آیت الله میرزا جواد  ملکی تبریزیحکایات عرفای برجسته

در بلا هم مى کشم لذات او(آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزی)

میرزا جواد آقا ملکى تبریزى پسرى که شمع فروزان شبستان خانواده بوده . در روز عید غدیر که ایشان در منزل جلوس کرده و قشرهاى مخنلف به زیارتش مى آمدند، خادمه منزل به کنار حوض خانه مى آید و نگاه چشمش ‍ بر مى آیند و با بى اختیار فریاد مى زند، اهل خانه که از اندرون به صداى خادمه بیرون مى آیند و با منظره دلخراشى این چنین مواجه مى شود که صداى شیون ، خانه را پر کرد، از اطاق خود بیرون مى آید. مى بیند که جنازه پسرش در کنار حوض گذاشته شده است .
 رو به زنها کرده و خطاب مى کند: ساکت ! همگى سکوت مى کنند و همین سکوت ادامه مى یابد تا آنکه مرحوم ملکى از همه میهمانان پذیرایى مى کند و طبق معمول سنواتى ، عده اى از انان ناهار را در منزل ایشان صرف مى کنند و پس از پایان غذا که عازم رفتن مى شوند، مرحوم ملکى به چند نفر از خواص مهمانان بیرون مى روند، واقعه با براى آنان بازگو مى کند و از آنان براى مراسم تجهیز فرزند از دست رفته کمک مى گیرد.
این داستان گذشته از آنکه حاکى از اعلاء درجه مقام رضا و تسلیم آن بزرگوار است ، نشانگر قدرت روحى و نیروى تصرف در نفوس دیگران نیز هست – رضوان اللّه علیه و شنیدم از زاهد عابد ورع مرحوم آقاى حاج آقا حسین فاطمى قمى که از دوستان مرحوم ملکى بود که فرمود: از مسجد جمکران بازگشتم . در منزل به من گفتند که آقاى حاج میرزا جواد جویاى حال تو شده است . (آقاى فاطمى ) فرمود: من با سابقه کسالتى که از ایشان داشتم با عجله به خدمتش ‍ رفتم (و به گمانم فرمود عصر جمعه بود) دیدم ایشان استحمام کرده و خضاب شروع به گفتن اذان و اقامه کرد و دعاى تکبیرات افتتاحیه را خواند و همین که به تکبیر الاحرام رسید و گفت : اللّه اکبر! روح مقدسش از بدن آقدسش به عالم قدس پرواز کرد.
طبیب دلها//صادق حسن زاده

 

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=