آن متمکّن به کرامات و حقایق، آن، متعیّن به اشارات و دقایق، آن مقبول طوایف، آن مخصوص لطایف، آن شیر مرغزار عشق و عقل ابو عبد اللّه محمّد بن فضل- رحمه اللّه علیه- از کبار مشایخ بود و ستوده همه [بود] و در ریاضت و فتوّت بى نظیر؛و مرید خضرویه بود و ترمذى را دیده بود؛ و ابو عثمان حیرى را بدو میلى عظیم بود چنان که یکبار بدو نامهیى نوشت که: «علامت شقاوت چیست؟».
گفت: «سه چیز:یکى آن که حق- تعالى- او را علم روزى کند و از عمل محروم گرداند. دوّم آن که عمل دهد و از اخلاص محروم گرداند. سیّوم آن که صحبت صالحان روزى کند و از حرمت ایشان محروم گرداند».
و ابو عثمان حیرى گفت: «محمّد بن فضل بلخى سمسار مردان است». و ابو عثمان با همه جلالت خود گفتى: «اگر قوّت دارمى، در پناه محمّد فضل شدمى تا سرّ من صافى شدى به دیدار او». و او از اهل بلخ جفا بسیار کشید و از بلخش بیرون کردند و او گفت «یا ربّ! صدق از ایشان بازگیر».
نقل است که از او سؤال کردند که: «سلامت صدور به چه حاصل آید؟». گفت:«به ایستادن به حقّ الیقین، و آن حیاتى بود تا بعد از آن علم الیقین دهند، تا به علم الیقین مطالعه عین الیقین کند؛ تا آنجا سلامت یابد. و تا نخست عین الیقین [نبود، علم الیقین نبود. که کسى را که کعبه ندید، هرگز او را علم الیقین] به کعبه نبود. پس معلوم شد که علم الیقین بعد از عین الیقین تواند بود؛ که آن علمى که پیش از عین الیقین بود، آن به همّت و اجتهاد، و از آنجا بود که گاه صواب افتد و گاه خطا. چون علم الیقین [پدید آمد، به علم الیقین مطالعه اسرار و حقایق عین الیقین] توان کرد. مثالش چنان بود که کسى در چاهى افتاده باشد و بزرگ شده. ناگاه او را از آن چاه برآورند. در آفتاب متحیّر گردد و مدّتى بر آن ثبات کند تا به آفتاب دیدن خوى کند، تا چنان که به آفتابش، علمى حاصل گردد که بر آن علم مطالعه اسرار آفتاب تواند کرد».
و گفت: «عجب دارم از آن که به هواء خود به خانه او رود و زیارت کند. چرا قدمى بر هواء خود ننهد تا بدو رسد؟» و گفت: «صوفى آن است که صافى شود از جمله بلاها و غایب گردد از جمله عطاها». و گفت: «راحت در اخلاص است از آرزوهاى نفس» و گفت: «چون مرید به گوشه خاطر در دنیا نگرد، تو بیش در وى منگر، که او مرتدّ طریقت است». و گفت: «اسلام به چهار چیز ازشخص مفارقت کند: یکى آن که عمل نکند بدانچه داند، دوّم آن که عمل کند بدانچه نداند، سیوم آن که نجوید آنچه نداند، چهارم آن که مردمان را منع کند از آموختن». و گفت: «علم سه حرف است: عین و لام و میم. عین علم است و لام عمل است و میم مخلص حقّ است در علم و عمل».
و گفت:«بزرگترین اهل معرفت، مجتهدترین ایشان باشد در اداء شریعت، و باغیرتترین در حفظ سنّت و متابعت».
و گفت: «محبّت ایثار است و آن چهار چیز است: یکى دوام ذکر به دل و شاد بودن بدان، دوّم انس عظیم گرفتن به ذکر حق، سیّوم قطع اشغال کردن و از هر قاطع که هست بازبریدن، چهارم او را بر خود گزیدن و بر هر چه غیر اوست، چنان که حق- تعالى- فرموده است: قُلْ: إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها، [الى قوله: أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ الآیه]: و صفت محبّان حقّ این است که محبّت ایشان بر معنى ایثار بود. بعد از آن معاملت ایشان بر چهار منزل رود: یکى محبّت، دوّم هیبت، سیّوم حیا، چهارم تعظیم». و گفت: «ایثار زاهدان به وقت بى نیازى بود و ایثار جوانمردان به وقت حاجت». و گفت: «زهد در دنیا ترک است؛ و اگر بتوانى ایثار کنى و اگر نتوانى خوار دارى».
تذکره الأولیاء//فریدالدین عطار نیشابوری