تذكره الأولياء ونفحات الانس

۵۲ ذکر یوسف بن اسباط، رحمه اللّه علیه(تذکره الأولیاء)‏

آن مجاهد مردان مرد، آن مبارز میدان درد، آن خو کرده تقوى. آن پرورده معنى، آن مخلص محتاط، یوسف اسباط- رحمه اللّه علیه- از زهّاد و عبّاد این قوم بود و در تابعین به زهد او کس نبود و در مراقبه و محاسبه کمالى داشت و حالت خود پنهان داشتى و ریاضت کردى؛ و از دنیا انقطاع کلّى داشت؛ و کلماتى شافى دارد؛ و مشایخ کبار را دیده بود.

نقل است که هفتاد هزار درم میراث یافت و هیچ از آن نخورد؛ و برگ خرما مى‏بافت و از مزد آن قوت مى ‏ساخت. و گفت: «چهل سال بر من بگذشت که مرا پیرهنى نو نبود، مگر خرقه ‏یى کهنه».

نقل است که وقتى به حذیفه مرعشى نامه نوشت که: «شنیدم که دین خود به دو حبّه فروخته‏اى. و آن آن است که در بازار چیزى مى‏ خریدى. او دانگى گفت و تو سه تسو؛ و سبب آن که تو را مى‏شناخت مسامحت کرد براى صلاحیت تو»- و این حکایت بر عکس این نوشته‏اند و ما در کتاب معتمد چنین یافتیم- و هم به حذیفه نوشت که:«هر که را فضایل نزدیک او دوست‏تر از گناه بود، او فریفته است؛ و هر که قرآن خواند و دنیا برگزیند، او استهزاء کرده است؛ و من مى‏ترسم که آنچه ظاهر مى‏ شود از اعمال ما، بر ما زیان کارتر بود از گناه ما؛ و هر که را درم و دینار در دل او بزرگتر از بزرگى آخرت [بود]. چگونه امید دارد به خداى در دین و دنیاى خویش؟».

و گفت: «اگر شبى به صدق با خداى- عزّ و جلّ- کار کنم. دوست‏تر دارم از آن که در راه خدا شمشیر زنم». و هم به حذیفه نوشت که: «امّا بعد، وصیت مى‏کنم به تقواى خداى- عزّ و جلّ- و عمل کردن بدانچه تعلیم داده است تو را، و مراقبت، چنان که هیچ‏کس نبیند تو را آنجا که مراقبت کنى الّا خداى- تعالى- و ساختگى کردن چیزى که هیچ‏کس را در دفع آن حیلتى نیست و در وقت فروآمدن آن پشیمانى سودمند نیست. و السّلام».

نقل است که شبلى گفت: از یوسف اسباط پرسیدم که: غایت تواضع چیست؟.

گفت: «آن که از خانه بیرون آیى، هر که را بینى چنان دانى که بهتر از توست».

و گفت:«اندکى ورع را جزاء بسیار عمل دهند و اندکى تواضع را [جزاء] بسیار اجتهاد دهند». و گفت: «علامت تواضع آن است که سخن حق قبول کنى از هر که گوید، و رفق کنى با کسى که فروتر بود، و بزرگ دارى آن را که بالاى تو بود در رتبت، و اگر زلل بینى احتمال کنى و خشم فروخورى، و هرجا که باشى رجوع به خداى کنى، و بر توانگران تکبّر کنى و هرچه به تو رسد بدان شکر کنى». و گفت: «توبه را ده مقام است: دور بودن از جاهلان، و ترک گفتن باطل، و روى گردانیدن از منکران، و در رفتن به محبوبات، و شتافتن به خیرات، و درست کردن توبه، و لازم بودن بر توبه، و ادا کردن مظالم، و طلب غنیمت، و تصفیه قلوب».

