که از او حدیث نقل کرده، آورده و به وثاقت و حسن اعتقاد و فراوانى خرد او تصریح کرده است. ابن مسلمه در هنگام اشغال بغداد به دست بساسیرى* کشته شد (رجوع کنید به همان، ج ۱۳، ص ۳۲۷). خطیب در این اوضاع، هم به سبب از دست دادن حامى خود و نیز رفتار دشمنانه حنبلیان متعصب با وى، به علت تغییر مذهب از حنبلى به شافعى (رجوع کنید به همان، ج ۱، مقدمه بشار عواد معروف، ص ۳۳؛ ابن جوزى، ج ۱۶، ص ۱۲۲؛ صفدى، ج ۷، ص ۱۲۸) پنهان شد (ابن جوزى، ج ۱۶، ص ۱۲۹).

او با وجود از میان رفتن بساسیرى و آرام گرفتن اوضاع و احوال بغداد تصمیم گرفت به دمشق برود و در آنجا حلقه درس حدیث خود را تشکیل دهد (خطیب بغدادى، ج ۱، همان مقدمه، همانجا)، از همینرو در نیمه صفر ۴۵۱ از بغداد خارج شد (همان، ج ۱۱، ص ۵۱) و در جمادى الاولى همان سال در دمشق بود (رجوع کنید به همان، ج ۴، ص ۱۷۹).

خطیب در این سالها در مسجدجامع دمشق به روایت احادیث و کتابهاى خود و دیگر کتابهایى که به همراه خود آورده بود پرداخت. به نوشته خطیب تبریزى که در این ایام در درس او حاضر مىشد، او داراى حلقه بزرگى از شاگردان بوده است (رجوع کنید به یاقوت حموى، ج ۱، ص ۳۹۲).

خطیب مدت زیادى در دمشق که در این ایام تحت سیطره فاطمیان اداره مى شد به تدریس ادامه داد، هرچند این کار مطلوب آنان نبود (خطیب بغدادى، ج ۱، همان مقدمه، ص ۳۴). سرانجام شخصى به نام حسینبن على دمشقى، مشهور به دَمَنشى، وى را نزد امیرالجیوش، والى دمشق، متهم به ناصبى بودن و روایت فضائل صحابه و بنىعباس کرد (ذهبى، ۱۴۲۴، ج۱۰، ص ۷۰۴).

اگر دوست خطیب، شریف ابوالقاسم على بن ابراهیم علوى از او حمایت نکرده بود بیم کشته شدن وى مى رفت (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۱، همان مقدمه، ص ۳۴ـ۳۵؛ یاقوت حموى، ج ۱، ص ۳۹۳)، از اینرو والى دمشق به تبعید وى از دمشق بسنده کرد (یاقوت حموى، همانجا).

البته براى سعایت دَمَنشى از خطیب دلایل دیگرى نیز ذکر شده است (رجوع کنید به همانجا؛ اسنوى، ج ۱، ص ۹۹). در هر حال وى در ۱۸ صفر ۴۵۹ دمشق را به مقصد صور ترک کرد (خطیب بغدادى، ج ۱، همان مقدمه، ص ۳۵، نیز رجوع کنید به پانویس ۲ که در آن عواد معروف قول یاقوت و ذهبى را مبنى بر خروج خطیب از دمشق در ۴۵۷ رد کرده است).

خطیب در صور به عِزالدوله پیوست و از حمایت وى برخوردار شد (ابننقطه، ص ۱۵۴)، از آنجا گهگاه براى زیارت به قدس مىرفت و باز به صور برمىگشت (یاقوت حموى، ج ۱، ص ۳۸۴). در سال ۴۶۲ خطیب تصمیم گرفت به بغداد برگردد (ابنجوزى، ج ۱۶، ص۱۳۰؛ یاقوت حموى، همانجا). در این سفر عبدالمُحسنبن محمد شیحى او را همراهى مى کرد (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۸، ص ۲۷۹؛ خطیب بغدادى، ج ۱، همان مقدمه، ص ۳۵).

