اصحاب امام حسن مجتبی(ع)اصحاب امام حسین(ع)اصحاب حضرت امیرالمومنین علی(ع)

زندگینامه میثَم تمّار اَسَدی کوفی(شهادت۶۰ه ق)

میثَم تمّار اَسَدی کوفی ، از اصحاب برجستۀ امام علی علیه‌السلام.از جزئیات زندگی میثم اطلاعات روشنی در دست نیست. او و خاندانش در کوفه می‌زیستند و نسبت کوفی او از اینجاست (ابن‌حجر عسقلانی، ج ۶، ص ۳۱۷؛ نیز رجوع کنید به سمعانی، ج ۶، ص ۴۲۸).

در پاره‌ای روایات (رجوع کنید به کشی، ص ۸۳) از او با نسبت نهروانی یاد شده است (منسوب به شهر نهروان نزدیک بغداد، میان بغداد و واسط، رجوع کنید به یاقوت حموی، ذیل «نهروان»؛ سیوطی، ص ۲۶۹) .

با وجود ریشۀ عربی نام میثم، و پدرش یحیی، او اصالتاً عجم و غیرعرب بود و چون بردۀ زنی از بنی‌اسد بود، به طریق ولاء به این قبیله انتساب یافت (کشی، ص ۹؛ مفید، ج ۱، ص ۳۲۳؛ نجاشی، ص ۱۴؛ طوسی، ۱۴۱۵، ص ۸۱، ۲۲۴). بعداً حضرت علی او را از آن زن خرید و آزاد کرد و چون نامش را پرسید، گفت سالم نام دارم.

حضرت به او فرمود پیامبراکرم مرا آگاه کرده است که والدین عجمی ات تو را میثم نامیده‌اند. میثم سوگند خورد و سخن خداوند و پیامبر و علی علیه السلام را تصدیق کرد. سپس امام از او خواست به نام گذشته‌اش، که پیامبر هم او را آن گونه نامیده است، بازگردد. میثم پذیرفت و کنیه‌اش ابوسالم شد. کنیۀ دیگر او ابوصالح بود (کشی، ص ۸۲؛ مفید، همانجا؛ طبرسی،ج ۱،ص ۳۴۱؛ قس شاذان قمی، ص ۲ -۳، که کنیۀ او را ابوجعفر ذکر کرده است).

میثم برای گذران زندگی در بازار کوفه خرمافروشی می‌کرد؛ ازاین رو، به او لقب تمّار داده‌اند (رجوع کنید به ابن‌شهرآشوب، ج ۲، ص ۳۲۹). به روایتی نیز او در مکانی به نام دارالرزق خربزه می‌فروخت (کشی، ص ۷۸).

میثم را از اصحاب سه امام نخست شیعیان، علی و حسن و حسین علیهم‌السلام، برشمرده‌اند (طوسی، ۱۴۱۵، ص ۸۱، ۹۶، ۱۰۵؛ خویی، ج ۲۰، ص ۱۰۳)، اما شهرت او بیشتر به سبب شاگردی حضرت علی بوده است (الاختصاص، ص ۳). میثم بسیار دوستدار اهل بیت پیامبرعلیهم‌السلام بود (کشی، ص ۷۸). آنان نیز متقابلاً‌ به او توجه خاصی داشتند. به گفتۀ امّ‌سلمه، همسر پیامبر، پیامبر بارها از میثم به نیکی یاد کرده و دربارۀ وی به حضرت علی سفارش نموده بود (ابن‌حجر عسقلانی،همانجا).

میثم مورد عنایت خاص امام علی بود و از آن حضرت، علوم بسیاری فرا گرفت (یعقوبی، ج ۲، ص ۲۱۳ـ ۲۱۴). امام با او گفتگوهای بسیار داشت (شاذان قمی، ص ۱۰۳). دانش بسیار و اسرار وصیت را به وی آموخت، او را از امور غیبی آگاه ساخت (ابن‌ابی‌الحدید، ج ۲، ص ۲۹۱) و در زمرۀ گروهی از مؤمنان آزموده قرار داد که در درک و تحمل امر رسول خدا و سخنان اهل بیت علیهم السلام مقام والایی داشتند (عمادالدین طبری،ص ۲۳۶ـ ۲۳۷). از این مطالب معلوم می‌شود میثم از ظرفیت روحی بالایی برخوردار بوده است.

