دانشمندان و بزرگان ایرانی متاخر

زندگینامه هراکلیتوس (۵۴۰ـ۴۸۰ ق م)

هراکلیتوس ، (۵۴۰ـ۴۸۰ ق م)، از فیلسوفان ایونیایی پیش از سقراط. وی از اهالی شهر افسوس ، در ساحل غربی آسیای صغیر، بود. ظاهراً در خانواده‌ای سلطنتی به دنیا آمده بود (گاتری، ص ۴۰۸)، اما حق موروثی پادشاهی را به برادرش واگذار نمود (دیوگنس لائرتیوس، ج۲، کتاب ۹، بخش ۶). دیوگنس از رابطۀ هراکلیتوس با داریوش و حتی از مکاتبه‌ ای میان آنها سخن گفته است که در آن داریوش ، هراکلیتوس را به کاخ خود می خواند تا هراکلیتوس وی را با فرهنگ یونانی آشنا سازد و دشواریهای کتابش را نیز بر وی فروگشاید؛ اما هراکلیتوس، برای اجتناب از فزون خواهی و شکوه فراوان، این خواست را اجابت نمی‌کند (دیوگنس، ج۲، کتاب ۹، بخشهای ۱۳ـ۱۵؛ خراسانی، ص۲۳۱ـ۲۳۴).

به نظر می‌رسد این داستان و دیگر داستانهایی که دربارۀ گوشه‌گیری و مردم‌گریزی وی نقل کرده¬اند، تا حدودی ساختگی است و بیشتر ریشه در سخنان تحقیرآمیز او دربارۀ عقاید و تلقیهای مرسوم آدمیان و حتی برخی شاعران و فیلسوفان سابق داشته است (رجوع کنید به دیلز، ج۱، ص۱۵۵، پاره‌های ۱۷، ۱۹، ص۱۶۰، پارۀ ۴۰، ص ۱۷۴، پارۀ۱۰۴،ص۱۸۰ـ۱۸۱، پارۀ ۱۲۹؛ هوسی،ص ۸۸؛ گاتری،ص۴۰۹).

از کتابی که نویسندگان قدیم به وی نسبت داده اند ( گاتری، ص۴۰۶ـ۴۰۷)، بیش از صد پارۀ منثور، با زبانی سرشار از تعابیر و صنایع شاعرانه و گاه حتی متناقض‌نما، باقی مانده است. از مجموع این پاره‌ها و به‌رغم ابهام بسیاری از آنها  که سبب شد در دنیای قدیم، او را هراکلیتوس «تاریک» و «مبهم» لقب دهند(گاتری، ص ۴۱۰ـ۴۱۳؛ کیرک و راون، ص ۱۸۴)  می‌توان اندیشه‌های فلسفی هراکلیتوس را بیش از هر فیلسوف ایونیایی دیگری تبیین نمود.

به عقیدۀ هراکلیتوس، لوگوس ، ذات واقعیت یا اصل جهانی حاکم بر آن یا حتی عقل است و دانایی عبارت است از گوش دادن به آن(دیلز،ج۱،ص۱۶۱، پارۀ ۵۰). آموزۀ «همه چیز یکی است» از آرای برجستۀ هراکلیتوس است (دیلز،ج۱، همانجا). هراکلیتوس از یگانگی یاد شده به یگانگی اضداد، هماهنگی زاییدۀ کشاکش و جنگ میان اضداد که در گسترۀ جهان در جریان است، تعبیر کرده است (همان،ج۱،ص۱۵۲،ش۸،۹،ص ۱۶۲، ش۵۱،۵۳،۵۴،ص۱۶۹).

او این جریان شوندی پیوسته را به رودخانه‌ای تشبیه کرده است که هرگز نمی‌توان دوبار در آن پای نهاد (همان،ج۱،ص ۱۵۴،۱۶۹،پاره‌های ۱۲، ۹۱). از زمان قدیم مفسران یونانی، از جمله افلاطون و ارسطو، هراکلیتوس را به‌ویژه با همین رأی مشهور، که همه چیز در جریان یا گذر است،می‌شناختند (افلاطون، کراتیلوس، ۴۰۲ الف؛ ارسطو، مقولات،۱۰۴ب۲۲؛ نیز رجوع کنید به گاتری، ص۴۸۹). به نظر ارسطو (مابعدالطبیعه، ۹۸۴ ،الف۷)، هراکلیتوس  چونان سایر فیلسوفان طبیعت ‌باور پیش از او که در پی اصل و مبدأ همۀ موجودات می‌گشتند  آتش را اصل نخستین همۀ اشیا می‌دانسته است، چنان که برخی دیگر اشاره کرده اند(دایره‌المعارف فلسفۀ استنفورد، ذیل هراکلیتوس، بخش۳؛ خراسانی، ص ۲۵۲ـ۲۵۳).

