عرفا-بعرفا-سعرفای قرن هفتم

زندگینامه شیخ ابوالفتیان احمد بَدَوی«السید» (متوفی۶۷۵ه.ق)

بَدَوی ، احمد (در عربی جدیدِ مصری : اِلْبِدَوی )، مکنّی به ابوالفتیان ، صوفی و بنیانگذار فرقه درویشان احمدیّه در مصر. از هفتصد سال پیش تاکنون در میان مسلمانان مصر گرامیترینِ اولیا بوده است . مردم اغلب او را فقط «السید» می نامند. در ترانه ستایش آمیزی که برایش سروده اند (چاپ لیتمان ) او را به سبب نامش ، البدوی ، «شیخ العرب » خوانده اند. نام البدوی را هم از آن جهت بدو داده اند که مانند بدویان مغرب روبنده ( =لِثام ) می بست . او در مقام یک صوفی قطب خوانده می شد.

احمد احتمالاً در ۵۹۶، در فاس به دنیا آمد و در میان هفت یا هشت فرزند، ظاهراً از همه کوچکتر بود. مادرش فاطمه و پدرش علی (البَدْری ) نام داشت ، اما از حرفه پدرش اطلاعی در دست نیست . نسبش را به امام علی بن ابی طالب ، علیه السّلام ، رسانیده اند. در اَوان جوانی همراه خانواده خویش به حج رفت و پس از چهارسال طی طریق ، به مکّه رسید. زمان این سفر را سالهای ۶۰۳ـ۶۰۷ دانسته اند. پدرش در مکه درگذشت .

آورده اند که او خود، گویا به سبب جسارت در سوارکاری در مکه سرآمد شد و بنابر روایات لقب «عَطّاب » (سوار بی باک ) و «غَضْبان » (ژیان ) گرفت . ابوالعباس که نام او بوده ، شاید تصحیفی از ابوالفتیان باشد که تقریباً به معنی عطّاب است . نامهایی که بعداً یافت عبارت اند از: «صَمّات » (خاموش ) و «ابوفَرّاج » (گشاینده ) که منظور گشاینده بندیان است .

چنین می نماید که مقارن ۶۲۷ احوال روحی او دگرگون شد. قرآن را به هر هفت قرائت خواند و اندکی هم فقه شافعی آموخت ، سپس یکسره دل به عبادت سپرد و به ازدواج تن نداد. از مردم کناره جست و زبان درکشید و با ایما و اشاره ادای مطلب می کرد. بنابر بعضی منابع در ۶۳۳، طی سه مکاشفه پیاپی به عراق خوانده شد و همراه برادرِ مهترِ خویش ، حسن ، آهنگ آن دیار کرد و با او مزار دوتن از اقطاب بزرگ ، احمد رفاعی * و عبدالقادر گیلانی * ، و نیز گروهی دیگر از اولیا را زیارت کرد.

حکایت می کنند که در عراق توانست فاطمه بنت بَرّی را که دختری سرکش بود و هرگز تن به مردی نداده بود، رام گرداند، اما پیشنهاد نکاح او را نپذیرفت . این واقعه در ادبیات عامیانه عرب به صورت داستان عاشقانه دل انگیزی درآمده است ، و چه بسا که از اساطیر مصر باستان نیز مایه گرفته باشد. در ۶۳۴ طی مکاشفه ای دیگر اشارت یافت که رهسپار طنطا، در مصر، شود.

برادرش ، حسن ، از عراق به مکه بازگشت . در طنطا آخرین و مهمترین دوره زندگی احمد آغاز شد. شیوه زندگانیش را چنین وصف کرده اند: در طنطا به بام خانه ای خلوت برشد و همانجا بی حرکت ایستاد و در خورشید چندان خیره نگریست تا چشمانش سرخ و چون اخگر سوزان گشت .

گاه مدتها لب فرو می بست و گاه می شد که نعره های مداوم برمی کشید، چهل روز تمام نه چیزی می خورد و نه چیزی می آشامید (چله گرفتن در داستانهای قدّیسان مسیحی نیز آمده است . ایستادن بر فراز بام یادآورِ شمعون ، زاهد ستون نشین ، است و سطوحیه یا اصحاب سطح (= بام نشینان ) که نام پیروان احمد است ، یادآورِ «ستون نشینان »، مریدان شمعونِ زاهد، است ). اولیایی که هنگام ورود احمد به طنطا مورد تکریم

مردم بودند (کسانی چون حسنِ اخنایی و سالم مغربی و وجه القمر)، با آمدن او بی قدر شدند. گویند که سلطان مملوک الظاهر بَیْبَرس (متوفی ۶۷۶)، که هم روزگار او بود، او را حرمت کرده و بر پایش بوسه زده است . روزی پسری به نام عبدالعال ، به خدمت او رفت . در این حال ، شیخ در جستجوی دارویی برای چشمان نابینای او بود. این پسر از آن پس خلیفه (جانشین ) او شد، ازینرو در ادبیات عامیانه از او به نام ابوعبدالعال یاد شده است .

