بهاءالدین عاملی ، محمدبن عزّالدین حسین ، متخلص به بهائی و معروف به شیخ بهائی ، فقیه و دانشمند ذوفنون قرن دهم و یازدهم . خاستگاه وی جَبَع یا جباع ، از قرای جبل عامل بوده و نسبت «جبعی » در حواشی بعضی از تألیفات شیخ بهائی و جدش ، شمس الدّین محمدبن علی ، ذکر شده است . نسبِ وی به حارث هَمْدانی (متوفی ۶۵) از اصحاب حضرت علی علیه السّلام می رسد ازینرو به حارثی هَمْدانی نیز شهرت دارد. تخلّص شعری وی ، بهائی ، برگرفته از لقبش بوده ، و این که محمد شفیع جاپلقی بروجردی (ص ) لقب او را امین الدّین دانسته بی اساس است .
سوانح حیات .
بهاءالدین عاملی در ۹۵۳ در بعلبک به دنیا آمد و یک سال بعد با خانواده اش به جبل عامل رفت . پدرش ، عزّالدین حسین بن عبدالصمد حارثی *، از شاگردان و دوستان شهید ثانی * بود و پس از شهادت او و احساس عدم امنیّت در جبل عامل و نیز به دعوت و تشویق شاه طهماسب و علی بن هلال کرکی معروف به شیخ علی مِنشار * ، شیخ الاسلام اصفهان ، با خانواده اش به ایران آمد و در اصفهان ساکن شد. وی از نخستین علمای شیعه در جبل عامل بود که در پی استقرار حکومت شیعی صفوی ، به ایران مهاجرت کردند . بنابر نسخه ای به خط شیخ بهائی که در ۹۶۹ در قزوین نوشته شده است ، وی هنگام ورود به ایران سیزده ساله بود، اما بعضی منابع به اشتباه او را در این زمان هفت ساله دانسته اند.
بعضی منابع ، نسبت عاملی را به آملی تغییر داده و او را ایرانی شمرده اند . همچنین بعضی تذکره نویسان ، به دلیل اقامت طولانیش در قزوین ، این محل را زادگاه وی دانسته اند او را متولد عربستان دانسته که احتمالاً به دلیل نسب او است . بعداز سه سال اقامت در اصفهان ، شاه طهماسب به توصیه و تأکید شیخ علی منشار، عزّالدین حسین را به قزوین دعوت کرد و منصب شیخ الاسلامی این شهر را به او اعطا نمود و شیخ بهائی نیز همراه پدرش به قزوین آمد و برای مدتی در آنجا اقامت کرد، و به تحصیل علوم مختلف پرداخت .
به نوشته خودش در آغاز الاربعون حدیثاً ، وی در ۹۷۱ همراه با پدرش در مشهد رضوی بوده است. بعدها پدرش برای مدتی شیخ الاسلام هرات شد، اما وی در قزوین ماند و در ۹۷۹ و ۹۸۱ اشعاری در اشتیاق به دیدار پدر و شهر هرات برای او فرستاد . در ۹۸۳ نیز که پدرش به قزوین آمد و برای سفر حج از شاه اجازه خواست ، شاه به او اجازه داد و از همراهی بهاءالدین عاملی با او ممانعت و او را به ماندن در قزوین و تدریس علوم مکلّف کرد .
بهائی پس از مرگ پدرش در ۹۸۴، در بحرین به امر شاه طهماسب به هرات رفت و به جای او به شیخ الاسلامی هرات منصوب شد؛این اولین منصب رسمی وی بود . مضمون «ارجوزه هراتیه » که آن را در قزوین سروده و از علاقه وی به هرات حکایت می کند، نشان می دهد که وی از هرات به قزوین بازگشته بوده است .
احتمالاً مدت شیخ الاسلامی وی در هرات بسیار کوتاه بوده است ، زیرا پس از وفات پدر همسرش ، شیخ علی منشار در همان سال شیخ الاسلام اصفهان شد. همچنین از آنجا که شاه عباس در ۹۹۶ به حکومت رسید، شیخ الاسلامی او در اصفهان برخلاف مشهور به امر شاه عباس نبود، بلکه شاه اسماعیل ثانی یا سلطان محمد خدابنده او را منصوب کرده بودند. احتمال دارد که وی در زمان شاه عباس نیز شیخ الاسلام اصفهان شده باشد .
گفته اند که او حدود سی سال در سفر بوده است ، اما این مسئله با توجه به اشتغالات اجتماعی و تألیفات فراوان او و عهده داری منصب شیخ الاسلامی و قضاوت ، اغراق آمیز می نماید. بعضی منابع سفر ممتد و طولانی بهائی را قبل از شیخ الاسلامی او در اصفهان دانسته اند. بهائی پس از مدتی ، به شوق سفر حج ، از شیخ الاسلامی کناره گرفت و مسافرت طولانی خود را آغاز کرد و در ۱۰۲۵ به اصفهان بازگشت و از آن پس تا آخر عمر ملازم شاه عباس بود. وی در این سفر، به عراق و حلب ، شام و مصر و سراندیب ، حجاز و بیت المقدّس رفته و در سیاحت خود به مصاحبت بسیاری از علما و اکابر صوفیه نائل شده است .
بهائی در سفرهای خود،
ناشناس و در کسوت فقر و درویشی سیر کرده و با ارباب ادیان و مذاهب اسلامی به بحث و احتجاج پرداخته و در بعضی موارد تقیّه می کرده است . به گزارش محبّی، در مصر با محمدبن ابی الحسن بکری (متوفی ۹۹۳) از علمای شافعی ، دیدار کرد؛به هیئت سیّاحان درآمد و به خواهش رضی بن ابی اللّطیف مقدسی هیئت و هندسه را به شرط کتمان به او آموخت .
در دمشق ، با حافظ حسین کربلایی یا تبریزی مؤلّف روضات الجنان ، دیدار نمود، و همچنین با بورینی * ملاقات و مباحثه کرد. همچنین در حلب ، با شیخ عمر عرضی (متوفی ۱۰۲۴)، مفتی شافعی ، ملاقات کرد و به نوشته محبّی اظهار تسنّن نمود. در همین حال ، مردم جبل عامل از حضور بهائی در حلب آگاه شدند و به دیدارش شتافتند، اما شیخ برای آنکه شناخته نشود از حلب خارج شد. در شام نیز به مذهب شافعی شناخته شد و از روی تقیّه کتابی را که در تفسیر به نام شاه عبّاس صفوی نوشته بود، به نام سلطان مراد سوم ، سلطان عثمانی تغییر داد . منابع دیگر در شرح این سفر به ناشناس بودن و کسوت فقر و درویشی شیخ اشاره کرده اند، اما از اظهار تسنن او سخن نگفته اند . وقوع این سفر طولانی در زمان شیخ الاسلامی بهائی بعید می نماید، ازینرو بعضی منابع ( ایرانیکا ، همانجا) گفته اند که بهائی احتمالاً به علت حسدورزی و رقابت روحانیان دربار با او برای مدتی از منصب شیخ الاسلامی استعفا کرد و به سفر رفت .
از سفرهای مهم و تاریخی بهائی ، سفر پیاده او به مشهد به همراه شاه عباس است . در ۲۵ ذیحجه ۱۰۰۸، شاه عباس به شکرانه فتح خراسان ، پیاده از طوس به مشهد رفت . سه سال بعد در ۱۰۱۰ نیز به موجب نذری که داشت به همین کیفیّت از اصفهان به مشهد رفت و سه ماه در آنجا ماند. احتمالاً بهائی در هر دو سفر شاه عباس همراه او بوده است .
از دیگر مسافرتهای بهائی اطلاع دقیقی در دست نیست . مستندترین گزارش سفر بهائی را شاگرد او سیدحسین بن سیدصدر کرکی عاملی معروف به مجتهد کرکی (متوفی ۱۰۷۶) که چهل سال ملازم وی بوده ، به دست داده است . بهائی در ۹۹۱ به حج و در رمضان ۹۹۲ در راه بازگشت از حج به تبریز رفت و مدتی (تا ۹۹۳) در آنجا ماند. اشاراتی به این سفر در کشکول (ج ۱، ص ۹۷) و نیز در سفینه ای که چند صفحه آن به خط بهائی بوده آمده است .
وی سفری هم به کَرْک نوح در جبل عامل داشته و در آنجا با شیخ حسن صاحب معالم دیدار کرده است . از آثار وی چنین برمی آید که وی به شهرهای دیگری چون کاظمین (۱۰۰۳)، هرات، آذربایجان و اران ، گنجه ، قم ، شیروان و آمِد نیز مسافرت کرده است .
همسر شیخ ، دختر شیخ علی منشار عاملی ، زنی دانشمند بود که پس از درگذشت پدر، کتابخانه نفیس چهار هزار جلدی او را به ارث برد و شیخ بهائی آن را در ۱۰۳۰ وقف کرد، ولی پس از وفات بهائی ، این کتابخانه به سبب اهمال در نگهداری از بین رفت.
از این که بهائی مدت زیادی از عمر خود را به تنهایی در سفر گذرانده می توان حدس زد که فرزندی نداشته است . بیشتر منابع نیز فرزندی برای او نشناسانده و بعضی او را عقیم دانسته اند . نفیسی به نقل از محمدباقر،الفت پسری به نام علی برای شیخ بر می شمرد که گویا اهل فضل بوده است ، از تردید شدید خود الفت در این مورد بر می آید که این قول اساسی ندارد. افندی اصفهانی تصریح دارد که بهائی تنها یک دختر از خود به جای گذارد که اعقاب وی در زمان افندی در قید حیات بوده اند. آقابزرگ طهرانی نیز شاعری به نام میرزامحمد خطّاط بهایی گلپایگانی (متوفی ۱۳۰۵) متخلص به «بهایی » و «گلشن » را با هفت واسطه از اولاد بهائی برشمرده و اجداد او را تا بهائی از علما و عرفا دانسته است.
بنابر نقل الفت و نیز به گفته شاردن )، دو خانواده در اصفهان به بهائی منتسب و مشهور بوده اند، کوچه ای نیز به نام شیخ بهاءالدین محمد در محله دردشت بوده و حمّام معروف شیخ بهائی (رجوع کنید به ادامه مقاله ) در آن کوچه واقع است . همچنین در محله «خواجه بزرگ » خانه ای به نام شیخ بهائی وجود داشته است . خاندانی به نام «آل مروه » از علمای جبل عامل را نیز از اعقاب بهائی دانسته اند که به عقیده امین (همانجا) صحّت ندارد.
