محمد بن جرير طبرى
نام وى محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب است. بنابر مشهور در اواخر سال 224 ه. در آمل مازندران( طبرستان) بدنيا آمد و در آخر روز شنبه 26 شوال سال 310 ه. در بغداد از دنيا رفت و او را در روز يكشنبه در خانهاش به خاك سپردند.
وى يكى از افراد پر استعداد و داراى نبوغ افراد بشرى است كه نمونه كمى در بين انسانها دارند. سر تا پا عشق به علم و دانش بوده و تمام عمر خود را در راه تحصيل آن صرف كرده و حتى به خاطر باز نماندن از تحصيل علم و دانش، همسر اختيار نكرده است.
خود مىگويد: من قرآن را در هفت سالگى حفظ كردم و در سن هشت سالگى امام جماعت شدم و در سن نه سالگى شروع به نوشتن اخبار كردم.
وى درباره شدت عشق و علاقه خود نسبت به علم و دانش مىنويسد: من در نزد احمد بن حماد دولابى تاريخ مىخواندم و هر روز براى اين منظور از شهر رى بنزد احمد كه در يكى از روستاهاى اطراف رى ساكن بود مىرفتم، و بلافاصله از نزد او به رى مىآمدم و مانند ديوانگان سر از پا نشناخته، بدرس حديث محمد بن حميد رازى حاضر مى شدم.
در حالات او نقل شده كه روزى به شاگردانش گفت: آيا حاضريد تفسيرى را كه نوشته ام بررسى كرده و تحقيق كنيد؟ پرسيدند كه چه ميزان است؟ گفت: سى هزار ورق گفتند: مطالعه و بررسى اين مقدار تفسير عمر زيادى مىطلبد. وى به خاطر آنان تفسير را در سه هزار ورق خلاصه كرد.
وى به خاطر تحصيل علم و دانش اسلامى، چندين بار سفرهاى طولانى انجام داد. در علاقه و اهتمام او به علم و دانش همين بس كه يك ساعت به آخر عمرش مانده در حال بيمارى روايتى كه از امام جعفر بن محمّد« عليهما السلام» رسيده بود، شنيد و چون آن روايت را تا آن زمان نشنيده بود، فورى قلم و دوات خواست و آن را نوشت. وى علاوه بر علوم اسلامى مانند فقه و اصول و تفسير، در علوم ادبى و فلسفى و حتى در علم طب و رياضى و هيئت و تاريخ نيز استاد بود.
بدليل گستردگى ابعاد شخصيتى و فراوانى مباحث تفسيرى طبرى، كتابشناسى آن را در حد ارائه عنوانها و فهرست بندى مطالب، ارائه خواهيم داد. باشد كه مورد استفاده پژوهشگران و علاقمندان مباحث تفسيرى، قرار گيرد.
شخصيت طبرى
عناوين و فهرستهاى ذيل مىتوانند نمايانگر شخصيت ايشان در ابعاد مختلف باشند.
الف)- نسب، مولد، وفات و مدفن طبرى
ب)- اوصاف جسمى و ظاهرى طبرى
پ)- شخصيت اخلاقى و اجتماعى طبرى- زهد- قناعت- اخلاص- ورع و تقوى- بزرگوارى- بزرگمنش- آزاد انديشى- تواضع- عدم قبول هديه- عدم اشتغال در پستهاى دولتى و…
ت) شخصيت علمى و فرهنگى طبرى- مهارتهاى علمى طبرى- مذهب و اجتهاد طبرى( جريريه)- موقعيت طبرى در برابر حنابله- رافضى بودن طبرى- شيعه بودن طبرى- نسبت الحاد به طبرى- نسبت جهميه به طبرى- آغاز فراگيرى علوم مختلف
ث) اساتيد طبرى بيش از 20 استاد وى ذكر شده است، در كوفه، رى مصر، بصره- بغداد- در فقه- در حديث- در تاريخ- در تفسير- در قرائت
ج) شاگردان طبرى- بيش از 33 شاگرد معروف براى او ذكر شده است.
