علما-بعلمای قرن چهاردهم(معاصر شمسی)

زندگینامه آیت الله سیدعبدالله بهبهانی(متوقی۱۳۲۸ه ق)

Untitled15 زندگینامه آیت الله سیدعبدالله بهبهانی(متوقی۱۳۲۸ه ق)

 او فرزند سیداسماعیل بن سید نصرالله بلادی بود. جد اعلای سید اسماعیل ، سید عبدالله بلادی * غُریفی ، از مشاهیر علمای عصر خویش و از جمله مجتهدان امامیه ، در روستای غُریفه بحرین زندگی می کرد و اعقابش به آل بلادی و آل غُریفی مشهورند. سیدعبدالله بعدها به نجف مهاجرت کرد و فرزندان و نواده هایش در عراق و ایران از جمله شهر بهبهان پراکنده شدند (آقابزرگ طهرانی ، ج ۱، قسم ۳، ص ۱۱۹۳؛ انصاری ، ص ۲۲۷ـ۲۲۸).

سیداسماعیل به قولی در ۱۲۲۹ در بهبهان به دنیا آمد و پس از طی دروس مقدماتی در زادگاهش به نجف رفت و نزد علمای نامدار آنجا مدارج عالی علمی را طی کرد و بعد از بازگشت از نجف ، به تصدی مناصب دینی در بهبهان پرداخت ، اما مدتی بعد در ۱۲۸۷ به عتبات مهاجرت کرد (حبیب آبادی ، ج ۳، ص ۸۶۴؛ انصاری ، همانجا). انگیزه و سبب این مهاجرت دقیقاً دانسته نیست ، اما برخی قرائن از موقعیت اجتماعی سید و وجود برخی مخالفان و مخالفتها نسبت به او حکایت دارد (رجوع کنید به انصاری ، ص ۱۹۳ـ۱۹۴؛ صفائی ، ده نفر پیشتاز ، ص ۱۰۶).

سید اسماعیل در نجف چندان درنگ نکرد و در همان سال به تهران آمد و تا آخر عمر در این شهر با عزت و شوکت کامل زیست . اعتمادالسلطنه (۱۳۶۳ ش ، ص ۱۹۰) او را از مجتهدان دارالخلافه خوانده که مقبولیت عامه داشت و رساله اش چاپ شده بوده است (نیز رجوع کنید به حبیب آبادی ، همانجا). وفات سیداسماعیل در ۱۲۹۵ روی داد ودر تشییع وی «از مسلم و مُعاهد و ذمّی ازدحام عظیمی روی داد» (اعتمادالسلطنه ، همانجا). سیداسماعیل با دربار ناصرالدین شاه قاجار مناسبات نزدیکی داشت و حتی برخی گفته اند که شاه در سفر خود به عتبات ، او را به تهران دعوت کرد (صفائی ، ده نفر پیشتاز ، همانجا).

سیدعبدالله بهبهانی در نجف متولد شد، اما درباره تاریخ تولد او نظر واحدی وجود ندارد. برخی تاریخ تولد او را ۱۲۵۶ یا ۱۲۵۷ (آقابزرگ طهرانی ، ج ۱، قسم ۳، ص ۱۱۹۴؛ حبیب آبادی ، ج ۵، ص ۱۶۸۴)، برخی ۱۲۶۲ (بامداد، ج ۲، ص ۲۸۴؛ واعظ خیابانی ، ص ۳۴۶) و بعضی حدود ۱۲۶۰ دانسته اند (صفائی ، رهبران مشروطه ، ج ۱، ص ۱۷۳).

سیدعبدالله در نجف پس از گذراندن دوره مقدمات به حوزه درس استادان نامداری ، چون سیدحسین کوه کمری و شیخ راضی نجفی و بویژه میرزامحمدحسن شیرازی ، راه یافت (آقابزرگ طهرانی ؛ واعظ خیابانی ، همانجاها؛ یغمایی ، ص ۸۶). سیدعبدالله پس از تکمیل تحصیلات خود به ایران آمد و بعد از درگذشت پدرش جانشین و وارث مناصب دینی و نفوذ وی شد (اعتمادالسلطنه ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۲۴۵ـ۲۴۶).

سیدعبدالله بهبهانی به نظر برخی ، با اینکه سیدعبدالله همردیف علمای بزرگ تهران نبود، مناسبات نزدیک او با اولیای دولت سبب ورود وی به امور سیاسی شد و در ردیف علمای طراز اول تهران قرار گرفت (اصفهانی کربلایی ، ص ۱۳۴). در مقابل ، برخی نیز بر مراتب علمی او، از جمله تألیف ۲۵ رساله فقهی ، تأکید ورزیده اند (آقابزرگ طهرانی ؛ حبیب آبادی ؛ واعظ خیابانی ، همانجاها).