رحلت

احمد در دوازدهم ربیع الاول ۶۷۵ درگذشت .

آثار

آثار او عبارت اند از:

دعایی موسوم به «حِزْب »؛

مجموعه ادعیه ای به نام «صَلَوات » که عبدالرحمان بن مصطفی عَیْدَرُوسی آن را با عنوان فتح الرحمان شرح کرده است ؛

«وصایا» که در برگیرنده مواعظ عام است .

احمد بدوی نمونه طبقه نازلتر درویشان است و می نماید که از استعداد ذهنی چندانی برخوردار نبوده است .بعد از مرگ احمد، عبدالعال (متوفی ۷۳۳) خلیفه او شد و بر مزارش مسجدی ساخت . علمای بزرگ و دیگر مخالفان تصوف غالباً با تقدیس احمد و زیارت تربت او در طنطا مخالفت کرده اند. پاره ای از این مخالفان از هرگونه صوفیگری بیزار بودند، و گروهی دیگر سیاستمدارانی بودند که با نفوذ صوفیان بر مردم مخالفت می کردند.

به قتل یکی از خلیفه های بدوی دوبار اشاره شده است (ابن ایاس ، ج ۲، ص ۶۱، ج ۳، ص ۷۸). در ۸۵۲ علما و سیاستمدارانِ متدین ، سلطان الظاهر جَقْمَق (حک : ۸۴۲ ـ۸۵۷) را برآن داشتند که زیارت طنطا را ممنوع کند، ولی فرمانش در مردم اثر نکرد و ایشان از این سنت قدیم دست نکشیدند.

سلطان قائتبای ( قائت بیگ ) (حک : ۸۷۲ ـ۹۰۱) ظاهراً از ستایشگران بدوی بوده است (همان ، ج ۲، ص ۲۱۷، ۳۰۱). چنین می نماید که در عهد عثمانیان از شکوه ظاهری آیینهای بزرگداشت احمد کاسته شد؛زیرا که اسباب زحمت فرقه های نیرومند ترک بود. ولی این وضع سیاسی از تقدیس او در میان مصریان نکاست . او فرقه درویشان احمدیه را بنیان نهاد که دوشادوش فرقه های رفاعیّه * و قادریّه * و بُرهامیّه در شمار شایعترین فرقه های متداول در مصر است . احمدیه عَلَم و دستارِ سرخ و نیز چندین شاخه از جمله بَیّومیه * و غیره دارد (رجوع کنید به طریقه ).

محل زیارت احمد بدوی مسجد طنطا * ست که بر فراز گور او ساخته شده است . لین در این باره می گوید: «شماره مردمی که در اعیاد سالانه از قاهره و نواحی مختلف مصر سفلی ‘ به زیارت قبر این ولی می شتابند، تقریباً به تعداد مردمی است که از سرتاسر جهانِ اسلام برای حج به مکه می روند» (ج ۱، ص ۳۲۸). بسیاری از مصریان که قصد حج دارند، نخست به طنطا می روند، ازینرو احمد را «باب النبی » خوانده اند.

از سه عید بزرگ «موالد» (جمع مُولِد، مَولِد * ) یکی روز بیست وهفتم یا بیست وهشتم دی ماه است و دیگری در زام اعتدال ربیعی یا مقارن آن ، و سومی تقریباً یک ماه پس از انقلاب صیفی که آب نیل کاملاً بالا آمده ، اما بندها را هنوز باز نکرده اند. به قول لین این اعیاد هم اعیاد مذهبی است و هم ( روز ) بازارهای مکاره بزرگ . محاسبه تاریخ آنها برحسب تقویم قبطی است و چه بسا آثاری از مراسم کهن مصری و مسیحی در قالب این عیدها و زیارتها بازمانده باشد. تاریخ اولین عید مقارن با عید ظهور عیسی است . گلدزیهر (ج ۲، ص ۳۳۸) به امکان ارتباط میان زیارت طنطا و حرکت دسته جمعی مصریان باستان به تَلّ بَسْتَه که هرودوت آن را وصف کرده ، اشاره دارد.

در نقاط دیگر مصر نیز نه تنها در قاهره بلکه در دهکده های کوچک ، به احترام بدوی مراسمی برپا می شود (برای نمونه رجوع کنید به علی مبارک ، ج ۹، ص ۳۷). ولی نمی توان گفت هر مزاری که نام بدوی دارد، به احمد منسوب است . این چنین مکانهای مقدسی را در جاهایی مانند حوالی اَسوان و نزدیک طرابلسِ شام (بورکهارت ، ص ۱۶۶) و غزه (گلدزیهر، همانجا؛> مجله انجمن آلمانی فلسطین < ، ج ۱۱، ص ۱۵۲، ۱۵۸) می توان یافت .