و گفت: زهد ده چیز است: ترک موجود، و ترک آرزوى مفقود، و خدمت معبود، و ایثار مولى، و صفاء معنى، و متعزّز شدن به عزیز، و احترام مشفق، و زهد در مباح، و طلب‏ ارباح، و قلّت رواح یعنى آسایش». و گفت: «از علامت زهد یکى آن است که بداند که: بنده زهد نتواند ورزید الّا به ایمنى به خداى، تعالى». و گفت: علامت ورع ده چیز است: درنگ کردن در متشابهات، و بیرون آمدن از شبهات، و تفتیش کردن در اقوات، و از تشویش احتراز کردن، و گوش داشتن زیادت و نقصان، و مداومت کردن به رضاء رحمان، و از سر صفا تعلّق ساختن به امانات، و روى گردانیدن از مواضع آفات، و دور بودن از طریق عاهات، و اعراض از سر مباهات».

و گفت: «علامت صبر ده چیز است: حبس نفس، و استحکام درس، و مداومت بر طلب انس، و نفى جزع، و اسقاط ورع، و محافظت بر طاعات، و استقصا در واجبات، و صدق در معاملات، و طول قیام شب در مجاهدات، و اصلاح جنایات». و گفت: «محو نگرداند شهوات را از دل مگر خوفى که مرد را برانگیزاند بى‏اختیار و شوقى که مرد را بى‏آرام کند». و گفت: «مراقبت را علامات است: برگزیدن آنچه خداى- تعالى- برگزیده است، و عزم نیکو کردن به خداى- تعالى- و شناختن افزونى و تقصیر از جهت خداى، و آرام گرفتن دل به خدا، و منقطع شدن از جمله خلق به خدا». و گفت: «صدق را علامات است: دل با زبان راست داشتن، و قول بافعل برابر داشتن، و ترک طلب محمدت این جهان گفتن، و ریاست ناگرفتن، و آخرت را بر دنیا گزیدن، و نفس را قهر کردن».

و گفت:«توکّل را ده علامت است: آرام گرفتن بدانچه حق- تعالى- ضمان کرده است، و ایستادن بدانچه به تو رسد از رفیع و دون، و تسلیم کردن به ما یکون، و تعلّق گرفتن دل میان کاف و نون- یعنى چنان داند که: هنوز میان کاف و نون است و کاف به نون نپیوسته است تا لاجرم: هر چه تو را از کاف و نون [بود و] توکّل درست بود- و قدم در عبودیّت نهادن، و از ربوبیّت بیرون آمدن- یعنى دعوى فرعونى و منى نکند و ترک اختیار کند- و قطع علایق، و نومیدى از خلایق، و دخول در حقایق و به دست آوردن دقایق».

و گفت:«عمل کن عمل مردى که معاینه مى‏بیند که او را نجات نخواهد بود الّابدان عمل، و توکّل کن توکّل مردى که معاینه مى‏ بیند که: بدو نخواهد رسید الّا آن که حق- تعالى- در ازل براى او نوشته است و حکم کرده».

و گفت: «انس را علامت است: دایم نشستن در خلوت، و طول وحشت از مخالطات، و لذّت یافتن به ذکر، و راحت یافتن در مجاهده، و چنگ در زدن به حبل طاعت». و گفت: «علامت حیا انقباض دل است و عظمت دیدار پروردگار، و وزن گرفتن سخن پیش از گفتن، و دور بودن از آنچه خواهى که از آن عذر خواهى، و ترک کردن خوض در چیزى که از آن شرم زده خواهى شد، و نگه‏داشتن زبان و چشم و گوش و شکم و فرج، و ترک آرایش حیات دنیا، و یاد کردن گورستان و مردگان».

و گفت: «شوق را علامات است: دوست داشتن مرگ در وقت راحت در دنیا، و دشمن داشتن حیات در وقت صحّت، و رغبت و انس گرفتن به ذکر خداى- تعالى- و بى‏ قرار شدن در وقت نشر آلاء حق، و در طرب آمدن در وقت تفکّر خاصّه در ساعتى که نظر تو بر حق بود». و از او پرسیدند از جمع و تفرقه. گفت: «جمع، جمع کردن دل است در معرفت، و تفرقه متفرّق گردانیدن در احوال». و گفت: «نماز جماعت بر تو فریضه نیست و طلب حلال بر تو فریضه است». و السّلام.   

تذکره الأولیاء//فریدالدین عطارنیشایوری

نمایش بیشتر
دکمه بازگشت به بالا
-+=