مردى همسرش را نزد عمر برده و گفت : خودم و این زنم سیاه هستیم و او پسرى سفید زاییده است .
عمر به مجلسیان گفت : نظر شما در این قضیه چیست ؟
گفتند: زن باید سنگسار شود؛ زیرا او و شوهرش سیاهند و فرزندشان سفید. عمر دستور داد زن را سنگسار کنند، ماموران زن را به جهت سنگسار مى بردند در بین راه امیرالمومنین علیه السلام به آنان برخورد نموده و به زن و شوهر فرمود: مطلب شما چیست ؟ آنان قصه خود را بیان داشتند.
آن حضرت علیه السلام به مرد رو کرده و فرمود: آیا زنت را متهم مى سازى ؟
گفت : نه .
فرمود: آیا در حال قاعدگى با او همبستر شده اى ؟
گفت : آرى ، یک شب ادعا مى کرد که قاعده است و من گمان مى کردم به جهت سرما عذر مى آورد پس با او همبستر شدم .
پس على علیه السلام به آنان فرمود: برگردید که این فرزند پسر شماست و علت سفید شدنش این است که خون حیض بر نطفه غلبه کرده است و وقتى که بزرگ شود سیاه مى گردد، و طبق فرموده آن حضرت پس از بزرگ شدن سیاه گردید .
۲- فرزند از توست
مردى نزد حضرت امیر علیه السلام آمده گفت : یا امیرالمومنین ! من همیشه به هنگام آمیزش با همسرم عزل مى کرده ام و اکنون مى بینم او آبستن شده است .
آن حضرت علیه السلام به وى فرمود: تو را به خدا سوگند مى دهم آیا هیچ برایت اتفاق افتاده که پس از آمیزش اول بدون این که بول کنى مجددا با او آمیزش نموده باشى ؟
گفت : آرى ، چنین شده است .
امام علیه السلام به او فرمود: فرزند از خودت مى باشد
۳- استدلال به قرآن
هنگامى که هیثم از بعض غزوات به خانه خود بازگشت ، پس از شش ماه تمام زنش فرزندى به دنیا آورد. هیثم فرزند را از خود ندانسته وى را نزد عمر برد و قصه را برایش بیان داشت . عمر دستور داد زن را سنگسار کنند. اتفاقا پیش از آن که او را سنگسار کنند، امیرالمومنین علیه السلام او را دید و از قضیه باخبر گردید، پس به عمر فرمود: باید بگویى زن راست مى گوید؛ زیرا خداوند در قرآن مى فرماید: و حمله و فصاله ثلاثون شهرا؛ مدت حمل و از شیر گرفتن فرزند، سى ماه است و در آیه دیگر مى فرماید: والوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین ؛ مادران فرزندان خود را دو سال تمام شیر مى دهند.
و وقتى که بیست و چهار ماه دوران شیر دادن از سى ماه کم شود شش ماه مى ماند که کمترین دوران حاملگى است .
عمر گفت : اگر على نبود عمر به هلاکت مى رسید و زن را آزاد نمود.
۴- آبستنى دختر
در زمان خلافت عثمان پیرمردى دخترى را به همسرى گرفت پس از مدتى دختر آبستن گردید، پیرمرد حمل را انکار مى کرد، ماجرا را به نزد عثمان بردند ولى حکم مساءله بر عثمان مشتبه گردید و از دختر پرسید؛ آیا او هنوز دوشیزه است ، دختر به این مطلب اقرار نمود. عثمان دستور داد وى را حد زنند.
امیرالمومنین علیه السلام این را شنید، پس به عثمان فرمود: شاید موقعى که پیرمرد آمیزش نموده رحم زن نطفه را جذب کرده و آبستن شده است ، بدون اینکه منجر به افتضاض شود مرد تصدیق کرد و گفت : آرى ، من همیشه نطفه ام را در ابتداى رحم ریخته ام ، بدون اینکه افتضاض حاصل شود.