چ) سفرهاى طبرى- عراق- سوريه- فلسطين- مصر- هندوستان
خ) منابع بحثهاى مربوط به شخصيت طبرى و ديدگاه علما درباره شخصيت او:
1- البداية و النهاية ابن كثير
2- تاريخ بغداد خطيب بغدادى
3- تذكرة الحفاظ ذهبى
4- تهذيب الاسماء و اللغات نووى
5- روضات الجنات خوانسارى
6- طبقات الشافعيه سبكى
7- طبقات الفقهاء شيرازى
8- طبقات عبادى
9- طبقات القراء ذهبى
10- طبقات القراء ابن الجزرى
11- معجم الادباء ياقوت حموى
12- وفيات الاعيان ابن خلكان
13- الوافى بالوفيات صفدرى
14- سير اعلام النبلاء الحوفى
15- ظهر الاسلام احمد امين
16- الفهرست ابن نديم
17- طبقات المفسرين سيوطى
18- طبقات المفسرين داوودى
19- تاريخ الادب العربى بروكلمان ترجمه عبد الحليم نجار
20- تاريخ التراث العربى سزگين ترجمه محمود فهمى حجازى
21- كيهان انديشه شماره 25 ويژه نامه طبرى مقاله آقاى رسول جعفريان
22- كيهان انديشه شماره 28 ويژهنامه قرآن مقاله آقاى عقيقى بخشايشى
23- المفسرون حياتهم و منهجهم محمد على ايازى
24- دانشنامه و قرآن پژوهى ج 2 ذيل كلمه طبرى
25- التفسير و المفسرون دكتر ذهبى
26- مقدمه چاپ جديد كامل تفسير طبرى 13 مجلد دار الكتب العلمية.
27- ابن جرير الطبرى و منهجه فى التفسير محمد بكر اسماعيل فصل اوّل
28- الامام الطبرى دكتر محمد الزحيلى فصل اول
29- يادنامه طبرى( به مناسبت بزرگداشت يكهزار و يكصدمين سالگرد و درگذشت طبرى) مقاله دكتر محمد باقر حجتى فصل اول
30- مقدمه مترجم در ترجمه تفسير طبرى ج 1 آقاى محمد باقر خالصى
31- مقاله: شناسائى برخى از تفاسير عامه، تفسير طبرى، آقاى محمد على مهدوىراد نشريه حوزه شماره 24 دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم
32- خلاصه عبقات الانوار ج 6( احوال و آثار محمد ابن جرير طبرى)
33-« فهرست مشاهير ايران» ج 2
34- السيرة و التاريخ دكتر عبد الرحمن حسين العزاوى.
ح) تأليفات طبرى:
نوشته اند كه طبرى در چهل سال از زندگى خود روزى 40 ورق مطلب مىنوشت. و مىگويند از زمان بلوغ تا پايان عمر هشتاد و شش سالهاش بطور متوسط روزى 14 صفحه تأليف كرده است.
آثار طبرى
آثار طبرى را مىتوان در چهار دسته تقسيم بندى نمود.
