قُثَم بن عباس ، بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمَناف بن قُصَیّ، صحابی و پسر عموی پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم. کنیۀ او ابوجعفر بود (نسفی، ص۶۷۷). پدرش، عباس، عموی پیامبر و از سران قریش بود و در زمان جاهلیت سالها سقایت حاجیان و عمارت مسجدالحرام را بر عهده داشت.
مادر قثم، لبابه کبری، دختر حارثبن حَزْن هلالی و خواهر میمونه، همسر رسول اکرم، بود و امّالفضل لقب داشت. او نخستین بانو پس از حضرت خدیجه سلام الله علیها بود که در مکه مسلمان شد و همیشه نزد پیامبراکرم محترم بود. امّ الفضل در دوران شیرخوارگی قُثم، افتخار شیر دادن به امام حسن یا امام حسین علیهماالسلام را نیز داشت و از اینرو قثم، برادر رضاعی آنان به شمار میرفت (ابنسعد، ج۷، ص۳۶۷، ج۸، ص۲۷۷ـ۲۷۹؛ابناثیر،۱۳۹۰ـ۱۳۹۳، ج۲، ص۱۱، ج۴، ص۳۹۲؛ بلاذری، ۱۴۱۷، ج۴، ص۸۵؛ ابنعبدالبر، ج۲، ص۸۱۱).
قثم در مکه به دنیا آمد (یعقوبی، ج۲، ص۲۳۷). تاریخ دقیق تولد وی معلوم نیست،اما با توجه به تاریخ تولد امام حسن و امام حسین (سال دوم و سوم)، احتمالاً در اوایل هجرت پیامبراکرم به دنیا آمده و صدر اسلام را در آغاز طفولیتش درک نموده¬ و هنگام وفات پیامبر هشت سال یا بیشتر داشته است (رجوع کنید به ابن¬حجر عسقلانی، ۱۴۱۲، ج۵، ص۴۲۰).
رسول خدا قثم را دوست داشت و او شبیه پیامبر بود (ابن سعد، ج ۴، ص۶؛ یعقوبی،ج۲، ص۱۱۷؛ ذهبی،۱۴۱۳، حوادث ۴۱ـ۶۰ ھ ، ص۲۸۷ـ۲۸۸) و از جمله کسانی بود که بعد از رحلت پیامبر، در مراسم غسل دادن حضرت، حضور یافت و یکی از افتخارات بزرگ وی این است که آخرین وداع کننده با پیکر مطهر حضرت رسول بود، یعنی آخرین کسی بود که از قبر پیامبر بیرون آمد (ابن هشام، ج۲، ص ۶۶۲، ۶۶۴؛ ابن سعد، ج۲ ،ص۳۰۴؛ بلاذری، ج۲، ص۲۴۵، ۲۵۵).
قثم، پس از ابوقتاده انصاری، مدتی از جانب علی علیه السلام والی مکه و طائف بود و از سال ۳۶ تا هنگامی که آن حضرت به شهادت رسید، همچنان حاکم آنجا بود. اما به روایتی، او فرماندار مدینه شد (طبری، ج۴، ص۴۵۵؛ ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۳۰۴؛ ابن¬اثیر، ۱۳۹۰ـ۱۳۹۳، ج۴، ص۳۹۳).
در طول دوران فرمانداریش، حضرت با نامه هایی او را از دسیسه های معاویه آگاه می ساخت (رجوع کنید به ثقفی، ج۲، ص۵۰۹؛ ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۳۸ـ۱۳۹). در سال ۳۸، امام در نامهای، مسئولیت برگزاری حج را بر عهدۀ او گذاشت (طبری، ج۵، ص۱۳۲؛ قس یعقوبی، ج۲، ص۲۱۳، که گفته است او درسال ۳۷ امیرالحاج بود).
با دقت در متن این نامه، می توان به صداقت و مدیریت و عدالت قثم بن عباس پی برد، تا آنجا که امام، ضمن توصیههایی دربارۀ رفتار شایسته با مردم، به وی اجازۀ فتوا و تصرف در بیت المال داده است (رجوع کنید به نهجالبلاغه، ج۳، ص ۱۲۷ـ۱۲۸، نامۀ ۶۷؛ ابن ابیالحدید، ج۱۸، ص۳۰). در سال ۳۹، که قثم فرماندار مکه بود، معاویه، یزید بن شجره رهاوی را برای ادای مراسم حج و گرفتن بیعت به مکه فرستاد و به او فرمان داد که والی مکه و امیرالحاج علی علیه السلام ( عبیداللهبن عباس و به قولی قثمبن عباس) را برکنار کند، اما امام از این توطئۀ معاویه آگاه شد و سپاهی به فرماندهی مَعقل بن قَیس به سرزمین حجاز گسیل داشت و با فرستادن نامه ای، فرماندارش را در مکه به صبر و استقامت فرمان داد.