بنابر گزارشهای تاریخی ، که تقریباً نسبت به اصل آنها اتفاق نظر وجود دارد، بهبهانی تنها روحانی نامدار تهران بود که در واقعه «تحریم تنباکو» با سایر علما همراهی کامل نداشت . به نوشته مورخان هم عصر بهبهانی ، در نخستین مجلس مذاکره علمای تهران با نمایندگان دولت ، بهبهانی نیز به نمایندگی از ملت حضور داشت . در این مجلس مقرر شد که امین السلطان به وکالت از علما برای فسخ قرارداد اقدام کند (اصفهانی کربلایی ، ص ۱۳۷). در مجلس دوم که چند روز بعد در منزل نایب السلطنه کامران میرزا تشکیل شد، برخی از علما ـ به تعبیر اعتمادالسلطنه : علمای نمره دوم و سوم ـ از جمله بهبهانی حضور داشتند که چون اقدامات دولت از نظر آنان کافی نبود، در این مجلس توافقی حاصل نشد. مرحله جدی مبارزه علما و مردم با دولت ، در پی حکم غیررسمی تبعید میرزای آشتیانی آغاز شد (اعتمادالسلطنه ، ۱۳۵۰ش ، ص ۷۸۱، ۷۸۵ـ۷۸۶). اعتمادالسلطنه (۱۳۵۰ش ، ص ۷۸۱) تصریح می کند که علما در مجلس دوم قلیان نکشیده بودند «بلکه اجازه هم ندادند که ( قلیان را ) وارد کنند». با اینهمه ، به نوشته اصفهانی کربلایی (ص ۱۳۸ـ۱۳۹)، بهبهانی در این مجلس در جلب موافقت علما و دفاع از مقامات دولت کوشید که با اعتراض یکی از علما روبرو شد (نیز رجوع کنید به عباس میرزاقاجار، ص ۱۸۵). برخی به او نسبت داده اند که حتی در هنگام تحریم تنباکو، قلیان نیز کشیده بود؛ از جمله اعتمادالسلطنه (۱۳۵۰ ش ، ص ۷۸۴) از وزیر مختار انگلیس نقل می کند که بهبهانی در حضور او قلیان می کشیده و حکم میرزای شیرازی را ساختگی می دانسته است (برای موارد دیگر رجوع کنید به تقی زاده ، ص ۳۲۱ـ۳۲۲؛ امین الدوله ، ص ۱۵۵؛ بامداد، ج ۲، ص ۲۸۵). از تعبیر ناظم الاسلام کرمانی (بخش ۱، مقدمه ، ص ۱۴) نیز برمی آید که گویا بهبهانی نسبت به اصل حکم شبهه داشته است .

انگیزه بهبهانی را در این امر غالباً وفاداری او به میرزاعلی اصغر امین السلطان ، که امتیاز توتون و تنباکو زیر نظر او به انگلیسیها اعطا شده بود، دانسته اند. بویژه که پس از نافرجام ماندن تلاشهای دولت ، زمانی که ارنستین مدیر کمپانی رژی ، از امین السلطان خواست که یا علما را متقاعد سازد و یا زیانهای کمپانی را جبران کند، امین السلطان از بهبهانی خواست که با ارنستین ملاقات کند و به او وعده دهد که امین السلطان رضایت علما را جلب خواهد کرد (تیموری ، ص ۱۴۹؛ نیز رجوع کنید به ناظم الاسلام کرمانی ، بخش ۱، مقدمه ، ص ۴۴). برخی نیز ادعا کرده اند که بهبهانی از کمپانی یا انگلیسیها رشوه گرفته بوده است (عباس میرزاقاجار، همانجا؛ کدی ، ص ۱۰۲ـ۱۰۳). در هر صورت ، این رفتار بهبهانی با انتقاد بسیار مواجه شده است و حتی شیخ حسن اصفهانی کربلایی (همانجا) به رغم بیطرفی در گزارش تحریم تنباکو، از موضع بهبهانی تلویحاً انتقاد کرده است .



منابع :
(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، طبقات اعلام الشیعه ، جزء ۱: نقباء البشر فی القرن الرابع عشر ، مشهد ۱۴۰۴؛
(۲) حسن بن علی اصفهانی کربلایی ، تاریخ دخانیه ، یا، تاریخ وقایع تحریم تنباکو ، چاپ رسول جعفریان ، قم ۱۳۷۷ ش ؛
(۳) محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه ، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه ، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۵۰ ش ؛
(۴) همو، المآثر و الا´ثار ، در چهل سال تاریخ ایران ، چاپ ایرج افشار، ج ۱، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۵) علی بن محمد امین الدوله ، خاطرات سیاسی میرزاعلی خان امین الدوله ، چاپ حافظ فرمانفرمائیان ، ( تهران ) ۱۳۴۱ ش ؛
(۶) مرتضی بن محمدامین انصاری ، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری قدس سره ، قم ۱۳۷۳ ش ؛
(۷) مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۸) حسن تقی زاده ، زندگی طوفانی : خاطرات سیدحسن تقی زاده ، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۷۲ ش ؛
(۹) ابراهیم تیموری ، تحریم تنباکو: اولین مقاومت منفی در ایران ، تهران ۱۳۶۱ ش ؛
(۱۰) محمدعلی حبیب آبادی ، مکارم الا´ثار در احوال رجال دو قرن ۱۳ و ۱۴ هجری ، اصفهان ، ج ۳، ۱۳۵۱ ش ، ج ۵، ۱۳۵۵ ش ؛
(۱۱) ابراهیم صفائی ، ده نفر پیشتاز ، ( بی جا، بی تا. ) ؛
(۱۲) همو، رهبران مشروطه ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۱۳) عباس میرزا قاجار (ملک آرا)، شرح حال عباس میرزا ملک آراء برادر ناصرالدین شاه ، چاپ عبدالحسین نوائی ، تهران ۱۳۶۱ ش ؛
(۱۴) نیکی کدی ، تحریم تنباکو در ایران ، ترجمه شاهرخ قائم مقامی ، تهران ۱۳۵۸ ش ؛
(۱۵) محمدبن علی ناظم الاسلام کرمانی ، تاریخ بیداری ایرانیان ، بخش ۱، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۱۶) علی واعظ خیابانی ، کتاب علماء معاصرین ، چاپ سنگی تهران ۱۳۶۶؛
(۱۷) اقبال یغمائی ، شهید راه آزادی : سیدجمال واعظ اصفهانی ، تهران ۱۳۵۷ ش .