آن دو نخست عازم طرابلس شدند، سپس به حلب رفتند و در این دو شهر اندکى توقف کردند و آنگاه به بغداد وارد شدند (یاقوت حموى، همانجا). خطیب در حُجرهاى در دربالسلسله در کنار مدرسه نظامیه ساکن شد (ابنجوزى، ج ۱۶، ص ۱۳۴) و باقى عمر خود را به روایت تاریخ بغداد براى شاگردان و طلاب حدیث پرداخت (رجوع کنید به یاقوت حموى، ج ۱، ص ۳۸۴؛ ابننقطه، ص ۱۵۵).

از خطیب بغدادى فرزندى باقى نماند، هر چند ازدواج کرده و صاحب فرزند شده بود (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۸، ص ۲۸۵؛ همو، ۱۴۲۴، ج ۱۱، ص ۱۲۶). گویا خواهر و برادر و خویشاوند نزدیک دیگرى نیز نداشته است، زیرا از خلیفه القائم بامراللّه اجازه خواست که اموالش را در حیات خود میان کسانى که مى خواهد تقسیم کند (خطیب بغدادى، ج ۱، همان مقدمه، ص ۳۶؛ نیز رجوع کنید به ابنجوزى، همانجا).

رحلت

در نیمه رمضان ۴۶۳ خطیب بیمار شد و از آغاز ذیحجه حالش رو به وخامت گذاشت. در این حال ابن خیرون، شاگرد و دوستش، را وصى خود کرد و کتابهایش را به او سپرد و وصیت کرد تا اموالش را میان اهل علم و حدیث توزیع کند (رجوع کنید به ابنعساکر، ۱۴۰۴، ص ۲۶۹؛ یاقوت حموى، ج ۱، ص ۳۹۶). وى در ذیحجه ۴۶۳ وفات کرد و در باب حرب در کنار بشرحافى* به خاک سپرده شد (ابن عساکر؛ ابنجوزى، همانجاها؛ ابننقطه، ص ۱۵۴).

خطیب به لحاظ عقیده کلامى، متمایل به مذهب ابوالحسن اشعرى* بود (رجوع کنید به ابنعساکر، ۱۴۰۴، ص ۲۷۱؛ یاقوت حموى، ج ۱، ص ۳۸۵؛ صفدى، ج ۷، ص ۱۳۰). ذهبى (۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۸، ص ۲۸۴) نیز نمونهاى از عقاید وى را در باب چگونگى صفات الهى مبتنى بر مذهب اشعرى نقل کرده است. از حیث مذهب فقهى، وى در دورهاى از زندگانى خود بر مذهب حنبلى بود، اما سپس به دلیل آزارى که از حنبلیان به اتهام متمایل شدن به اهل بدعت متحمل گردید به مذهب شافعى گروید (ابنجوزى، ج ۱۶، ص ۱۳۲). آنچه حنبلى بودن وى را در قسمتى از عمرش تأیید مىکند این است که در ۴۲۸ حنبلیان را در نماز بر جنازه یکى از فقیهان بزرگشان، یعنى ابوعلى هاشمى، امامت کرده است.

در حالى که در ۴۳۴ بر جنازه عمربن ابراهیم زُهْرى، فقیه بزرگ شافعى، به امامت نماز خوانده است. بنابراین به نظر مىرسد تحول مذهبى وى میان سالهاى ۴۲۸ تا ۴۳۴ اتفاق افتاده باشد (عمرى، ص ۴۸). خطیب همچون بسیارى از علماى اهل سنّت، احادیث و مطالبى در فضائل اهل بیت علیهمالسلام نقل کرده است (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۴۵۸ـ ۴۷۵)، با این حال وى نسبت به برخى از بزرگان شیعه مانند شیخ مفید اظهار خصومت نموده است (براى نمونه رجوع کنید به همان، ج ۴، ص ۳۷۴ـ۳۷۵؛ نیز رجوع کنید به شوشترى، ج ۹، ص ۵۵۵).

