از سادات شیراز و از شاعران قرن نهم است به روایت مؤلف تذکرهء روز روشن، صوفی مشرب و مستغرق بحار توحید بود و کلمات خلاف ظاهر از زبانش سر برمی زد، بنابر آن وی را به فتوای ملایان شیراز در سنهء (۸۳۷ ه ق) بر دار کشیدند و مسلوخ نمودند و میرفرخی گیلانی بدین مناسبت گفته:
نسیمی چون وزید از جانب دوست //نسیمی را برون آورد از پوست .
او راست :
ماه نو چون دیدم ابروی توام آمد به یاد//گل نظر کردم گل روی توام آمد به یاد
وصف باغ خلد می کردند بزم زاهدان //جنت آباد سر کوی توام آمد به یاد.
باطن صافی ندارد صوفی پشمینه پوش //دست زن در دامن دردی کشان جرعه نوش
چند می گوئی بپوش از روی خوبان دیده را//هیچ شرم از روی خوبانت نمی آید؟ خموش !
زاهدت نام است وداری در میان خرقه بت //روبه سوی خود کن ای گندم نمای جوفروش .
گر کنی قبله ٔ جان روی نگاری باری //ور بری عمر به سر در غم یاری باری
ای نسیمی ز خدا دولت منصور طلب //عاشق ار کشته شود بر سر داری باری .
رجوع به ریاض الشعراء ص ۲۳۵ و شمع انجمن ص ۴۶۷ و فارسنامهء ناصری ج ۲ ص ۱۵۱ و ریحانه الادب ج ۴ ص ۱۹۳ و روز روشن چ تهران ص ۸۱۸ و مجالس العشاق ص ۱۶۲ و مجمع الفصحا چ مصفا ج ۴ ص ۵۵ شود.
لغت نامه دهخدا