گفتار استاد:
«ابن ادریس حلى،از فحول علماى شیعه است.خودش عرب است و شیخطوسى جد مادرى او(البته مع الواسطه)به شمار مىرود.به حریت فکر معروفاست،صولت هیبت جدش شیخ طوسى را شکست،نسبتبه علماء و فقهاء تاسر حد اهانت،انتقاد مىکرد.در سال ۵۹۸ در سن ۵۵ سالگى درگذشت.
کتاب نفیس و معروف او در فقه به نام«سرائر»است.گفتهاند که ابن ادریس ازتلامذه سید ابو المکارم ابن زهره بوده است،ولى بنا بر تعبیراتى که ابن ادریس درکتاب«الودیعه»از کتاب السرائر مىکند،چنین برمىآید که صرفا معاصر وى بودهاست و او را ملاقات کرده است و در برخى مسائل فقهى میان آنها مکاتباتى رد وبدل شده است.» (۱)
ولادت او:
او در سال۵۴۳ هجرى در مرکز حله قدم به عرصه حیات نهاد.تولد او در یکخانواده روحانى و معنوى صورت گرفت.او از محضر ابن زهره فقیه نامدار کسب علم نمود.
سرزمین حله:
برخى از سرزمینها هستند که از نوعى رحمت و برکتخاصى برخوردارند واطراف و اکناف آن از مبارکى و میمنتخاصى بهرهمند هستند،به تعبیر قرآن مجید،اطراف آن مبارک و میمون است.«حله»که واقع بین کوفه و بغداد است،از آن گونه سرزمینهاى رحمت خیز و برکت آفرین است که تاکنون علماء و فقهاى نامدار وخدمتگزار دین تحویل جامعه اسلامى داده است و چندین چهره سرشناس و معروف از فقهاء ما منسوب به آن منطقه هستند که روزگارى مرکز علمى و تدریس شیعیان بوده است. (۲)
علامه حلى در آسمان علم و فضیلت،و در میان انبوه فقهاى نامدار شیعه،همچون یک ماه مى درخشد و آراى فقهى،اصولى و منطقى او در کتابهاى علمى ازبرجستگى خاص برخوردار است.او یکى از استوانه هاى محکم و پایدارى است که درحساس ترین مراحل فکرى و اجتماعى شیعه درخشیده و اطراف خود را منور ساخته است.
او قطب دایره تحقیق و فضیلت،ستاره درخشان فقه و فقاهت و یکى دیگر ازفرزانگان شهر حله است.شهرى که به دستور امیر سیف الدوله صدقه بن منصورمزیدى اسدى از امراء دولت دیالمه در سال ۴۹۵ ه.ق بناگذارى و پىریزى شده است.
به همین جهت گاهى آن شهر،«حله مزیدیه»گفته مى شود و آن یکى از شهرهاى معروف بین نجف اشرف و حائر مقدس حسینى(ع)است که در دو سمت شط فرات قرار گرفته است و به منزله دو طرف بغداد است که در شرق دجله و غرب آن قرار گرفته است و این شهر از روز نخست بر اساس تشیع پایه گذارى شده است و از آن منطقه علماء و بزرگان متعددى برخاسته اند که شرح حال برخى از آنان گذشته است و طبق روایتى که علامه مجلسى در کتاب«السماء و العالم» بحار نقل کرده است،ابو حمزه ثمالى از اصبغ بن نباته روایت کرده است که گوید: «به هنگام عبور امیر المؤمنین على(علیه السلام)به طرف صفین،همراه او بودم که روى تپه اى قرار گرفت.سپس به نیزارى که میان بابل(عراق)و آن تپه قرار گرفته بود اشاره نمود و فرمود: «شهرى و چه زیبا شهرى!» عرض کردم سرور من،به شهرى اشاره مى کنید،آیا در اینجا شهرى بوده است که آثارش از بین رفته است؟فرمود:«نه بلکه شهرى به وجود خواهد آمد که به آن حله سیفیه خواهند گفت.در آن شهر اقوام نیکوکارى زندگى خواهند کرد.اگر یکى ازآنان سهم خود را به خداوند نذر کند،وفاء به آن مى نماید.» (۳)
ابن ادریس در نظر محققین:
علامه نورى در فائده سوم از خاتمه مستدرک مى نویسد:«ابو عبد الله محمد بناحمد بن ادریس عجلى حلى،عالم بزرگوار و معروفى است که بزرگان فقها در اجازات خود به عظمت مقام علمى،فهم و دقت او اعتراف کرده اند و او را ستوده اند.» (۴)
ابن داود در رجال خود مى گوید:«وى پیشواى فقهاى حله،در علوم متقن وداراى تصنیفات بسیار است.» (۵)
فقیه بزرگ،شهید اول(قدس سره)در اجازه خود او را با این عبارات:شیخ امام،علامه شیخ العلماء و رئیس المذهب ستوده است. (۶)
محقق دوم نیز در اجازه قاضى صفى الدین مىنویسد:«روایت مى کنم تمام تصنیفات و روایات شیخ امام سعید محقق،حبر العلماء،فخر المله و الحق و الدین،ابى عبد الله محمد بن ادریس حلى را.»