بهبهانی و انقلاب مشروطه در ۱۳۲۱،

عین الدوله به جای امین السلطان به صدراعظمی منصوب شد. گرچه بهبهانی از صدارت او ناراضی بود، مخالفت علنی از خود نشان نمی داد. در مقابل ، عین الدوله که بهبهانی را طرفدار امین السلطان می دانست ، سعی کرد با ایجاد اختلاف میان بهبهانی و همتایان او، شیخ فضل الله نوری و سیدابوالقاسم امام جمعه ، بهبهانی را منزوی کند (ناظم الاسلام کرمانی ، بخش ۱، مقدمه ، ص ۱۳۲ـ۱۳۳؛ملکزاده ، ج ۱، ص ۲۲۱؛کسروی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۳۲، ۳۴).

نخستین برخورد میان بهبهانی و عین الدوله متعاقب درگیریِ بین طلاب مدارس محمدیه و صدر تهران پیش آمد. در این واقعه ، که بهبهانی محرک طلاب مدرسه محمدیه را در خانه خود پناه داده بود، مورد حمله برخی از طلاب مدرسه صدر قرار گرفت . با تقاضای طرفداران بهبهانی ، چهارده نفر از افرادی که در این حمله شرکت داشتند به دستور عین الدوله دستگیر شدند، ولی کیفر و تنبیهی که نسبت به ایشان روا شد به حدی شدید بود که توهین به روحانیان تلقی شد. وساطت بهبهانی در حق ایشان نیز، به نحوی بی ادبانه ، با مخالفت عین الدوله مواجه شد و رنجش بهبهانی از صدراعظم شدت یافت (ناظم الاسلام کرمانی ، بخش ۱، مقدمه ، ص ۱۳۲ـ۱۳۴؛دولت آبادی ، ج ۱، ص ۳۳۳ـ ۳۳۴؛ملکزاده ، ج ۱، ص ۲۲۰ـ۲۲۳).

در محرم ۱۳۲۳، به دنبال انتشار عکسی از مسیو نوز بلژیکی ، وزیر کل گمرکات ایران ، در یک مجلس بالماسکه با لباس روحانیون ، بهبهانی واکنش شدید نشان داد و خواستار اخراج و تنبیه او شد. عدم رضایت تجار از عملکرد نوز که او را به تبعیض به نفع تجار غیر مسلمان متهم می کردند، در تشدید این مخالفت مؤثر بود و متعاقب سخنرانیهای تند بهبهانی ، در مجالس و محافل دینی و اجتماعی ، خطابه هایی در اعتراض به عمل توهین آمیز نوز نسبت به زمامداران ایراد شد؛

هرچند همراهی نکردن برخی از علما با بهبهانی در این ماجرا،موجب شد که عین الدوله ، بویژه به انگیزه مخالفت با بهبهانی ، به این حوادث توجهی نکند (ناظم الاسلام کرمانی ، بخش ۱، ج ۱، ص ۱۳۹، ۱۸۶ـ۱۸۸؛کسروی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۳۷ـ۳۸؛دولت آبادی ، ج ۲، ص ۴؛ملکزاده ، ج ۱، ص ۲۲۹ـ۲۳۰). اما شاه ، از ترس آشوب ، شخصاً در شب عاشورا نامه ای محبت آمیز به بهبهانی نوشت و به او وعده داد که خواسته هایش را بر آورد؛

اما به وعده خود عمل نکرد و تجار در اعتراض به نوز در حرم حضرت عبدالعظیم تحصّن کردند. همزمان با این وقایع ، مظفرالدین شاه سفر سوم خود را به اروپا آغاز کرد. محمدعلی میرزا، ولیعهد که برای تصدی امور به تهران آمده بود، به دلجویی از بهبهانی و مذاکره با تجار پرداخت و از آنها درخواست کرد تا مراجعت شاه آرامش پایتخت را حفظ کنند و قول داد که پس از بازگشت شاه ، خود، نوز را عزل کند. با این تدبیر، تحصّن تجار خاتمه یافت (دولت آبادی ، ج ۲، ص ۵؛کسروی ، ۱۳۶۳ ش ، ج ۱، ص ۵۱؛ناظم الاسلام کرمانی ، بخش ۱، ج ۱، ص ۱۹۱ـ ۱۹۲؛ملکزاده ، ج ۲، ص ۲۵۲).

