شیخ انصارى مردى که (مرجع کل فى الکلّ شیعه ) مى شود آن روزى که مى میرد با آن ساعتى که به صورت یک طلبه فقیر دزفولى وارد نجف شده است فرقى نکرده است .وقتى که خانه او را نگاه مى کنند مى بینند مثل فقیرترین مردم زندگى مى کند.
یک نفر به ایشان مى گوید:آقا! خیلى هنر مى کنید که این همه وجوهات در دست شما مى آید هیچ تصرّفى در آن نمى کنید.
– چه هنرى کرده ام ؟
– چه هنرى از این بالاتر که این همه پول از خمس و زکات نزد شماست و شما اینگونه زندگى مى کنید!!
شیخ انصارى مى فرمایند: کارى مهم نکرده ام ! حداکثر کار من مثل کار خرچکى هاى کاشان است که مى روند تا اصفهان وبرمى گردند و در مقابل مقدار پولى که بعضى از مردم کاشان به آنها مى دهند از اصفهان جنس بر ایشان خریدارى مى کنند ومى آورند. آیا شما دیده اید که اینها به مال مردم خیانت کنند؟
ما هم همین طور امین مردم هستیم و نمى توانیم از وجوهات و اموالى که به دست ما سپرده مى شود نفع شخصى ببریم
داستانهایی از علما// علی رضا خاتمی