خطیب بغدادى را به داشتن هیبت و وقار (رجوع کنید به یاقوت حموى، ج ۱، ص ۳۹۱)، فصاحت (ابنجوزى، ج ۱۶، ص ۱۳۱)، حُسنِ قرائت (همانجا)، خط خوش (یاقوت حموى، همانجا؛ ذهبى، ۱۴۲۴، ج۱۰، ص ۱۸۵) و فتوت (رجوع کنید به یاقوت حموى، ج ۱، ص ۳۹۲) ستوده اند. خطیب همچنین اهل ادب بود و شعر نیکو مى سرود (ابنجوزى، همانجا) و پارهاى از اشعار وى در منابع نقل شده است (رجوع کنید به ابن عساکر، ۱۴۱۵ـ ۱۴۲۱، ج ۵، ص ۳۷؛ ابنجوزى، ج ۱۶، ص ۱۳۱؛ صفدى، ج ۷، ص ۱۳۱ـ۱۳۲)، از او دو کتاب ادبى به نامهاى کتاب التطفیل (نجف ۱۳۸۶) و البُخلاء (بغداد ۱۳۸۴) نیز باقى مانده است.

بیشتر کسانى که شرححال خطیب را نوشته اند بر منزلت والاى علمى وى به ویژه در قلمرو حدیث تأکید کردهاند. برقانى، از نخستین مشایخ حدیثى وى، در نامهاى که به ابونُعَیم اصفهانى نوشته و خطیب بغدادى جوان را به او معرفى کرده بر فهم درست و دانش فراوان وى در علم حدیث تأکید کرده است (رجوع کنید به یاقوت حموى، ج ۱، ص ۳۹۵). سمعانى (ج ۲، ص ۳۸۴) او را پیشوا و حافظ بلامنازع عصر خود دانسته است. ابواسحاق شیرازى، خطیب بغدادى را در معرفت و حفظ حدیث همتراز دارقُطنى و همتایان او دانسته (رجوع کنید به ابنعساکر، ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱، ج ۵، ص ۳۶) و ابن نقطه (همانجا) محدّثان متأخر را ریزه خوار وى تلقى کرده است.

از حیث حفظ احادیث از او با عناوینى همچون «خاتمهُ الحفاظ» و «اَحْفَظُ اهل عصره» (ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۸، ص۲۷۰ـ۲۷۱) و در ردیف حافظان بزرگ قدیم مانند یحیىبن مَعین* و علىبن مَدینى* و ابن ابىخیثمه* (رجوع کنید به یاقوت حموى، ج ۱، ص ۳۹۱) یاد شده است. ابن ماکولا که خود صاحب نظر در حدیث و رجال است، در تهذیب مستمر الاوهام على ذوى المعرفه و اولى الافهام (ص ۵۷)، خطیب را پس از دارقطنى*، در میان محدّثان بغداد مهمترین فرد و جانشین وى دانسته است.

تبحر و وسعت اطلاع وى در حوزه حدیث، رجال و علوم وابسته به آنها به اندازهاى بود که ابنجوزى، از جمله منتقدان او (رجوع کنید به ادامه مقاله)، معتقد بود که علم حدیث به وى ختم شده است (رجوع کنید به ج ۱۶، ص ۱۳۰). سُبْکى (ج ۴، ص۳۰) وى را از فقهاى بزرگ شمرده، اما بشار عواد معروف در مقدمه خود بر تاریخ مدینهالسلام (ج ۱، ص ۴۶) بر آن است که وى هیچگاه به عنوان فقیه شهرت نیافت و در هیچ مکانى فقه تدریس نکرد.

در کنار آنچه در باب منزلت والاى علمى وى گفته شده است، در شرح حال او خرده گیریهاى اخلاقى و علمى نیز در حق وى دیده مى شود، از جمله آنکه بنابر گزارشى خطیب اهل بادهگُسارى بوده است (رجوع کنید به یاقوت حموى، ج ۱، ص۳۹۰ـ۳۹۱). ابنجوزى (رجوع کنید به ج ۱۶، ص ۱۳۳) خطیب بغدادى را داراى دو عیب عمده اخلاقى و روششناختى دانسته است: یکى تعصب در مخالفت با احمدبن حنبل و حنبلیان و دیگرى جرح و تعدیل راویان به شیوه عوام محدّثان.

ابن جوزى سه کتاب در رد خطیب بغدادى نوشته است:

السهمُ المصیبُ فى الردِّ على الخطیب؛

التحقیق فى احادیثِ التعلیق؛

و الانتصارُ لِشَیخالسُنهِ ابى عبداللّه محمدِبن نقطهالحنبلى (طحان، ص ۱۰۵).