از این پس بهبهانی ، مبارزه ای تمام عیار با حکومت استبدادی تدارک دید و با ارسال پیامهایی برای چهار مجتهد تهران ، از آنان یاری خواست که از ایشان ، فقط سیدمحمد طباطبایی * دعوت او را پذیرفت و مدتی بعد در ۲۵ رمضان ۱۳۲۳ در منزل طباطبایی پیمان همبستگی و همراهی این دو مجتهد با یکدیگر استوار شد. اهمیت این پیمان به حدی بود که کسروی آن را آغاز جنبش مشروطه خوانده است (کسروی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۴۸ـ۴۹، ۵۴؛ناظم الاسلام کرمانی ، بخش ۱، ج ۱، ص ۱۹۱ـ۱۹۲، ۲۶۰؛ملکزاده ، همانجا). حوادثی که پس از بازگشت شاه از سفر اروپا رخ داد، زمینه های اعتراض مردم و روحانیت را نسبت به دولت گسترش داد که به انقلاب مشروطه انجامید (دولت آبادی ، ج ۲، ص ۵ ـ ۸؛کسروی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۵۴ ـ ۵۷). از جمله این وقایع ، گران شدن قند و تنبیه تجار بود که ابتدا باعث تجمع اعتراض آمیز مردم به رهبری بهبهانی و طباطبایی در مسجد شاه و سرانجام مهاجرت به حرم حضرت عبدالعظیم و تحصّن در آنجا شد (۱۶ شوال ۱۳۲۳).

اقدامات عین الدوله در ممانعت از تحصّن بی نتیجه ماند و روز به روز تعداد مهاجران افزایش یافت . این مهاجرت ، به رغم تلاشهای عین الدوله ادامه یافت و سرانجام با وساطت سفیر عثمانی ، مهاجران تقاضاهای خود را که از جمله ایجاد عدالتخانه بود به مظفرالدین شاه رساندند. در پی اعلام موافقت شاه با درخواستهای ایشان در ۱۶ ذیقعده ۱۳۲۳، بهبهانی به همراه طباطبایی و دیگر علما در میان استقبال پرشور مردم ، پیروزمند به تهران بازگشتند (ناظم الاسلام کرمانی ، بخش ۱، ج ۲، ص ۲۷۴ـ ۳۰۸؛دولت آبادی ، ج ۲، ص ۱۰ـ۳۳؛کسروی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۵۸ـ۷۴؛ملکزاده ، ج ۲، ص ۲۶۶ـ۳۰۹). از این پس ، بهبهانی و طباطبایی که منزلت اجتماعیشان بیش از پیش شده بود، همواره با هم و در کنار هم بودند، به طوری که به «سیدین سندین » شهرت یافتند (دولت آبادی ، ج ۲، ص ۳۵).

کارشکنیهای عین الدوله در برابر تأسیس عدالتخانه باعث فشار روزافزون مردم بر بهبهانی و طباطبایی شد. آنان نیز، همراه عده ای از روحانیون و آزادیخواهان ، مجمعی به نام «حوزه اسلامی » تأسیس کردند. اما به دنبال ملاقات بهبهانی با عین الدوله ، شایع شد که این دو با یکدیگر سازش کرده اند و همین شایعات بهبهانی را ناگزیر از سوگند خوردن کرد که برای منافع عمومی و تحصیل عدالتخانه جانبازی خواهد کرد (همان ، ج ۲، ص ۳۵ـ۳۶؛ملکزاده ، ج ۲، ص ۳۲۰، ۳۲۹، ۳۳۷؛ناظم الاسلام کرمانی ، بخش ۱، ج ۲، ص ۳۴۴ـ ۳۴۵).

مدتی بعد، در جریان سوء قصد به عبدالحمید، سلطان عثمانی ، سفیر عثمانی از علمای تهران از جمله بهبهانی ، درباره کیفر چنین اعمالی استفتا کرد و بهبهانی در پاسخ ، سوءقصد به سلطان مسلمانان را در حکم فساد و مرد فاسد را مستحق مرگ دانست . از طرفی ، طرفداران عین الدوله ، برای تخریب شخصیت بهبهانی نزد شاه ، اینگونه القا کردند که سؤال سفیر طوری تنظیم شده بوده است که عامل سوءقصد را مظفرالدین شاه معرفی کند. بهبهانی به محض اطلاع از نیت عین الدوله ، به سفارت عثمانی رفت و ورقه پاسخ خود را گرفت و پاره کرد و عین الدوله را ناکام گذاشت (دولت آبادی ، ج ۲، ص ۵۸ ـ۶۱؛ملکزاده ، ج ۲، ص ۳۳۸ـ۳۳۹).