آثار چاپ شده طبرى
آثار خطى موجود طبرى
آثار مفقود طبرى
آثار منسوب به طبرى
آثار چاپ شده طبرى
1- كتاب اختلاف الفقهاء( آراء فقهاى اربعه)
2- تاريخ طبرى
3- تفسير طبرى
4- كتاب صريح السنة
آثار خطى موجود در كتابخانه ها
1- كتاب تهذيب الآثار
2- كتاب حديث الهيمان
3- كتاب رسالة البصير في معالم الدين
4- كتاب العقيدة
5- كتاب القراءات
آثار ناپديد شده طبرى
1- كتاب اختلاف علماء الامصار فى احكام شرايع الاسلام
2- كتاب اختيار من اقاويل الفقهاء
3- كتاب آداب القضاة و المحاضر و السجلات
4- كتاب آداب المناسك
5- كتاب الآدر فى الاصول- كتاب الاعتذار
7- كتاب امهات الاولاد
8- كتاب آداب النفوس
9- كتاب بسيط القول فى احكام شرايع الاسلام
10- كتاب البيان عن اصول الاحكام
11- كتاب الخفيف فى احكام شرايع الاسلام( مختصر كتاب اللطيف)
12- كتاب الدلالة على النبوة
13- كتاب ذيل المذيل( تاريخ الرجال المسمى بذيل المذيل)
14- كتاب الرد على ابن عبد الحكم فى ردّه على مالك
15- كتاب الرد على ذى الاسفار
16- كتاب الزكاة
17- كتاب الشّرب
18- كتاب الشروط او كتاب امثلة العدول
19- كتاب الشهادات
20- كتاب الصلاة
21- كتاب طرق الحديث
22- كتاب الطهارة
23- كتاب عبارة الرؤيا
24- كتاب العدد و التنزيل
25- كتاب الفتوى
26- كتاب فضائل ابى بكر و عمر
27- كتاب فضائل العباس
28- كتاب فضائل على بن أبيطالب« عليه السلام»
29- كتاب اللباس
30- كتاب اللطيف فى احكام شرايع الاسلام
31- كتاب مختصر الفرائض
32- كتاب فردوس الحكمة
33- كتاب فى القياس
34- كتاب مختصر مناسك الحج
35- كتاب مراتب العلماء
36- كتاب المسترشد
37- كتاب مسند ابن عباس
38- كتاب المسند المجرد
39- كتاب الموجز فى الاصول
40- كتاب الوصايا
41- كتاب الوقف
آثار منسوب به طبرى
1- كتاب تاريخ صنعاء
2- كتاب بشارة المصطفى( فى سبة عشر جزءا)
3- كتاب حديث الطير
4- كتاب الرد على الحرقوصية
5- كتاب الرمى بالنشاب
ترجمه تفسير طبرى
« ترجمه تفسير طبرى»، تفسيرى كهن از قرآن به فارسى، تأليف گروهى از علماى ماوراءالنهر در نيمه دوم قرن چهارم است. اين كتاب باآنكه از نظر ساختار و واژگان، ارزشى همسنگ با شاهنامه فردوسى در ادب فارسى دارد، به عللى مهجور مانده است.
مقدمه كتاب ثابت مىكند كه اين اثر، اگر نخستين تفسير فارسى نباشد، از نخستين ترجمههاى رسمى قرآن است. بنا به گزارش مذكور در ترجمه تفسير طبرى( ج 1، مقدمه، ص 5)، منصور بن نوح سامانى( حك: 350- 366)، از علماى ماوراءالنهر نخستين بار درباره جواز به فارسى برگرداندن اين كتاب استفتا كرد و ايشان- كه گويا هجده يا نوزده تن بودند، گفتند كه خواندن و نوشتن تفسير قرآن به فارسى براى كسى كه عربى نمىداند رواست. اين پشتوانه دينى و علمى و نيز اعتبار ادبى كتاب موجب شد كه ترجمه آن انتشارى گسترده يابد و اينك كمتر كتابى به فارسى مىشناسيم كه اين اندازه نسخه از آن بهجا مانده باشد.
مقدمه كوتاه كتاب، اگر چه منبعى مهم و منحصربهفرد است، چندان قابل اعتماد نيست. آنچه به چاپ رسيده، تركيبى از دو نسخه گلستان و پاريس است و بىترديد ناسخان در آن تغييراتى دادهاند. اشكال عمده بر سر كلمات« تفسير» يا« ترجمه» كتاب به فارسى است؛ اگر« تفسير» در معناى امروزى به كار رود، موجب نارسايى در متن مقدمه مىشود؛ زيرا نوشتن تفسير قرآن به فارسى هيچ منعى نداشته است و شايد پيش از آن هم تفسيرهايى به فارسى نوشته بودهاند؛ اما اگر كلمه تفسير به معناى« ترجمه» گرفته شود، اين عنوان مفهوم مىيابد؛ زيرا پيوسته انبوهى از فقيهان، ترجمه قرآن را به زبان ديگر ناروا و بلكه حرام مىدانستند؛ ازاينرو امير سامانى براى ترجمه به فتواى همه فقيهان ماوراءالنهر نياز داشت.
