آیت الله آقا سید علی قاضیحکایات عرفای برجسته

ماجراى تقاضاى ایشان (آقا سید علی قاضی) از امام رضا (ع)

ایشان-قدس سره-را عادت بر این بود که هرگاه کسى نیّت سفر به مشهد امام رضا علیه السلام مى‌کرد به او مى‌گفتند: حضرت رضا علیه السلام یکى از سه خواهش زائران خود را در زیارت اول خود حتما اجابت مى‌فرمایند و حتى هر سه خواست او را، آن‌گونه که مردم مى‌گویند و در کتب ذکر شده است.

یک‌بار بدون مقدمه از ایشان سؤال کردم: شما که به زیارت ایشان مشرف شدید آیا تمام تقاضاهایتان برآورده شد؟ این را در حالى گفتم که مى‌دانستم کسى از نزدیکان و یا اولاد ایشان جرأت نمى‌کرد که این‌گونه سؤالات خود را آشکارا با ایشان در میان بگذارد. آرى دستى بر بینى کشیدند و چنین وانمود کردند که دارم در طرح سؤالات فضولى مى‌کنم، یا مانند کسى سؤال مى‌کنم که نه موقع‌شناس است و نه با فکر و تأنّى سؤال مى‌کند. در هر حال کمى در فکر فرورفتند، اما من سؤال دیگرى مطرح کردم:

منظور از این فرمایش ایشان علیه السلام چیست که مى‌فرمایند: اما بر تو ریزش مى‌کند آنچه از سوى من فیض مى‌بارد. ایشان-قدس سره-پاسخ دادند: هر سؤالى که داراى جواب آماده نمى‌باشد، ممکن است جواب آن حاضر باشد اما گیرنده ظرفیت آن را نداشته باشد، این امور و امور دیگرى هست که باید سؤال‌کننده آنها را مد نظر داشته باشد. و پس از اندکى تامل گفتند: هنگامى که قصد مسافرت به مشهد مقدس را کردم، مدتها بود که به بیمارى «نقرس» مبتلا بودم و قادر نبودم که بدون عصا راه بروم، حدود ده سال گرفتار بودم و تقریبا بین مردم به «آقاى لنگ» معروف شده بودم، از طرفى نیاز به همسرى داشتم که از من مواظبت کند و مایل نبودم که باصطلاح مستخدمه داشته باشم و یک تقاضاى دیگر که شرح آن وقت‌گیر است. زمانى که به مشهد رسیدم باید براى برطرف کردن خاک و غبار سفر به حمام مى‌رفتم و زخم پا را پانسمان مى‌کردم، اما همین که پارچه زخم را باز کردم، مشاهده کردم چیزى سیاه و شبیه به تکه ذغالى روى زخم را گرفته است، و با اندکى حرکت دادن آن، از محل زخم جدا شد، بعدا برایم معلوم شد که در این مدت لازم بود که این تکه استخوان فاسد شده از پایم جدا شود. پاى خود را حرکت دادم اما هیچ‌گونه اثرى از ناراحتى احساس نکردم، ایستادم و شروع کردم به راه رفتن، بدون استفاده از عصا. فقط خدا عالم است تا چه حد خوشحال و شادمان شدم.

از حمام بیرون آمدم، مشاهده کردم یکى از دوستان، منتظر من است تا به من بشارت پیدا کردن مستخدمه را بدهد، تا بدین‌وسیله از شستن و مراقبت از دو بچه‌اى که با من بودند رهائى یابم. اما در مورد تقاضاى سوم توضیح کافى ندادند و تقریبا از بیان صریح مطلب «طفره» رفتند.

چنین اظهار داشتند: من در خدمت آیت‌الله العظمى شیخ محمد حسن مامقانى بودم، کسى که براى مدت کوتاهى زعامت و رهبرى به ایشان رسیده بود، طلاّب و کسانى که منزلت علمى او را مى‌دانستند مدّت‌ها در مقابل منزل ایشان توقف مى‌کردند که بیرون بیایند، اما نامبرده لحظه خروج خود را به تاخیر مى‌انداختند تا شاید طلاّب متفرّق شوند، و زمانى که از منزل بیرون مى‌آمد تنهائى راه مى‌رفتند، و اگر کسى جلو ایشان مى‌آمد تا دستشان را ببوسد دست خود را زیر عبا پنهان مى‌کردند زیرا با این کار مخالف بودند؛ ایشان هرگاه وارد مجلسى مى‌شدند، گوشه‌اى را انتخاب مى‌کردند، یا هرجائى که خالى بود، و من از کار ایشان تعجّب مى‌کردم و پیش خود مى‌گفتم چگونه ممکن است انسانى علاقه‌اى به احترام گذاشتن دیگران نداشته باشد، و آیا امکان دارد انسان به این درجه از تواضع برسد؟ ! با این اخلاق نیکو و صفات عالیه و مرتبت علمى که دارد،

همچنین فداکارى در انجام وظیفه و تکالیف، و عدم توجه به این نوع مسائل گذرا و معمول جامعه. اگر بنا باشد که انسان تا این حد در مسائل علمى زحمت بکشد و رنج ببرد اما زحمات او هیچ‌گونه ابراز شخصیت یا منزلت در جامعه ایجاد نکند، و بزرگانى که نسبت به او در درجه کمترى از نظر علمى مى‌باشند هیچ‌گونه مزیّت و احترامى براى او قائل نشوند، پس منظور از تحصیل علم و رسیدن به درجات علمى چیست؟ آرى این‌گونه اندیشه‌هاى شیطانى از ذهن من مى‌گذشت، و ممکن است از ذهن بیشتر جوانان پیش از رسیدن به مدارج عالى بگذرد، اندیشه‌هائى که ممکن است سال‌ها و سال‌ها در ذهن انسان باقى بماند و حتى ظاهرا از بین برود اما در درون و باطن ذهن او تا آخر عمر و دوران پیرى باقى بمانند، و این در حالى است که شخص سعى مى‌کند خود را از آنها برهاند، اما ممکن نیست زیرا در اعماق روح او جاى گرفته‌اند، و جزء طبائع ذاتى و دائمى او درآمده‌اند که هرگز از انسان جدا نمى‌شوند.

احساس کردم که تقاضاى سوم ایشان تا حدى روشن شده است و در تامّلات و تفکرات خود فرورفته بودند.

ایت الحق//سید محمد حسن قاضی

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=