امتناع از تأسیس عدالتخانه ، به درگیری بین حکومت و مردم و کشته شدن یکی از طلاب انجامید. در پی این رویداد، جمعیت زیادی در کنار بهبهانی ، طباطبایی و شیخ فضل الله نوری در مسجد شاه تحصّن کردند و خواسته خود را برای تأسیس عدالتخانه با جدّیت بیشتر پیگیری کردند. در ۲۰ جمادی الاولی ۱۳۲۴ سربازان ، به سوی مردم عزادار در بازار، آتش گشودند و تعداد زیادی را کشتند. گزارشهای تاریخی درباره این واقعه حاکی از آن است که بهبهانی در آن روز شهامت و شجاعت قابل تحسینی از خود نشان داده بود (ناظم الاسلام کرمانی ، بخش ۱، ج ۳، ص ۴۰۴ـ۴۱۱؛کسروی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۹۵ـ۱۰۱؛دولت آبادی ، ج ۲، ص ۶۸ـ۷۱). در پی فشار دربار، بهبهانی و طباطبایی تنها با خروج مردم از مسجد موافقت کردند و سپس خود نیز به علت عملی نشدن تقاضاهایشان خواستار سفر به عتبات شدند. با پذیرفته شدن این پیشنهاد، علما در ۲۳ جمادی الاولی ۱۳۲۴ به سمت عتبات هجرت کردند. در این هجرت ، که به هجرت کبری مشهور است ، حضور شیخ فضل الله در کنار سیدین سندین ، ضربه بزرگی به عین الدوله وارد ساخت (ناظم الاسلام کرمانی ، بخش ۱، ج ۳، ص ۴۲۱ـ۴۲۸؛کسروی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۱۰۳ـ۱۰۷؛دولت آبادی ، ج ۲، ص ۷۰ـ۷۱).

از جمله اقدامات بهبهانی در این وقایع ، نامه ای بود که در ۱۸ جمادی الاولی به کاردار سفارت انگلیس ، گرانت داف ، نوشت و تقاضا کرد سفارت با محصورین مساعدت کند. کاردار به این درخواست پاسخ منفی داد. بهبهانی در ۲۳ جمادی الاولی ، زمانی که مهاجران قصد حرکت به طرف قم را داشتند، بار دیگر در نامه ای به کاردار نوشت که علما برای جلوگیری از خونریزی از تهران بیرون می روند و از او خواست که در دفع ظلم به ملت ایران کمک کند. به گزارش ناظم الاسلام کرمانی ، بهبهانی با توجه به پاسخ مساعد کاردار، به بعضی از تجار اشاره کرد که در صورت تعرض دولت به ایشان ، به سفارت انگلیس پناه ببرند. دولت آبادی نیز از توصیه او به بعضی از نزدیکانش در تحصن به سفارت خبر داده است ، اما ملکزاده به نقل مضمون در نامه بهبهانی بسنده کرده و پناهنده شدن متحصّنان را به او نسبت نداده است . کسروی نیز با اشاره به نامه بهبهانی در کتاب آبی ، انگیزه او را از این کار میانجی کردن سفیر انگلیس میان ایشان و شاه دانسته است تا سفیر پیامهای آنان را به خودِ شاه برساند. به اعتقاد او بهبهانی هرگز به پناهنده شدن مردم به سفارتخانه خرسند نبوده است . با اینهمه ، در تلگراف او به برخی تجار، که درباره ادامه تحصن از او استفسار کرده بودند، تأکید شدهبود که این حربه را از دست ندهند (بریتانیا. وزارت خارجه ، ج ۱، ص ۹؛ناظم الاسلام کرمانی ، بخش ۱، ج ۳، ص ۴۲۴ـ ۴۲۵، ۴۳۱؛دولت آبادی ، ج ۲، ص ۷۱ـ۷۳؛ملکزاده ، ج ۲، ص ۳۷۳ـ ۳۷۴؛کسروی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۱۰۹؛محیط مافی ، ج ۱، ص ۱۱۶؛نیز قس رائین ، ص ۷۴؛شیخ الاسلامی ، ص ۲۵۲ـ ۲۵۳).

به هر حال ، تلاش علما و مردم به بار نشست و علاوه بر کنار رفتن عین الدوله و انتخاب مشیرالدوله به صدراعظمی ، شاه در ۱۴ جمادی الثانیه ۱۳۲۴، فرمان مشروطه را صادر کرد و در بیست و چهارم همان ماه نیز علما با دست یافتن به پیروزی در کمال احترام به تهران بازگشتند (دولت آبادی ، ج ۲، ص ۷۸، ۸۲؛کسروی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۱۲۰). مدتی بعد در ۱۸ شعبان نیز نخستین مجلس شورا تأسیس شد و در انتخابات مجلس اول ، بهبهانی از طرف اقلیت یهود و ارامنه وکیل شد (کسروی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۱۶۸؛دولت آبادی ، ج ۲، ص ۸۸ـ۸۹؛ملکزاده ، ج ۲، ص ۳۸۲).