بهائی برادر کوچکتری به نام عبدالصّمد (۹۶۶ـ۱۰۲۰) داشته که با هم نزد پدرشان ، شیخ حسین ، درس خوانده و اجازه نامه مشترکی دریافت داشته اند (محمدباقر مجلسی ، ج ۱۰۵، ص ۱۸۹ـ۱۹۰). نفیسی عبدالصّمد را برادر بزرگتر دانسته و دلایلی بر مدّعای خود آورده و امینی ضمن ارائه سندی تاریخی ، دلایل نفیسی را با قاطعیّت رد کرده است . تنکابنی نیز عبدالصّمد را به خطا برادرزاده شیخ دانسته است . قبر عبدالصّمد در کنار قبر شیخ بهائی در مشهد است .
تحصیلات و استادان بهائی .
بیشتر تحصیلات بهائی ، در قزوین ، که آن زمان حوزه علمی فعّالی داشت ، صورت گرفت و سپس در اصفهان ادامه یافت . اولین و مهمترین استاد بهائی ، پدرش بود که نزد وی تفسیر و حدیث و ادبیات عرب و مقداری معقول خواند واز او اجازه روایت دریافت کرد. این اجازه را مجلسی (همانجا) نقل کرده است .
استادان دیگر بهائی عبارت اند از:
ملاّ عبداللّه یزدی (متوفی ۹۸۱) صاحب حاشیه بر تهذیب المنطق تفتازانی که به نام حاشیه ملاعبدالله از کتب درسی رایج منطق در حوزه های علمیّه است .شیخ بهائی نزد ملاّ عبدالله حکمت ، کلام ، طب و قدری منقول خوانده و در آثار خود از او به علاّ مه یزدی تعبیر کرده است ؛
ریاضیات و هیئت
ملاّ علی مُذَهّبو
ملاّ علی قائنیو
ملاّ محمدباقر یزدی
که شیخ از آنان در ریاضیات و هیئت بهره برد؛
حکمت
شیخ احمد گچایی معروف به پیراحمد قزوینی که بهائی در قزوین از او حکمت و ریاضیات آموخت ؛
شیخ عبدالعالی کرکی (متوفی ۹۹۳) فرزند محقق کرکی ؛
محمّدبن محمّدبن ابی اللّطیف مقدسی شافعی ، که بهائی الجامع الصحیح و دیگر آثار محمدبن اسماعیل بخاری و نیز الجامع الصحیح مسلم را از طریق او نقل می کند.اجازه روایت شیخ بهائی از صحیح بخاری یکی از اسناد کم نظیر است .
همچنین به گفته نوری (همانجا)، بهائی از میرمحمدباقر داماد معروف به میرداماد روایت کرده است .
علوم غریبه
نیز معروف است که در علوم غریبه شاگرد محمود دهدار * (متوفی ۱۰۱۶) بوده است (میرجهانی طباطبائی ، ص ۱۰۰). هرچند این مطلب در منابع معتبر نیامده و احتمالاً بهائی ، علوم غریبه را از کتابهایی که شیخ علی منشار از هند آورده بود آموخته است .
شهرت علمی و موقعیت اجتماعی بهائی شاگردان بسیاری را در محضرش گردآورد.
امینی (ج ۱۱، ص ۲۵۲ـ۲۶۰)، کاملترین گزارش از اسامی شاگردان شیخ و راویان او را گردآوری کرده است .
وی از ۹۷ نفر با ذکر منبع و ترتیب الفبایی نام می برد که مشهورترین آنها عبارت اند از:
محمدتقی مجلسی ؛
محمدمحسن فیض کاشانی ؛
صدرالمتألهین شیرازی ؛
سید ماجد بحرانی * که بر الاثناعشریّه بهائی (درباره نماز) تعلیقه نگاشته است (همان ، ج ۱۱، ص ۲۶۲)؛
شیخ جوادبن سعد بغدادی معروف به فاضل جواد، شارح خلاصه الحساب و زبده الاصول شیخ بهائی ؛
ملاّ حسنعلی شوشتری که در ۱۰۳۰ از بهائی اجازه روایت دریافت داشته است (محمدباقر مجلسی ، ج ۱۰۷، ص ۲۳ـ۲۴)؛
ملاّ خلیل بن غازی قزوینی (متوفی ۱۰۸۹)؛
شیخ زین الدّین بن محمد نواده شهید ثانی ؛
ملاّ صالح مازندرانی ؛
مجتهد کرکی ؛
علی بن سلیمان بحرانی * معروف به امّالحدیث ؛
رفیع الدّین محمّد نائینی مشهور به میرزا رفیعا (برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به محمدباقر مجلسی ، ج ۱۰۶، ص ۱۴۶ـ۱۵۱؛آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱، ص ۲۳۷ـ۲۳۹).
وفات .
بهائی چند روز قبل از مرگ با جمعی از همراهان و شاگردان خود به زیارت قبر بابا رکن الدین شیرازی * رفت و مکاشفه ای برایش روی داد که از آن نزدیک بودن مرگش را استنباط کرد. محمدتقی مجلسی ، که خود از همراهان شیخ بوده ، این مکاشفه را گزارش کرده است (برای آگاهی از جزئیات مکاشفه و اختلاف منابع در آن رجوع کنید به مدنی ، ۱۳۲۴، ص ۲۹۱؛اسکندر منشی ، ج ۲، ص ۹۶۷؛محبّی ، خلاصه الاثر ، ج ۳، ص ۴۵۴ـ۴۵۵). بهائی از آن پس خلوت گزید و بعداز هفت روز بیماری از دنیا رفت و طبق وصیتش او را به مشهد انتقال دادند و در مَدْرس سابق خودِ او در نزدیکی حرم رضوی سمت پایین پای مبارک به خاک سپردند . امروزه ، این محل ، جزو رواقهای حرم است .
در تعیین سال وفات شیخ بهائی اختلاف است . از آنجا که اسکندر منشی (ج ۲، ص ۹۶۷)، وقایع نگار روزانه شاه عباس ، و نیز مظفربن محمدقاسم گنابادی ، منجّم معروف آن عصر، در تنبیهات المنجّمین (ص ۲۲۳ـ۲۲۴) که چند ماه پس از مرگ بهائی نوشته است ، سال ۱۰۳۰ را ذکر کرده اند، این قول پذیرفتنی است . جمعی از معاصران بهائی نیز همین تاریخ را ذکر کرده اند . ظاهراً پس از این که نظام الدین ساوجی تمام کننده جامع عباسی و شاگرد بهائی ، وفات وی را در ۱۰۳۱ ذکر کرده است بسیاری از تذکره نویسان از وی پیروی نموده اند . اقوال دیگر، مانند ۱۰۳۲ و ۱۰۳۵ و ۱۰۴۰، بی اساس است .
موقعیت اجتماعی . بهائی به تقاضا و درخواست شاهان صفوی شیخ الاسلام * ، بالاترین منصب رسمی دینی ، شد و تا پایان عمر در آن منصب باقی بود. این منصب مورد رضایت و علاقه او نبود و همچنان گرایش به عزلت داشت و در زیّ زهد و درویشی به سر می برد .
حتی پیوسته سعی در کناره گیری و استعفا از شیخ الاسلامی داشت و به گزارش بعضی منابع برای مدتی از این مقام کناره گرفت (افندی اصفهانی ، ۱۴۱۰، همانجا). بهائی آمدن خود از جبل عامل به ایران و مراوده با سلاطین را باعث تیرگی باطن و محرومیّت از کمالات معنوی می دانست ، و در حسرت گذشته «ای خوشا خرقه و خوشا کشکول » سر می داد. او همچنین در اشعار خود از مصاحبت و قرب پادشاهان تحذیر بلیغ کرده است . بهائی گذشته از شیخ الاسلامی ، منزلت و قرب خاصّی در دربار صفوی داشت .
وی در دانش ، تقوا، کفایت و کاردانی مورد اعتماد کامل شاه عباس بود و پیوسته طرف مشورت او قرار می گرفت . به نوشته اسکندرمنشی (ج ۱، ص ۱۵۷)، شاه از محضر بهائی بهره می برد و وجود او را بسیار مغتنم می شمرد، تا آنجا که پس از بازگشت بهائی از سفر طولانی خود، به استقبال او آمد و ریاست علمای ایران را به او پیشنهاد کرد که بهائی نپذیرفت (طوقان ، ص ۴۷۴). شاه عباس ، شیخ بهائی را در سفرها و لشکرکشیها به همراه می برد و احتمالاً این کار را در مقام تفأل به فتح و ظفر انجام می داد، تا آنجا که به گزارش اوحدی بلیانی در عرفات العاشقین (گ ۱۱۳ ر)، گویی کلمه «شیخ بهاءالدّین » (۱۱۱۳) طلسم فتح ایروان بوده است . بهائی در قضاوت و بعضی امور سیاسی و اجتماعی نیز مورد مشورت و اعتماد شاه صفوی بود .
شاه به مقام علمی بهائی اعتقاد داشت و در ۱۰۱۷ که از آثار رصدخانه مراغه بازدید کرد، پس از بازگشت به اصفهان ، شیخ بهائی ، ملاّ جلال الدین منجم و علیرضای عباسی خوشنویس را برای آماده کردن مقدّمات تعمیر آن رصدخانه به مراغه فرستاد . به گزارش بعضی منابع مرقد ربیع بن خُثَیم ، معروف به خواجه ربیع ، در مشهد نیز به پیشنهاد بهائی ، به فرمان شاه عباس ساخته شد. در امور شرعیِ خانوادگی نیز شاه صفوی به بهائی رجوع می کرد .
اما این امور سبب نمی شد که بهائی ، در روابط خود با شاه ، جانب شرع را فروگذارد. برای نمونه در چراغانی و جشن نوروز ۱۰۱۸ که مقارن با دوازدهم محرم بود و هیچیک از علما جرأت اعتراض و خرده گیری بر عمل شاه را نداشتند، بهائی با ساختن مادّه تاریخ «علی ببخشد» اعتراض و نارضایتی خود را از خطای شاه صفوی ابراز کرد . بهائی علی رغم آمدوشد در دربار، از معاشرت با توده عوام ، حتی دراویش و معرکه گیرهای اصفهان ، رویگردان نبود و به تعبیر خودش «میل قلندری » داشت . وی بسیار بخشنده بود و سرایی بزرگ داشت که پناهگاه یتیمان و محرومان و مکانی برای نگهداری و تربیت اطفال بی سرپرست بود .
بهائی با علمای عصر خود، بخصوص میرداماد، رابطه خوبی داشت (برای نمونه رجوع کنید به امین ، ج ۹، ص ۲۴۰ـ۲۴۱؛خراسانی ، ص ۶۳۹؛بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمه نفیسی ، ص ۵۵؛نوری ، ۱۴۱۵ـ۱۴۱۶، ج ۲، ص ۲۰۵) و بعضی داستانها درباره تیرگی رابطه او و میرداماد اعتباری ندارد. ظاهراً این تصور از رساله میرداماد به نام اغلاط الشیخ البهائی و تصحیفاته نشأت گرفته است . حکایت افسانه آمیزی نیز از روابط بهائی با میرفندرسکی (متوفی ۱۰۵۰)، فیلسوف بزرگ عصر صفوی ، وجود دارد .
