ابوسعید شرف بن مؤید، از عرفای اواسط قرن ششم و اوایل قرن هفتم . مرید و جانشین شیخ نجم الدین کبری بود ( رجوع کنید به دنباله مقاله ). در انتساب بغدادی به بغداد عراق یا بغدادکِ خوارزم ، اختلاف نظر هست (جامی ، ص ۴۲۴؛ خواندمیر، ج ۲، ص ۶۴۷). برخی ، به اعتبار این گزارش که سلطان محمد خوارزمشاه از خلیفه بغداد طبیبی درخواست کرده و خلیفه پدر مجدالدین را فرستاده و بغدادی نیز همراه پدر به دربار سلطان محمد آمده است ، اصل وی را از بغداد عراق دانسته اند (جامی ، همانجا).
اما اگر این گزارش ، تنها سند انتساب وی به بغداد باشد، مجعول به نظر می رسد، زیرا میانه خلیفه بغداد و سلطان محمد و پدرش خوب نبوده است ؛ حتی سلطان محمد در پی استفتایی که از عالمان عصر خود کرده بود، خلافت را حق سادات حسینی می دانست نه بنی عباس ؛ ازینرو دستور داده بود که در سراسر قلمرو سلطنتش نام خلیفه را از خطبه نمازهای جمعه و عید حذف کنند (جوینی ، ج ۲، ص ۱۲۲). همچنین عطار نیشابوری ـ معاصر وی ـ در مقدمه تذکره الا ولیاء (چاپ نیکلسون ، ج ۱، ص ۶؛ چاپ استعلامی ، ص ۹) از او با نام «امام مجدالدین خوارزمی » مطلبی نقل کرده است .
تاریخ تولد مجدالدین را ۵۵۶ ذکر کرده اند (علاءالدوله سمنانی ، ۱۳۶۹ ش ، ص ۳۱۷؛ ابن کربلائی ، ج ۲، ص ۳۱۷). در تاریخ وفات او نیز اختلاف هست ؛ هدایت (۱۳۴۴ ش ، ص ۲۰۹) آن را ۶۰۶ دانسته است ، و دیگران ۶۰۷ ( رجوع کنید به جامی ، ص ۴۲۸؛ سرور لاهوری ، ج ۲، ص ۲۵۸) یا ۶۱۶ ( رجوع کنید به خواندمیر، ج ۲، ص ۶۴۸؛ علاءالدوله سمنانی ، ۱۳۶۹ ش ، همانجا؛ ابن کربلائی ، همانجا) و یا ۶۱۷ ( رجوع کنید به سرور لاهوری ، همانجا).
اما از آنجا که مجدالدین جانشین نجم الدین کبری بوده و او بنابر اصول تصوّف نمی توانسته در حیات پیر خود که قطب آن زمان بوده «قطب ناطق » شود، شهادت وی پیش از شهادت نجم الدین کبری (۶۱۸) پذیرفته نیست . به همین دلیل ، برخی از محققان متأخر شهادت مجدالدین را نیز در پی کشتار وحشیانه مغول و مدتی پس از شهادت نجم الدین کبری احتمال داده اند (از جمله رجوع کنید به خاوری ، ج ۱، ص ۲۲۴ ـ ۲۲۵).
از شهادت مجدالدین گزارشهای مختلفی در دست است (حمدالله مستوفی ، ص ۶۶۸؛ جامی ، ص ۴۲۶) که یا ناقص اند یا متعارض ، و در نتیجه نمی توان به آنها چندان اعتماد کرد. محمد عوفی که همزمان با مجدالدین می زیسته و او را دیده است (ج ۱، ص ۲۳۰، تعلیقه ، ش ۹۹) تنها به ذکر شهادت وی اشاره کرده و درباره سبب و نحوه وقوع آن توضیحی نداده است (همانجا).