منزلت و قدرت بهبهانی در این دوره با افتتاح مجلس و استقرار مشروطه افزایش یافت و او دورانی پرنفوذتر از پیش را در حیات سیاسی خود آغاز کرد و بسیاری از کارهای کشور در منزل او حل و فصل می شد. اغلب نمایندگان مجلس تحت نفوذ و تأثیر کلام او بودند و موافقت یا مخالفت او برای ثبات یا تزلزل دولتها تعیین کننده بود (دولت آبادی ، ج ۲، ص ۱۳۰ـ۱۳۱؛هدایت ، ص ۱۵۵؛صفائی ، ص ۱۸۵). به دنبال ملاقات خصوصی با شاه ، بهبهانی بار دیگر مورد بدگمانی قرار گرفت و به ارتشا متهم شد. عده ای شکایت او را نزد طباطبایی بردند و حتی قصد داشتند بهبهانی را به جرم خیانت بکشند، اما طباطبایی از بهبهانی دفاع و آنان را به آرامش دعوت کرد. بهبهانی نیز دوباره سوگند یاد کرد که هیچگونه ارتباط مشکوکی با دربار ندارد (ناظم الاسلام کرمانی ، بخش ۱، ج ۳، ص ۵۰۴، ۵۰۷، ۵۰۹ـ۵۱۰؛دولت آبادی ، ج ۲، ص ۸۷).

در ۲۴ ذیقعده ۱۳۲۴، مظفرالدین شاه درگذشت و محمدعلی میرزا بر تخت نشست . پیش از آن ، محمدعلی میرزا که می دانست شاه مدت زیادی زنده نخواهد ماند و از کینه مشروطه خواهان نسبت به خود و از منزلت بهبهانی در میان ایشان خبر داشت ، برای در اختیار گرفتن سلطنت ، نامه ای به بهبهانی نوشت تا خود را از اتهامات تبرئه کند و در آن نامه طرفداری خود را از مشروطیت اعلام کرد. اما از همان اولین روز تاجگذاری کینه خود را نسبت به مشروطه خواهان بروز داد و از نمایندگان مجلس برای این مراسم دعوت به عمل نیاورد (ملکزاده ، ج ۲، ص ۴۰۹ـ۴۱۲؛کسروی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۱۸۵، ۲۰۱ـ۲۰۳).

در ۱۳۲۵، امین السلطان اتابک ، به رغم مخالفتهای شدید، به جای مشیرالدوله به صدراعظمی برگزیده شد. بهبهانی در این امر نقش جدّی داشت . در همین زمان ، در مجلس دو گروه اقلیت افراطی (دموکرات ) و اکثریت اعتدالی شکل گرفتند. اقلیت دموکرات به رهبری سیدحسن تقی زاده * با صدارت امین السلطان مخالف بودند، ولی بهبهانی می کوشید از نفوذ آنان در مجلس بکاهد. در همین اوان ، شیخ فضل الله نوری به مخالفت با مجلس برخاست و با شعار مشروطه و مشروعه ، در مقام اعتراض به روش مجلس و برخی قوانین موضوعه همراه عده ای از روحانیون به حرم حضرت عبدالعظیم رفت . تلاش بهبهانی برای بازگرداندن شیخ و همراهانش بی اثر ماند و او ناگزیر از مخالفت آشکار با شیخ و ارسال نامه هایی در این خصوص برای مراجع بزرگ آن روزگار شد (رجوع کنید به نوری * ، شیخ فضل الله )؛

اما در پی قتل اتابک ، هنگام خروج از مجلس در معیّت بهبهانی و درهم شکستن تحصّن شیخ فضل الله ، بار دیگر بهبهانی و طباطبایی به یاری شیخ شتافتند و او و همراهانش را با احترام به تهران بازگرداندند (کسروی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۲۵۵، ۲۸۶ـ۲۸۷، ۳۵۸ـ ۳۵۹، ۴۴۷، ۴۵۶، ۵۲۸؛دولت آبادی ، ج ۲، ص ۱۰۸ـ۱۰۹، ۱۳۱، ۱۳۳، ۱۴۰؛هدایت ، ص ۱۵۷، ۱۶۴؛ملکزاده ، ج ۳، ص ۵۰۲ ـ۵۰۴، ۵۰۹ ـ۵۱۰، ۵۸۹، ۵۹۰).

از فعالیتهای بهبهانی در این دوره مجلس ، تلاش برای پیشگیری از تصویب قوانین مباین با شریعت اسلامی بود. وی همچنین سعی کرد تا محاکمات و امور قضایی که از نظر فقهی در اختیار مجتهدان است ، از نظر اداری نیز، مانند گذشته در محضر علما صورت پذیرد. هرچند در تدوین متمم قانون اساسی به علت تهدید انجمنها از پافشاری خود دست برداشت ، می کوشید تا تدوین قانون عدلیه را به علما بسپارد، و به همین دلیل چند بار با وزارت عدلیه درگیر شد (هدایت ، ص ۱۶۴ـ۱۶۷؛دولت آبادی ، ج ۲، ص ۱۵۰، ۲۰۵، ۲۱۳ـ۲۱۵، ۲۴۸؛کسروی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۲۸۵ـ۲۸۶؛آدمیت ، ج ۱، ص ۴۱۸ـ۴۲۳).