دخترى را که به زنا متهم بود نزد امیرالمومنین علیه السلام آوردند، آن حضرت به چند زن دستور داد دختر را معاینه کنند. آنان پس از رسیدگى گفتند: وى باکره است .
امام علیه السلام فرمود: من هرگز بر دختر باکره حد زنا جارى نمى کنم . و آن حضرت گواهى زنان را در مثل چنین مواردى کافى مى دانست .
امام علیه السلام فرمود: من هرگز بر دختر باکره حد زنا جارى نمى کنم . و آن حضرت گواهى زنان را در مثل چنین مواردى کافى مى دانست .
۶- اجبار به زنا
مرد و زنى را که زنا کرده بودند نزد امیرالمومنین علیه السلام آوردند زن سوگند یاد مى کرد که مرد او را بر آن عمل مجبور ساخته است ، آن حضرت علیه السلام ادعایش را پذیرفت و حد را از او برداشت .
امام باقر علیه السلام ناقل حدیث مى فرماید: اگر از قضاوت این زمان چنین قضیه اى را بپرسند مى گویند: ادعاى زن پذیرفته نیست .
۷- بر سه دسته تکلیفى نیست
زن دیوانه آبستنى را که زنا داده بود نزد عمر آوردند، عمر دستور داد او را سنگسار کنند، امیرالمومنین علیه السلام به عمر فرمود: آیا از رسول خدا صلى الله علیه و آله نشنیدى که فرمود: بر سه دسته تکلیفى نیست ۱- دیوانه تا عاقل شود …
۸- معذوریت
چند نفر نزد عمر آمده گواهى دادند که فلان زن با مردى اجنبى در بیابانى زنا کرده است ، آن زن شوهر داشت . عمر دستور داد او را سنگسار کنند.
زن به درگاه خدا عرضه داشت : خدایا! تو مى دانى که من بى گناه هستم .
عمر از گفتارش خشمگین شده گفت : آیا شهود را تکذیب مى کنى ؟ امیرالمومنین علیه السلام که ناظر قضیه بود فرمود: زن را برگردانید شاید در ارتکاب این عمل معذور بوده است . زن را برگرداندند و از حالش پرسش نمودند.
زن گفت : روزى من و مرد همسایه شتران خود را به چرا مى بردیم و چون شتران من شیر نداشتند مقدارى آب به همراه خود بردم ، در بین راه آبم تمام شد و زیاد تشنه بودم ، از مرد همسایه آشامیدنى خواستم وى تقاضایم را نپذیرفت ، مگر این که با او زنا کنم ، من از این کار ابا داشتم تا این که نزدیک بود از تشنگى هلاک شوم ، پس با کراهت به زناى او تسلیم شدم .
امیرالمومنین علیه السلام فرمود: الله اکبر! (( فمن اضطر غیر باغ ولا عاد فلا اثم علیه ؛ (۵۴) کسى که مضطر شود اگر بدون نافرمانى و ستم مرتکب گردد گناهى بر او نیست .
عمر چون این را شنید زن را آزاد نمود .
۹- مفهوم سخن
مردى و زنى را نزد عمر آوردند، مرد به زن گفته بود: زناکار! زن نیز به او گفته بود تو از من زناکارترى . عمر دستور داد هر دو را تازیانه زنند. اتفاقا امیرالمومنین علیه السلام در آنجا حضور داشت فرمود: شتاب مکنید، زن مستحق دو حد است و بر مرد حدى نیست ، سزاى زن دو حد است ؛ زیرا اولا: به آن مرد تهمت زده و مستوجب حد افترا شده است . و ثانیا: به زناى خود اقرار کرده که به مرد مى گوید: تو از من زناکارترى ؛ یعنى ، من هم زناکارم ولى کمتر، و از این جهت مستحق حد زنا هم گردیده است . و آنگاه فرمود: از ناحیه دوم حد کاملى به او زده نمى شود
قضاوتهای امیرالمومنین علی علیه السلام//آیه الله علامه حاج شیخ محمد تقی تستری