اما در منابع بعد از عوفی برای شهادت وی سه علت ذکر کرده اند :
۱) به اتهام عشق ورزی به مادر سلطان محمد، به حکم سلطان کشته شد (حمداللّه مستوفی ، همانجا)؛
۲) ازدواج پنهانی او با مادر سلطان محمد علنی شد، و وی را، به دستور سلطان ، به دجله انداختند (جامی ، همانجا؛
به گزارش دیگر، خواندمیر، ج ۲، ص ۶۴۷، در جیحون غرق کردند)؛
۳) مجدالدین بر اثر تهمتی حاکی از رابطه پنهانیش با زنی به نام لیلی ، و به دست همسر او کشته شد (زریاب خویی ، ص ۵۴۶ ـ ۵۴۷). به گزارش ابوالقاسم انصاری کازرونی (ص ۱۵۶ ـ ۱۵۷)، بدگویی برخی از شاگردان فخرالدین رازی از مجدالدین در پیشگاه سلطان محمد موجب شد که به دستور سلطان او را در دریا غرق کنند. این گزارشها هیچکدام مقبول به نظر نمی رسند؛
زیرا اولاً ازدواج مجدالدین با ترکان خاتون که به دربار شاه تعلق داشت ، از نظر سلطان و وزیر او پنهان نبوده است (بغدادی ، ۱۳۳۸ ش ، ص ۹۱). ثانیاً ازدواج مجدالدین در زمان علاءالدین تکش صورت گرفته ، بنابراین ترکان خاتون ، همسر وی ، مادر سلطان محمد نبوده است مگر این که علاءالدین تکش قبلاً او را طلاق داده باشد، که البته در این باب ذکری در منابع تاریخی دیده نشده است . ثالثاً غرق کردن مجدالدین در دجله با توجه به این که دربار سلطان و اقامتگاه مجدالدین در خوارزم بوده نمی تواند صحت داشته باشد.
گزارش دوم مستند به روایتی از قرن نهم درباره این ماجراست ، و در آن به منبع دیگری که نزدیک به زمان آن واقعه باشد استشهاد نشده است ، ازینرو می توان آن را خبر محتمل تلقی کرد.
گزارش کازرونی در سُلّم السّموات نیز نمی تواند معتبر باشد، زیرا صِرفِ بدگویی شاگردان فخررازی از کسی که سابقه پزشکی در دربار شاه داشته ( رجوع کنید به دنباله مقاله ) نمی توانسته موجب صدور فرمان قتل او شود.
جامی (همانجا) و دیگران (خواندمیر، ج ۲، ص ۶۴۷ـ۶۴۸؛ابن کربلائی ، ج ۲، ص ۳۱۵ـ۳۱۶) به نقل از او، شهادت مجدالدین را براثر نفرین نجم الدین کبری دانسته اند، که از حیث تاریخی فاقد اعتبار است .
درباره مدفن و مزار مجدالدین نیز اختلاف وجود دارد؛
علاءالدوله سمنانی (۱۳۶۹ ش ، همانجا) مدفن او را در نیشابور گفته است . جامی در این باره می گوید : چون خاتون (همسر وی ) از نیشابور بود، جسد وی را به نیشابور برد و در ۸۳۳ آن را به اسفراین منتقل کردند (ص ۴۲۸). اما به گفته برتلس (ص ۴۵۶)، ظاهراً جامی آرامگاه مجدالدین بغدادی را با آرامگاه مجدالدین اسفراینی (متوفی ۶۱۶) ـ که در اسفراین است ـ خلط کرده است . رضاقلی خان هدایت در سفر به خوارزم ، مرقد مجدالدین را در کنار مزار نجم الدین کبری دیده است (۱۳۳۶ـ۱۳۴۰ ش ، ج ۳، ص ۱۲۴۱). در تاریخ نیشابور (ص ۲۲۶) آرامگاه مجدالدین در شادیاخ نیشابور ذکر شده است .
مقام و اندیشه عرفانی مجدالدین . مجدالدین از زندگی خانوادگی ممتازی برخوردار و، به دلیل اشتغال خود و خانواده اش به خدمت طبابت در دربار، از مقربان خوارزمشاهیان بود (بغدادی ، ۱۳۳۸ ش ، ص ۹۰ـ۹۱؛عوفی ، همانجا)؛چنانکه برادر او بهاءالدین ، صاحب کتاب التوسل إلی الترسل ، منشی خوارزمشاه بوده است (حمداللّه مستوفی ، همانجا).