با شدت یافتن خصومت محمدعلی شاه با مجلس ، به دستور شاه ، مجلس به محاصره قزاقان روس در آمد. بهبهانی که متوجه قصد شاه برای حمله به مجلس شد، با شجاعت به همراه جمعی از بستگان و پیروان خود صفوف سربازها و قزاقها را شکافت و خود را به مجلس رساند. او و برخی از وکلا سعی کردند تا با متفرق کردن مجاهدان مسلح ، مانع جنگ شوند (کسروی ، ۱۳۶۳ش ، ص ۵۸۷، ۶۳۶؛دولت آبادی ، ج ۲، ص ۳۲۰ـ ۳۲۱؛
ملکزاده ، ج ۳، ص ۶۸۰، ۶۸۳، ۷۰۱). لکن شاه تصمیم خود را گرفته بود و در ۲۳ جمادی الاولی ۱۳۲۶ قزاقان روس مجلس را به توپ بستند. بهبهانی و جمعی از مشروطه خواهان به پارک امین الدوله پناهنده شدند. قزاقان به آنجا ریختند و آنان را بشدت مورد ضرب و شتم قرار دادند، سپس همه را به باغشاه بردند. در آنجا شاه با بهبهانی که بشدت زخمی شده بود به خشونت و توهین سخن گفت اما او با شجاعت به شاه هشدار داد که مؤدبانه سخن بگوید. در نهایت ، شاه بهبهانی را به عتبات تبعید کرد (ملکزاده ، ج ۴، ص ۷۵۰ـ۷۵۱، ۷۶۲ـ۷۶۳؛دولت آبادی ، ج ۲، ص ۳۲۷، ۳۳۲ـ۳۳۴؛
کسروی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۶۴۴ـ۶۴۶).

از آنجا که حاکم خانقین با ورود بهبهانی به خاک عثمانی مخالفت کرد، سید به کرمانشاه بازگشت و مدت هشت ماه در روستای بِزِهرود تحت نظر قرار گرفت ، سپس با اجازه دولت به عتبات رفت و پس از فتح تهران توسط مشروطه خواهان و سقوط محمدعلی شاه ، یک روز قبل از افتتاح مجلس دوم در ذیقعده ۱۳۲۷، در میان استقبال بی نظیر مردم و با کمال احترام وارد تهران شد (دولت آبادی ، ج ۳، ص ۱۲۶؛صفائی ، ص ۱۹۸ـ ۱۹۹). با وجود اختلافات بهبهانی با شیخ فضل الله ، خبر به دار آویخته شدن شیخ فضل الله به دست مشروطه خواهان سخت او را متأثر ساخت تا حدی که در بدو ورود، پسر خود سیدمحمد، را مورد عتاب قرار داد که چرا مانع از این اقدام نشده است (شوشتری ، ص ۳۵۶؛ثبوت ، ص ۱۷۳).

در این دوره ، بهبهانی سمت رسمی در مجلس نداشت اما از فعالیتهای سیاسی کناره نگرفت . مردم نیز که او را بنیانگذار مشروطیت می دانستند، در خانه او تجمع می کردند و خانه او به شکل مکانی برای فعالیتهای سیاسی و اجتماعی در آمده بود و نفوذ سیدعبدالله در مجلس و محافل سیاسی آشکار بود. در مجلس دوم که دوباره دو گروه اکثریت اعتدالی و اقلیت دموکرات شکل گرفته بود، اعتدالیها بیشتر از بهبهانی تبعیت می کردند و دموکراتها در مخالفت با او خواستار تدوین قوانین عرفی و کنار گذاشتن قوانین شرع بودند و انفکاک کامل قوه سیاسی از قوه روحانی را دنبال می کردند (حائری ، ص ۱۵۸؛بهار، ج ۱، ص ۱۰۹). دموکراتها معتقد بودند که بهبهانی نفوذ خود را برتر از مشروطه می داند و مجلس را تضعیف می کند. در مقابل ، اعتدالیها نیز موفق شدند که فتوایی دالّ بر غیردینی بودن مواضع نظری تقی زاده ، رهبر دموکراتها، از دو مجتهد ذی نفوذ نجف و مدافع مشروطه ، آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی ، بگیرند. این گونه تصور می شد که وسیله و واسطه این اقدام ، بهبهانی بوده است .