لفظ ترجمه پنج بار در اين مقدمه به كار رفته و گويى بيشتر به معناى امروزى آن آمده است؛ بهويژه در آغاز مقدمه كه سخن از آوردن كتاب طبرى و ترجمه آن به فارسى است؛ اما اين امر از تحريفات ناسخان است؛ زيرا كلمه ترجمه در قرن چهارم و ابتداى قرن پنجم منحصرا در معانى شرح و بيان و توضيح و گاه تلخيص به كار مىرفته است( براى تفصيل، ر. ك: آذرنوش، 1375 ش، ص 52- 60؛ همو، 1370 ش، ص 555- 560).
دو دليل عمده بر اثبات اين مدعا وجود دارد:
1. در اين كتاب، هر جا كه تفسير و ذكر داستانها و قصص انبيا آمده، با عنوان« ترجمه سوره» آمده كه 92 بار تكرار شده است. هرگاه متن قرآن را با وسواس و دقت ترجمه كرده اند، آن را فقط« سوره» ناميده اند؛ مگر هفت بار كه به آن ترجمهها عنوان« تفسير» دادهاند.
2. در ترجمه بسيار دقيق حىّ بن يقظان ابن سينا، در سراسر كتاب، هر جا سخنان ابن سينا كاملا ترجمه شده، قطعه را با« تفسيرش» آغاز كردهاند و هر جا تفسير آن سخنان آمده، عنوان« شرحش» دارد( براى شواهد و دلايل ديگر، ر. ك: آذرنوش، 1370 ش، ص 556- 557).
اگر لفظ ترجمه در مقدمه كتاب نابجا يا به معناى تفسير به كار رفته باشد، اين كتاب ترجمه تفسير طبرى؛ يعنى ترجمه« جامع البيان» نمىتواند باشد؛ زيرا با مقايسه داستانها و روايات بسيارى در اين دو كتاب، درمىيابيم كه ميان آن دو هيچ شباهتى وجود ندارد و وجه اشتراكشان همان وجه اشتراك همه تفاسير است( براى تفصيل، ر. ك: آذرنوش، 1375 ش، ص 50- 54؛ همو، 1370 ش، ص 551- 555).
همچنين مؤلفان اين تفسير- كه بهتر است آن را« ترجمه و تفسير رسمى» بخوانيم- بارها به استفاده از آثار طبرى( تفسير طبرى و تاريخ طبرى) اشاره كردهاند؛ مجموعا سيزده بار به او ارجاع داده شده و در چهار مورد چنان است كه گويى بهراستى تفسير طبرى را ترجمه كردهاند؛ اما گاه خود عبارت اين پندار را نقض مىكند؛ مثلا در داستان خضر مىگويند كه ابن مقفع و اصمعى آن حكايت را در كتاب سِيَر آوردهاند؛ اما طبرى در اين كتاب آن را به وجه ديگرى نقل كرده و ما اين را از كتاب سِيَر بيرون آوردهايم( طبرى، ج 2، ص 400). در مجموع مىتوان گفت كه اين اثر نه ترجمه تفسير طبرى و نه كتاب معيّن ديگرى است، بلكه دو اثر طبرى: تاريخ و تفسير، از منابع اصلى مؤلفان بوده و درعينحال ايشان از كتابهاى متعدد ديگرى نيز بهره گرفته اند.
نكته مهم ديگر آنكه مؤلفان كتاب ظاهرا هيچگاه منابع خود را دقيقا ترجمه نمىكردهاند، بلكه مفهوم روايت يا داستان را گرفته، به ميل خود بازنويسى مىكردهاند. حبيب يغمايى، مصحح كتاب، هنگام چاپ آن در 1339 ش، سيزده نسخه( تقريبا همه ناقص) را شناسايى كرده بود( طبرى، ج 1، مقدمه يغمائى، ص 6- 11)، بااين همه، هنوز نسخه هاى متعدد ديگرى در ايران و خارج از ايران موجود است، اما چون همه آنها ناقصند و آغاز و انجامشان افتاده است و چون ناسخان متن را غالبا دستكارى كرده اند، بازشناسى آنها آسان نيست( براى نمونههايى از آنها، ر. ك: آذرنوش، 1375 ش، ص 63، 69، 73). هيچيك از اين نسخهها بيانگر متن كهن تدوينشده در ماوراءالنهر نمىتواند باشد.