قُثم مردم مکه را به مقابله با یزید بن شجره فرا خواند، اما کسی وی را یاری نکرد و او، برای حفظ بیت¬المال و جان خویش، تصمیم به ترک مکه گرفت تا اینکه سپاه امام علی علیه السلام برسد، اما با نظر ابوسعید خدری، صحابی پیامبر، در شهر ماند و به اتفاق مردم و بزرگان مکه شَیبهبن عثمان عبدری را به عنوان امیرالحاج انتخاب کرد و او همراه مردم در سال ۳۹ مراسم حج را به پایان رساند. معقل بن قیس نیز بعد از پایان مراسم حج، نزدیک مکه رسید و همراه سپاه اسلام به تعقیب یزید بن شجره پرداخت و چند تن از سپاه او را دستگیر کرد و به کوفه برد (خلیفهبن خیاط،ص ۱۱۹ـ۱۲۰؛ بلاذری، ج۳، ص۲۱۹ـ۲۲۱، ج۴، ص۸۵ ـ ۸۶؛ ابناعثم کوفی، ج۴، ۲۲۰ـ۲۲۴؛ ابناثیر، ۱۳۸۶، ج۳، ص۳۷۷).
در سال ۵۶، سعیدبن عثمان بن عفان از سوی معاویه والی خراسان شد (طبری، ج۵، ص۳۰۴ـ۳۰۵؛ قس نسفی، ص۶۷۸) و قثم نیز به همراه وی به خراسان رفت و در ماوراءالنهر به جهاد پرداخت و در فتح بخارا و سمرقند شرکت جست (یعقوبی، ج۲، ص۲۳۷؛ ابنحبان، ص۲۸؛ ذهبی، ۱۴۰۱، ج ۳، ص۴۴۱ـ۴۴۲). قثم بن عباس، بعد از فتح سمرقند، برای تعلیم و ترویج احکام اسلام در آن شهر ماند (ابوطاهر سمرقندی، ص۱۸) و افزون بر این، خدمات اجتماعی شایانی به مردم آن دیار کرد.
وی مصلایی بزرگ در بیرون شهر بر دروازۀ شیخ زاده بنیان نهاد و نیز به دستوراو جوی آبی ساختند که با آن محلههای اطراف سبز و آباد شد (محمد سمرقندی، ص۲۹، ۵۱). قثم نیکوکار و سخاوتمند بود و او را به فضل و پارسایی ستودهاند. گفته شده¬است چون سعیدبن عثمان خواست به او هزار سهم دهد، قثم گفت همچون دیگر مسلمانان به یک سهم برای خود و سهمی (یا دو سهم) برای اسبش بسنده میکند (ابنسعد، ج۷، ص۳۶۷؛ بلاذری، ۱۴۱۷، ج۴، ص۸۶؛همو، ۱۴۱۳، ص۴۱۲؛ نیزرجوع کنید به ابنعبدالبر،ج۳، ص۱۳۰۴ـ۱۳۰۵).
رحلت
قثمبن عباس در سال ۵۷ (ذهبی، ۱۴۱۳، حوادث، ۴۱ـ۶۰ ھ ، ص۱۶۲؛ ابنحجر عسقلانی، ۱۴۰۴، ج۸، ص۳۲۴) در سمرقند یا در جایی به نام شیرین کینت به مرگ طبیعی درگذشت(ابنسعد، ج۴، ص۶، ج۷، ص۳۶۷؛ حاکم نیشابوری، ۱۳۷۵، ص۷۱؛ ابوطاهر سمرقندی، ص۱۸) برخی محل مرگ او را مرو دانستهاند (رجوع کنید به یعقوبی، البلدان، ص۲۹۸؛ ابنفقیه، ص۶۱۵؛ نرشخی، ص۵۶؛ نسفی، ص۶۷۷)، که درست نیست (ابنحجر عسقلانی، همانجا).