در پی همین حوادث ، بهبهانی در ۸ رجب ۱۳۲۸، در خانه خود به دست چهار نفر مسلح به قتل رسید. با انتشار این خبر، بازار تعطیل شد و مردم قصد انتقامجویی از قاتلان را داشتند که سیدمحمد، پسر سیدعبدالله ، آنان را به آرامش دعوت کرد. هرچند هویت قاتلان مشخص نشد، مردم این قتل را به دموکراتها، بویژه تقی زاده و حیدرخان عمواغلی ، نسبت می دادند؛چرا که بیشتر ترورها در آن زمان «کمیته دهشت » به رهبری حیدرعمواغلی بود که خود از شعب «انجمن آذربایجان » به رهبری تقی زاده به حساب می آمد. تقی زاده که جان خود را در خطر می دید، تهران را به قصد تبریز و سپس استانبول ترک کرد، هر چند هیچ رابطه مستقیمی میان او و قاتلان اثبات نشد (دولت آبادی ، ج ۳، ص ۱۲۶، ۱۲۸ـ۱۲۹، ۱۳۶ـ۱۳۷؛ملکزاده ، ج ۶، ص ۱۳۳۳ـ۱۳۳۸؛هدایت ، ص ۲۱۱؛رائین ، ص ۱۱۰ـ ۱۱۱؛شیخ الاسلامی ، ص ۲۶۴ـ۲۶۷؛صفائی ، ص ۱۹۹ـ۲۰۱؛کسروی ، ۱۳۵۵ ش ، ص ۱۲۶ـ۱۳۲؛تقی زاده ، ص ۱۵۵ـ۱۵۸).

جنازه بهبهانی پس از تشییع عظیمی که تا آن زمان در تهران کم سابقه بود، بعدها به نجف حمل شد و در مقبره خانوادگی دفن گردید (صفائی ، ص ۲۰۱).

درباره نقش و عملکرد بهبهانی در جنبش مشروطه گرچه برخی از مورخان همچون دولت آبادی و مهدی قلی خان هدایت انگیزه های شخصی سیدعبدالله را دخیل می دانند، نسبت به جایگاه برتر بهبهانی در پیروز گردانیدن مشروطه ، تقریباً تمامی ایشان اتفاق نظر دارند. ملکزاده او را پایه گذار حکومت ملی دانسته و شجاعت وی را تحسین می کند و تقی زاده نیز که بیشترین تعریف و تمجید را از بهبهانی کرده است ، معتقد است : «اگر آقا سیدعبدالله نبود، مشروطیت نبود» (ملکزاده ، ج ۶، ص ۱۳۳۳ـ۱۳۳۵؛تقی زاده ، ص ۳۲۱ـ۳۲۵؛ایرانیکا ، ذیل «عبدالله بهبهانی »).



منابع :

(۱۸) فریدون آدمیت ، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ، ج ۱، تهران ۱۳۵۵ ش ؛
(۱۹) بریتانیا. وزارت خارجه ، کتاب آبی : گزارشهای محرمانه وزارت امور خارجه انگلیس درباره انقلاب مشروطیت ایران ، چاپ احمد بشیری ، تهران ۱۳۶۲ـ۱۳۶۹ ش ؛محمدتقی بهار، تاریخ

(۲۰) مختصر احزاب سیاسی ایران ، تهران ۱۳۵۷ـ۱۳۶۳ ش ؛
(۲۱) حسن تقی زاده ، زندگی طوفانی : خاطرات سیدحسن تقی زاده ، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۷۲ ش ؛
(۲۲) اکبر ثبوت ، «در حاشیه نوشته ای از حکیم فقیه محمدتقی آملی »، کیهان اندیشه ، ش ۵۶ (مهر و آبان ۱۳۷۳)؛
(۲۳) عبدالهادی حائری ، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق ، تهران ۱۳۶۴ ش ؛
(۲۴) یحیی دولت آبادی ، حیات یحیی ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۲۵) اسماعیل رائین ، انجمن های سری در انقلاب مشروطیت ایران ، تهران ۱۳۴۵ ش ؛
(۲۶) محمدعلی شوشتری ، «چرا مرحوم شیخ فضل الله نوری بدار آویخته شد؟»، در مجموعه ای از رسائل ، اعلامیه ها، مکتوبات ، … و روزنامه شیخ شهید فضل الله نوری ، گردآوری محمد ترکمان ، ج ۲، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۲۷) جواد شیخ الاسلامی ، قتل اتابک ، تهران ۱۳۶۷ ش ؛
(۲۸) ابراهیم صفائی ، ده نفر پیشتاز ، ( بی جا، بی تا. ) ؛
(۲۹) احمد کسروی ، تاریخ مشروطه ایران ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۳۰) همو، تاریخ هجده ساله آذربایجان ، تهران ۱۳۵۵ ش ؛
(۳۱) هاشم محیط مافی ، تاریخ انقلاب ایران ، ج ۱: مقدمات مشروطیت ، چاپ مجید تفرشی ، و جواد جان فدا، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۳۲) مهدی ملکزاده ، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ، تهران ۱۳۷۱ ش ؛
(۳۳) محمدبن علی ناظم الاسلام کرمانی ، تاریخ بیداری ایرانیان ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۳۴) مهدیقلی هدایت ، خاطرات و خطرات ، تهران ۱۳۴۴ ش ؛

(۳۵) Encyclopaedia Iranica , s.v. ” ـ Abdalla ¦h Behbaha ¦n ¦â” (by H. Algar).

 دانشنامه جهان اسلام جلد  ۴ 

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=