در مصر درباره او افسانه های بسیاری وجود دارد: درباره کراماتی که در دوره زندگی داشته ، معجزاتی که از مزار وی دیده شده ، معجزاتی که پس از بازگشت به عالمِ زندگان بروز داده یا معجزه در حق کسانی که مراسم اعیاد او را بر پا می دارند. از قطعه شعری که لیتمان در قاهره یادداشت کرده است به نحوه اعتقاد امروزه مردم به او می توان پی برد (رجوع کنید به منابع )؛در این شعر از معجزات باورنکردنی او، سخن گفتنش در روز تولد و نیز پرخوریش ، سخن گفته شده است .

شهرت او بویژه در مقام ولیی است که بندیان را آزاد می کند و اشخاص و اشیای گم شده را باز می آورد؛ازینرو به «جائب الیسیر» ( درست آن : جالب الاسیر ) به معنی بازآورنده بندیان معروف شده است . هرگاه منادی گم شدن کودکی ، حیوانی یا مالی را اعلام می دارد، از احمد بدوی یاری می جوید. اشپوُر از کرامتی سخن گفته که از این ولی در فلسطین سرزده است (ص ۲۴۳).



منابع :

(۱) ابن ایاس ، بدائع الزهور فی وقائع الدهور ؛
(۲) علی حلبی ، النصیحه العلویه فی بیان حسن طریقه الساده الاحمدیه ، نسخه خطی برلین ۱۰۴ ، ۱۰؛
(۳) عبدالصمد زین الدین ، الجواهر السنیه فی الکرامات الاحمدیه ، که بارها به چاپ رسیده (این تألیف مهم که در ۱۰۲۸/۱۶۱۹ نوشته شده ، علاوه بر کتاب یاد شده از بسیاری از آثار گم شده وی نیز نقل کرده است )؛
(۴) عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی ، حسن المحاضره ، قاهره ۱۲۹۹، ج ۱، ص ۲۹۹ و بعد؛
(۵) عبدالوهاب بن احمد شعرانی ، طبقات ، قاهره ۱۲۹۹، ج ۱، ص ۲۴۵ـ۲۵۱ (وی یکی از ستایشگران خاص بدوی است و خود را الاحمدی می نامد رجوع کنید به no. 353 Cat. Leipzig, Vollers, )؛

(۶) قصه السید البدوی مع فاطمه بنت بَرّی و ما جری بینهما من العجائب ؛
(۷) قصه السید البدوی مع فاطمه بنت بری و ما جری لها من العجائب و الغرائب ؛
(۸) قصه سیدی احمدالبدوی و ما جری له مع الثلاثه الاقطاب (سه عنوان اخیر، سه رساله کوچک است که در قاهره چاپ شده است ؛
(۹) اولی و دومی تقریباً حاوی یک متن است )؛
(۱۰) علی مبارک ، الخطط الجدیده ، ج ۱۳، ص ۴۸ـ۵۱، اصولاً مبتنی بر شعرانی و عبدالصمد است ؛
(۱۱) حسن راشد مشهدی خفاجی ، النفحات الاحمدیه ، قاهره ۱۳۲۱؛
(۱۲) برای شرح حال او رجوع کنید به احمدبن علی مقریزی ، نسخه خطی برلین . ۳۳۵، ش ۶ وابن حجر عسقلانی ، نسخه خطی برلین ۱۰۱ ، ۱۰٫ بحث درباره وی اکثر با بحث از سایر اقطاب همراه است ، مثلاً توسط محمدبن حسن عجلونی (حدود ۸۹۹/۱۴۹۴)، نسخه خطی برلین ۱۶۳؛
احمدبن عثمان شرنوبی (حدود ۹۵۰/۱۵۴۳)، همان ، ش ۳۳۷٫ شعری درباره احمد، همان ، ش ۵۴۳۲،۳/۸۱۱۵ . اثری تحت عنوان مدیح السیدالبدوی و بیان کرامات العظیمه توسط لیتمان تحت عنوان

Ah ¤ med il-Bedawi. Ein Lied auf den جgyptischen Nationalheiligen, Mainz 1950

چاپ شده است ، نیز  رجوع کنید به Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949, I,586, Supplementband, 1937-

(۱۳) ۱۹۴۲, I, 808. J.L. Burckhardt, Syria;
(۱۴) I. Goldziher, Muhammedanische Studien, Halle 1888-1890;
(۱۵) E.W. Lane, An account of the manners and customs of the modern Egyptians, London 1849;
(۱۶) H. Spoer, ûVolkskدndliches aus el-Qube ¦ be bei Jerusalemý, ZDMG , 68 (1914).

دانشنامه جهان اسلام موسسه دائره المعارف الفقه الاسلامی جلد ۲

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=