واژگان كهن و سرشار از معنى، اسلوب ساده و بىپيرايه، اما مطمئن و قائمبهذات، اين كتاب را اثرى دلانگيز و كممانند در ادبيات فارسى كرده است. استوارى نثر كتاب نشان مىدهد كه نثر درى در قرن چهارم به قدرى توان يافته بوده كه توانسته از عهده ترجمه كلام معجز و شرح حكايات و رواياتى كه با سنّتهاى باستانىاش بيگانه بوده، برآيد. شيوه بيان و نحوه جمله پردازى در آن به كلى با نثر ترجمه هاى قرآنى متفاوت است؛ عبارات غالبا كوتاهند و جملههاى مركّب نيز اغلب از دو فراگرد تشكيل يافتهاند. گويى ذهن نويسندگان هنوز به جملات مركّب پيچدرپيچ خو نگرفته بوده است، اما اركان جمله، متعلقات نهاد و گزاره بهشيوه يگانهاى نظام نيافته اند؛ در برخى جاها، عبارات به فارسى دوران متأخر شبيهند و هر كلمه و تركيب با نقش دستورى خود، تقريبا در همان جايى قرار گرفته كه خواننده امروزى انتظار دارد. از سوى ديگر، با انبوهى متن مواجهيم كه در آنها تركيب جمله، بهشيوه ديگر است؛ گاه قيدها و متممها به آخر جمله انتقال يافتهاند كه معمولترين شيوه است.
همچنين گاه جمله به ترتيبى شگفت( فعل+ فاعل+ مفعول+ قيد) نظام يافته است. اين ساختار- كه در همه متون قرن چهارم ديده مىشود- بىترديد تحت تأثير زبان عربى بوده است كه مبدأ همه آثار آن قرن است. اين ساختارها در همه نسخههاى كتاب يكسان نيست. گاه يك عبارت با ذوق فارسى و گاه با نحو عربى همساز گشته است؛ ازاينرو تا هنگامى كه تاريخ نگارش نسخهها تعيين نشده، نمىتوان درباره تحول جملات نظر قاطع داد. اين پريشانى در واژگان كتاب نيز مشهود است؛ مثلا در بخشهايى بلند، هرگز الفاظ« ايدر، ايدون، ايدون، همى و…» به كار نرفته و در قطعاتى ديگر مكرر آمده است( براى تفصيل بيشتر، ر. ك: آذرنوش، 1375 ش، ص 25- 32؛ صباغيان، ص 587 به بعد؛ تقىزاده طوسى، ص 561 به بعد؛ محقق، ص 737 به بعد).
شيوه كار در اين كتاب چنين است كه نخست، تعدادى از آيات را، جدا از تفسير، ترجمه كردهاند و به دنبال آن، تفاسير و بيشتر حكايات مربوط به آن را آوردهاند؛ بدينسان قرآن كريم، ترجمهاى مستقل يافته است. نثر اين ترجمه، با نثر متن كتاب، كاملا تفاوت دارد؛ زيرا اگرچه مترجمان، مؤيّد به فتواى فقيهان بودهاند، در برابر متن مقدّس قرآن كريم چنان دچار تزلزل شدهاند كه يكباره زبان معمول خود را فرو نهاده اند و بر حسب نحو قرآنى، جملاتى ساخته اند كه هيچگاه در فارسى به كار نرفته است؛ به عبارت ديگر، به گام اول ترجمه كه معادل يابى و واژه پردازى است، بسنده كرده اند. شيوه نگارش آنان نيز پرمعناست؛ زيرا برخلاف آنچه در متن چاپى ديده مى شود، ظاهرا مترجمان هيچگاه ترجمه قرآن را جدا از متن قرآن نقل نمىكردهاند، بلكه زير هريك از واژگان قرآن، معادل آن را مىنهادهاند و بدينسان نشان مىدادهاند كه از ترجمه به همين مقدار كفايت كردهاند. اين شيوه، بىترديد رايجترين شيوه ترجمه طى هزار سال بوده است.