بنا بر قولی، وی همراه سعیدبن عثمان در جنگ سمرقند شرکت جسته بود و در آنجا به شهادت رسید (مصعببن عبدالله، ص۲۷؛ ابنحبیب، ص۱۰۷، ۴۵۵؛ بلاذری، ۱۴۱۳، ص۴۱۲). همچنین افسانهای شایع بوده¬ که او کشته نشده، بلکه هنگام فرار از دست کافران به درون چاهی رفته و از آن پس غایب شده است (رجوع کنید به محمد سمرقندی، ص۵۲ـ۷۷).
جسد قثم را در قبرستان بنوناحیۀ سمرقند، نزدیک دروازۀ آهنین، به خاک سپردند (ابوطاهر سمرقندی، همانجا). مزار قثم کنار چشمۀ آبی در چند کیلومتری جنوبشرقی سمرقند قرار داشته است و آن چشمه را بدان سبب، آب مشهد یا چشمۀ مشهد خواندهاند (ابوطاهر سمرقندی، ص۱۰ـ۱۱).
در زمان سلطان سنجر سلجوقی (ﺣﻜ :۴۹۰ـ۵۵۲)، کنار قبر او مدرسهای بنا کردند که قثمیه نام گرفت(ابوطاهر سمرقندی، ص۱۸ـ۱۹). قبر او در سمرقند از دیرباز معروف و زیارتگاه بوده¬است و مسلمانان آن او را گرامی می¬دارند و گروهی از علما و رجال و بزرگان در جوار او به خاک سپرده شده¬اند و اکنون آن مزار باشکوه به نام شاه زنده معروف است (نسفی، ص۶۷۷؛ هروی، ص۸۴؛ عطاردی، ص۵۳۳). ابنبطوطه (متوفی ۷۷۹)، در سفر خود به سمرقند، مقبرۀ قثم را زیارت، و بنای زیبا و باشکوه آن را به تفصیل وصف کرده و تاریخ آن را پیش از عهد مغول دانسته است (رجوع کنید به ج۳، ص۳۷؛ نیز رجوع کنید به شاه زنده*).
در ۷۳۵، در زمان ایلخان ابوسعید بهادر، عمارت مزین شد و بنای مسجد شاه زنده به پایان رسید و گویا بعداً امیر تیمور گورکانی (ﺣﻜ: ۷۷۱ـ۸۰۷) بناهایی بر آن افزود (رجوع کنید به ابوطاهر سمرقندی، ص۱۹؛ نرشخی، حواشی و تعلیقات، ص۲۴۲ـ۲۴۳).
بنا برمنابع نسبشناسی، از قثمبن عباس فرزند و نسلی باقینماند (رجوع کنید به ابنسعد، ج۴، ص۶؛ مصعببن عبدالله، ص۲۷؛ بلاذری، ۱۴۱۷، ج۴، ص۸۶؛ ابنحزم، ص۱۸). با این حال، در برخی منابع، از پسری از او، به نام خالد، یاد شده است (رجوع کنید به مزی، ج۸، ص۱۵۲؛ ابنحجر عسقلانی، ۱۴۰۴، ج۳، ص۹۷).
با آنکه برخی قثم را صحابی به شمار نیاورده و گفتهاند از پیامبراکرم روایت نکرده¬است (رجوع کنید به ابنحجر عسقلانی، ۱۴۱۲، ج۵، ص۴۲۰)، برخی او را در شمار صحابۀ صاحب روایت یاد کردهاند. قثم از ابواسحاق سبیعی روایت کرده است (رجوع کنید به ابنعبدالبر، ج۳، ص۱۳۰۴؛ نسفی، ص۶۷۹ـ۶۸۰؛ ذهبی، ۱۴۱۳، حوادث ۴۱ـ۶۰ھ ، ص۲۸۸؛ ابنحجر عسقلانی، ۱۴۱۲، ج۵، ص۴۲۱).
براساس روایتی که از قثم نقل شده، وی علی علیهالسلام را نخستین کسی دانسته است که اسلام آورد و از همه بیشتر با پیامبراکرم همراه و ملازم بود و به این دلیل قثم میگفت علی در میراث بردن (یا منزلتش نسبت به پیامبر) از پدرش، عباسبن عبدالمطلب، سزاوارتر بود (ابن ابیشیبه، ج۸، ص۳۴۸؛ نسائی، ج۵، ص۱۳۹؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۱۲۵؛ ابناثیر، ۱۳۹۰ـ۱۳۹۳، ج۴، ص۳۹۲). وی یکی از شخصیتهای مهم صدراسلام است که از حریم امامت و ولایت دفاع نمود.