وی آتش را در وهلۀ نخست بهترین نمونۀ محسوس دگرگونی پیوستۀ اشیای جهان تلقی می¬کرد. برخی تعابیر هراکلیتوس که در آنها آتش نخستین مایۀ امور و دگرگونیهای آن سبب تشکیل دیگر عناصر معرفی شده است (دیلز، ج۱،ص۱۵۸، پاره‌ ۳۱ ، ص ۱۷۱، پاره ۹۰) ما را به تفسیر ارسطویی نزدیک‌تر می‌سازد (نیز رجوع کنید به دیوگنس، کتاب ۹، بخش۷ـ ۸).

ارسطو نیز، به ویژه در دو اثر طبیعیات (۱۸۵ب۲۰، ۲۰۵الف۳،۳۲۹ب۲۷) و مابعدالطبیعه (۹۸۴ الف۷، ۹۸۷الف۳۳، ۱۰۰۵ب۲۵، ۱۰۱۰الف۱۳، ۱۰۱۲ الف ۲۵ ، ۱۰۱۲الف۳۴، ۱۰۶۳ب۲۵)، به سه اندیشۀ هراکلیتوس اشاره کرده است : در حرکت بودن همه چیز، مبدأ و منتها بودن آتش به عنوان اصل نخستین اشیا، و وحدت و یگانگی اضداد.

تأکید هراکلیتوس بر آتش و نیز شباهت برخی دیگر از آرای وی به آرای زردشت و مغان ایران، در کنار داستانهایی که دربارۀ رابطۀ وی با ایرانیان وجود دارد، سبب شده است تا از همان روزگار کهن ، در میان پیش‌سقراطیان به طور خاص، از نسبت اندیشه‌های وی با اندیشه‌های ایرانیان باستان پرسیده شود.

به عقیدۀ کلمنت اسکندرانی (کتاب ۵، فصل ۱) در قرن دوم میلادی هراکلیتوس اندیشه‌های خود را از «فلسفۀ بربرها» گرفت که با نظر به نزدیکی اِفِسوس به امپراتوری ایران می‌بایست منظور او از بربرها همان ایرانیان باشد. در دوران جدید پرسش از خاستگاه ایرانی اندیشه‌های هراکلیتوس را فیلسوف و محقق برجستۀ آلمانی، فردریش شلایرماخر ، مطرح ساخت و بعد اسلاف او، همچون اگوست گلادیش ، آن را دنبال کردند (رجوع کنید به دوشن گیلمن، دایره‌المعارف ایرانیکا، ذیل «تأثیر ایران بر اندیشۀ یونان»).

اما به نظر می‌رسد به‌رغم همۀ تحقیقاتی که از آن زمان تاکنون انجام گرفته و اظهاراتی که بیان شده (از جمله رجوع کنید به دوشن گیلمن، دایره‌المعارف ایرانیکا، ذیل «تأثیر ایران بر اندیشۀ یونان»؛ پانوسی، ص۲۱)، این مسئله به دلیل نبودن مدارک قطعی،همچنان بر حدس و گمان مبتنی است (رجوع کنید به گاتری، ص ۴۸۸؛ دوشن گیلمن، ص ۱۳۳).

در متون اسلامی قدیم هراکلیتوس با نا‌مهایی چون ارقلیطس ( فارابی،ص۹۶)، ایراقلیطس یا ایرقلیطس (ابن ابی اصیبعه، ص ۸۰؛ سجستانی، ص۸۰؛ شهرستانی،ج۲، ص۱۱۵)، یراقلیطوس (ابن فاتک،ص۴۰)، هیراقلیطس یا هرقلیطس و ارقطس (شهرستانی،ج۲، ص ۸۷، ۱۰۰)، ابروقلیطس(ابن رشد، ج۱، ص۴۲۵)، ابرفلیطس یا ابرقلیطوس( شهرزوری، ؟،ج۱، ص۱۶۹) و اقراطولس(صدرالدین شیرازی،ص۱۸۵) یاد شده است . آشنایی مسلمانان با هراکلیتوس، بیش از همه، به اشارات فلوطرخوس‌ (پلوتارک) و ارسطو در آثارشان بازمی‌گردد.