نمونه‌هایی از علم غیب میثم و اطلاع او از حوادث آینده عبارت بود از:

پیشگویی مرگ معاویه (رجوع کنید به کشی، ص ۸۰)،

خبر شهادت امام حسین برای زنی مکّی به نام جبله (ابن‌بابویه،ص ۱۸۹ـ ۱۹۰)،

دستگیری خویش توسط سرکردۀ طایفۀ خود و شهادتش به دستور ابن‌زیاد (رجوع کنید به کشی، ص۸۱ ـ ۸۲؛ شریف رضی، ص ۵۴ـ ۵۵) و

آزادی مختاربن ابی‌عُبَیْده ثقفی از زندان (مفید، ج ۱، ص ۳۲۴ـ ۳۲۵؛ ابن‌ابی‌الحدید، ج ۲، ص ۲۹۳) .

وجود این ویژگیها در میثم تمّار سبب شده است تا او را در شمار اصحاب جلیل‌القدر (ابن‌ندیم، ص ۲۲۳؛ طوسی، ۱۴۱۷، ص ۱۵۰) و حواریون و یاران برگزیدۀ امام علی (کشی، ص ۹؛ الاختصاص، ص ۳؛ آقابزرگ طهرانی، ج ۲، ص ۱۸، ۱۶۴) به شمار آورند. چنان که دربرخی از گزارشها میثم تمّار را جزو شُرطۀ*‌الخَمیس یاد کرده‌اند. این گروه، دلیرمردانی بودند که با حضرت علی پیمان بسته بودند در جنگها تا پای جان، آن حضرت را یاری و همراهی کنند (برقی، ۱۳۴۲، ص ۳ـ ۴؛ قس ‌الاختصاص، ص ۲ـ ۳).

سکوت منابع دربارۀ حضور میثم تمّار در جنگهای زمان حضرت علی( جَمل، صِفّین و نَهروان)، این موضوع را به ذهن متبادر می‌کند که آشنایی او با آن حضرت، احتمالاً در دوران پایانی حکومت امام بوده است، به خصوص که روایات تاریخی بر جای مانده از میثم، حاوی مطالبی از این دوران و پس از آن است. از آن جمله، روایت راجع به حملۀ یاران معاویه به نواحی هِیت و اَنبار و کشتن عده‌ای از زنان و کودکان در آنجا¬ست (رجوع کنید به خصیبی، ص ۱۲۵؛دیلمی، ص ۲۷۲ـ ۲۷۳).

معاویه هنگام سبّ حضرت علی و یارانش، از میثم نیز به بدی یاد می‌کرد و او را دشنام می‌داد (ابن‌طاووس، ص ۵۱ـ ۵۲). پس از امام علی، میثم در شمار اصحاب وفادار امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در آمد (طوسی، ۱۴۱۵، ص ۹۶، ۱۰۵). امام حسین به میثم توجه ویژه‌ای داشت و از او به نیکویی یاد می‌کرد (کشی، ص ۸۰).

در سال ۶۰، کمی پیش از قیام امام حسین و حادثۀ کربلا، میثم برای عمره رهسپار مکه شد وچون امام را نیافت، سراغ او را از امّ‌سلمه گرفت و امّ‌سلمه او را از احوال امام آگاه نمود. میثم که عازم بازگشت به کوفه بود، از ام‌ّسلمه خواست به امام سلام برساند و بگوید نزد خداوند با امام دیدار خواهد کرد (کشی، ص ۸۰ ـ ۸۱؛
مفید، ج ۱، ص ۳۲۴؛ابن‌ابی‌الحدید، ج ۲، ص ۲۹۲؛ابن‌حجر عسقلانی، ج ۶، ص ۳۱۷).