منابع :
(۱) ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۷ـ۱۳۸۴؛
(۲) عبدالله ابن ابیشیبه، المصنف، چاپ سعید لحام، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹؛
(۳) ابن¬اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۳۸۶/ ۱۹۶۶؛
(۴) همو، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، چاپ محمد ابراهیم بنا، محمد احمد عاشور و محمود عبدالوهاب فاید، قاهره ۱۳۹۰ـ۱۳۹۳/۱۹۷۰ـ۱۹۷۳؛
(۵) احمد ابن اعثم کوفی، کتاب الفتوح، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛
(۶) ابن بطوطه، رحله ابن بطوطه، رباط ۱۴۱۷؛
(۷) محمد ابنحبّان، مشاهیر علماءالامصار، چاپ مرزوق علی ابراهیم، بیروت۱۴۱۱/۱۹۹۱؛
(۸) محمد ابنحبیب، کتابالمحبّر، چاپ ایلزه لیختن شتیتر، حیدرآباد دکن ۱۳۶۱؛
(۹) ابنحجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، چاپ علی محمد بجاوی، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۱۰) همو، تهذیب التهذیب، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۱۱) علی ابنحزم، جمهره انسابالعرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۱۲) ابنسعد (بیروت)؛
(۱۳) یوسف ابنعبدالبر، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، چاپ علی محمد بجاوی، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۱۴) عبدالملک ابنهشام، السیره النبویه، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت، بیتا.؛
(۱۵) ابوطاهر سمرقندی، سمریّه، چاپ سعید نفیسی و ایرج افشار، تهران ۱۳۳۱؛
(۱۶) محمدبن عبدالجلیل سمرقندی، قندیّه، ضمن قندیه و سمریه، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۷؛
(۱۷) امام علیبن ابیطالب، امام اول، نهجالبلاغه، چاپ محمد عبده، بیروت، بیتا.، افست قم ۱۴۱۲/۱۳۷۰؛
(۱۸) احمدبن یحیی بلاذری، کتاب جمل من انساب الاشراف، چاپ سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت ۱۴۱۷؛
(۱۹) همو، فتوحالبلدان، چاپ دخویه، فرانکفورت ۱۴۱۳؛
(۲۰) ابراهیمبن محمد ثقفی، الغارات، چاپ جلالالدین محدث، تهران ۱۳۵۳؛
(۲۱) حاکم نیشابوری، تاریخ نیشابور، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۷۵؛
(۲۲) همو، المستدرک علی الصحیحین، چاپ یوسف عبدالرحمان مرعشلی، بیروت، بیتا.؛
(۲۳) خلیفهبن خیاط، تاریخ خلیفهبن خیاط، چاپ مصطفی نجیب فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵؛
(۲۴) محمدبن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیاتالمشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، بیروت ۱۴۱۳/۱۹۹۳؛
(۲۵) همو، سیر اعلامالنبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۲۶) طبری، تاریخ (بیروت)؛
(۲۷) عزیزالله عطاردی، الغارات و شرح اعلام آن، تهران ۱۳۷۳؛
(۲۸) یوسف مزّی، تهذیبالکمال، چاپ بشّار عوّاد معروف، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۲۹) مصعببن عبدالله زبیری، کتاب نسب قریش، چاپ لوی پروونسال، قاهره ۱۹۵۳؛
(۳۰) محمدبن جعفر نرشخی، تاریخ بخارا، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، تهران ۱۳۶۳؛
(۳۱) احمدبن شعیب نسائی، السنن الکبری، چاپ عبدالغفار سلیمان بنداری و سید کسروی حسن، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛
(۳۲) عمربن محمد نسفی، القند فی ذکر علماء سمرقند، چاپ یوسفالهادی، تهران ۱۳۷۸؛
(۳۳) علیبن ابوبکر هروی، الاشارات الی معرفه الزیارات، چاپ علیعمر، قاهره ۱۴۲۳/۲۰۰۲؛
(۳۴) یعقوبی، البلدان، همو، تاریخ.
دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۶