همچنین خطیب متهم شدهاست که در شرححال ابوحنیفه در تاریخ مدینهالسلام (ج ۱۵، ص ۴۴۴ـ۵۸۴) تمامى مطالبى را که در مذمت وى گفته شده آورده و آنها را بر مناقب و فضائل او ترجیح داده است (رجوع کنید به طحان، ص ۱۰۶). درخور ذکر است که تا حدود دویست سال پس از مرگ خطیب هیچیک از حنفیان به نقد نوشته وى نپرداختهاند (رجوع کنید به همانجا) تا آنکه سرانجام عیسىبن ابىبکر ایوبى (متوفى ۶۲۳) در کتابى با عنوان الردُّ على ابىبکرِ الخطیبالبغدادى (بیروت، دارالکتب العلمیه، بى تا.) به یکایک ایرادات خطیب پاسخ گفت. به نظر طحّان (ص ۱۰۷) برخى از این ایرادات برساخته دیگران بوده که از زبان خطیب نقل شدهاست و اختلاف نسخ تاریخ مدینهالسلام هم همین معنى را مىرساند و از همین روست که حنفیان پیش از عیسى بن ابى بکر ایوبى متعرض خطیب نشده اند.

از محققان معاصر هم محمدبن زاهد کوثرى در کتاب تأنیبالخطیب على ما ساقهُ فى ترجمه ابىحنیفه من الاکاذیب (بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱) به نقد نوشته خطیب درباره ابوحنیفه پرداخته و بعدها عبدالرحمانبن یحیى معلمى یمانى (متوفى ۱۳۸۶) در کتاب التنکیلُ لِماوَرَدَ فى تأنیب الکوثرىِّ من الاباطیل به دفاع از خطیب و نقد کوثرى پرداخته که کوثرى پس از انتشار این کتاب متقابلا آن را نقد کرده است. نقد او با عنوان الترحیبُ بِنقدِ التأنیب به ضمیمه کتاب خود کوثرى (ص ۲۹۱ـ۳۳۶) منتشر شده است.

پیش از این به نام پارهاى از مشایخ خطیب بغدادى اشاره شد (درباره اسامى مجموع مشایخ خطیب رجوع کنید به ج ۱۷، فهرست مشایخ، ص ۱۸۷ـ۳۲۹)، اما درباره شاگردان و راویان خطیب باید گفت که به سبب از میان رفتن بسیارى از منابع قرون اولیه، خاصه در شرق جهان اسلام، و نیز اینکه در منابع موجود توجه به علوّ اسناد بوده و از همینرو فقط به نام افراد شاخص اشاره شده، امکان آگاهى از اسامى همه شاگردان و راویان خطیب وجود ندارد (رجوع کنید به همان، ج ۱، مقدمه بشار عواد معروف، ص ۵۳).

بشار عواد معروف (رجوع کنید به همان مقدمه، ص ۵۴ـ۶۹) نامهاى مشهورترین راویان و شاگردان خطیب را ذکر کرده است از جمله: ابن البصرى (متوفى ۴۶۲)،

ابومحمد عبدالعزیزبن احمد کتّانى (متوفى ۴۶۶)،

ابن طُنَیز (متوفى ۴۷۴)، ابنماکولا (متوفى ۴۸۰)،

ابوالفضل طاهربن برکات معروف به خشوعى (متوفى ۴۸۲) و ابوعبداللّه محمدبن ابىنصر اَزْدى حُمیدى (متوفى ۴۸۸).

خطیب بغدادى از زمره نویسندگان کثیرالتألیفى است که بسیارى از آثار او بر جاى مانده و تعداد درخور توجهى از آنها هم به چاپ رسیده است. پیش از بحث در باب تعداد آثار وى و معرفى آنها باید به بیان شبه هاى بپردازیم که از قدیم درباره اصالت آثار وى مطرح شده است. از قول ابن الطیورى (متوفى ۵۰۰) نقل کرده اند که بیشتر کتابهاى خطیب مأخوذ از کتابهاى دوستش، محمدبن على صورى (براى شرح حال وى رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۴، ص ۱۷۲ـ۱۷۳) است (رجوع کنید به ابنجوزى، ج ۱۶، ص ۱۳۱؛ یاقوت حموى، ج ۱، ص ۳۸۷).

در میان قدما، شمس الدین ذهبى در سِیَراعلام النبلاء (رجوع کنید به ج ۱۸، ص ۲۸۳) پس از نقل این شبهه یادآور شده است که خطیب به صورى نیازى نداشت زیرا از حیث میزانِ سفر، حدیث و شناخت آن بسى بر او برترى داشت. در میان محققان معاصر هم اکرم ضیاءعُمَرى در کتاب مواردالخطیب (ص ۵۶) سخن طیورى را افترا دانسته و خاطرنشان کرده است که مُعظم تألیفات خطیب بغدادى پیش از رفتن وى به شام پایان پذیرفته بود.

بشار عواد معروف (خطیب بغدادى، ج ۱، همان مقدمه، ص ۴۴ـ۴۵) در رد این ادعا گفته است که صورى در ۴۱۸ به بغداد آمده و تا ۴۴۱ که درگذشت، در همانجا بوده است. بنابراین اگر تألیفى داشته باید در همین مدت فراهم شده باشد و در این صورت چه کسى کتابهاى وى را به صور برده است؟ این بر فرض آن است که خطیب در اقامت خود در شام، در مسیر سفر حج در ۴۴۵ و بازگشت از آن به آنها دست یافته باشد، در حالى که اقامت او در شام کوتاه مدت بوده است و اگر منظور هنگام اقامت وى در صور در ۴۵۷ یا به وقت اقامت او در شام از ۴۵۱ به بعد باشد، نیز این ادعا مردود است، زیرا به گفته محمدبن احمدبن محمد مالکى اندلسى که فهرستى از آثار خطیب فراهم آورده بوده (رجوع کنید به همان مقدمه، ص ۴۱)، خطیب در بغداد تألیفاتى داشته که آنها را با خود به شام برده است.

همچنین خطیب در توثیق نصوصى که نقل مى کند اَسناد متصل به شیوخ خود و نیز اَسناد متصل به صاحب نص را ذکر مىکند. بنابراین فرض، وى در نقل نصوصى که در کتابهاى صورى آمده مىبایست اَسناد آنها را تغییر داده باشد و این چیزى است که حتى دشمنان و حاسدان او نیز نگفته اند. نکته دیگر اینکه صورى با آنکه شصت سال عمر کرده چون اهل تألیف نبوده و بیشتر اهل روایت بوده، کتابى از وى بر جاى نمانده است.

در باب تعداد آثار خطیب بغدادى ارقام مختلفى در منابع ذکر شده است، ارقامى نظیر ۵۵ (ابن عساکر، ۱۴۰۴، ص۲۷۰)، بیش از ۶۰ (سبکى، ج ۴، ص ۳۱) و نزدیک به ۱۰۰ (سمعانى، ج ۲، ص ۳۸۴؛ ابن خلّکان، ج ۱، ص ۹۲). محققان معاصر نیز در باب شمار آثار خطیب به بحث و جستجو و اظهارنظر پرداخته اند. بشار عواد معروف رقم شصتواندى را، که گفته ابننجار است (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۲۴، ج۱۰، ص ۱۸۲) به صحت نزدیکتر دانسته و براى نظر خود دلایلى ذکر کرده است (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۱، همان مقدمه، ص ۴۲).

آثار

عمرى مجموعه آثار خطیب را در ده بخش موضوعى معرفى کرده است:

۱) حدیث:

الامالى،

کتاب فیه حدیث «الامامُ ضامِنٌ و المؤذن مؤتمَنٌ»،

کتاب فیه حدیث «نضّراللّه امْرءاً سَمِع منّا حدیثاً»،

طریق حدیث قبض العلم، «طلب العلم فریضه على کل مسلم»،

مسند ابى بکر الصدیق،

مسند صفوان بن عسّال.

تخریج احادیث:

کتاب اطراف الموطأ، جزء فیه احادیث مالک بن انس عوالى،

امالى الجوهرى،

فوائد ابى القاسم النرسى،

الفوائدالمنتخبه الصحاح و

الغرائب از ابوالقاسم مهروانى.

۲) مصطلح الحدیث:

الکفایه فى علم الروایه (بیروت ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶).