با این وصف ، مجدالدین ناگهان ، به جذبه ای الهی ، تغییر حال یافت و از تجمّلات و لذّات دنیوی دست شست و به خدمت شیخ نجم الدین کبری پیوست . پانزده سال به ریاضتهای سخت و دشوار روی آورد و به مقامات عالی رسید (عوفی ، همانجا)، تا جایی که عرفای بزرگی از جمله رضی الدین علی لالای غزنوی (متوفی ۶۴۲ یا ۶۴۳) و نجم رازی * (متوفی ۶۴۵) و شیخ فریدالدین عطار نیشابوری * ، از مریدان و تربیت یافتگان او بودند (نجم رازی ، ص ۶۶،۲۳۳؛عطار نیشابوری ، چاپ نیکلسون ، ج ۱، ص یو، ۶؛جامی ، ص ۵۹۹).
نجم الدین کبری درباره وی به شیخ علی لالا گفته بود : مجدالدین بزرگزاده ای است که در صدف وجودش دُرّ ولایت نهاده اند و شیخ او و بسی کاملان دیگر خواهد بود (ابن کربلائی ، ج ۲، ص ۳۱۳؛شرف الدین ابراهیم ، ص ۲۵). علاءالدوله سمنانی نیز مقام مجدالدین را عالی و او را واجد چند ویژگی دانسته که شیخ نجم الدین آنها را نداشته است ، یکی علم طب و دیگری ارشادی بغایت ممدّ (۱۳۵۸ ش ، ص ۱۱۹).
شیخ مجدالدین سیزدهمین قطب سلسله ذهبیه کبراویه و جانشین نجم الدین کبری بود. برخی از منابع متأخر در ذکر سلسله نسبت سیدمحمد نوربخش (متوفی ۸۶۹) و شمس الدین گیلانی ، نام مجدالدین را از کرسی نامه (نسب نامه ارشاد صوفیان ) حذف ، و شیخ رضی الدین علی لالا را جانشین نجم الدین کبری معرفی کرده اند (خاوری ، ج ۱، ص ۲۲۱ـ۲۲۳). اما گزارش عوفی درباره اینکه مجدالدین عاقبت شیخ الشیوخ خوارزم شد (همانجا)، و متن اجازه ارشادی که مجدالدین به رضی الدین علی لالا داده است (شرف الدین ابراهیم ، همانجا) و ذکر نجم الدین رازی از مجدالدین به عنوان شیخ خود (همانجاها) و بالاخره اینکه علاءالدوله سمنانی در سلسله انتساب خود، نام مجدالدین را در مرتبه ای آورده که پس از نجم الدین کبری و پیش از رضی الدین علی لالاست (۱۳۶۹ ش ، ص ۳۱۵، ۳۴۹)، جملگی حکایت از این دارد که مجدالدین جانشین نجم الدین کبری شده است .
گزیده ای از اندیشه های عرفانی وی چنین است : دین اسلام تا انقراض جهان ناسخ همه شریعتهاست ، و به تقدیر خدای عزیز و حکیم ، جامع همه اسرار طریقت بوده و چیزی را فروگذار نکرده است (بغدادی ، ۱۳۶۸ ش ، ص ۱۲۸ـ۱۲۹). فایده ریاضت در صورتی که موافق شریعت اسلام باشد و شرط متابعت از احکام و مبایعت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم محقق گردد، آن است که ( انسان ) حق و فرمان او را یک به یک بپذیرد و در عمل به شریعت از سرمویی تجاوز نکند (همان ، ص ۲۲۱).
عبودیت به خودی خود به وجود نمی آید، بلکه منحصر به تصرف و تربیت شیخ است (همان ، ص ۱۰۶). عبودیت سالک باید از حقیقت عبودیت حضرت محمدصلّی اللّه علیه وآله وسلّم سرچشمه گرفته باشد و از نظر ظاهر و باطن ، کمال متابعت از آن حضرت را داشته باشد تا خدای متعال از این طریق باطن او را از کدورتهای نفسانی پاک سازد (همان ، ص ۲۳۹).
