حکایات عرفای برجستهعلاّمه حسن حسن زاده آملی

مشق جناب طلبه(علامه حسن زاده آملی)

مرحوم شعرانى نقل مى کردند که من روزى وارد مسجد سپهسالار (مدرسه شهید مطهرى ) شدم و جلو یکى از حجرات روى سکویى نشستم . چند دقیقه اى گذشت ، صداى شخصى را شنیدم که گفت : ((سلام علیکم )). با خود گفتم : چه کسى است که چنین با ما احترام مى گذارد و مؤ دبانه سلام مى کند! هر چه به اطرافم نگریستم کسى را ندیدم . دوباره همین سلام تکرار شد، به بالاى سرم نگاه کردم کسى را ندیدم ، تعجب کردم که این صدا از کیست .

بار سوم که صدا را شنیدم ، برگشتم نگاهى به حجره پشت سرم انداختم . دیدم طلبه اى است که او را مى شناسم (استاد نام طلبه و پدرش را ذکر نفرمودند) داخل حجره اش آینه اى گذاشته بود، لباس و عمامه اش را هم پوشیده بود و قدم مى زد و هر بار که از جلو آینه عبور مى کرد، با صداى بلند و با حالت علمایى مى گفت : سلام علیکم !! فهمیدم که دارد مشق مى کند که در کوچه و بازار، چگونه و با چه حالتى سلام مردم را بدهد و چگونه قیافه بگیرد! بله آقا جناب طلبه ، چنین مشق مى کرد!!

استاد ادامه دادند: مرحوم آسید حسین قاضى مى فرمود: بدترین تور شکار، همین تور شکارى است که بعضى از ما آخوندها بر تن
داریم !!

داستانهای عارفانه(در آثار استاد علامه آیه الله حسن زاده آملى ) جلد ۱//عباس عزیزی

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=