بهائی به علمای جبل عامل نیز عنایت داشت و تنی چند از ایشان را که برای استفاده علمی از وی به اصفهان آمده بودند، مدتی طولانی در منزل خود جای داد .
مذهب و مشرب . شیخ بهائی بدون تردید از علما و فقهای امامیّه بوده ، و آثار او گواه روشنی بر تشیّع اوست . ازینرو اصرار بعضی منابع عامّه در این که او را سنّی به شمار آورند، بیهوده است . محبّی و خَفاجی (ص ۱۰۴) بر این باورند که بهائی تسنّن خود را از شاه عباس ، که شیعه بود، پنهان می کرد و او را تنها به سبب افراطی که در محبّت ائمّه شیعه داشته است شیعه شمرده اند . احتمالاً مهمترین سبب این اشتباه ، مشی و سلوک خودِ بهائی است ؛وی در سفرهای خود تقیّه می کرد و به سبب مشرب عرفانی خود با هر ملّتی به اقتضای مذهب ایشان رفتار می نمود. ازینرو هرکس او را هم عقیده با خود می پنداشت . خود وی صریحاً به این شیوه رفتاری در قصیده وسیله الفوز والامان اشاره کرده است ،
ولی آنچه مسلم است شیخ بهائی فقیه شیعی معتدلی بوده و به شیوه قدما به اقوال و آثار عامّه نظر داشته است . برای نمونه ، بر کشّاف زمخشری حاشیه نوشته و حاشیه اش بر تفسیر بیضاوی علی رغم ناتمام ماندن آن ، از بهترین حواشی این تفسیر شمرده شده است (امین ، ج ۹، ص ۲۴۴؛خوانساری ، ج ۷، ص ۵۹). از این گذشته ، در مواردی بین او و علمای مذاهب دیگر مباحثات کلامی واقع شده که در آنها بهائی از عقیده امامیّه دفاع کرده است و مهمتر از همه در اشعار عربی خود علاوه بر اظهار ارادت و اخلاص کامل به ائمّه شیعه و اشتیاق به زیارت قبور ایشان ، در مواردی از مخالفان آنها تبرّی جسته است .
از سوی دیگر، بهائی در کسوت فقر و درویشی بوده و علی رغم آمدوشد به دربار صفوی مشرب تصوّف و عرفان داشته است و بنابراین مورد توجه منابع صوفیّه قرار گرفته و گاه یک صوفی تمام عیار معرّفی شده است . حتی کیخسرو اسفندیار (ج ۱، ص ۴۷) از تمایل بهائی به زردشتی گری سخن به میان آورده است بهائی را همراه با بسیاری از بزرگان شیعه چون میرداماد، میرفندرسکی ، ملاّ صدرا، مجلسی اول و فیض کاشانی به سلسله نوربخشیّه و نعمه اللّهیه منتسب کرده و او را خلیفه شیخ محمد مؤمن سبزواری ، از خلفای نوربخشیّه ، دانسته است .
آنچه بیش از هرچیز تصوّف بهائی را قوّت بخشیده کلمات و اشعار خود اوست (رجوع کنید به بهاءالدین عاملی ، کلیّات اشعار ). بهائی در کشکول نیز که آیینه افکار و گرایشهای باطنی اوست ، سخنان فراوانی از اکابر صوفیه مانند شیخ عبدالقادر گیلانی (ج ۲، ص ۲۴۰)، جُنید بغدادی (ج ۱، ص ۲۲۹، ج ۲، ص ۳۰۵)، حسین بن منصور حلاّ ج (ج ۱، ص ۳۰۱، ۳۱۲ـ۳۱۳، ۳۱۵)، حسن بصری (ج ۱، ص ۳۱۱، ج ۳، ص ۲۳۰، ۳۰۸)، رابعه عدویّه (ج ۱، ص ۳۲۶؛نیز رجوع کنید به الاربعون حدیثاً ، ص ۲۸۳؛العروه الوثقی ، ص ۱۱۱) و سفیان ثوری (ج ۱، ص ۳۲۵، ج ۲، ص ۲۵۱) نقل کرده و در بعضی موارد آنها را ستوده است .
او در آثار خود از محیی الدّین ابن عربی با عباراتی مانند جمال العارفین ، شیخ جلیل ، کامل ، عارف و واصل صمدانی تجلیل کرده است (رجوع کنید به کشکول ، ج ۱، ص ۴۷، ج ۲، ۳۳۵، ۳۴۹، ج ۳، ص ۵۶، ۳۲۱؛الاربعون حدیثاً ، ص ۱۱۴، ۱۱۶، ۴۳۴) و در تفسیر العروه الوثقی (ص ۱۱۵) و خاتمه مفتاح الفلاح (ص ۷۷۷) در تفسیر آیه ایّاک نعبد و ایّاک نستعین ، کلام امام صادق علیه السلام را به «انّی انااللّه » گفتنِ شجره طور تشبیه کرده و بیت منسوب به شبستری (روا باشد اناالحق از درختی …) را در تأیید نظر خود آورده است .
نیز در کشکول (ج ۱، ص ۱۱۵) پس از تجلیل و تکریم فراوان از بایزید بسطامی ، به نقل از علاّ مه حلّی و ابن طاووس و فخررازی ، و نیز براساس عقیده صوفیان ، او را سقّای امام صادق علیه السلام دانسته است (معصوم علیشاه ، ج ۱، ص ۱۹۷). همچنین از مهمترین شواهد بر تمایل وی به تصوّف ، تعظیم او از مولوی و ارادت به اوست ؛در کشکول (برای نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۱۳ـ۱۴، ۲۷۶ـ۲۷۷، ج ۲، ص ۷ـ ۸) بیش از دیگران از او شعر نقل کرده است و در اشعاری که به وی منسوب است (رجوع کنید به خوانساری ، ج ۸، ص ۷۴) مثنوی مولوی را «قرآن بر زبان پهلوی » خوانده است (درباره نظر بهائی درباره مثنوی رجوع کنید به محمد طاهر قمی ، ص ۳۷۲).
مجموع اشارات فوق و نیز عبارات دیگری از بهائی ، شخصیت عرفانی او را نزد صوفیّه قوّت بخشیده است . بعضی علمای شیعه نیز بر او به دلیل تمایلش به تصوّف و بعضی موارد دیگر ایراد گرفته اند (برای تفصیل این ایرادها و پاسخ به آنها رجوع کنید به تنکابنی ، ص ۲۴۰ـ۲۴۲). آنچه مسلّم است بهائی بیش از سایر علما و فقهای امامیّه تمایل به عرفان داشته است .
به گفته علاّ مه مجلسی ، وی اهل چلّه نشینی و ریاضات شرعی بوده و به شاگرد خود محمدتقی مجلسی تعلیم ذکر داده است (جعفریان ، ۱۳۷۰ ش ، ص ۲۶۶؛همو، ۱۳۶۹ ش ، ص ۱۲۵؛معصوم علیشاه ، ج ۱، ص ۲۸۴). اگر تصوّف را به معنای ترک تعلّقات دنیوی و مجاهده بانفس و کسب کمالات روحانی بدانیم ، بهائی سهم وافری از آن داشته است . وی در مراقبه و تزکیه نفس کم نظیر بوده و کراماتی نیز بدو منسوب است ؛مزار او نیز مورد استشفا و توجه است (علی اصغر جاپلقی بروجردی ، ج ۲، ص ۳۹۳).
محمدتقی مجلسی ، که خود فقیه و محدث بلندآوازه ای است ، برای شیخ بهائی مقامی قدسی قائل بوده و اقدام به نگارش شرح من لایحضره الفقیه به نام روضه المتّقین را براساس رؤیایی که نقل می کند، از برکات استادش دانسته و معتقد بوده است که به امر او این شرح را نگاشته است (۱۴۰۶ـ۱۴۱۳، ج ۱، ص ۱۷ـ۱۸، ۲۲، ج ۱۴، ص ۴۳۳ـ۴۳۴). همچنین ، بعضی منابع (مدرّس تبریزی ، ج ۳، ص ۳۰۳) آگاهی او بر علوم غریبه را غیر اکتسابی و مرهون تصفیه باطن دانسته اند. محمدتقی مجلسی (۱۴۱۴، ج ۱، ص ۱۴) نیز شرحی در اطلاّ ع وسیع بهائی از علم جَفر به طریق غیرعادی ، آورده است .
از سوی دیگر بهائی مانند سایر عُرفا، در حکمت و فلسفه تبرّزی از خود نشان نداده و به کلام نیز بی اعتنا بوده است . در الحدیقه الهلالیه (ص ۸۳) قول فلاسفه مبنی بر امتناع خرق افلاک را قاطعانه رد کرده و ادله آنان را بر اثبات این ادعا بسیار ضعیف دانسته است («دونَ ثبوته خَرطُ القتاده »). در دو مثنوی نان و حلوا و شیروشکر و بعضی اشعار دیگر خود نیز با طعن زدن به بسیاری از کتب معقول ، بر عدم تأثیر آنها در نجات آدمی اصرار ورزیده و گوهر سعادت را در آموختن «علم عاشقی » دانسته و مابقی را «تلبیس ابلیس شقی » خوانده است .
همچنین «علم رسمی » را که «سر به سر قیل است و قال » بی حاصل خوانده است ( کلیات ، چاپ نفیسی ، ص ۱۵۴). در کشکول (ج ۱، ص ۲۱۰ـ۲۱۴) نیز که شکوه ها و احوال درونی خود را تحت عنوان «سانحه » آورده ، ضمن شرح مواجید و اذواق روحانی خود، از فساد زمانه و تصدّی جهّال بر امر تدریس و کساد علم اظهار ملالت کرده و از صرف عمر در تحصیل علومی که گوهر سعادت را به همراه ندارند تحذیر کرده است . با اینهمه ، در بعضی منابع به بیزاری بهائی از صوفیان و دراویش زمان خود و آداب و عقاید ایشان اشاره شده است (کشمیری ، ص ۳۳؛آقامحمدعلی کرمانشاهی ، ج ۲، ص ۳۹۷).
خود بهائی نیز در داستان رمزی گربه و موش (درباره محتویات ، اصالت این اثر و انتساب آن به بهائی رجوع کنید به مینوی ، ۱۳۳۴ ش ، ص ۴۹ـ۵۵؛کتابخانه عمومی حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی ، ج ۸، ص ۶۱؛منزوی ، ج ۲، ص ۱۷۲۶) و در اشعارش از صوفیان سالوس و ریایی انتقاد شدیدی کرده است . ازینرو از بعضی علمای شیعه در دفاع از بهائی و عدم انتساب او به تصوّف اصطلاحی شواهدی نقل شده است (رجوع کنید به حرّعاملی ، ۱۴۰۰، ص ۱۶، ۳۴، ۵۳؛کشمیری ، ص ۳۲ـ۳۳؛امین ، ج ۹، ص ۲۴۲؛عباس قمی ، سفینه البحار ، ج ۲، ص ۵۸؛بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمه نفیسی ، ص ۴۶ـ۴۷؛امینی ، ج ۱۱، ص ۲۸۳ـ۲۸۴ در ردّ نفیسی ).