از زندگی هراکلیتوس و داستانهای گوناگونی که دربارۀ او روایت شده است و می‌توانست نظر عقاید‌نگاری اندرزنامه‌های اسلامی را به خود جلب کند، هیچ یک در منابع اسلامی بازتاب نیافته‌است. ابن فاتک(ص۴۰) هراکلیتوس الظلمی را  که به لقب تاریک وی اشاره دارد – در ضمن حکمایی نام ‌برده است که در عهد زینون می‌زیستند.

قول هراکلیتوس مبنی بر مبدأ و منتها بودن آتش، شکل‌گیری جهان و عناصر اربعه به عنوان تبدلات آتش و تخریب عالم با خاموشی آن، در منابع متفکران مسلمان نقل شده است (سجستانی،ص ۸۰؛شهرستانی، ج۲، ص ۸۷).

ابن سینا در الکون و الفساد(ص ۸۱ ـ۸۲، ۸۷، ۹۵ـ۹۶)، بدون اشاره به نام هراکلیتوس، به نقل و نقد نظریۀ مبدأ بودن آتش ‌پرداخته است ( نیزرجوع کنید به فخررازی، ص ۱۱۶ـ۱۷). ابن رشد(ج۱،ص ۴۲۵، ۴۶۳ـ۴۶۴) نیز، به پیروی از ارسطو (مابعدالطبیعه، ۱۰۱۰الف۱۴ـ۲۰، ۱۰۱۲الف۲۴ـ۲۵)، کذب همۀ گفته ها به همراه صدق آنها را از لوازم تغییر دائمی همۀ اشیا نزد هراکلیتوس دانسته، اما جالب توجه این است که ملاصدرا (ص۶۱ـ۶۲، ۱۹۷،۲۱۷ـ۲۱۸) علی‌رغم کوشش در یافتن رد پای حرکت جوهری در میان قدما، هیچ جا از هراکلیتوس یاد نکرده، بلکه حرکت جوهری را نزد زنون و ارسطو یافته است .

با نظر به اینکه انتساب حرکت جوهری به ارسطو مبتنی بر چند نقل قول از اثولوجیای افلوطین است و افلوطین از جمله در این رأی در انئادها از هراکلیتوس تأثیر پذیرفته است (استوماتلوس، ص۱۲۵ـ۱۲۸)، می‌توان تأثیر نظریه هراکلیتوس را دربارۀ سیلان جاودانه به نحو غیرمستقیم در آثار ملاصدرا نیز یافت.

شهرستانی (ج۲، ص۱۰۰)، با استناد به گفتۀ ارسطو در مابعدالطبیعه (۹۸۷الف۳۲) ،گفته که افلاطون پیش از آشنایی و مصاحبت با سقراط، تحت تأثیر آرای هراکلیتوس( ازجمله دگرگونی و فساد محسوسات و در نتیجه عدم آگاهی به محسوسات) بوده است. این گفتۀ ارسطو در بسیاری از منابع اسلامی نقل شده است (رجوع کنید به ابن ابی‌اصیبعه، ص۸۰؛قفطی،ص۲۰؛شهرزوری،۱۳۹۶، ج۱، ص ۱۶۹؛صدرالدین شیرازی، ص۱۸۵ـ ۱۸۶). قفطی(همانجا) بر این گزارش افزوده که مذهب هراکلیتوس، مذهبی متروک و مجهول است.

افلوطین در اثولوجیا(ص۲۳)، ضمن گزارش از خلع بدن خویش و سفر به عوالم الهی، از دغدغۀ ارقلیطوس (هراکلیتوس) در تحقیقِ جوهرِ نفس و ارتقای آن به عالم عقل، سخن گفته که این مطلب عیناً در نزهه الارواح شهرزوری(ج۲، ص۱۰۱) انعکاس یافته، با این تفاوت که شهرزوری، عقیدۀ فوق را به أرفلوطوس نسبت داده است .

همچنین شهرستانی(ج۲،ص۱۰۳) به گزارش از فُلُوطَرخیس بیان کرده است که در اندیشۀ هراکلیتوس، اشیا از بخت انتظام یافته اند و جوهر بخت نطق عقلی است که در جوهر کلی نفوذ یافته است. خواجه نصیرالدین طوسی(۱۳۵۹،ص۱۹۲) نیز عیناً رأی یاد شده را از زبان شهرستانی نقل کرده است. به نوشتۀ صدرالدین شیرازی (ص۱۸۶)، مذهب هراکلیتوس مبتنی بر حدوث افلاک و اشیای درون آن است.