امام علی میثم را از چگونگی شهادتش، قاتل وی و آویخته شدنش به درخت نخلی که آن را به او نشان داده بود، آگاه ساخته و به او بشارت داده بود که پاداش مقاومت او در برابر خواست عبیدالله‌ابن زیاد (والی اموی در کوفه) آن است که در آخرت، کنار امام در درجه‌ای شایسته خواهد بود. گفته شده است میثم کنار آن درخت نماز می‌خواند و با آن سخن می‌گفت (کشی، ص ۸۳ ـ ۸۴؛مفید، ج ۱، ص ۳۲۳ـ ۳۲۴؛فتّال نیشابوری، ج ۲، ص ۲۸۸؛ابن‌ابی‌الحدید، ج ۲، ص ۲۹۱ـ ۲۹۲). میثم خبر شهادتش را، که از زبان امام علی شنیده بود، برای دیگران نقل می‌کرد (رجوع کنید به کشی، ص ۸۱ ـ ۸۴) .از جمله، به روایتی، او و حبیب‌*بن مظاهر در میان جمعی خبر شهادت خود را بیان کردند ،اما حاضران ،آنان را تکذیب و تمسخرکردند (همو، ص ۷۸).

دربارۀ ‌دستگیری و قتل میثم دو روایت وجود دارد. به روایتی، ابن‌زیاد از طرف یزیدبن معاویه، خلیفۀ اموی (۶۰ـ ۶۴)، مأمور شد میثم را  که می‌دانست از دوستان و طرفداران جدّی حضرت علی است  به دار بیاویزد (مفید،‌ج ۱، ص ۳۲۴ـ ۳۲۵). در پی آن، میثم پس از عمره، هنگامی که از مکه به سوی کوفه بازمی‌گشت، به دست مأموران ابن‌زیاد دستگیر شد. در زندان، میثم با مختار، که او نیز زندانی شده بود، برخورد کرد و خبر آزادی نزدیک او را پیشگویی کرد. ابن‌زیاد از عریفِ (سرکردۀ) قومِ میثم خواسته بود او را تحویل دهد، در غیر این صورت او را خواهد کشت. ابن‌زیاد ظاهراً وی را همراه صد سوار از سپاهش فرستاد و آنان میثم را در قادسیه (در پانزده فرسخی کوفه، رجوع کنید به یاقوت حموی، ذیل «قادسیه») دستگیر کردند و به کوفه بردند و سپس به دستور ابن‌زیاد به دار آویختند (خصیبی، ص ۱۳۳؛کشی، ص ۸۲، ۸۴؛شریف رضی، ص ۵۴ـ ۵۵).

به روایت دیگر، میثم به درخواست عده‌ای از بازاریان، برای شکایت از رفتار عامل بازار کوفه، همراه آنان نزد ابن‌زیاد رفت تا از او بخواهد عامل را برکنار کند. میثم در آنجا سخنانی بلیغ ایراد کرد. عَمروبن حُرَیث، امیر کوفه از طرف عبیدالله‌ابن زیاد، که عثمانی¬مسلک و دشمن اهل بیت بود و در آن مجلس حضور داشت، میثم را فردی دروغگو و دوستدار دروغگو خواند، اما میثم خود را راستگو و دوستدار راستگو (حضرت علی) معرفی کرد. ابن‌زیاد به میثم دستور داد از علی بیزاری جوید و از آن حضرت بد بگوید و به جای آن، دوستی خود را به عثمان اعلام کند و از او نیک بگوید.