نهایتاً،انتساب بهائی به تصوّف نه به معنای تأیید تصوّف و درویشی مصطلح و رایج در عصر صفوی بلکه تنها به دلیل تمایلات عرفانی او در آثار و اشعارش بوده است (رجوع کنید به معصوم علیشاه ، ج ۱، ص ۲۰۳، ۲۲۸).
مقام علمی و ادبی .
شخصیت علمی بهائی از آن نظر مورد توجه و اعجاب است که وی در تمام علوم رسمی زمان خود دست داشت و در شماری از آنها منحصر به فرد بود. او در حوزه معارف دینی و علوم اسلامی استاد بود و از خود خلاقیّت بسیار نشان داد. در سلسله اجازات روایی ، از محدّثان امامیِ برجسته قرن یازدهم به شمار می رود و طرق بسیاری از اجازات محدّثین در قرون اخیر به او و از او به پدرش و شهید ثانی منتهی می شود (خوانساری ، ج ۷، ص ۶۰؛بهاءالدین عاملی ، الاربعون حدیثاً ، ص ۶۳ـ۶۵).
بهائی در شکوفایی علمی حوزه اصفهان نقشی اساسی داشت ، به طوری که بعضی منابع وی را مؤسس چندین مدرسه علمی در اصفهان دانسته اند (امین ، ج ۹، ص ۲۳۶). گزارشی نیز از جاذبه علمی بهائی و کیفیّت استفاده شاگردان از محضر او حتی در ایام تعطیل در منابع آمده است (مدرّس تبریزی ، ج ۳، ص ۳۰۷ـ ۳۰۸؛خوانساری ، ج ۷، ص ۶۸).
شاگردانش ، از جمله محمدتقی مجلسی (۱۴۰۶ـ۱۴۱۳، همانجا)، فضل و دانش و کثرت محفوظات او را ستوده اند (نوری ، ۱۴۰۳، ص ۱۱۲؛همو، ۱۴۱۵ـ۱۴۱۶، ج ۳، ص ۴۱۷ـ ۴۱۸؛مدنی ، ۱۳۲۴، ص ۲۸۹ـ۳۰۱؛همو، ۱۲۹۷، ص ۲ـ۳؛امین ، ج ۹، ص ۲۳۴ـ۲۳۶؛امینی ، ج ۱۱، ص ۳۴۹؛مدرّس تبریزی ، ج ۳، ص ۳۰۱ـ۳۰۳).
هرچند بهائی در علوم و معارف اسلامی مؤسس نبوده و نوآوری علمی بندرت در آثارش دیده می شود، اما جامعیّت او سبب شده است که در ارائه و تدوین مطالب ذوق و ابتکار و نوعی نبوغ خاص از خود بروز دهد؛
با این حال چند مسئله بحث انگیز به او منسوب است .
در اعتقادات ، بهائی مکلّف را در صورت بذل جُهد در تحصیل دلیل ، حتی اگر خطا کند بری ءالذّمّه دانسته و اهل دوزخ نمی شمارد (برای آگاهی از ایراداتی که بر این نظر گرفته اند، و پاسخ آنها رجوع کنید به بحرانی ، ص ۱۹ـ۲۰؛خوانساری ، ج ۷، ص ۶۷ـ ۶۸). در مسئله عذاب قبر، بهائی راه یک محدّث و فقیه امامی را پیموده و به اقوال حکما چندان اهمیتی نداده است .
وی با استناد به قرآن ، اعتقاد به عذاب قبر را به اجمال واجب دانسته و علم به کیفیّت و تفصیل آن را غیرضروری و بلکه محال می شمارد و برای فهم بهتر عذاب قبر دست به توجیه و تمثیل گشوده و مرگ را با خواب مقایسه کرده است ( الاربعون حدیثاً ، ص ۳۸۳، ۴۸۶؛برای اطلاع از سایر اقوال بهائی درباره قالب مثالی ، تجسم اعمال و میزان اعمال رجوع کنید به همان ، ص ۸۹، ۱۹۱ـ۱۹۲، ۴۹۱ـ۴۹۲، ۵۰۳ ـ۵۰۴).
نیز در بسیاری موارد، در شرح احادیث به تأویلاتی ذوقی و عرفانی در حدّ اعتدال پرداخته است (برای نمونه رجوع کنید به الاربعون حدیثاً ، ص ۷۸، ۲۰۳ـ۲۰۷، ۲۳۱ـ۲۳۲، ۲۸۳، ۳۳۲ـ۳۳۳، ۴۱۵ـ۴۱۶، ۴۸۵). در مسئله جنجالی و پراختلاف «سهوالنبی » نیز پاسخی ذوقی و ابتکاری ارائه کرده است (محمدتقی مجلسی ، ۱۴۱۴، ج ۴، ص ۳۰۳ـ۳۰۴).
وی در تفسیرقرآن از بیست تا پنجاه سالگی ، به خوض و تدقیق پرداخته و آن را اشرف علوم دانسته است (بهاءالدین عاملی ، العروه الوثقی ، ص ۴۲ـ۴۳). مهمترین کوشش بهائی ، ارائه توجیه و تعلیلی در مورد وضع معانی جدید برای تقسیم بندی احادیث از سوی متأخران است .
به گفته وی ، وقوع فاصله زمانی بین متأخرین و سلف صالح و احتمال از میان رفتن کتب اصولِ اخبار و اشتباه بین احادیث مورد اعتماد قدما با غیر آن و به طور خلاصه انسداد طرق تشخیص احادیث مورد وثوق قدما، باعث شد تا متأخران به وضع معانی جدید برای اصطلاحاتی چون صحیح ، حَسَن و موثّق دست یازند و ملاک جدیدی برای تمیز اخبار ارائه دهند. وی همچنین به ریشه های تقسیم بندی قدما و تعریف آنان از صحیح و حسن و موثّق اشاره می کند (رجوع کنید به مشرق الشمسین ، ص ۲۴، ۳۵؛نوری ، ۱۴۱۵ـ ۱۴۱۶، ج ۳، ص ۴۸۱ـ۴۸۲).
گذشته از علوم و معارف اسلامی ، مهمترین حوزه فعالیت علمی بهائی ، ریاضی و سپس معماری و مهندسی است . معروفترین اثر علمی و ریاضی او خلاصه الحساب است که یک دوره ریاضیّات مقدماتی و متوسّط است و شروح بسیاری برآن نگاشته شده است ( ایرانیکا ، ذیل مادّه ؛آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۷، ص ۲۲۴ـ ۲۲۵، ج ۱۳، ص ۲۲۷ـ۲۳۴؛نیز رجوع کنید به خلاصه الحساب * ).
دیدگاههای ریاضی بهائی
تنها به مطالب خلاصه الحساب محدود نبوده ، بلکه وی در حلّ مسائل فلسفی نیز از ریاضی بهره جسته است . برای نمونه در بطلان نظریه عدم تناهی ابعاد ( کشکول ، ج ۲، ص ۲۰۴ـ۲۰۵، ۲۵۳)، ابطال قول به «جزء لایتجزّی » یا «جوهر فرد» (همان ، ج ۱، ص ۲۶۶) و امتناع تسلسل علل و معلولات (شریف لاهیجی ، ص ۱۰۷۲) به طرح استدلالات ریاضی و هندسی روی آورده است .
در حلّ مسائل فقهی نیز از ریاضی به نحو مطلوبی بهره جسته که نمونه آن تعیین حجم و وزن آب کُر و تعیین نصاب در زکات است . بهائی در کشکول نیز شماری از مسائل ریاضی و هندسی را طرح کرده است ، از جمله محاسبه جذر اَصَمّ تقریبی (ج ۳، ص ۴۳۷) و تعیین ارتفاع بناها یا عوارض مرتفع بدون داشتن ابزارهای اندازه گیری (ج ۲، ص ۲۰۰ـ۲۰۱؛نیز رجوع کنید به ج ۱، ص ۱۳۱ـ۱۳۴، ج ۲، ص ۲۹۸ـ۲۹۹، ۳۰۳، ج ۳، ص ۱۶۶، ۱۷۳، ۲۲۴ـ۲۲۵، ۴۳۳ ـ ۴۳۴).
مهمترین آثار بهائی در نجوم تشریح الافلاک و دو رساله اسطرلاب به فارسی و عربی است . تشریح الافلاک مختصر است و بارها به طبع رسیده است و نسخ خطّی فراوانی از آن در کتابخانه های ایران و عراق وجود دارد. در بین آثار علمی بهائی این کتاب پس از خلاصه الحساب بیش از هر اثر دیگری مورد توجه دانشمندان واقع شده و تا مدتها از کتب درسی حوزه های علمیه به شمار می آمده است . مؤلف حاشیه ای ، بیش از دو برابر اصل ، نیز بر آن نگاشته است (برای آگاهی از شروح و حواشی تشریح الافلاک رجوع کنید به امینی ، ج ۱۱، ص ۲۶۳ـ۲۶۴؛نعمه ، ص ۳۵۵ـ ۳۵۶؛آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۴، ص ۱۸۶ـ۱۸۷، ج ۶، ص ۳۹).
رساله اسطرلاب به عربی ، مشهور به الصفیحه یا الصّفحه نیز شرح شده است (رجوع کنید به نعمه ، ص ۳۵۶) و رساله اسطرلاب به فارسی معروف به تحفه حاتمیّه یا هفتاد باب به خواهش اعتماد الدّوله حاتم بیک صافی اردوبادی (متوفی ۱۰۹۰)، صدراعظم شاه عباس ، نوشته شده است (بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمه نفیسی ، ص ۶۶ـ۶۷). این اثر نیز بارها به چاپ رسیده است .
بهائی در جغرافیا نیز آثار متعددی دارد که معروفترین آنها تضاریس الارض یا رساله فی کرویّه الارض (۹۹۵) است (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۴، ص ۲۰۰، ج ۱۷، ص ۲۹۲).