محدث عالى مقام،شیخ حر عاملى در کتاب«امل الآمل»مى نویسد:«دانشمندان متاخر ما،ابن ادریس را بسیار ستوده اند و کتاب«سرائر»او را با آنچه در آخر آن از کتاب!۱۱۹ و اصول متقدمین نقل کرده است،مورد اعتماد قرار دادهاند.علامه حلى و سایر علماء،احوال او را در کتب استدلالى خود نوشته و اکثر آن را پذیرفته اند.» (۷)
همچنین دانشمند نامى،شیخ یوسف بحرانى که از علماى معتدل اخبارى است،در«لؤلؤه البحرین»مى نویسد:
«وى فقیه و اصولى خالص و مجتهد صرف بود،او نخستین کسى است که بابنکوهش از شیخ طوسى(ره)را به روى دیگران گشود،و گر نه قبل از وى دانشمندانى که در عصر شیخ بودند، غالبا به روش شیخ عمل مى کردند،تا آنکه نوبت به او رسید، آنگاه محقق اول(مؤلف شرایع)،و علامه حلى در موارد بسیارى به نکوهش وى(ابنادریس)پرداختند،او و آراء و اقوالش را به باد انتقاد و طعنه گرفتند.ولى حقیقت امر ایناست که فضل و بزرگوارى او در میان شیعه منکر ندارد.بهترین تعبیر و تعریفى که درکتب مربوطه به این فقیه عظیم الشان دیده شده است، چند سطر مختصر و دلپذیر ولطیف است که شهید سعید،قاضى نور الله شوشترى در کتاب نفیس«مجالس المؤمنین»نوشته است.این عبارت کوتاه،به قدرى مناسب و جالب و استوار به قلم آمده است کهبه خوبى مىتواند معرف کامل فخر الدین محمد بن ادریس حلى باشد.او مىنویسد:
«در اشتعال فهم و بلند پروازى،از فخر الدین رازى بیش،و در علم فقه ونکته پردازى از محمد بن ادریس شافعى در پیش است،کتاب«سرائر»که از جمله مصنفات شریفه اوست،در دقت فهم و کثرت علم او دلیلى ظاهر و برهانى باهر است.
او را بر تصنیفات شیخ اجل ابو جعفر طوسى ابحاث بسیار است و در اکثر مسائل فقهىاو را خلافى یا اعتراضى یا استدراکى هست.» (۸)
ابن ادریس خبر واحد را نمىپذیرد:
دانشمندان در کتاب اصول،اخبار معصومین(علیهم السلام)را به دو گونه تقسیمکردهاند:خبر متواتر و خبر واحد.
خبر متواتر روایتى است که جمعى از راویان طورى آن را نقل کرده اند که احتمالتبانى بر دروغ و جعل خبر،محال باشد و به خودى خود انسان یقین به راستى و واقعیت آن پیدا مى کند،ولى خبر واحد عکس آن است،یعنى به تنهایى و بدون انضمام قرائن خارجى،مفید علم و یقین نیست.
دانشمندان ما در کتب اصول با دلیلهاى متقن،خبر واحد را بدون انضمام قرینه پذیرفته و به حکم عقل آن را مورد عمل قرار مى دهند،ولى جمعى که ابن ادریس ازجمله آنهاست،نظر به اینکه خبر واحد مفید ظن و گمان است،آن را نپذیرفته و به مفادآن عمل نکرده اند.
گذشته از مخالفتى که ابن ادریس با مکتب شیخ نمود و براى او گران تمام شد،موضوع مخالفت وى با سایر فقهاء در مساله خبر واحد نیز بیشتر موجب سر و صداگردید،در میان فقهاى ما تنها ابن ادریس نیست که خبر واحد را حجت و معتبر نمى داند،بلکه جز او جمعى هم بدین عقیده بودند،با این فرق که ابن ادریس به واسطه مزاج حادى که داشته،طبق معمول بیش از دیگران آن را دنبال کرده و براى قبولاندن آن پافشارى نموده است،تا جائیکه نظریه او در این باره مورد گفتگوى بسیار واقع شده،جمعى از او سخت انتقاد نموده،و گروهى به دفاع و توضیح مقصد وى برخاسته و برمخالفین او اعتراض کرده و گفته هاى دیگران را بى انصافى در حق ابن ادریس دانسته اند.
ابن داود که معاصر علامه حلى است،در رجال خود مى نویسد:«ابن ادریس به کلى از اخبار اهل بیت(ع)دورى جسته است.»
مؤلف نقد الرجال مى گوید:«ابن داود به همین دلیل ابن ادریس را در باب«ضعفاء»نام برده، ولى بهتر این بود که او را در باب «ممدوحین» ذکر مى کرد.»
رجالى دانشمند مشهور،شیخ ابو على حائرى در کتاب«منتهى المقال»بعد از نقلعبارت مزبور،مى گوید:«گزاف گویى ابن داود و عدم رعایت جهت انصاف او،بر کسى!۱۲۱ پوشیده نیست،چه که نگوهش از این دانشمند بزرگ،مخصوصا با این علتى که ذکرکرده(که چون خبر واحد را معتبر نمى دانسته،به کلى از اخبار اهل بیت(ع)دورىجسته است)چندان بى پایه است که حد ندارد،زیرا:
اولا:عمل کردن ابن ادریس و اعتماد وى به بسیارى از اخبار-مخصوصا که اودر آخر سرائر از کتب قدما آورده است-چیزى نیست که بر اهل دانش پوشیده باشد.
ثانیا:در میان فقهاى ما تنها ابن ادریس نیست که عمل به خبر واحد نکرده است،بلکه جمعى از بزرگان علما،مانند سید مرتضى ،ابو المکارم ابن زهره،ابن قبه و دیگران نیز عمل به خبر واحد را معتبر نمى دانند.
پس اگر عمل نکردن به خبر واحد،موجب تضعیف ابن ادریس باشد،باید اینبزرگان را هم تضعیف کرد،در صورتى که هیچ کس آنها را ضعیف ندانسته است.»
مؤلف«لؤلؤه البحرین»نیز در این خصوص در دفاع از ابن ادریس مى گوید:
«اگر او مساله اى از مسائل فن(خبر واحد)به اشتباه رفته باشد،این موجب نمى شود که او را این طور مورد سرزنش قرار دهیم،زیرا بسیارى از دانشمندان امثال اورا مى بینیم که این گونه اشتباهات داشته اند،به خصوص در امثال این مساله(یعنى عمل نمودن به خبر واحد) (۹)
فاضل نامى،استاد على دوانى مى نویسد:
آیا ابن ادریس نوه شیخ طوسى است؟
اغلب علماى تراجم ابن ادریس را نواده شیخ طوسى دانسته اند،بدون اینکه تاکنون معلوم شده باشد که وى از کجا و چگونه به شیخ مى پیوندد.یکى مادر او را دخترشیخ مى داند و دیگرى شیخ را دایى او دانسته و سومى شخصى را نام«مسعود بن ورام»را که تا کنون هویت او معلوم نگشته،جد مادرى او و پدر زن شیخ معرفى کرده است وچهارمى مسعود بن ورام را همان مسعودى،مؤلف«مروج الذهب»جد شیخ طوسى وجد مادرى ابن ادریس مى داند.این اقوال پریشان به قدرى با هم ضد و نقیض هستند که نمى توان آنها را جمع و جور کرد.محدث متتبع مرحوم حاج میرزا حسین نورى درخاتمه مستدرک چون چیزى از اقوال مربوطه دستگیرش نشده،مى گوید این اقوال گذشته از اینکه تخمین است و ماخذ محکمى ندارد، اصولا از محالات عادیه به شمار مى رود.
ما نیز چندان که در کتاب«السرائر»نگریستیم،جایى نیافتیم که ابن ادریس شیخ را جد خود دانسته و اعتراف به این نسبت نموده باشد.
او داراى تالیفات متعددى است که السرائر الحاوى لتحریر الفتاوى،تلخیص تفسیر تبیان شیخ طوسى و التعلیقات حواشى و ایرادات بر تفسیر التبیان از معروفترین تالیفات او مى باشد. (۱۰)
وفات وى:
در لؤلؤه البحرین از رساله مشهور کفعمى که درباره وفیات دانشمندان نوشته است،نقل مى کند که گفته است:ابن ادریس فرموده من در سال ۵۵۸ بالغ گشتم،سپس از صالح فرزند وى نقل مى کند که گفت:«پدرم محمد بن ادریس روز جمعه وقت ظهرروز هیجدهم ماه شوال سال ۵۹۸ وفات یافت.»
بنابر این چنانکه بر خواننده پوشیده نیست،تولد ابن ادریس سنه۵۴۳ و مدت عمر او ۵۵ سال مى باشد،جاى بسى تعجب است که عالم معروف،شیخ ابو على در«منتهى المقال»عمر او را ۲۵، و دانشمند جلیل،شیخ عبد الله مامقانى در«تنقیح المقال»۳۵ سال مى دانند و با اینکه هر دو مطلب فوق را از کفعمى نقل کرده اند،مى گویند:«دراین زمانها در السنه عوام مشهور است که عمر ابن ادریس به واسطه اسائه ادب به مقام جدش کوتاه گشت.»در صورتیکه با توضیحى که ما دادیم مطلب این طور نیست و بایداین را از اغلاط مشهوره دانست.
در«نخبه المقال»آمده است:ثم ابن ادریس من الفحول و متقن الفروع و الاصول عنه النجیب بن نما الحلى حکى جاء مبشرا مضى بعد البکاء
که عدد کلمه«مبشر»۵۴۳،و کلمه«بکاء» ۵۵ که مدت عمر اوست. (۱۱)
فقهای نامدار شیعه//عقیقی بخشایشی
۱- آشنایى با علوم اسلامى،ص۲۹۹٫
۲- در فرهنگ معین آمده است:«حله شهرى بود در عراق میان کوفه و بغداد در ساحل رود فرات»،و سپسمىافزاید:«حلى ابو القاسم نجم الدین جعفر بن حسن بن یحیى معروف به محقق اول یا محقق حلى ازبزرگان فقیهان شیعه(متوفى۶۷۶)وى معاصر نصیر الدین طوسى بود.او از پدر خویش اجازه گرفت.ازتالیفات او:شرائع الاسلام،نافع،معتبر مکاسب در اصول دین،نکت النهایه(شرح نهایه شیخ طوسى)،معارج(اصول فقه)،تنبیه(منطق)و نهج الاصول را باید نام برد.»(فرهنگ معین،بخش اعلام،ج ۵،ص۴۶۵).
۳- مدرک سابق،ص ۲۷۱٫
۴- تاسیس الشیعه،ص ۳۰۵٫
۵- مکتب اسلام،سال دوم،شماره نهم،ص ۵۸ تا۶۳٫
۶- تاسیس الشیعه،ص ۳۰۵٫
۷- ریحانه الادب،ج۷،ص۳۷۹٫
۸- مکتب اسلام،سال دوم،شماره نهم،ص ۶۲٫
۹- ریحانه الادب،ج۷،ص۳۷۷٫
۱۰- ریحانه الادب،ج۷،ص ۳۷۸٫
۱۱- ریحانه الادب،ج۷،ص۳۷۹٫