پیوسته صحیفه سجّادیّه در مقابل او روى کتابهاى مطالعه بود، و از مناجات خمسه عشر حضرت سجّاد بسیار لذّت مىبرد و غالبا آنها را میخواند و از حفظ بود، و بالأخصّ به مناجات هشتم که مناجات مُریدین است بسیار عشق مىورزید.
اطاق مطالعه همیشگى ایشان (ایت الله سید جمال الدین گلپایگانی)در بیرونى و طبقه فوقانى، و اطاق محقّرى بود، و بالأخص در تابستان گرم نجف سخت و مشکل بود. گرفتاریها و شدائد از اطراف و اکناف روىآور بود، و در این اواخر به کسالت قلب و پرستات مبتلا بود و عمل جرّاحى پرستات نموده و روى تخت افتاده و ادرار بوسیله لولهاى در ظرفى زیر تخت مىریخت. و قرض ایشان چه براى إمرار مخارج شخصى و چه براى طلّاب به حدّ أعلى رسیده بود، و خانه مسکونى خود را به چهارصد دینار عراقى به جهت مصرف یک عمل جرّاحى که براى یکى از ارحامشان پیش آمد کرده بود به رهن گذاشته بودند. و از جهات داخلىِ منزل نیز ناراحت و در شدائدى بسر مى برد.
این حقیر در هفته یکى دو بار به خدمتش مىرسیدم و تا اندازهاى براى من گفتگو داشت. در این حال که یک روز وارد شدم، دیدم: درحالى که به پشت روى تخت افتاده و سن از هشتاد سال گذشته است، «صحیفه» کوچک خود را مى خوانَد و اشک مى ریزد. و در عالمى از سُرور و بهجت و نشاط و لذّت است که حقّا زبان از وصف آن عاجز است. کأنّه از شدّت انس با خداى تعالى در پوست نمى گنجد و میخواهد به پرواز درآید.
سلام کردم. گفت: بنشین! اى فلانکس، از حالات من که تو خبر دارى (و در اینجا اشاره کرد به جمیع گرفتاریها: از مرض و جرّاحى و تنهائى و ناملایم بودن وضع داخلى و هواى گرم و قرض فراوان و گرو رفتن منزل و غیرها) عرض کردم: آرى! و سپس با یک تبسّم ملیح رو به من کرد و فرمود:
من خوشم، خوش! کسى که عرفان ندارد نه دنیا دارد نه آخرت.
بارى، یک روز براى ما نقل میکرد که در مرحلهاى از مراحل سیر و سلوک حال عجیبى پیدا کردم و بدین کیفیّت بود که نفس خود را افاضه کننده علم و قدرت و رزق و حیات به جمیع موجودات میدیدم. بدین قسم که هر موجودى از موجودات از من مدد مىگیرد و من مُعطى و مُفیض وجود به ماهیّات امکانیّه و قوالب وجودیّه هستم.
این حال من بود؛ و از طرفى علما و اجمالًا نیز میدانستم که این حال صحیح نیست، چون خداوند جلّ و علا مبدأ همه خیرات است و افاضه کننده رحمت و وجود به جمیع ما سِوَى.
چند شبانه روز این حال طول کشید و هر چه به حرم مطهّر حضرت أمیر المؤمنین علیه السّلام مشرّف شدم و در باطن تقاضاى گشایش نمودم سودى نبخشید. تصمیم گرفتم به کاظمین مشرّف شوم و آن حضرت را شفیع قرار دهم تا خداوند متعال مرا از این ورطه نجات دهد.
هوا سرد بود. به سوى مرقد مطهّر حضرت موسى بن جعفر علیهما السّلام از نجف عازم کاظمین شدم، و چون وارد شدم یکسره به حرم مطهّر مشرّف شدم. هوا سرد و فرشهاى جلوى ضریح را برداشته بودند. سر خود را در مقابل ضریح روى سنگهاى مرمر گذاشتم و آنقدر گریه کردم که آب اشک چشم من بر روى سنگهاى مرمر جارى شد.
هنوز سر از زمین برنداشته بودم که حضرت شفاعت فرمودند و حال من عوض شد و فهمیدم که من کیستم، من چیستم، من ذرّهاى هم نیستم، من به قدر پرِ کاهى قدرت ندارم، اینها همه مال خداست و بس، و اوست مُفیض عَلى الإطلاق و اوست حىّ و حیات دهنده، و عالم و علم بخشنده، و قادر وقدرت دهنده، و رازق و روزى رساننده، و نفس من یک دریچه و آیتى است از ظهور آن نور على الإطلاق.
در این حال برخاستم و زیارت و نماز را بجاى آوردم و به نجف أشرف مراجعت کردم. و چند شبانه روز باز خدا را مفیض و حىّ و قادر در تمام عوالم میدیدم، تا یکبار که به حرم مطهّر أمیر المؤمنین علیه السّلام مشرّف شدم در وقت مراجعت به منزل در میان کوچه حالتى دست داد که از توصیف خارج است و قریب ده دقیقه سر به دیوار گذاردم و قدرت بر حرکت نداشتم. این یک حالى بود که أمیر المؤمنین مرحمت فرمودند و از حال حاصله در حرم موسى بن جعفر علیهما السّلام عالىتر و دقیقتر بود، و آن حال مقدّمه حصول این حال بود.[۱]»[۲]
[۱] ( ۱)«. معادشناسى» ج ۹، ص ۱۱۵ تا ص ۱۲۰
[۲] علامه سید محمد حسین تهرانى، آیت نور، ۱جلد، انتشارات علامه طباطبایى – مشهد، چاپ: اول، ۱۴۲۷ ق.