او میثم را تهدید کرد که اگر به این دستور عمل نکند، دستها و پاهایش را قطع می کند و او را به دار می¬کشد. میثم اگرچه می‌توانست تقیه کند، اما شهادت را برگزید و گفت که امام علی او را آگاه کرده است که ابن‌زیاد چنین خواهد کرد و زبانش را خواهد برید. به دنبال آن، ابن‌زیاد که به پندار خود می‌خواست این خبر غیبی را دروغ جلوه دهد، دستور داد فقط دستها و پاهای میثم را قطع کنند و او را کنار خانۀ عَمروبن حُرَیث به دار بکشند. میثم در حالی که در خون می‌غلتید و لحظات جانکاهی را سپری می‌کرد، بالای چوبۀ دار با صدای بلند از مردم خواست برای شنیدن احادیث مکنون و شگفت حضرت علی نزد او جمع شوند.

او دربارۀ فتنه‌های بنی اُمیّه و فضائل بنی‌هاشم سخنانی گفت. عمروبن حریث چون افشاگری میثم و ازدحام مردم را برگرد او دید، شتابزده نزد ابن‌زیاد رفت و ماجرا را به او اطلاع داد. ابن‌زیاد، از بیم رسوایی، دستور داد بر دهان میثم لجام نهند. گفته شده است او نخستین فردی بود که در اسلام بر دهانش لجام نهاده شد (کلینی،‌ج ۲، ص ۲۲۰؛کشی،ص ۸۴ ـ ۸۷؛شریف رضی، ص ۵۵؛مفید، ج ۱، ص ۳۰۴، ۳۲۴ـ ۳۲۵؛فتال نیشابوری، ج ۲، ص ۲۸۸ـ ۲۸۹).

به روایتی، عمروبن حریث  که نگران تمایل مردم به سخنان میثم و شورش آنان برضد حکومت بود  از ابن‌زیاد خواست دستور دهد زبان میثم را قطع کنند. ابن‌زیاد موافقت کرد و یکی از نگهبانان را برای این کار فرستاد و میثم با یادآوری این مطلب که ابن‌زیاد نتوانست سخن مولایش علی را در مورد بریدن زبان و دستها و پاهایش، تکذیب کند، ‌لحظاتی پس از آنکه زبانش قطع شد، به شهادت رسید (کشی، ص ۸۷).

شهادت

به روایتی، ‌میثم سه روز پس از به دار کشیده شدنش، با خنجری که به شکم یا خاصره‌اش زدند، به سختی مجروح شد. او تکبیر گفت و در پایان آن روز، دهان و بینی اش خون ریزی کرد و به شهادت رسید (کشی،‌ص ۷۸، ۸۱؛مفید، ج ۱،‌ص ۳۲۵؛قس ابن‌ ابی‌ الحدید، ج ۲، ص ۲۹۳ـ ۲۹۴، که نوشته است یک روز پس از آنکه برضد بنی‌امیه و به نفع بنی‌هاشم سخن گفت و به دهانش لجام زدند، ‌دهان و بینی‌اش خون ریزی نمود و روز سوم از زخم آن خنجر شهید شد). شهادت میثم تمّار در ذیحجۀ ۶۰، ده روز پیش از ورود امام حسین به عراق، روی داد (مفید، ‌همانجا؛طبرسی، ج ۱، ص ۳۴۳). ابن‌زیاد از دفن او جلوگیری کرد، تا آنکه چند تن از خرمافروشان کوفه، شبانه، جسد وی را با چوبۀ دار ربودند و در قبری میان گودال آب در سرزمین قبیلۀ مراد به خاک سپردند (کشی، ص ۸۳).

آثار

میثم آثار و تألیفاتی داشته است.

یکی از آنها تفسیر بود که آن را از تعلیمات امیرالمؤمنین علی علیه السلام آموخته بود (آقابزرگ طهرانی، ج ۴، ص ۳۱۷). بنابر روایتی از میثم خطاب به عبدالله‌بن عباس، میثم تنزیل قرآن را نزد امام علی خوانده و امام تأویلش را به وی آموخته بود. از این رو،‌ هنگامی که میثم به عمره رفت، به ابن‌عباس گفت هر مطلبی دربارۀ تفسیر قرآن می‌خواهد، از وی بپرسد. ابن‌عباس از این پیشنهاد استقبال کرد و کاغذ و دواتی خواست و آنچه را که میثم املا کرد، نوشت. چون میثم او را از شهادت خود به دستور ابن‌زیاد خبر داد، ابن‌عباس که گمان می‌کرد میثم این خبر را از روی کهانت به او داده است، به وی بی‌اعتماد شد و درصدد برآمد مطالبی را که از او نوشته بود، پاره کند. میثم او را از این کار بازداشت و از او خواست این تفسیر را حفظ کند و اگر آنچه وی از آن خبر داده است، به وقوع نپیوست، آن را از بین ببرد. ابن‌عباس پذیرفت و پس از مدتی همۀ اخباری که میثم از آینده داده بود، محقق شد (کشی،‌ص ۸۱).

میثم ظاهراً کتابی نیز در حدیث داشته است که فرزندانش از آن روایاتی نقل کرده‌اند و پاره‌ای از روایات آن در منابع موجود است (رجوع کنید به طوسی، ۱۴۱۴، ص ۱۴۸؛غفار، ص ۲۸).

برخی از این روایات دربارۀ این موضوعات است:

حب و بغض نسبت به اهل بیت‌ علیهم‌السلام،

برتری مسجد کوفه بر بیت‌المقدس،

بغض و کینۀ منافق و فاسق به علی وبغض علی نسبت به آنان،

چهار بار اقرار به زنای محصنه و حدّ آن،

و اینکه حضرت علی علیه السلام قاتل جوانی اعرابی را برای بازماندگان او معلوم کرد(برقی، ۱۳۳۰، ص ۳۰۹ـ ۳۱۰؛ثقفی، ج ۲، ص ۴۱۳ـ ۴۱۵؛طوسی، ۱۴۱۴، ص ۱۴۸، ۲۴۶، ۴۰۵ـ ۴۰۶؛شاذان قمی، ص ۳ـ ۵).

میثم حاضر جواب (رجوع کنید به مفید، ج ۱، ص ۳۲۴) و خطیبی توانا و شجاع بود. هنگامی که به نمایندگیِ معترضان بازار کوفه، در دربار ابن‌زیاد سخن گفت، ‌ابن‌زیاد از منطق و سخنوری و فصاحت و بلاغت او در شگفت ماند (کشی، ص ۸۶). خطابه‌های بلیغ او برضد حکومت امویان، وی را شخصیتی بارز در میان دشمنان این حکومت ساخت.

فرزندان

صالح، شُعَیب، عِمران و حمزه از جمله فرزندان میثم تمّار بودند که با ولایت و مصاحبت اهل بیت و روایت از آنان نشو و نما یافتند. فرزندان آنان نیز از اصحاب و راویان ائمۀ شیعه بودند (رجوع کنید به کشی، ص ۸۰؛طوسی، ۱۴۱۵،ص ۱۱۸، ۱۳۸، ۱۴۹، ۱۵۷، ۱۶۰، ۱۶۲، ۲۲۴ـ ۲۲۵؛کلینی، ج ۳، ص ۱۳۲ـ ۱۳۳، ج ۷، ص ۱۸۶ـ ۱۸۷، ۳۸۳، ج ۸، ص ۲۰۰ ؛موحد ابطحی، ص ۲۰۸ـ ۲۱۲). از آن جمله علی‌بن اسماعیل‌بن شعیب‌بن میثم از بزرگ ترین متکلمان شیعۀ امامیه و از نخستین مؤلفان کتابهای کلامی بود (رجوع کنید به ابن‌ندیم، ص ۲۲۳؛طوسی، ۱۴۱۷، ص ۱۵۰؛ذهبی، حوادث ۲۱۱ـ ۲۲۰ هـ ، ص ۳۱۶).



منابع:

(۱) آقابزرگ طهرانی؛
(۲) عبدالحمید ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۷۸ـ ۱۳۸۲؛
(۳) محمدبن علی‌ابن بابویه، الامالی، قم ۱۴۱۷؛
(۴) احمدابن حجر عسقلانی، الاصابه ‌فی تمییز الصحابه، چاپ علی محمد بجاوی، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲؛
(۵) محمد ابن¬شهرآشوب، مناقب آل‌ابی‌طالب، چاپ محمدحسین دانش آشتیانی و هاشم رسولی محلاتی، قم ۱۳۷۹ش؛
(۶) عبدالکریم ابن‌طاووس؛
(۷) فرحهالغری فی تعیین قبر امیرالمؤمنین، چاپ تحسین آل‌شبیب موسوی، قم ۱۴۱۹/ ۱۹۹۸؛
(۸) ابن‌ندیم؛
(۹) الاختصاص، منسوب به محمدبن محمد مفید، چاپ علی‌اکبر غفاری، بیروت ۱۴۱۴/ ۱۹۹۳؛
(۱۰) احمدبن محمد برقی، کتاب‌الرجال، چاپ جلال‌الدین محدّث ارموی، تهران ۱۳۴۲ش؛
(۱۱) همو، کتاب‌المحاسن، چاپ جلال‌الدین محدّث ارموی، تهران ۱۳۳۰ش؛
(۱۲) ابراهیم‌بن محمد ثقفی، الغارات، چاپ جلال‌الدین محدّث ارموی، تهران ۱۳۵۵ش؛
(۱۳) حسین‌بن حمدان خصیبی، الهدایهالکبری، بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱؛
(۱۴) خویی؛
(۱۵) حسن‌بن محمد دیلمی، ارشادالقلوب، بیروت ۱۳۹۸/ ۱۹۷۸؛
(۱۶) محمدبن احمد ذهبی، تاریخ‌الاسلام و وفیات‌المشاهیر والاعلام، حوادث ۲۱۱ـ ۲۲۰ هـ، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، بیروت ۱۴۱۴/ ۱۹۹۳؛
(۱۷) سمعانی؛
(۱۸) عبدالرحمن سیوطی، لب‌اللباب فی تحریرالانساب، بیروت، دارصادر، بی‌تا.؛
(۱۹) شاذان قمی، الفضائل، نجف ۱۳۸۱/ ۱۹۶۲؛
(۲۰) شریف رضی، خصائص‌الائمه علیهم‌السلام، چاپ محمدهادی امینی، مشهد ۱۴۰۶؛
(۲۱) فضل‌بن حسن طبرسی، اِعلام الوری باَعلام الهدی، قم ۱۴۱۷؛
(۲۲) محمدبن حسن طوسی، الامالی، قم ۱۴۱۴؛
(۲۳) همو، رجال‌الطوسی، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم ۱۴۱۵؛
(۲۴) همو، الفهرست، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم ۱۴۱۷؛
(۲۵) عمادالدین طبری، بشارهالمصطفی لشیعهالمرتضی، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم ۱۴۲۰؛
(۲۶) عبدالرسول غفار، الکلینی و الکافی، قم ۱۴۱۶؛
(۲۷) محمد فتال نیشابوری، روضهالواعظین، چاپ محمدمهدی خرسان، نجف ۱۳۸۶؛
(۲۸) محمدبن عمر کشّی، اختیارمعرفهالرجال المعروف برجال الکشّی، چاپ حسن مصطفوی، مشهد ۱۳۴۸ش؛
(۲۹) کلینی؛
(۳۰) محمدبن محمد مفید، الارشاد، قم ۱۴۱۳؛
(۳۱) محمدعلی موحد ابطحی، تهذیب‌المقال فی تنقیح کتاب‌الرجال، قم ۱۴۱۷؛
(۳۲) احمدبن علی نجاشی، فهرست اسماء مصنّفی الشیعهالمشتهر ﺒرجال النجاشی، قم ۱۴۱۶؛
(۳۳) یاقوت حموی؛
(۳۴) یعقوبی، تاریخ.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۵

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=