حقیقت و اصل خرقه از حضرت رسول صلّی اللّه علیه وآله و سلّم است . خرقه آن حضرت از جانب حضرت حق است . خداوند به واسطه عنایتی که به وی داشته او را به رفیعترین درجات دنیا و آخرت ارتقا داده و در هنگام وصول به کمال ، لباسی بر وی پوشانده است که هم ویژه ظاهر او باشد و هم خاص حقیقت او.
لباس بشری (ظاهری ) او، شریعت ؛
لباس قلب او، طریقت ؛
و جامه سرّ او حقیقت است ؛
لباس روحش ، عبودیت ؛
جامه خفیّ او، محبوبیت ؛
و لباس صوری او خرقه است.
(همان ، ص ۱۹۴).
خلوت از لوازم طریقه صوفیان است ، بویژه در آغاز که نور ارادت ظهور می کند (همان ، ص ۱۳۱) وهشت شرط اساسی دارد که از آن جمله است :
سکوت دائم (همان ، ص ۱۳۷)؛
مداومت بر ذکر معین که شیخ تلقین می کند (همان ، ص ۱۵۲)؛
نفی تمامی خواطر که بزرگترین شرط خلوت است و سالک بر اثر آن به حقیقت تفرید و انس با خدا نایل می شود. در این هنگام است که القای شیطان به الهام رحمان مبدل می شود و نفس به مقام اطمینان کامل می رسد (همان ، ص ۱۳۹).
مکاشفه به مؤمن و مسلمان اختصاص ندارد، بلکه هر کس که به مجاهده نفس همت کند، حتّی با کفر و گمراهی ، به مراتبی از مکاشفه دست می یابد، منتها با این تفاوت که سالک مؤمن و مسلمان در سلوک خود متوقف نمی شود ولی راهب پارسای غیرمسلمان متوقف می شود؛چون دین و آیین او با آمدن شریعت محمدی منسوخ شده است (همان ، ص ۲۳۰ـ۲۳۱).
مشایخ صوفیه جامه کبود را به سه جهت برای مریدان خود برگزیده اند :
شوخناک بودن در جامه تیره دیرتر معلوم می شود، ازینرو کمتر نیاز به شستشو دارد و سالک را از اشتغال به مجاهده بازنمی دارد؛
رنگ تیره ویژه اندوه رسیدگان است و سالک ، به دلیل اوقاتی که به غفلت از حق و عبودیت گذرانده ، خود را اندوه رسیده می داند، ازینرو جامه تیره می پوشد؛
به عقیده صوفیه ، هر جزئی از اجزای انسان وقتی به زیور عبودیت مزین گردد، نور ویژه ای می یابد که سالک آن را احساس می کند.
نخستین نوری که برای نفس ظاهر می شود، نور کبود است که از امتزاج نور ذکر و تاریکی نفس پیدا می شود. ازینرو سالک به نشانه مقامی که در آن است لباس تیره می پوشد. برخی از مشایخ طریقت به پیروی از سنت رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله و سلّم جامه سفید را بر سیاه ترجیح می دهند، زیرا سفیدی رنگ ندارد. اما از نظر آداب سلوکی فقط کسی حق استفاده از جامه سفید را دارد که به فنای بشریت و کمال عبودیت رسیده باشد (همان ، ص ۷۸ـ۷۹).
آثار.