آثار معماری و مهندسی شیخ بهائی را از حیث انتساب می توان به سه دسته تقسیم کرد؛
اول ، آثاری که نسبت آنها به او قوی است ، مانند اثر مهندسی تقسیم آب زاینده رود برای هفت ناحیه از نواحی اصفهان که خصوصیّات آن بتفصیل در سندی که به طومار شیخ بهائی * شهرت دارد آمده است ؛
دوم ، آثاری که به گزارش منابع به بهائی منتسب است ، مانند طرّاحی کاریز نجف آباد معروف به قنات زرّین کمر، تعیین دقیق قبله مسجدشاه اصفهان ، طرّاحی نقشه حصار نجف ، طرّاحی و ساخت شاخص ظهر شرعی در مغرب مسجد شاه اصفهان و نیز در صحن حرم مطهّر حضرت رضا علیه السلام ، طرح دیواری در صحن حرم حضرت علی علیه السلام در نجف اشرف به قسمی که زوال شمس را در تمام ایّام سال مشخص می کند، طرّاحی صحن و سرای مشهد مقدّس به صورت یک شش ضلعی ، اختراع سفیدآب که در اصفهان به سفیدآب شیخ معروف است ، ساختن منارجنبان * ، طرّاحی گنبد مسجدشاه اصفهان که صدا را هفت مرتبه منعکس می کند، وساختن ساعتی که نیاز به کوک کردن نداشت (مدرّس تبریزی ، ج ۳، ص ۳۰۵؛امین ، ج ۹، ص ۲۴۰؛نعمه ، ص ۵۵ـ۵۶؛بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمه نفیسی ، ص ۵۱؛هنرفر، ص ۴۵۵؛رفیعی مهرآبادی ، ص ۴۶۷، ۴۷۱؛همایی ، ج ۱، ص ۱۷)؛
سوم ، آثاری که انتساب آنها به شیخ افسانه آمیز است و بیشتر نبوغ و شخصیّت نادر بهائی دستمایه انتساب این خوارق عادات و افسانه های تاریخی به وی شده است ، مانند حمّام معروف شیخ بهائی در اصفهان که می گویند مدت زیادی آب آن تنها با نور شمعی گرم بوده است (مدرّس تبریزی ، همانجا؛نعمه ، ص ۵۵؛بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمه نفیسی ، ص ۵۲؛رفیعی مهرآبادی ، ص ۳۹۷، ۴۰۷).
همچنین ، تبحّر بهائی در علوم غریبه ریشه انتساب بعضی افسانه های دیگر، است مانند آگاهی شیخ از سرمه خفا و تعلیم آن به نااهل و دفن کردن دو قطعه سنگ در شیراز و اصفهان برای دفع وبا و طاعون . بعضی منابع این حکایات را ساختگی دانسته (مدرّس تبریزی ، همانجا؛بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمه نفیسی ، ص ۴۷ـ۵۳) و بعضی دیگر آنها را تلقّی به قبول کرده اند (نوری ، ۱۴۱۵ـ۱۴۱۶، ج ۲، ص ۲۲۹ـ۲۳۰؛عباس قمی ، ۱۳۲۷ ش ، ج ۲، ص ۵۱۳ـ۵۱۴؛خراسانی ، ص ۶۳۹ـ۶۴۰).
در این میان ، استفاده شیخ از کتابی با عنوان کلّه سر که شامل علوم کیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا، ریمیا، بوده است ، به گزارش خود او مستند است (طباطبائی ، ج ۱، ص ۲۴۴). همچنین ، مصاحبت وی با آگاهان از علوم خفیه به گزارش محمدتقی مجلسی (۱۴۱۴، ج ۵، ص ۳۰۹) متیقّن است . در کشکول (ج ۱، ص ۳۱۳، ج ۲، ص ۱۸۸، ۳۰۹، ج ۳، ص ۳۲۱) نیز مطالبی در علوم غریبه و طلسمات آمده که حاکی از اطلاع بهائی بر آنهاست (برای اطلاع از سایر انتسابات افسانه ای به شیخ بهائی رجوع کنید به تنکابنی ، ص ۲۳۸). همچنین فالنامه هایی که به نام بهائی به طبع رسیده فاقد اعتبار، ولی و حاکی از نفوذ شخصیّت او در فرهنگ عامّه است .
نیز کتاب اسرار قاسمی که به قاسم نامی از شاگردان بهائی منسوب است و درباره آن حکایات غریبی نقل شده است ، با آنکه محدّث نوری (۱۴۱۵ـ۱۴۱۶، ج ۲، ص ۲۲۸) به نقل از محبوب القلوب آن را آورده ، بی اساس می نماید. آنچه مسلّم است ، به گزارش سیدحسن کرکی ، بهائی از دانشهایی که هیچکس از علمای عامّه و خاصّه قبل از او و در زمان او از آنها اطلاع نداشتند، آگاهی داشته (خوانساری ، ج ۷، ص ۵۷ـ ۵۸) و همین سبب شده است که هر امر عجیبی را بدو نسبت دهند (مدرّس تبریزی ، ج ۳، ص ۳۰۴ـ۳۰۵؛نوری ، همانجا).
بهائی آثار برجسته ای به نثر و نظم پدید آورده است .
به نوشته موسوی حسینی (ج ۱، ص ۲۵۰)، وی با زبان ترکی نیز آشنایی داشته است . تذکره نویسانی چون نصرآبادی (ص ۱۵۰ـ۱۵۱)، هدایت (۱۳۴۴ ش ، ص ۵۸ ـ۶۴؛همو، ۱۳۳۶ـ ۱۳۴۰ ش ، ج ۲، بخش ۱، ص ۱۲ـ۱۵)، آذر بیگدلی (ص ۱۷۴)، صبا (ص ۱۲۱ـ۱۲۳) و محمد قدرت الله گوپاموی (ص ۱۰۳ـ ۱۰۵)، او را از شعرای فارسی زبان دانسته و در تذکره های خود شرح حال و نمونه هایی از اشعارش را آورده اند. عرفات العاشقین (تألیف ۲۲ـ ۱۰۲۴)،
اولین تذکره ای است که در زمان حیات بهائی از او نام برده است (اوحدی بلیانی ، گ ۱۱۳ر ـ ۱۱۴ر). بهترین منبع برای گردآوری اشعار بهائی ، کشکول است تا جایی که به عقیده برخی محققان ، انتساب اشعاری که در کشکول نیامده است به بهائی ثابت نیست (سمیعی ، ص ۵۱).
از اشعار و آثار فارسی بهائی دو تألیف معروف تدوین شده است
؛یکی به کوشش سعید نفیسی با مقدّمه ای ممتّع در شرح احوال بهائی ، دیگری توسط غلامحسین جواهری وجدی که مثنوی منحول «رموز اسم اعظم » (ص ۹۴ـ۹۹) را هم نقل کرده است . با اینهمه هر دو تألیف حاوی تمام اشعار و آثار فارسی شیخ نیست .
اشعار فارسی بهائی عمدتاً شامل مثنویّات ، غزلیّات و رباعیّات است .
وی در غزل به شیوه فخرالدین عراقی و حافظ ، در رباعی با نظر به ابوسعید ابوالخیر و خواجه عبداللّه انصاری ، و در مثنوی به شیوه مولوی ، شعر سروده است . ویژگی مشترک اشعار بهائی میل شدید به زهد و تصوّف و عرفان است .
از مثنویّات معروف شیخ می توان از اینها نام برد:
نان و حلوا یا سوانح سفر الحجاز ، این مثنوی ملمّع چنانکه از نام آن پیداست در سفر حج و بر وزن مثنوی مولوی سروده شده است و بهائی در آن ابیاتی از مثنوی را نیز تضمین کرده است (بهاءالدین عاملی ، کلیات ، چاپ نفیسی ، ص ۱۷۰ـ۱۷۱، ۱۷۳). او این مثنوی را به طور پراکنده در کشکول نقل کرده و گردآورندگان دیوان فارسی وی ظاهراً به علت عدم مراجعه دقیق به کشکول متن ناقصی از این مثنوی را ارائه کرده اند (رجوع کنید به کشکول ، ج ۱، ص ۲۱۵ـ۲۱۶، ۲۲۸، ۲۴۲ـ۲۴۴، ۲۷۷)؛
نان و پنیر ، این اثر نیز بر وزن و سبک مثنوی مولوی است ؛«طوطی نامه »، نفیسی این مثنوی را که از نظر محتوا و زبان نزدیکترین مثنوی بهائی به مثنوی مولوی است ، بهترین اثر ادبی شیخ دانسته و با آنکه آن را در اختیار داشته جز اندکی در دیوان بهائی نیاورده و نام آن را نیز خود براساس محتویاتش انتخاب کرده است (رجوع کنید به بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمه نفیسی ، ص ۸۲ ـ۸۵)؛
شیر و شکر ، اولین منظومه فارسی در بحر خَبَب یا مُتدارک است . در زبان عربی این بحر شعری پیش از بهائی نیز مورد استفاده بوده است (رجوع کنید به سُبکی ، ج ۸، ص ۵۶ ـ ۵۹؛ابن صابونی ، ص ۱۳؛مینوی ، ۱۳۷۵ ش ، ج ۱، ص ۱۳۱ـ ۱۳۲). پس از وی نیز قصائد شیوا و استواری در این بحر سروده شده است (رجوع کنید به موسوی هندی ، دیوان ، «قصیده کوثریّه »، ص ۲۰ـ۲۲). شیر و شکر سراسر جذبه و اشتیاق است و علی رغم اختصار آن (۱۶۱ بیت در کلیات ، چاپ نفیسی ، ص ۱۷۹ـ ۱۸۸؛۱۴۱ بیت در کشکول ، ج ۱، ص ۲۴۷ـ۲۵۴) مشحون از معارف و مواعظ حکمی است ، لحن حماسی دارد و منظومه ای بدین سبک و سیاق در ادب فارسی سروده نشده است ؛مثنویهایی مانند «نان و خرما»، «شیخ ابوالپشم » و «رموز اسم اعظم » را نیز منسوب بدو دانسته اند که مثنوی اخیر به گزارش میرجهانی طباطبائی (ص ۱۰۰) از آنِ سیدمحمود دهدار است (رجوع کنید به مینوی ، ۱۳۷۵ ش ، ج ۱، ص ۱۳۱).
شیوه مثنوی سرایی بهائی مورد استقبال دیگر شعرا، که بیشتر از عالمان امامیّه اند، واقع شده است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۲۴، ص ۲۸ـ۳۳). تنها نثر ادبی فارسی بهائی که در دیوانهای چاپی آمده «رساله پند اهل دانش و هوش به زبان گربه و موش » است (رجوع کنید به سطور پیشین ). بعضی مکتوبات ملمّع بهائی چاپ شده است (رجوع کنید به دیباجی ، ص ۳۳۸ـ ۳۳۹؛همدانی ، ص ۱۱ـ ۱۹؛ثابتیان ، ص ۵۶ـ۳۶۰؛
آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱۷، ص ۲۰۷ـ ۲۰۸، ج ۲۲، ص ۱۶۲، ج ۲۳، ص ۲۵).
بهائی در عربی نیز شاعری چیره دست و زبان دانی صاحب نظر است و آثار نحوی و بدیعی او در ادبیات عرب جایگاه ویژه ای دارد.
