۱- این حکم خداست
رسول خدا صلى الله علیه و آله از مردى اعرابى ، ماده شترى به چهار صد درهم خریدارى نموده بود، و هنگامى که اعرابى پول را تحویل گرفت ، فریاد بر آورد: درهمها و شتر، مال من است . اتفاقا ابوبکر از آنجا عبور مى کرد، پیامبر به ابوبکر فرمود: بین من و اعرابى قضاوت کن !
ابوبکر گفت : اعرابى از شما گواه مى خواهد. عمر نیز از آنجا عبور مى کرد و سخنان ابوبکر را در آن باره تکرار نمود. در این موقع على علیه السلام از دور نمایان گردید، پیامبر صلى الله علیه و آله به اعرابى فرمود: قبول دارى این جوان که مى آید بین ما قضاوت کند؟
گفت : بلى .
حضرت على آمد، اعرابى ادعاى خود را مطرح کرد.
امیرالمومنین علیه السلام به اعرابى فرمود: شتر را به پیامبر تسلیم کن !
اعرابى اعتنا نکرد تا این که آن حضرت سه بار گفتار خود را تکرار نمود ولى نتیجه اى نبخشید، در این هنگام على علیه السلام اعرابى را با یک ضربه شمشیر، دور کرد. پس اهل حجاز گفتند: که با آن ضربه ، سر او را پراند و اهل عراق گفتند: عضوى از او را قطع کرد.
و آنگاه على علیه السلام به پیامبر عرضه داشت : یا رسول الله ! ما شما را در وحى تصدیق مى کنیم چگونه در چهار صد درهم تصدیق ننمائیم ؟! .
و در خبرى آمده : که پیغمبر صلى الله علیه و آله به ابوبکر و عمر رو کرده و به آنان فرمود: این حکم خداست نه آنچه که شما به آن حکم کردید.
مؤ لّف :
گرچه امیرالمومنین علیه السلام از صنایع حیرت آور خدا و نفس پیغمبر است و محال است که آن دو و دیگران به مقام و منزلت او برسند همچون ثرى و ثریا الا این که آنان به قدر سایر صحابه پیغمبر صلى الله علیه و آله هم توجه نداشته اند. و این خزیمه بن ثابت است که در نظیر چنین قضیه اى براى پیامبر گواهى نادیده داد، و پیامبر به وى فرمود: چگونه گواهى نادیده مى دهى ؟
عرضه داشت : یا رسول الله ! ما شما را در وحى و اخبار آسمانى تصدیق مى کنیم ، چگونه ممکن است در خبرهاى زمین تصدیق ننمائیم . پس رسول خدا صلى الله علیه و آله گواهیش را پذیرفت و یک شهادتش را جاى دو شهادت قرار داد و به همین جهت ذوالشهادتین لقب یافت .
۲- داستان قدامه
قدامه بن مظعون ، شراب نوشید، عمر تصمیم گرفت بر او حد جارى کند، قدامه به عمر گفت : حد بر من روا نیست . زیرا خداوند در قرآن مجید مى فرماید: لیس على الذین آمنوا و عملوا الصالحات جناح فیما طعموا بر آنان که ایمان آورده اند و کردار شایسته انجام داده اند، گناهى نیست در آنچه خورده اند، هرگاه بپرهیزند و ایمان بیاورند و کارهاى شایسته بکنند.
پس عمر از او صرفنظر کرد. امیرالمومنین علیه السلام این را شنید نزد عمر رفت و به وى فرمود: چرا به قدامه حد نزدى ؟
عمر: قدامه این آیه را برایم خواند و خود را از مصادیق آن دانست .
على علیه السلام : قدامه از مصادیق این آیه نیست ؛ زیرا کسانى که ایمان آورده و کردار نیک انجام مى دهند هرگز حرامى را حلال نمى شمرند، اینک قدامه را برگردان و او را از آن گفتارش توبه بده و بر او حد جارى کن . و اگر توبه نکرد او را به قتل برسان ؛ زیرا از اسلام خارج شده است .
عمر به خود آمد و قدامه را طلبید، و چون قدامه از جریان باخبر شد نزد عمر اظهار ندامت و توبه کرد و عمر از حکم قتلش درگذشت و آنگاه که خواست به او تازیانه بزند مقدارش را نمى دانست ، باز از آن حضرت راهنمایى خواست .
على علیه السلام به او فرمود: حدش هشتاد تازیانه است ؛ زیرا کسى که شراب نوشد مست مى شود، و در آن هنگام هذیان مى گوید و به مردم تهمت مى زند و حد تهمت ، هشتاد تازیانه است . پس عمر طبق دستور آن حضرت عمل کرد .
۳- تفصیلى درباره فدا دادن
اصبغ بن نباته مى گوید: امیرالمومنین علیه السلام درباره یاران خود که در دست کفار اسیر شده بودند حکمى دقیق فرمود، که هر کدام از آنان را که زخم در پشت سر داشت از او فدا نمى داد و مى فرمود: او از جنگ فرار کرده است . و هر کدام را که از پیشرو زخم داشت براى او فدا مى داد و آزادش مى کرد .
۴- نشانه جهاد کنندگان
حضرت امیر علیه السلام در جنگ جمل و صفین و نهروان در میان یاران کشته خود به دقت نظر مى کرد و بر کسى که از پشت سر زخم داشت نماز نمى خواند و مى فرمود: او از جهاد در راه خدا فرار کرده و بر کسى که از پیشرو زخم داشت نماز بجاى مى آورد و او را به خاک مى سپرد .
قضاوتهای امیرالمومنین علی علیه السلام//آیه الله علامه محمد تقی تستری