۳) آداب محدّثان:

اقتضاءُ العلمِ العملَ (بیروت ۱۴۰۴/ ۱۹۸۴) در باب ضرورت قرین بودن علم و عمل،

شرف اصحاب الحدیث (آنکارا ۱۹۷۱)،

نصیحه اهل الحدیث (در ضمن مجموعه رسائل فى علومالحدیث، مدینه ۱۳۸۹/۱۹۶۹)،

الرحله فى طلب الحدیث (بیروت ۱۳۹۵/۱۹۷۵)،

تقیید العلم (دمشق ۱۹۴۹)،

الجامع لاخلاق الراوى و

آداب السامع (بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۱).

۴) علم رجال حدیث:

الاسماءالمبهمه فى الأنباء المحکمه (قاهره ۱۴۱۷/۱۹۹۷)،

تلخیص المتشابه فى الرسم و حمایه ما اشکل منه عن بوادرالتصحیف و الوهم (دمشق ۱۹۸۵)،

تالى التلخیص (ریاض ۱۴۱۷/۱۹۹۷) به عنوان مستدرک کتاب پیشین،

غُنیه الملتمس فى ایضاح الملتبس (ریاض ۲۰۰۱)،

السابق واللاحق فى تباعد مابین وفاه الراویین عن شیخ واحد (ریاض ۱۴۰۲/۱۹۸۲) در باب کسانى که دو راوى از آنها روایت کرده اند و زمان وفات آنها تفاوت زیادى باهم دارد. این کتاب براساس حروف الفبا تنظیم شده و شاید تنها نمونه در نوع خود باشد، کتاب موضّح اوهامالجمع و التفریق (بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷).

۵) تاریخ:

تاریخ مدینه السلام یا تاریخ بغداد*،

مناقب الشافعى، مناقب احمدبن حنبل.

۶) عقاید:

مسأله الکلام فى الصفات، القول فى علم النجوم.

۷) اصول فقه:

الفقیه و المتفقّه (عربستان ۱۴۱۷/۱۹۹۶).

۸) فقه:

نهج الصواب فى ان التسمیه آیه من فاتحه الکتاب،

ابطال النکاح بغیر ولى،

اذا اُقیمت الصلاه فلاصلاه الا المکتوبه،

الجهر ببسم اللّه الرحمن الرحیم فى الصلاه،

الحیل،

ذکر صلاهالتسبیح و

الاحادیث التى رویت عنالنبى صلى اللّه علیه وسلم فیها و اختلاف الفاظ الناقلین.

۹) زهدیات:

المنتخب من کتاب الزهد و الرقائق (بیروت ۱۴۲۰/ ۲۰۰۰).

۱۰) ادبیات:

البُخلاء (بغداد ۱۳۸۴/۱۹۶۴)،

التطفیل و

حکایات الطفیلیین (نجف ۱۳۸۶) (براى اطلاع بیشتر از آثار چاپى و منتشر نشده و محل نگهدارى آنها رجوع کنید به عمرى، ص ۵۶ـ۸۴).



منابع :

(۱) ابنجوزى، المنتظم فى تاریخ الملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۲) ابنخلّکان؛
(۳) ابنعساکر، تاریخ مدینه دمشق، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۱؛
(۴) همو، تبیین کذبالمفترى فیما نسب الى الامام ابى الحسن الاشعرى، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۵) ابن ماکولا، تهذیب مستمرالاوهام على ذوى المعرفه و اولى الافهام، چاپ کسروى حسن، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۶) ابن نقطه، التقییدلمعرفه رواهالسنن و المسانید، چاپ کمال یوسف حوت، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۷) عبدالرحیم بن حسن اسنوى، طبقات الشافعیه، چاپ کمال یوسف حوت، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۸) خطیب بغدادى؛
(۹) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۱۰) همو، سیر اعلام النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/۱۹۸۱ـ۱۹۸۸؛
(۱۱) عبدالوهاببن على سبکى، طبقاتالشافعیه الکبرى، چاپ عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحى، جیزه، مصر ۱۴۱۳/۱۹۹۲؛
(۱۲) سمعانى؛
(۱۳) شوشترى؛
(۱۴) صفدى؛
(۱۵) محمود طحان، الحافظالخطیبالبغدادى و اثره فى علومالحدیث، ]ریاض [۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۱۶) اکرم عمرى، مواردالخطیب البغدادى فى تاریخ بغداد، ریاض ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
(۱۷) یاقوت حموى، معجم الادباء، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۹۳٫

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۶ 

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *