آیت الله سید عبد الکریم کشمیری

آیه اللّه شیخ مرتضى طالقانى در بیانات آیت الله کشمیری

آیه اللّه شیخ مرتضى طالقانى

او در ابتدا در طالقان چوپانى مى ‏کرد، روزى صداى قرآن شنید و حالى به او دست داد سپس به اصفهان آمده و مدتى آن جا تحصیل کرد و بعد به نجف رفت و آن جا به تدریس پرداخت و به مقامات بلندى از علم و اخلاق رسید.

او بود که در طفولیت سبب تحول جناب استاد شد و شدیداً به ایشان علاقه‏ مند بود. حضرت استاد درباره ایشان مى‏ فرمود: او در مدرسه جدّ ما آیت اللّه سید محمد کاظم یزدى حجره داشت و براى همه طبقات از اهل علم، درس مى ‏گفت. قریب ده سال حجره من با حجره ایشان متصل بود و به من بسیار مودّت داشت.

هنوز مو بر صورتم روئیده نشده بود که پدرم عمامه بر سرم گذاشت و در مدرسه جدّمان حجره گرفت. چون حجره ‏اش کنار حجره من بود، از ایشان استفاده‏ ها بردم. او به ذکر و فکر مشغول و کثیر العباده بود. از تکبر به دور بود و با شاگردانش مزاح مى‏ کرد. اواخر عمرش با ما مى ‏نشست و گفتگو و صحبت مى ‏کرد. البته ریاضت و مجاهدت را در جوانى کشیده بود و برایمان داستان‏هاى مختلف مى‏ فرمود.

در اواخر عمرش گاهى سه روز چهارشنبه، پنج شنبه و جمعه درب حجره را مى ‏بست و کسى را راه نمى ‏داد و مشغول ذکر و فکر بود.
علم ضمیر داشت و داراى قدرت تصرف و تسخیر بود. به من سفارش خواندن قرآن و ذکر یونسیه مى ‏کرد، با این که خود تدریس مى‏ کرد، مى ‏فرمود: درس یکى و مباحثه یکى بس است. درس اخلاق و اذکار ایشان را نوشتم، لکن وقتى مجبور شدم به ایران بیایم بعثى ‏ها دفترها را از من گرفتند.

استخاره با تسبیح چهارتایى را از ایشان به یادگار گرفتم که همیشه انجام مى ‏دادم و اجازه ذکر به من دادند. به من سفارش کردند که با سید على آقا قاضى متصل شوم و از ایشان استفاده ببرم.

درباره کرامات ایشان مى‏ فرمود: وقتى شیخ مرتضى طالقانى با آیت اللّه سید جمال گلپایگانى با هم از نجف به کربلا مى‏ رفتند. تشنگى بر آنان غالب و آبى در بیابان پیدا نکردند. به ناگاه در راه چاهى ظاهر شد و مرحوم طالقانى با کفش و عمامه آب از چاه کشیدند و نوشیدند و سیراب شدند. نکته مهم آن که کسى اصلاً در آن منطقه آن چاه را ندیده بود و این قدرت تصرف ایشان را مى‏ رساند.

استادى بود در علم منطق به نام شمس اهل بادکوبه، مى ‏گفت روز اول محرمى کنار حوض مدرسه سید بودم و شیخ مرتضى داشتند وضو مى‏ گرفتند، به من فرمود: ره سال دیگر همانند این روز )اول محرم( از دنیا مى ‏روم، دقیقاً همین طور شد.

وقتى عربى به حجره ایشان آمد و گفت: اجنه خانه‏ ام را سنگ مى‏زنند، شیخ ناراحت شد و فرمود: برو به من چه! ما به آن شخص اشاره کردیم بنشین و نرو، او نشست. بعد از مدتى دوباره خواهش و تمنا کرد، شیخ تفضّل کرد و فرمود برو به خانه‏ات همان طرفى که اجنه سنگ مى‏ زنند بگو: مرتضى خادم محمد و آل محمد مى‏ گوید دیگر سنگ نیندازید و از خانه خارج شوید.