اما نكته مهم درباره اين تفسير اين است كه مترجمان هنگام نقل حكايات و روايات به فارسى، گاه ناگزير شدهاند كه آيه يا آياتى از قرآن را نيز ترجمه كنند؛ در اين موارد، ترجمه بسيار شيوا، بهدور از نحو عربى و حتى اندكى آزاد است. مقايسه اين ترجمه و آنچه در آغاز تفسيرها آوردهاند، احوال روانى مترجم را باز مىنمايد( آذرنوش، 1375 ش، ص 36- 39).
در اين كتاب، سه گونه معادل گذارى كرده اند:
1. به كار بردن عين كلمه عربى: اينگونه كلمات يا معادل فارسى نداشتهاند يا در فارسى رايج بودهاند. اينگونه لغات در اين كتاب بيشتر از چهار يا پنج درصد نيست و برخورد معقول با آنها، بهعنوان نمونه جمع نبستن به شيوه عربى، مىتوانست فارسى را از تأثرات ناصواب مصون دارد.
2. گزينش واژههاى فارسى در مقابل واژههاى عربى: اين نوع معادلگذارى، گسترشى درخور دارد و شاهكار حقيقى اين كتاب بشمار مىآيد. در انتخاب واژههاى فارسى گويى انطباق دواير معنايى كلمات عربى- فارسى را گاه چندان ملحوظ نمىداشتهاند و شايد پيشزمينههاى فرهنگ زردشتى در واژهگزينى بىتأثير نبوده است؛ بدينسان مثلا« شيطان» به« ديو» و« جن» به« پرى» تبديل شد. دو سه قرن طول كشيد تا اين واژههاى قرآنى در بيشتر آثار فارسى، دوباره بهصورت عربى به كار رفتند.
3. گرتهبردارى يا ترجمه لفظ به لفظ تركيبها و اصطلاحات عربى: اين نوع، در فارسى بسيار رايج بوده است( فرشيدورد، 1355 ش، ص 6- 14؛ همو، 1358 ش، ص 162- 166)، اما از آنجا كه در قرنهاى متمادى ديگران از اين كتاب تقليد كردهاند، ناچار همان برگردانهاى غريب و گاه ناهنجار، در ادب ترجمه و تفسير فارسى تأثيرى عميق و بدخيم بهجا گذاشته است. ترجمه مفعول مطلقها، قيدهاى تميز، حال و غيره كه در سراسر ادبيات كهن و معاصر فارسى به چشم مىخورد، احتمالا زاييده آن شيوه نخستين است.
منابع مقاله
آذرتاش آذرنوش،« آيا ترجمه تفسير طبرى بهراستى ترجمه تفسير طبرى است؟»، در يكى قطره باران: جشننامه استاد دكتر عباس زرياب خوئى، به كوشش احمد تفضّلى، تهران 1370 ش؛
همو، تاريخ ترجمه از عربى به فارسى: از آغاز تا عصر صفوى، ج 1، ترجمه هاى قرآن، تهران 1375 ش؛
فريدون تقىزاده طوسى،« برخى نكات دستورى و واژگانى در ترجمه تفسير طبرى»، در يادنامه طبرى، ويرايش محمد قاسمزاده، تهران 1369 ش؛
محمد جاويد صباغيان،« زيان ترجمه در ترجمه تفسير طبرى»، در يادنامه طبرى؛
محمد بن جرير طبرى، ترجمه تفسير طبرى: فراهم آمده در زمان سلطنت منصور بن نوح سامانى، 350 تا 365 هجرى، چاپ حبيب يغمائى، تهران 1367 ش؛
خسرو فرشيدورد،« تأثير ترجمه در زبان فارسى»، فرهنگ و زندگى، شماره 23، پاييز 1355؛
همو، عربى در فارسى، تهران 1358 ش؛ مهدى محقق،«[ درباره] ترجمه تفسير طبرى»، در يادنامه طبرى.
مقدمه ترجمه تفسير طبرى // حبيب يغمايى