تُحْفَهُ البَرَرهِ فی المسائل العَشره ، به عربی در پاسخ سؤالات یکی از مریدانش (ص ۶۶مقدمه ) حاوی شرح آداب و رسوم و اندیشه های صوفیان ، در ده بخش و تکمله ای درباره سماع و حقیقت آن . یوسف اعتصامی در فهرست کتابخانه مجلس شورای ملی (ج ۲، ص ۳۵۵) آن را تألیف احمدبن علی بن المهذب بن نصرالخواری ، متضمن ده سؤال که مجدالدین جواب آنها را تقریر کرده ، معرفی نموده است . این کتاب را محمدباقر ساعدی خراسانی به فارسی ترجمه و در ۱۳۶۸ش منتشر کرده است ؛
زُبْدَهُ العَوالی و حِلْیَهُ الا مالی ، مشتمل بر احادیث نبوی . مجدالدین از این کتاب ، به عنوان مجموعه بهترین شنیده هایش یاد کرده است (۱۳۶۸ ش ، ص ۶۶مقدمه ، ۲۷۴)؛
کتاب الا ربعین معروف به سَلْوَهُالمریدین فی فضائل ذِکر رَبِّالعالمین ، در چهل باب ، متضمن بعضی از احادیث در فضایل ذکر، که مؤلف به جهت اقتدا به مشایخ ـ که در جمع آوری «چهل حدیث » می کوشیده اند ـ آن را تدوین کرده است (دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد، ۱۳۵۷ ش ، ج ۱۶، ص ۳۶۵ـ۳۶۶)؛
رساله در سفر ، به فارسی در شرح سفر عوام ، سفر خواص و سفر خاص الخاص (بغدادی ، ۱۳۴۹ ش ، ص ۱۸۲ـ۱۹۰)؛
المسافریّه ، به فارسی (منزوی ، ج ۲، ص ۱۳۸۴)؛
مجموعه ای از رسائل وی به فارسی با نامهای السّیر والطّیر ، العُزله والخَلوه ، الا سئله والا جوبه (مشتمل بر سؤال و جواب های او با فخررازی ) و چند نامه (دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد، ۱۳۴۸ـ۱۳۶۳ ش ، ج ۱، ص ۴۸۱؛
منزوی ، ج ۲، ص ۱۰۲۶، ۱۲۱۳)؛
دو نامه که برای شمس الدین شهاب الاسلام ، یکی از مریدانش ، نوشته است . موضوع این نامه ها رفع اتهاماتی است که به او نسبت می دادند (بغدادی ، ۱۳۳۸ ش ، ص ۸۸ـ۹۴)؛متن اجازه ارشاد به علی لالا (رجایی ، ص ۵۳۱ ـ۵۳۳؛ابن کربلائی ، ج ۲، ص ۳۰۸).
مجدالدین ، همانند بسیاری از اقطاب و عرفا، گاهی نیز افکار عرفانی خود را در قالب شعر بیان کرده است . آقابزرگ طهرانی (ج ۹، قسم ۳، ص ۹۶۰) دیوان شعری به وی نسبت داده است . چندین رباعی نیز از او در برخی منابع (هدایت ، ۱۳۴۴ ش ، ص ۲۰۹؛امین احمد رازی ، ج ۳، ص ۳۲۲ـ۳۲۳) دیده می شود.
منابع :
(۱) محمد محسن آقا بزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) ابن کربلائی ، روضات الجنان و جنات الجنان ، چاپ جعفر سلطان القرائی ، تهران ۱۳۴۴ـ۱۳۴۹ ش ؛
(۳) امین احمد رازی ، هفت اقلیم ، چاپ جواد فاضل ، تهران ( بی تا. ) ؛
(۴) ابوالقاسم انصاری کازرونی ، مرقوم پنجم کتاب سُلّم السّموات ، چاپ یحیی قریب ، تهران ۱۳۴۰ ش ؛
(۵) ایران . مجلس شورای ملی ، فهرست کتابخانه مجلس شورای ملی ، ج ۲، تالیف یوسف اعتصامی ، تهران ۱۳۱۱ ش ؛
(۶) یوگنی ادواردویچ برتلس ، تصوف و ادبیات تصوف ، ترجمه سیروس ایزدی ، تهران ۱۳۵۶ ش ؛
(۷) مجدالدین بغدادی ، تحفه البرره فی المسائل العشره ، ترجمه محمد باقر ساعدی خراسانی ، چاپ حسین حیدرخانی مشتاقعلی ، تهران ۱۳۶۸ ش ؛