مهمترین و دقیقترین اثر او در نحو، الفوائد الصمدیّه ، معروف به صمدیّه است که به نام برادرش عبدالصمد نگاشته و جزو کتب درسی در مرحله متوسط علم نحو در حوزه های علمیّه است . صمدیّه علی رغم ایجاز، احتوای قابل توجهی بر آرای نحویان دارد و از اولین کتب نحو است که در آن از شواهد قرآنی و حدیثی بسیار استفاده شده است . بر این کتاب ، به علت عمق و ایجاز آن ، شروح متعدّدی نوشته شده است که بهترین و معروفترین آنها شرح کبیر سید علیخان مدنی (متوفی ۱۱۲۰) موسوم به الحدائق الندیّه فی شرح فوائد الصمدیّه است که خود در ردیف کتب درسی حوزه قرار گرفته ، و در مقدمه آن (ص ۲) شارح ، صمدیّه را در نوع خود بی نظیر معرفی می کند. وی دو شرح دیگر نیز، که به وسیط و صغیر معروف اند، بر صمدیّه نگاشته است .
در دوره اخیر شرح محمّدعلی مدرّس افغانی به نام الکلام المفید فی المدرّس والمستفید ، معروفیّت درخوری یافته و مورد استفاده حوزویان است (برای آگاهی از دیگر شارحان صمدیّه رجوع کنید به بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمه نفیسی ، ص ۷۱ـ۷۲؛امینی ، ج ۱۱، ص ۲۷۰؛آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱۳، ص ۳۶۲ـ۳۶۳).
پس از صمدیّه ، مهمترین اثر ادبی بهائی تهذیب البیان در علم بیان است . از معروفترین شروح این اثر شرح شیخ محمدبن علی حرفوشی عاملی (متوفی ۱۰۵۹) و شرح سیدنعمه الله جزایری (متوفی ۱۱۱۲) است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۴، ص ۵۰۹).
اشعار عربی بهائی نیز شایان توجه بسیار است . معروفترین و مهمترین قصیده او موسوم به وسیله الفوزوالامان فی مدح صاحب الزّمان علیه السلام در ۶۳ بیت است که هرگونه شبهه ای را در اثناعشری بودن وی مردود می سازد. دو شرح مهم و معروف بر این قصیده موجود است : منن الرّحمان فی شرح قصیده وسیله الفوز والامان اثرشیخ جعفر نقدی (متوفی ۱۳۷۰)؛و مثنوی شرح شیخ احمدبن علی منینی (متوفی ۱۱۷۲) از علمای عامّه و صاحب الفتح الوهبی ،که به همراه کشکول به طبع رسیده است (برای استقبالهایی که از این قصیده شده است رجوع کنید به امینی ، ج ۱۱، ص ۲۷۹؛آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱۶، ص ۳۷۳ـ ۳۷۴). متن کامل قصیده وسیله الفوز … در کشکول آمده است (ج ۱، ص ۲۳۰ـ۲۳۴؛قس امین ، ج ۹، ص ۲۴۵ـ۲۴۶).
دیگر از اشعار معروف بهائی ، قصیده او در مرثیه پدرش ( کشکول ، ج ۱، ص ۱۶۶) و نیز قصیده ای در استقبال از قصیده پدرش (همان ، ج ۱، ص ۱۴۷ ـ۱۴۹) می باشد که مورد اقتفا و استقبال شعرای پس از وی قرار گرفته است . نمونه ای از این استقبالها به همراه متن قصیده در نزهه الجلیس (موسوی حسینی ، ج ۱، ص ۳۸۲ـ۳۹۳) آمده است . قصیده غدیریه او نیز که شیخ علی مقری آن را تضمین کرده او را در ردیف شعرای غدیر قرار داده است (امینی ، ج ۱۱، ص ۲۴۴ـ۲۴۹).
بهائی در ارجوزه سرایی نیز مهارت داشت و دو ارجوزه شیوا یکی در وصف شهر هرات به نام هراتیه یا الزّاهره ( کشکول ، ج ۱، ص ۱۸۹ـ۱۹۴) و دیگر ارجوزه ای عرفانی موسوم به ریاض الارواح ( کشکول ، ج ۱، ص ۲۲۵ـ۲۲۷) از وی باقی مانده است (نیز رجوع کنید به موسوی حسینی ، ج ۱، ص ۳۷۱ـ۳۸۱؛مدنی ، ۱۳۲۴، ص ۲۹۶ـ ۲۹۸). دوبیتیهای عربی شیخ نیز از شهرت و لطافت بسیاری برخوردار بوده که بیشتر آنها در اظهار شوق نسبت به زیارت روضه مقدّسه معصومین علیهم السلام است (محبّی ، خلاصه الاثر ، ج ۳، ص ۴۵۴ـ ۴۵۵؛امین ، ج ۱۱، ص ۲۷۲ـ۲۷۹؛حرّ عاملی ، ۱۳۸۵، ج ۱، ص ۱۵۸ـ۱۵۹).
شیخ محمدرضا فرزند شیخ حرّعاملی (متوفی ۱۱۱۰) مجموعه لطیفی از اشعار عربی و فارسی شیخ بهائی را در دیوانی فراهم آورده است (حرّعاملی ، ۱۳۸۵، ج ۱، ص ۱۵۷). اشعار عربی وی اخیراً با تدوین دیگری نیز به چاپ رسیده است . بخش مهمی از اشعار عربی بهائی ، لُغَز و معمّاست . از بررسی شیوه نگارش بهائی در اکثر آثارش ، این نکته هویداست که وی مهارت فراوانی در ایجاز و بیان معمّاآمیز مطالب داشته است . وی حتی در آثار فقهی اش این هنر را به کار برده که نمونه بارز آن رسائل پنجگانه الاثناعشرّیه است . این سبک نویسندگی در خلاصه الحساب ، فوائد الصمدیّه ، تهذیب البیان ، و الوجیزه فی علم الدرایه آشکارتر است .
بهائی تبحّر بسیاری در صنعت لغز و تعمیه داشته و رسائل کوتاه و لغزهای متعدّد و معروفی به عربی از وی به جا مانده است ، مانند: لغزالزبده (لغزی است که کلمه زبده از آن به دست می آید)، لغزالنحو ، لغزالکشّاف ، لغزالقانون ، لغزالصمدیه ، لغزالکافیه ، و فائده (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱۸، ص ۳۳۴ـ۳۳۶، ج ۶، ص ۱۸۹؛افندی اصفهانی ، ۱۴۱۰، ص ۶۷ـ ۶۸، ۷۰)؛در کشکول (ج ۱، ص ۵۳ ـ ۵۵، ۵۸، ۱۱۶، ۱۷۹ـ۱۸۱، ۲۲۱ـ۲۲۲، ۲۶۷ـ ۲۷۱، ج ۲، ص ۱۲۰، ج ۳، ص ۲۲۲ـ۲۲۳، ۲۵۵، ۲۶۱، ۴۰۹، ۴۱۱) نیزلغزهای فراوانی آمده است . تذکره نویسان (عباس قمی ، ۱۳۲۷ ش ، ج ۲، ص ۵۰۸، پانویس ۱؛خوانساری ، ج ۷، ص ۸۳ ـ ۸۴؛امین ، ج ۹، ص ۲۴۳) لغز معروفی از بهائی نقل کرده اند که نام «علی » از آن به دست می آید. بر لغزهای بهائی شروح متعددی نوشته شده است (رجوع کنید به امینی ، ج ۱۱، ص ۲۷۱).
نامدارترین اثر بهائی الکشکول ، معروف به کشکول شیخ بهائی * است که مجموعه گرانسنگی از علوم و معارف مختلف است و آینه معلومات و مشرب بهائی محسوب می شود. اثر منحولی نیز به نام مِخلاه به سبک کشکول ولی خلاصه تر و سست تر از آن به نام بهائی منتشر شده است . آنچه مسلّم است به تصریح خود بهائی در مقدمه کشکول (ج ۱، ص ۹)، وی تألیفی با عنوان مِخلاه قبل از کشکول و در جوانی نگاشته است . همچنین تذکره نویسان متقدّم (افندی اصفهانی ، ۱۴۱۰، ص ۶۸؛حرّعاملی ، ۱۳۸۵، ج ۱، ص ۱۵۶) نام مخلاه را در سیاهه آثار بهائی ثبت کرده و آن را مفصّل تر از کشکول دانسته اند، ولی انتساب آنچه به نام بهائی در ۱۳۱۷ در مصر چاپ شده مورد تردید و تأمّل بسیار است ، زیرا محتوای آن (ص ۷، ۱۱، ۱۵) نشان از غیرامامی بودن مؤلفش دارد (نیز رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۲۰، ص ۲۳۲ـ۲۳۳؛استوارت ، ص ۴۷؛مهاجر، ص ۱۷۰).
همین شبهه درباره رساله کوتاه (۲۱ صفحه ) اسرارالبلاغه که با مخلاه به چاپ رسیده و به بهائی منسوب است ، وارد است و آنچه انتساب آن را به بهائی بکلّی مردود می سازد، تاریخ نگارشِ (۸۵۳) قید شده در پایان رساله است (نیز رجوع کنید به استوارت ، ص ۴۶؛مهاجر، ص ۱۷۱).
بهائی در شمار مؤلّفان پراثر در علوم مختلف است و آثار او که تماماً موجز و بدون حشو و زواید است ، مورد توجه دانشمندان پس از او قرار گرفته و بر شماری از آنها شروح و حواشی متعدّدی نگاشته شده است . خود بهائی نیز بر بعضی تصانیف خود حاشیه ای مفصّل تر از اصل نوشته است (افندی اصفهانی ، ۱۴۰۱، ج ۵، ص ۹۵). شمار آثار بهائی به یکصد می رسد که نسخه های خطی فراوانی از آنها در کتابخانه های دنیا موجود است و بسیاری از آنها نیز به طبع رسیده است (برای مشخصّات آثار بهائی و نسخه ها و شروح آنها رجوع کنید به بروکلمان ، ج ۲، ص ۵۴۶، > ذیل < ، ج ۲، ص ۵۹۵؛بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمه نفیسی ، ص ۶۵ـ۷۶، ۹۹ـ۱۰۶؛قصری ، ۱۸۱ـ ۱۸۹). تعدادی از آثار شیخ ناتمام مانده و برخی دیگر بسیار کوتاه اند. انتساب بعضی از آنها نیز به شیخ محلّ تردید است .
از جمله رساله ای با عنوان فی وحده الوجود یا فی وحده الموجودیّه که انتساب آن به بهائی مورد تردید شدید است (رجوع کنید به استوارت ، ص ۴۷؛مهاجر، همانجا) و هیچیک از شرح حال نویسان ضمن بررسی آثار بهائی از این اثر نام نبرده اند. همچنین محتوای آن ، که تفسیری از وحدت وجود به شیوه ابن عربی است ، مطابق عقیده و مشرب بهائی نیست (برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به جهانگیری ، ص ۸۶ـ۹۱).
