علاقه و محبت ایشان نسبت به خانواده و فرزندان چگونه بود؟
آقاى افراسیابى : تا این اندازه به خانواده و بچه هایشان علاقمند بودند که وقتى دخترشان (همسر بنده ) به شیراز آمد، ایشان فرمود: از موقعى که عذرا رفت شیراز مثل این است که یک ور تنم رفته آن قدر به بچه ها علاقه داشتند… نهایت محبت را به آن ها داشتند.
با توجه به مشغولیت هاى خاصى که داشتند نحوه برخورد و رفتار کلى ایشان در منزل با اهل خانه چگونه بود؟
آقاى احمد انصارى : خیلى عالى بود مثلا مادرشان خیلى از ایشان راضى بودند و همین طور با همسرشان خیلى با مهر و محبت بودند و نمى گذاشتند ایشان احساس کمبود کنند.
خانم فاطمه انصارى : خیلى به فکر بودند، خدا ان شاء الله روحشان را شاد کند! مثلا من دیده ام کسانى که مادر ندارند چقدر بچه ها در عذابند، ولى خدا مى داند همین طور مرتب مواظب بودند که ما چى خوردیم ؟ کجا خوابیدیم ؟… ما که کوچک بودیم دیگه … از خدا خیلى زیاد مى ترسید.
از رفتارشان و رابطه شان با والده گرامیشان اگر ممکن است شمه اى ذکر کنید تا چراغ روشنى براى ما و خوانندگان باشد.
آقاى احمد انصارى : بسیار عالى بود. مادرشان ۴ سال بعد از ایشان مرحوم شد و خیلى از ایشان راضى بود، خیلى نسبت به مادرشان مهربان بودند و خیلى احترام مى گذاشتند.
خانم فاطمه انصارى : براى مادرشان خیلى احترام قائل بودند. مادر بزرگمان از ما نگهدارى مى کرد، مى فرمود: ایشان را خدا نگه داشت ، پدرم مى گفت ایشون عمرش بیشتر از منه ، مى مونه تا شماها رو بزرگ کنه . یک روز به پدر گفت من رو اینطورى دفن کن ! پدر گفتند که من قبل از شما مى میرم …
ایشان خیلى به مادرشان احترام مى گذاشتند و خیلى دستشان را مى بوسیدند و مى گفتند از ما راضى باشید. مى فرستادندشان زیارت ولى خود مادر بزرگم راضى نبود ما را تنها بگذارد و برود. به دلش مى افتاد و مى گفت : این ها رو من باید بزرگ کنم ، این ها براى من زیارتند، اون وقت مرحوم پدر دعایش مى کردند. ما مى دیدیم که خیلى بیشتر از یک پسر بهشون احترام مى گذارند. با مادرشان شوخى مى کردند، مى گفتند: شیرتان را به من حلال کنید، شما یک من شیر به من دادیدها! بیایید دو من شیر ببرید! خیلى راضى بودند، خدا رحمتشان کند.
اگر بخواهیم در رابطه با همسرشان الگوى رفتارى از ایشان داشته باشیم شما به چه نکاتى اشاره مى فرمایید؟
آقاى احمد انصارى : خیلى با مهر و محبت بود، نمى گذاشت ایشان احساس کمبود کند و معمولا در مجالسى که مى رفتند ایشان را هم با خود مى بردند. مى آمدند و مى گفتند اگر چیزى لازم دارى بگو تا من تهیه کنم مى فرمودند مبادا یک وقت دلت بخواهد بیرون بروى و به من نگویى . من راضى نیستم ، به من نگویید، راضى نیستم ، هم این ها را مى گفتند هم با مهر و محبت رفتار مى کردند.
امور منزلشان را چه کسى انجام مى داد؟ اصولا در رابطه با کارهاى منزل چگونه عمل مى کردند؟
خانم فاطمه انصارى : شب ها وضو مى گرفتند، تا صبح نماز مى خواندند یا این که مرتب ذکر خدا را مى گفتند، با این حال صبح در کارهاى خانه هم کمک مى کردند، خیلى خوب . دارو و درمان ها را هم خودشان انجام مى دادند، خیلى به فکر بودند.
آقاى اسلامیه : ایشان غالبا کارهاى منزل را خودشان انجام مى دادند، آقازاده بزرگشان که در همدان نبود، بچه ها هم کوچک بودند. البته على آقا عصاى دستشان بود و خیلى کمک مى کرد اون همه مهمون ، اون همه کارها رو غالبا خودشان انجام مى دادند، حتى این اواخر ما با رفقا تصمیم گرفتیم که صبح بریم خدمت آقا بگیم آقا! پول بده ، هر چى مى خواى بگو ما بریم بخریم ، رفتیم در زدیم و خودشان آمدند دم در، شاید چند ماهى به فوتشان بود، در رو باز کردند، گفتیم آقا آمدیم براى این کار، رفت و آمدها بالاخره … فرمودند: موقعش نشده ، موقعش که شد شما رو خبر مى کنم . علاوه بر آن براى رسیدگى به محله هاى فقیرنشین هم زیاد مى رفتند.
حضرت آقا در تربیت فرزندانشان چه شیوه اى داشتند؟ ایشان براى تربیت اجتماعى فرزندانشان چه کارى انجام مى دادند؟ بعد از فوت همسر اولشان رفتارشان با بچه ها چگونه بود؟
آقاى احمد انصارى : خیلى خوب بود، چون همیشه شیرینى داشتند برایمان ، رفتارشان پدرانه بود، مدیریت داشتند، نمى گذاشتند دیگران بر بچه ها تسلط پیدا کنند، خیلى به جزئیات و کلیات امور بچه ها مى رسیدند، ولو اینکه همسر دوم داشتند، مراقب تمام جزئیات و کلیات امور بودند ایشان خیلى مبادى آداب بودند، مى فرمودند: هر چه هست اینها را از اطلاعات روز بهره مند کنید، و همین طور در زمینه تحصیلات .
خانم فاطمه انصارى : خونه مون خیلى شلوغ بود، علما تشریف مى آوردند، همه بودند… هیچ وقت ما تنها نبودیم ، ولى با این حال ایشون وظیفه مى دونستند که شبى ده دقیقه براى ما صحبت کنند، منزل ما بیرونى و اندرونى داشت و خانه هم همیشه شلوغ بود، اما پدر باز مى آمدند سراغ ما صحبت مى کردند، مى رفتند. خدا وکیلى براى این که خودشان خیلى اهل عمل بودند، حرف هایشان همیشه در گوش ما مى ماند.
سوخته //موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس