آن امام صاحب صدر، آن همام بسیار قدر، آن مبارز جدّ و جهد، آن مجاهد اهل عهد، آن مقدّس عالم پاکى، احمد بن عاصم الانطاکى- رحمه اللّه علیه- از قدماء مشایخ و از کبار اولیا بود. و عالم بود به انواع علوم ظاهر و باطن. مجاهدهیى تمام داشت، و عمرى دراز یافت و اتباع تابعین را یافته بود و مرید محاسبى بود و بشر و سرّى و فضیل را یافته. و ابو سلیمان دارائى او را «جاسوس القلوب» خواندى از تیزفراستى او. و او را کلماتى عالى است و اشارتى بدیع لطیف، چنان که از او پرسیدند که: «تو مشتاق خدایى؟». گفت: «نه». گفتند: «چرا؟». گفت: «به جهت آن که شوق به غایب بود امّا چون غایب حاضر شود، کجا شوق بود؟».
گفتند: «معرفت چیست؟». گفت: «مدارج آن سه است: به درجه اوّل اثبات وحدانیّت واحد قهّار و درجه دوّم بریده کردن دل از ما سوى اللّه، درجه سیّوم آن که هیچکس را از عبارت کردن آن راه نیست. و من لم یجعل اللّه له نورا فما له من نور».
گفتند: «علامت محبّت چیست؟». گفت: «آن که عبارت او اندک بود و تفکّر او دایم و خلوت او بسیار و خاموشى او پیوسته. چون بدو درنگرند، او نبیند و چون بخوانند، نشنود و چون مصیبتى رسد، اندوهگین نشود و چون صوابى روى در او نهد، شاد نگردد و از هیچکس نترسد و به هیچکس اومید ندارد».
گفتند: «خوف و رجا چیست؟ و علامت هر دو کدام است؟». گفت: «علامت خوف گریز است و علامت رجا طلب است و هر که صاحب رجاست و طلب ندارد دروغ زن است و هر که صاحب خوف است و گریز ندارد، کذّاب است».
و گفت:«راجىترین مردمان به نجات، کسى را دیدم که ترسناکتر بود بر نفس خویش [که] نباید که نجات نیابد، و ترسناکتر خلق به هلاک کسى رایافتم که امینتر بود بر نفس خود. آن ندیدى که یونس- علیه السّلام- چون چنان گمان برد که حق- تعالى- عتاب نکند، چگونه عقوبت روى در وى نهاد؟». و گفت: «کمترین یقین آن است که چون به دل رسد، دل را پرنور [کند] و پاک کند از وى هرجا که شکّى است، تا از دل شکر و خوف خداى- تعالى- پدید آید؛ و یقین، معرفت عظمت خداى- تعالى- بود، و بر قدر عظمت خداى تواند بود، و عظمت معرفت عظمت خداى بود».
و گفت: «چون با اهل جدّ نشینید، به صدق نشینید که جاسوس دلهااند. در دلهاى شما روند و بیرون آیند». و گفت: «نشان رجا آن است که چون نیکویى بدو رسد، او را الهام شکر دهند با اومید تمام نعمت از خداى- تعالى- و تمامى عفو در آخرت». و گفت: «نشان زهد چهار است: اعتماد بر حق و بیزارى از خلق و اخلاص از براى خداى عزّ و جلّ- و احتمال ظلم از جهت کرامت دین».
و گفت: «نشان اندکى معرفت بنده به نفس خویش، اندکى حیا بود و اندکى خوف». و گفت: «هر که به خدا عارفتر، از وى ترسانتر». و گفت: «چون صلاح دلجویى یارى خواه بر وى به نگه داشت زبان». و گفت: «نافعترین فقرى آن بود که تو بدان متحمّل و راضى باشى و نافعترین عقلى آن بود که تو را شناسا گرداند تا نعمت خداى- عزّ و جلّ- بر خود بشناسى و یارى دهد تو را بر شکر آن و برخیزد به خلاف هوا».
و گفت: «نافعترین اخلاص آن بود که دور کند از تو ریا و تصنّع و تزیّن». و گفت: «بزرگترین تواضع آن بود که دور کند از تو کبر، و خشم را در تو بمیراند». و گفت: «زیانکارترین معاصى آن بود که طاعت کنى بر جهل، که ضرر آن بر تو بیش از آن بود که معصیت کنى بر جهل».
و گفت: «هر که اندکى را آسان شمرد و خرد گیرد، زود بود که در بسیار افتد» و گفت: «خواصّ غوّاصى مىکنند در دریاى فکرت، و عوامّ سرگشته و گمراه مى گردند دربیابان غفلت». و گفت: «امام جمله عملها علم است و امام جمله علمها عنایت».
و گفت: «یقین نورى است که حق- تعالى-در دل بنده پدید آرد تا بدان جمله انوار آخرت مشاهده کند». و گفت: «اخلاص آن است که چون عمل کنى، دوست ندارى که تو را بدان یاد کنند و تو را بزرگ دارند از سبب عمل تو، و طلب نکنى ثواب عمل خویش از هیچکس مگر از حق، تعالى. این اخلاص عمل بود». و گفت: «عمل کن و چنان عمل کن که هیچکس نیست در روى زمین به جز تو و هیچکس نیست در آسمان و زمین به جز او».
و گفت: «این روزى چند که مانده است، آن را غنیمتى بزرگ شمر، و این قدر عمر که در پیش دارى در صلاح گذار، تا بیامرزند آنچه از پیش گذشته است».
و گفت: «دواء دل پنج چیز است: همنشینى اهل صلاح، و خواندن قرآن، و تهى داشتن شکم، و نماز شب، و زارى کردن در وقت سحر». و گفت: «عدل دو قسم است:عدلى است ظاهر میان تو و میان خلق، و عدلى است باطن میان تو و حق- تعالى- و طریق عدل استقامت است و طریق فضل طریق فضیلت». و گفت: «موافق اهل صلاحیم در اعمال جوارح، و مخالف ایشانیم به همّتها».
و گفت: «خداى- عزّ و جلّ- مىفرماید: أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَهٌ*، و ما فتنه زیاد مى کنیم».
نقل است که شبى سى و اند کس از یاران او جمع شدند و سفره نهادند، نان اندک بود. شیخ پاره پاره کرد و چراغ برگرفت. چون چراغ بازآوردند، همه پارهها بر جاى خود بود، که کس نخورده بود از طریق ایثار. مریدان را چنین تربیت کرده بود.
تذکره الأولیاء//فریدالدین عطارنیشابوری