از برجسته ترین آثار چاپ شده بهائی ، می توان از اینها نام برد:
مشرق الشمسین و اکسیرالسعادتین (تألیف ۱۰۱۵)، که ارائه فقه استدلالی شیعه بر مبنای قرآن (آیات الاحکام ) و حدیث است . این اثر دارای مقدمه بسیار مهمی در تقسیم احادیث و معانی برخی اصطلاحات حدیثی نزد قدما و توجیه و تعلیل این تقسیم بندی است . از اثر مذکور تنها باب طهارت نگاشته شده و بهائی در آن از حدود چهارصد حدیث صحیح و حسن بهره برده است ؛
جامعِ عباسی * ، از نخستین و معروفترین رساله های عملیّه به زبان فارسی ؛
حبل المتین فی اِحکام احکام الدّین (تألیف ۱۰۰۷)، در فقه که تا پایان صلوه نوشته شده و در آن به شرح و تفسیر بیش از یکهزار حدیث فقهی پرداخته شده است ؛
الاثناعشریّات الخمس ، نام پنج رساله (تألیف ۱۰۱۲ ـ ۱۰۲۵) فقهی به نام الاثنا عشریه در پنج باب طهارت ، صلات ، زکات ، خمس ، صوم و حج است . بهائی در این اثر بدیع ، مسائل فقهی هر باب را به قسمی ابتکاری برعدد دوازده تطبیق کرده است ، خود وی نیز بر آن شرح نگاشته است (برای سایر شروح و حواشی رجوع کنید به امینی ، ج ۱۱، ص ۲۶۲ـ۲۶۳)؛
زبده الاصول ، این کتاب تا مدتها کتاب درسی حوزه های علمی شیعه بود و دارای بیش از چهل شرح و حاشیه و نظم است (رجوع کنید به امینی ، ج ۱۱، ص ۲۶۷ـ۲۶۹؛آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۶، ص ۱۰۲ـ۱۰۳)؛
الوجیزه فی درایه الحدیث (تألیف ۱۰۱۰)، از کتب درسی مرسوم حوزه بوده و دارای شروح متعدد است (رجوع کنید به امینی ، ج ۱۱، ص ۲۷۱)، بهائی این اثر را به عنوان مقدّمه بر اثر دیگرش ، حبل المتین ، نگاشته است ؛الاربعون حدیثاً (تألیف ۹۹۵) معروف به اربعین بهائی (رجوع کنید به اربعین * )؛
مفتاح الفلاح (تألیف ۱۰۱۵) در اعمال و اذکار شبانه روز به همراه تفسیر سوره حمد. این اثر کم نظیر که گفته می شود مورد توجه و تأیید امامان معصوم علیهم السّلام قرار گرفته (درباره رؤیایی در این مورد رجوع کنید به تنکابنی ، ص ۲۴۵؛نوری ، ۱۴۱۵ـ۱۴۱۶، ج ۲، ص ۲۳۱؛عباس قمی ، الکنی والالقاب ، ج ۲، ص ۹۰ـ۹۱)، در میان کتب ادعیه شیعه جایگاه والایی دارد (برای شروح و حواشی و ترجمه های آن رجوع کنید به امینی ، ج ۱۱، ص ۲۷۰)؛حدائق الصالحین (ناتمام )، شرحی است بر صحیفه سجادیه که هریک از ادعیه آن با نام مناسبی شرح شده است .
از این اثر تنها الحدیقه الهلالیّه در شرح دعای رؤیت هلال (دعای چهل و سوم صحیفه سجادیه ) در دست است . حدیقه هلالیّه شامل تحقیقات و فوائد نجومی ارزنده است که سایر شارحان صحیفه از جمله سیّدعلیخان مدنی در شرح خود موسوم به ریاض السالکین (ج ۵، ص ۵۰۴ ـ ۵۰۷، ۵۱۴ ـ۵۱۵، ۵۱۷ ـ ۵۱۸، ۵۲۰ ـ۵۲۱، ۵۲۷ ـ۵۲۹، ۵۳۲) از آن استفاده بسیار کرده اند. همچنین فوائد و نکات ادبی ، عرفانی ، فقهی ، و حدیثی بسیار در این اثر موجز به چشم می خورد.
از اشارات بهائی در الحدیقه الهلالیّه (ص ۹۳ـ۹۴، ۱۲۸، ۱۳۰ـ۱۳۱، ۱۳۳، ۱۵۰، ۱۵۲) برخلاف قول مدنی (۱۴۱۵، ج ۱، ص ۴۴ـ۴۵) پیداست که قسمتهای دیگری از صحیفه را نیز شرح کرده بوده است ؛برای نمونه شرح دعای مکارم الاخلاق (دعای بیستم صحیفه ) را با عنوان الحدیقه الاخلاقیه و نیز شرح دعای توبه (دعای سی ویکم صحیفه ) را به انجام رسانیده و شرح دعای اول را با نام الحدیقه التحمیدیّه ناتمام گذارده و در نظر داشته دعای چهل و چهارم را با عنوان الحدیقه الصّومیّه شرح کند (مدرس تبریزی ، ج ۳، ص ۳۱۰؛برای اطلاع از چگونگی شرح سایر ادعیه صحیفه توسط بهائی ، و نسخ آن رجوع کنید به نامه یکی از شاگردان مجلسی به او در بحارالانوار ، ج ۱۰۷، ص ۱۷۱).
منابع :
(۱) لطفعلی بن آقاخان آذر بیگدلی ، آتشکده آذر ، چاپ جعفر شهیدی ، چاپ افست تهران ۱۳۳۷ ش ؛
(۲) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۳) همو، الروضه النضره فی علماءِ القرن الحادی عشره ، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۰؛
(۴) همو، طبقات اعلام الشیعه : احیاء الداثر من القرن العاشر ، چاپ علی نقی منزوی ، تهران ۱۳۶۶ ش ؛
(۵) آقامحمدعلی کرمانشاهی ، خیراتیّه در ابطال طریقه صوفیّه ، چاپ مهدی رجائی ، قم ۱۴۱۲؛
(۶) ابن صابونی ، کتاب تکمله اکمال الاکمال فی الانساب و الاسماء و الالقاب ، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۷) دوین جی . استوارت ، «شیخ بهائی و ‘ کشکول ، او»، ترجمه حسین معصومی همدانی ، نشر دانش ، سال ۱۱، ش ۳ (فروردین و اردیبهشت ۱۳۷۰)؛
(۸) اسکندر منشی ، تاریخ عالم آرای عباسی ، تهران ۱۳۵۰ ش ؛
(۹) محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه ، تاریخ منتظم ناصری ، چاپ محمد اسماعیل رضوانی ، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۶۷ ش ؛همو، مطلع الشمس ، چاپ تیمور برهان لیمودهی ،
(۱۰) چاپ سنگی تهران ۱۳۰۱ـ۱۳۰۳، چاپ افست تهران ۱۳۶۲ـ۱۳۶۳ ش ؛
(۱۱) عبدالله بن عیسی افندی اصفهانی ، تعلیقه امل الا´مل ، چاپ احمد حسینی ، قم ۱۴۱۰؛
(۱۲) همو، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء ، چاپ احمد حسینی ، قم ۱۴۰۱؛
(۱۳) محسن امین ، اعیان الشیعه ، چاپ حسن امین ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۱۴) عبدالحسین امینی ، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب ، ج ۱۱، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷؛
(۱۵) تقی الدین محمدبن محمد اوحدی بلیانی ، عرفات العاشقین ، نسخه عکسی از نسخه خطی موجود در کتابخانه ملک ، ش ۵۳۲۴؛
(۱۶) یوسف بن احمد بحرانی ، لؤلؤه البحرین ، چاپ محمدصادق بحرالعلوم ، قم ( بی تا. ) ؛
(۱۷) ابراهیم برهان آزاد، «دو نکته مربوط بشرح حال شیخ بهائی »، یغما ، سال ۱۳، ش ۳ (خرداد ۱۳۳۹)؛
(۱۸) بطرس بستانی ، کتاب دائره المعارف ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(۱۹) محمدبن حسین بهاءالدین عاملی ، الاربعون حدیثاً ، قم ۱۴۱۵؛
(۲۰) همو، جامع عباسی ، چاپ سنگی تهران ۱۳۲۸؛
(۲۱) همو، الحدیقه الهلالیه : شرح دعاء الهلال من الصحیفه السجادیه ، چاپ علی موسوی خراسانی ، قم ۱۴۱۰؛
(۲۲) همو، العروه الوثقی : تفسیر سوره الحمد ، چاپ اکبر ایرانی قمی ، قم ۱۴۱۲؛
(۲۳) همو، کتاب المخلاه ، مصر ( ۱۳۱۷ ) ؛
(۲۴) همو، الکشکول ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲۵) همو، کلیات اشعار و آثار فارسی شیخ بهاءالدین محمد العاملی مشهور به شیخ بهائی ، چاپ غلامحسین جواهری ، تهران ( بی تا. ) ؛
(۲۶) همان : کلیات اشعار و آثار فارسی شیخ بهائی ، چاپ سعید نفیسی ، تهران ( بی تا. ) ؛
(۲۷) همو، مشرق الشمسین و اکسیر السعادتین ، مع تعلیقات محمد اسماعیل بن حسین مازندرانی خواجوئی ، چاپ مهدی رجائی ، مشهد ۱۳۷۲ ش ؛
(۲۸) همو، مفتاح الفلاح ، مع تعلیقات محمد اسماعیل بن حسین مازندرانی خواجوئی ، چاپ مهدی رجائی ، قم ۱۴۱۵؛
(۲۹) محمدبن سلیمان تنکابنی ، کتاب قصص العلماء ، تهران ( بی تا. ) ؛
(۳۰) ذبیح الله ثابتیان ، اسناد و نامه های تاریخی دوره صفویه ، تهران ۱۳۴۳ ش ؛
(۳۱) علی اصغربن محمد شفیع جاپلقی بروجردی ، ظرائف المقال فی معرفه طبقات الرجال ، چاپ مهدی رجائی ، قم ۱۴۱۰؛
(۳۲) محمدشفیع بن علی اکبر جاپلقی بروجردی شفیعا، روضه البهیه فی طرق الشفیعیه ، چاپ سنگی تهران ۱۲۸۰؛
(۳۳) نعمت الله بن عبدالله جزایری ، الانوار النعمانیه ، چاپ محمدعلی قاضی طباطبایی ، تبریز ۱۳۸۲؛
(۳۴) رسول جعفریان ، دین و سیاست در دوره صفوی ، قم ۱۳۷۰ ش ؛
(۳۵) همو، «رویارویی فقیهان و صوفیان در عصر صفویان »، کیهان اندیشه ، ش ۳۳ (آذر و دی ۱۳۶۹)؛
