ابوسعید را گفتند: کسى را مىشناسیم که مقام او آن چنان است که بر روى آب راه مىرود . شیخ گفت: کار دشوارى نیست؛ پرندگانى نیز باشند که بر روى آب پا مىنهند و راه مىروند.
گفتند: فلان کس در هوا مى پرد. گفت: مگسى نیز در هوا بپرد.
گفتند: فلان کس در یک لحظه، از شهرى به شهرى مىرود . گفت: شیطان نیز در یک دم، از شرق عالم به مغرب آن مىرود. این چنین چیزها، چندان مهم و قیمتى نیست . مرد آن باشد که در میان خلق نشیند و برخیزد و بخسبد و با مردم داد و ستد کند و با آنان در آمیزد و یک لحظه از خداى غافل نباشد.
حکایت پارسایان//رضا بابایی
خطا: فرم تماس پیدا نشد.