خواجه نصیرالدین طوسی در اخلاق ناصری (ص ۲۶۲ـ۲۶۳ )، در باب محبت، این عقیده را که چیزهای مختلف با یکدیگر تشاکل و تألیف تام نمی توانند داشته باشند، اما چیزهای متشاکل به یکدیگر مسرور و مشتاق اند، به گزارش ارسطو از ابرَقلیطس (هراکلیتوس) نقل کرده است (نیزرجوع کنید به شهرزوری، ۱۳۸۵، ج۳، ص۵۱۸)، درحالی که ارسطو در اخلاق نیکوماخس (۱۱۵۵ب۱۱) این عقیده را به امپدوکلس نسبت داده و عکس آن را از هراکلیتوس نقل کرده است.



منابع :

(۱) ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، چاپ نزار رضا، بیروت، بی تا؛
(۲) ابن رشد، تفسیر مابعدالطبیعه، چاپ موریس بویژ، بیروت ۱۹۷۳؛
(۳) ابن سینا، الشفاء( الطبیعیات، ج۲، فی‌الکون و الفساد)، تحقیق الدکتور محمود قاسم، چاپ افست قم ۱۴۰۴ق؛
(۴) افلوطین، اثولوجیا، چاپ محسن بیدار فر، قم ۱۴۱۳ق؛
(۵) مبشر ابن فاتک، مختار الحکم و محاسن الکلم، چاپ عبدالرحمن بدوی، مادرید، ۱۳۷۷ق/۱۹۵۸م؛
(۶) ابوسلیمان سجستانی، صوان الحکمه و ثلاث رسائل، چاپ عبدالرحمن بدوی، تهران ۱۹۷۴م؛
(۷) استفان پانوسی، تأثیر فرهنگ و جهان‌بینی ایرانی بر افلاطون، تهران۱۳۸۱ش؛
(۸) شرف الدین خراسانی، نخستین فیلسوفان یونان، تهران ۱۳۵۷ش؛
(۹) محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، چاپ محمد بن فتح الله بدران، افست قم ۱۳۶۷ش؛
(۱۰) شهرزوری، شمس الدین محمد بن محمود، رسائل الشجره الهیه، ج۳، چاپ نجفقلی حبیبی، تهران۱۳۸۵ش؛
(۱۱) همو، نزهه الارواح و روضه الافراح، چاپ احمد ایم ای، حیدر آباد،۱۳۹۶ق/۱۹۷۶م؛
(۱۲) شیرازی، صدرالدین، رساله فی الحدوث، تصحیح سید حسین موسویان، تهران ۱۳۷۸ش؛
(۱۳) خواجه نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، تصحیح مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، تهران ۱۳۵۶ش؛
(۱۴) همو، تلخیص المحصل، چاپ عبدالله نورانی، تهران۱۳۵۹ش؛
(۱۵) محمدبن محمد فارابی، کتاب تحصیل السعاده، چاپ جعفر آل یاسین، بیروت۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م؛
(۱۶) فخر رازی، المباحث المشرقیه فی علم الالهیات و الطبیعیات، تهران ۱۹۶۶م؛
(۱۷) ژاک دوشن گیلمن، واکنش غرب در برابر زرتشت، ترجمه تیمور قادری، امیرکبیر ۱۳۸۳ش؛

(۱۸) -Aristotle, The Complete Works of Aristotle, edited by J. Barnes, Princeton 1984;
Clement of Alexandria, The Stromata, book 5, translated by William Wilson, http://www.newadvent.org/fathers/0210.htm ;
Diels, H. and W. Kranz, Die Fragmente der Vorsokratiker, three vols., original edn. 1903;
reprint of 6th edn., Berlin: 1974;
Edward Hussey, Heraclites, in The Cambridge Companion to Early Greek Philosophy, edited by A, A. Longe, Cambridge, 1999;
Encyclopaedia Iranica, ed. By Ehsan Yarshater, www.iranica.com, Greec: Relations with Persian Empire (by various others), section iii: Persinan influence on Greek thought (by Jacues DuchesneـGuillemun);
W. K. C. Guthrie, A History of Greek Philosophy, V.I, Great Britannia, 1962;
G. S. Kirk & J. E. Raven, The Presocratic Philosophers, Cambridge, 1966;
Diogenes Laertius, Live of Eminent Philosophers, trans. By R.D. Hick, London, 1970;
Plato¸ Plato Complete Works ,edited by Hamilton& Hutington Cairns, Princeton, 1989;
G. Stamatellos, Plotinus and the Presocractics, NewYork 2007;
Standford Encyclopaedia of philosophy, ed. by Edward N. Zalta, http://plato.stanford.edu/, “Heraclitus” (by Daniel W. Graham).

دانشنامه جهان اسلام   جلد  ۱۵ 

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=