(۸) همو، رساله در سفر ، به کوشش کرامت رعنا حسینی ، در مجموعه سخنرانیها و مقاله ها درباره فلسفه و عرفان اسلامی ، چاپ مهدی محقق و هرمان لندلت ، تهران ۱۳۴۹ ش ؛
(۹) همو، «متن نامه مجدالدین بغدادی »، یغما ، سال ۱۲، ش ۲ (اردیبهشت ۱۳۳۸)؛
(۱۰) عبدالرحمان بن احمد جامی ، نفحات الانس من حضرات القدس ، چاپ مهدی توحیدی پور، تهران ( تاریخ مقدمه ۱۳۳۶ ش ) ؛
(۱۱) عطاملک بن محمد جوینی ، کتاب تاریخ جهانگشای ، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی ، لیدن ۱۹۱۱ـ۱۹۳۷؛
(۱۲) محمدبن عبدالله حاکم نیشابوری ، تاریخ نیشابور ، ترجمه محمدبن حسین خلیفه نیشابوری ، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی ، تهران ۱۳۷۵ ش ؛
(۱۳) حمدالله بن ابی بکر حمدالله مستوفی ، تاریخ گزیده ، چاپ عبدالحسین نوائی ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۱۴) اسدالله خاوری ، ذهبیه : تصوف علمی ـ آثار ادبی ، ج ۱، تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۱۵) غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، تاریخ حبیب السیر ، چاپ محمد دبیر سیاقی ، تهران ۱۳۵۳ ش ؛
(۱۶) دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد، فهرست میکروفیلمهای کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، تألیف محمدتقی دانش پژوه ، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۶۳ ش ؛
(۱۷) همو، فهرست نسخه های خطی کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران ، نگارش محمدتقی دانش پژوه ، تهران ، ج ۱۶، ۱۳۵۷ ش ؛
(۱۸) احمد علی رجایی ، «معرفی نسخه ای خطی »، یغما ، سال ۱۸، ش ۱۰ (دی ۱۳۴۴)؛
(۱۹) عباس زریاب خوئی ، «داستان کشته شدن مجدالدین بغدادی »، یغما ، سال ۷، ش ۱۲ (اسفند۱۳۳۳)؛
(۲۰) غلام سرور لاهوری ، خزینه الاصفیاء ، کانپور۱۳۳۲/۱۹۱۴؛
(۲۱) شرف الدین ابراهیم ، تحفه العرفان فی ذکر سیدالاقطاب روزبهان ، در روزبهان نامه ، چاپ محمدتقی دانش پژوه ، تهران ( تاریخ مقدمه ۱۳۴۷ ش ) ؛
(۲۲) محمدبن ابراهیم عطار، تذکره الاولیاء ، چاپ محمد استعلامی ، تهران ۱۳۶۰ ش ؛
(۲۳) همان ، چاپ نیکلسون ، لیدن ۱۹۰۵ـ۱۹۰۷؛
(۲۴) احمدبن محمد علاءالدوله سمنانی ، چهل مجلس ، تحریر امیر اقبال سیستانی ، چاپ عبدالرفیع حقیقت (رفیع )، تهران ۱۳۵۸ ش ؛
(۲۵) همو، مصنفات فارسی ، چاپ نجیب مایل هروی ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛محمدبن محمد عوفی ، تذکره لباب الالباب ، چاپ محمد عباسی ، تهران
(۲۶) ۱۳۶۱ ش ؛
(۲۷) احمد منزوی ، فهرست نسخه های خطی فارسی ، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۵۳ ش ؛
(۲۸) عبدالله بن محمد نجم رازی ، مرصادالعباد ، چاپ محمد امین ریاحی ، تهران ۱۳۶۵ ش ؛
(۲۹) رضا قلی بن محمد هادی هدایت ، تذکره ریاض العارفین ، چاپ مهرعلی گرکانی ، تهران ( ۱۳۴۴ ش ) ؛
(۳۰) همو، مجمع الفصحا ، چاپ مظاهر مصفّا، تهران ۱۳۳۶ـ۱۳۴۰ ش .
دانشنامه جهان اسلام جلد ۳