(۳۶) محسن جهانگیری ، «شرح احوال و ذکر آثار و نقل افکار شیخ بهائی »، فلسفه ، نشریه اختصاصی گروه آموزشی فلسفه ، ش ۱، ضمیمه مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران (بهار ۱۳۵۵)؛
(۳۷) محمدعلی حبیب آبادی ، مکارم الا´ثار در احوال رجال دو قرن ۱۳ و ۱۴ هجری ، ج ۳، اصفهان ۱۳۵۱ ش ؛
(۳۸) محمدبن حسن حرّ عاملی ، الاثناعشریه ، چاپ مهدی لازوردی و محمد درودی ، قم ?( ۱۴۰۰ ) ؛
(۳۹) همو، امل الا´مل ، چاپ احمد حسینی ، ج ۱، بغداد ( تاریخ مقدمه ۱۳۸۵ ) ؛
(۴۰) حسن بن مرتضی حسینی استرآبادی ، تاریخ سلطانی : از شیخ صفی تا شاه صفی ، چاپ احسان اشراقی ، تهران ۱۳۶۴ ش ؛
(۴۱) محمدهاشم خراسانی ، کتاب منتخب التواریخ ، تهران ۱۳۱۷ ش ؛
(۴۲) احمدبن محمد خفاجی ، ریحانه الالباء و زهره الحیاه الدنیا ، چاپ سنگی بولاق ۱۲۷۳؛
(۴۳) محمدباقربن زین العابدین خوانساری ، روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات ، چاپ اسدالله اسماعیلیان ، قم ۱۳۹۰ـ۱۳۹۲؛
(۴۴) ابراهیم دیباجی ، «کفاره روزه ایکه خوردم رمضان : شرح از جامی ، شیخ بهائی ، و اسیری لاهیجی »، وحید ، سال ۴، ش ۴ (فروردین ۱۳۴۶)؛
(۴۵) ابوالقاسم رفیعی مهرآبادی ، آثار ملی اصفهان ، تهران ۱۳۵۲ ش ؛
(۴۶) جرجی زیدان ، تاریخ آداب اللغه العربیه ، بیروت ۱۹۷۸؛
(۴۷) عبدالوهاب بن علی سبکی ، طبقات الشافعیه الکبری ، چاپ محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۷۶؛
(۴۸) یوسف الیان سرکیس ، معجم المطبوعات العربیه و المعربه ، قاهره ۱۳۴۶/۱۹۲۸، چاپ افست قم ۱۴۱۰؛
(۴۹) کیوان سمیعی ، «تسامحات ادبی »، یادگار ، سال ۲، ش ۲ (مهر ۱۳۲۴)؛
(۵۰) جان شاردن ، سفرنامه شاردن ، ترجمه اقبال یغمایی ، تهران ۱۳۷۲ـ۱۳۷۵ ش ؛
(۵۱) ولی قلی بن داوودقلی شاملو، قصص الخاقانی ، چاپ حسن سادات ناصری ، تهران ۱۳۷۱ ش ؛
(۵۲) علی شریعتی ، راهنمای خراسان ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۵۳) محمدبن علی شریف لاهیجی ، محبوب القلوب ، عکس نسخه خطی ؛
(۵۴) محمدمظفر حسین بن محمد یوسفعلی صبا، تذکره روز روشن ، چاپ محمد حسین رکن زاده آدمیت ، تهران ۱۳۴۳ ش ؛
(۵۵) محمدبن احمد طالوی ارتقی ، سانحات دمی القصر فی مطارحات بنی العصر ، چاپ محمد مرسی خولی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۵۶) محمدحسین طباطبائی ، المیزان فی تفسیر القرآن ، بیروت ۱۳۹۰ـ۱۳۹۴/ ۱۹۷۱ـ۱۹۷۴؛
(۵۷) قدری حافظ طوقان ، تراث العرب العلمی فی الریاضیات و الفلک ، بیروت ( تاریخ مقدمه ۱۹۶۳ ) ؛
(۵۸) حسین بن عبدالصمد عاملی ، وصول الاخیار الی اصول الاخبار ، چاپ عبداللطیف کوهکمری ، قم ۱۴۰۱؛
(۵۹) محمدعلی عبرت نائینی ، تذکره مدینه الادب ، چاپ عکسی تهران ۱۳۷۶ ش ؛
(۶۰) نصرالله فلسفی ، زندگانی شاه عباس اول ، تهران ۱۳۶۴ ش ؛
(۶۱) محمد قصری ، سیمایی از شیخ بهائی در آئینه آثار ، مشهد ۱۳۷۴ ش ؛
(۶۲) عباس قمی ، سفینه البحار و مدینه الحکم و الا´ثار ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(۶۳) همو، فوائد الرضویه : زندگانی علمای مذهب شیعه ، تهران ( تاریخ مقدمه ۱۳۲۷ ش ) ؛
(۶۴) همو، کتاب الکنی والالقاب ، صیدا ۱۳۵۷ـ ۱۳۵۸، چاپ افست قم ( بی تا. ) ؛
(۶۵) محمدطاهربن محمد حسین قمی ، تحفه الاخیار : بحثی در پیرامون آراء و عقاید صوفیه ، چاپ داوود الهامی ، قم ۱۳۶۹ ش ؛
(۶۶) کتابخانه عمومی حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی ، فهرست نسخه های خطی کتابخانه عمومی حضرت آیه الله العظمی مرعشی نجفی مدّظله العالی ، نگارش احمد حسینی ، قم ۱۳۵۴ـ۱۳۷۶ ش ؛
(۶۷) محمدعلی بن صادقعلی کشمیری ، کتاب نجوم السماء فی تراجم العلماء ، قم ( بی تا. ) ؛
(۶۸) کیخسرو اسفندیار، دبستان مذاهب ، چاپ رحیم رضازاده ملک ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۶۹) مظفربن محمدقاسم گنابادی ، تنبیهات المنجمین ، چاپ سنگی ( ایران ) ۱۲۸۴؛
(۷۰) محمد قدرت الله گوپاموی ، کتاب تذکره نتایج الافکار ، بمبئی ۱۳۳۶ ش ؛
(۷۱) محمدباقربن محمدتقی مجلسی ، بحارالانوار ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۷۲) محمدتقی بن مقصودعلی مجلسی ، روضه المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه ، چاپ حسین موسوی کرمانی و علی پناه اشتهاردی ، قم ۱۴۰۶ـ۱۴۱۳؛
(۷۳) همو، لوامع صاحبقرانی ، قم ۱۴۱۴؛
(۷۴) محمدامین بن فضل الله محبی ، خلاصه الاثر فی اعیان القرن الحادی عشر ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(۷۵) همو، نفحه الریحانه و رشحه طلاءالحانه ، چاپ عبدالفتاح محمد حلو، قاهره ۱۳۸۷ـ۱۳۹۱/ ۱۹۶۷ـ۱۹۷۱؛
(۷۶) محمدعلی مدرس تبریزی ، ریحانه الادب ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۷۷) علی خان بن احمد مدنی ، الحدائق الندیه فی شرح فواید الصمدیه ، چاپ سنگی تهران ۱۲۹۷؛
(۷۸) همو، ریاض السالکین فی شرح صحیفه سیدالساجدین ، قم ۱۴۱۵؛
(۷۹) همو، سلافه العصر فی محاسن الشعراء بکل مصر ، مصر ۱۳۲۴، چاپ افست تهران ( بی تا. ) ؛
(۸۰) محمد معصوم بن زین العابدین معصوم علیشاه ، طرائق الحقائق ، چاپ محمدجعفر محجوب ، تهران ۱۳۳۹ـ۱۳۴۵ ش ؛
(۸۱) جلال الدین محمد منجم یزدی ، تاریخ عباسی ، یا روزنامه ملاجلال ، چاپ سیف الله وحیدنیا، تهران ۱۳۶۶ ش ؛
(۸۲) احمد منزوی ، فهرست نسخه های خطی فارسی ، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۵۱ ش ؛
(۸۳) عباس بن علی موسوی حسینی ، نزهه الجلیس و منیه الادیب الانیس ، نجف ۱۳۸۶ـ۱۳۸۷، چاپ افست قم ۱۳۷۵ ش ؛
(۸۴) رضا موسوی هندی ، دیوان ، چاپ موسی موسوی ، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۸؛
(۸۵) جعفر مهاجر، الهجره العاملیه الی ایران فی العصر الصفوی ، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۸۹؛
(۸۶) مریم میراحمدی ، دین و مذهب در عصر صفوی ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۸۷) محمدحسن میرجهانی طباطبائی ، روایح النسمات در شرح دعای سمات ، تهران ۱۳۷۰ ش ؛
(۸۸) محمدباقربن محمد میرداماد، اثنی عشر رساله للمعلم الثالث ، چاپ جمال الدین میردامادی ( بی جا. بی تا. ) ؛
(۸۹) مجتبی مینوی ، «موش و گربه مجلسی »، یغما ، سال ۸، ش ۲ (اردیبهشت ۱۳۳۴)؛
(۹۰) همو، یادداشتهای مینوی ، ج ۱، چاپ مهدی قریب و محمدعلی بهبودی ، تهران ۱۳۷۵ ش ؛
(۹۱) محمدطاهر نصرآبادی ، تذکره نصرآبادی ، چاپ وحید دستگردی ، تهران ۱۳۶۱ ش ؛
(۹۲) عبدالله نعمه ، فلاسفه شیعه ، ترجمه جعفر غضبان ، تهران ۱۳۶۷ ش ؛
(۹۳) حسین بن محمدتقی نوری ، خاتمه مستدرک الوسائل ، قم ۱۴۱۵ـ۱۴۱۶؛
(۹۴) همو، الفیض القدسی فی ترجمه العلامه المجلسی ، در مجلسی ، بحارالانوار ، ج ۱۰۲، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۹۵) رضاقلی بن محمدهادی هدایت ، تذکره ریاض العارفین ، چاپ مهرعلی گرگانی ، تهران ( ۱۳۴۴ ش ) ؛
(۹۶) همو، مجمع الفصحا ، چاپ مظاهر مصفا، تهران ۱۳۳۶ـ۱۳۴۰ ش ؛
(۹۷) همو، ملحقات تاریخ روضه الصفای ناصری ، در میرخواند، تاریخ روضه الصفا ، ج ۸ ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش ؛
(۹۸) جلال الدین همائی ، تاریخ اصفهان ، ج ۱، هنر و هنرمندان ، چاپ ماهدخت بانوهمایی ، تهران ۱۳۷۵ ش ؛
(۹۹) ابراهیم بن حسین همدانی ، «سواد کتابت حضرت میرزا ابراهیم همدانی بحضرت شیخ بهاءالدین محمد»، ارمغان ، دوره ۷، ش ۱ (فروردین ۱۳۰۵)؛
(۱۰۰) لطف الله هنرفر، گنجینه آثار تاریخی اصفهان ، اصفهان ۱۳۴۴ ش ؛
(۱۰۱) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur , Leiden 1943-1949, Supplementband , 1937-1942;
(۱۰۲) Encyclopaedia Iranica , s.v. “Baha ¦ Ý- A l-D ¦ân ـ A ¦mel ¦â” (by E. Kohlberg).
دانشنامه جهان اسلامجلد ۴