بعد از وفات شیخ آن عرب آمد و گفت دوباره اجنه سنگ مى‏زنند، تا قبل از وفات سنگ نمى‏ زدند. گفتند: شیخ وفات یافته است. پس فهمید که بعد از وفات این مسئله تکرار شده است. (روح وریحان: ص ۲۵ الى ۲۷)

از اساتیدى که استاد از او یاد مى ‏کرد، و اولین کسى بود که ایشان را در طفولیت متذکر شد، مرحوم شیخ مرتضى طالقانى بود، که ایشان شاگرد آخوند کاشى بود و تا آخر عمر مجرد زیست و براى طلاب از هر کتابى که تقاضا مى‏کردند، تدریس مى ‏فرمود. درس اخلاق او را نوشتم لکن وقتى مجبور شدم به ایران بیایم صدامیان از من گرفتند. او سفارش خواندن قرآن و ذکر یونسیه را به من مى ‏کرد. او از جوانى به ریاضات شرعیه مشغول و در اواخر عمرش سه روز چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه درب حجره را مى ‏بست و کسى را راه نمى‏ داد و مشغول خلوت و عبادت مى ‏شد، البته داراى تصرف و تسخیر هم بودند. استادى بود در علم منطق به نام شمس، اهل بادکوبه گفت: روز اول محرمى کنار حوض مدرسه بودم و شیخ داشتند وضو مى‏ گرفتند، فرمودند: ده سال دیگر مانند همین رور از دنیا مى ‏روم و همین طور هم شد که ایشان روز اول محرم ۱۳۶۳ رحلت کردند. (آفتاب خوبان: ص ۲۴ و ۲۵)

عکس استادش را کشید

اوایلى که حضرت استاد به ایران آمده بود، با آیه الله غروى که از دوستان قدیمیشان بود، در قبرستان نو (قبرستان آیه الله حائرى، نزدیک پل آهنچى قم) ملاقات داشت. آقاى غروى از ایام بسیار خوب نجف و محضر آیه الله شیخ مرتضى طالقانى یاد و اظهار دلتنگى کرد. استاد پرسید: «کاغذ و قلم نزد شما هست»؟
ایشان خودکار و کاغذى تهیه کرد. استاد تمثال استاد خود شیخ مرتضى طالقانى را بسیار کوچک رسم کرد که به عنوان تبرک در صفحه ۸۸ کتاب مژده دلدار درج کردیم. (مژ: ص ۲۵)

بیشترین استفاده اخلاق و ذکر را از کدام استادتان بردید؟
ج: از مرحوم شیخ مرتضى طالقانى. (آفتاب خوبان: ص ۹۱)

 آیا مطالبى هم از شیخ مرتضى طالقانى نوشته‏ اید؟
ج: چند دفتر از اخلاقیات و اذکار ایشان را نوشتم، وقتى به ایران مى ‏آمدم همه آنها را بعثى ‏ها از من گرفتند. (آفتاب خوبان: ص ۹۲)

درباره شیخ مرتضى طالقانى بگوئید.
ج: او در سیر و سلوک شاگرد آخوند کاشى بود، بیش از ۱۰ سال نزد ایشان بودم و بیشتر درس‏ها را نزدش خواندم. او صاحب کرامت بود و ضمیر (نیت باطنى) را مى ‏خواند.

آیا کرامتى از ایشان یادتان هست؟
ج: بله، روزى یک عربى آمد و نزد او از سنگ باران کردن خانه‏ اش از جانب اجنه، شکایت کرد و گفت: چیزى بدهید تا این مشکل حل شود. ایشان فرمود: به سمت قبله بایست و بگو: یقول مرتضى خادم محمد و آل محمد اخرجوا من الدار: یعنى مرتضى طالقانى خادم محمّد و آل محمّد مى ‏گوید: اى اجنه از این خانه خارج شوید. آن مرد رفت و بعد از مدتى آمد و گفت: دیگر اجنه خانه‏ ام را سنگ باران نمى‏ کنند. (صحبت جانان: ص ۲۰۴)

منبع

http://erfanekeshmiri.ir

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=