مورخ و جغرافیانویس ایرانى سده هشتم و نهم. نام کامل وى مولانا شهابالدین عبداللّهبن لُطفاللّهبن عبدالرشید و شهرتش حافظ ابروست (رجوع کنید به حافظ ابرو، ۱۳۲۸ش، ص ۹؛ خوافى، ج ۳، ص ۲۶۶). برخى مؤلفان نام وى را با نام پدرش اشتباه کردهاند، چنانکه عبدالرزاق سمرقندى (متوفى ۸۸۷؛ ج ۲، دفتر۱، ص ۳۷۷) و، به پیروى از او، خواندمیر (متوفى ۹۴۲؛ ج ۴، ص ۸) نام و لقب نورالدین لطفاللّه را براى حافظ ابرو ذکر کردهاند (نیز رجوع کنید به بارتولد، ۱۹۷۳، ج ۸، ص۶۰۰).
سبب شهرت وى به حافظ ابرو به روشنى دانسته نیست. اعتمادالسلطنه در این باره وجوهى ذکر کرده است: گفتهاند وى ابروى پیوسته خوشنما و زیبایى داشته و نیز گفتهاند اهل اَبر در نزدیکى بسطام بوده و ابرى به ابرو تحریف شده است. درباره سبب نامگذارى وى به حافظ نیز گفتهاند وى حافظ قرآن مجید یا احادیث پیامبر بوده است (ص ۱۶۴ـ ۱۶۵). سامى (ذیل «حافظ آبرو») شهرت وى را حافظ آبرو ذکر نموده است.
برخى در توجیه این قرائت گفتهاند که چون در خواف به مظهر قنات، آبرو میگفتهاند، وى را براى تمایز از دیگر افراد ملقب به حافظ، حافظ آبرو (حافظِ ساکن محله آبرو) خواندهاند (حافظ ابرو، ۱۳۸۰ش، ج۱، مقدمه حاج سیدجوادى، ص پانزده، پانویس ۲)، اما این وجه درست بهنظر نمیرسد (براى آگاهى بیشتر رجوع کنید به مدرس تبریزى، ج ۲، ص ۹ـ۱۰؛ نیز رجوع کنید به دوبیت شعر از حافظ ابرو، ۱۳۱۷ش، بخش ۱، ص ۱).
از تاریخ تولد حافظ ابرو اطلاع دقیقى در دست نیست. برخى محققان معاصر، حدس زدهاند که در سال ۷۶۳ به دنیا آمده باشد (رجوع کنید به حافظ ابرو، ۱۳۱۷ش، بخش ۱، مقدمه بیانى، ص چ؛ همو، ۱۳۴۹ش، مقدمه مایل هروى، ص نه؛ منزوى، ج ۶، ص ۳۹۴۸). درباره زادگاه او نیز اختلاف وجود دارد. حافظابرو در مقدمه تاریخ ملوک کرت، خود را با نسبت بهدادنى (اهل بِهدادین، از قراى خواف) معرفى کرده است (رجوع کنید به حافظ ابرو، ۱۳۸۰ش، ج ۱، همان مقدمه، ص سیزده).
خوافى، مورخ معاصر حافظابرو، نیز از وى با نسبت خوافى یاد کرده است (رجوع کنید به همانجا)، اما عبدالرزاق سمرقندى (همانجا) و خواندمیر (همانجا) زادگاه او را هرات نوشتهاند و حاجیخلیفه (ج ۲، ستون ۹۵۱) نیز او را هروى خوانده است. نسبت حافظ به هروى شاید ازآنروست که در زمان او، ناحیه خواف از لحاظ ادارى و دیوانى، جزو هرات بهشمار میرفته است (رجوع کنید به حافظ ابرو، ۱۹۸۲، ج ۲، ص ۳۷).
حافظ ابرو احتمالا در خردسالى همراه پدر یا خانوادهاش به همدان کوچید (اذکائى، ج ۱، ص ۳۷۹) و در آنجا پرورش یافت و به تحصیل پرداخت (عبدالرزاق سمرقندى؛ خواندمیر، همانجاها). او نیمه اول زندگیاش را در همدان و بلاد عراق عجم گذراند (اذکائى، ج ۱، ص۳۸۰)؛ از اینرو، شوشترى (ج ۲، ص ۳۵۶) از وى با نسبت همدانى یاد کرده است. در جوانى به خدمت امیرتیمور گورکان درآمد.
تیمور به وى توجه بسیار داشت و همواره او را به مجالس خاص دعوت میکرد (خواندمیر، همانجا؛ اعتمادالسلطنه، ص ۱۶۴). باتوجه به اینکه تیمور شطرنجباز ماهرى بود و پس از فتح هر شهر، اولین کسانى را که نزد خویش میخواند شطرنجبازان بودند و حافظ ابرو نیز در این کار ماهر بود، شاید سبب ورود وى به دستگاه تیمور همین امر بوده است (رجوع کنید به عبدالرزاق سمرقندى، ج ۱، دفتر۱، ص ۱۴۷ـ ۱۴۸، پانویس ۱؛ نیز رجوع کنید به بارتولد، ۱۹۷۳، همانجا).
حافظ ابرو تیمور را در بسیارى از سفرها و لشکرکشیهایش همراهى کرد (رجوع کنید به حافظ ابرو، ۱۳۷۵ش، ج ۱، ص ۴۹ـ۵۰). وى در ۷۸۸ در اردوى تیمور حضور داشت و به دبیرى و منشیگرى منصوب شد (رجوع کنید به همو، ۱۳۱۷ش، بخش ۱، ص ۲۴۲). او پس از مرگ تیمور در شعبان ۸۰۷، به شاهرخمیرزا پیوست و حدود ۲۸ سال از ملازمان او بود (اعتمادالسلطنه، همانجا). در زمان جلوس شاهرخ، حافظابرو ساکن هرات شد و وقت خود را صرف تألیف کرد (ریو ، ج ۱، ص ۴۲۲؛ براون، ج ۳، ص ۴۲۵). او همچنین مورد توجه خاص بایسنغر*میرزا، فرزند شاهرخ، قرار گرفت (خواندمیر، همانجا).
رحلت
بنابه نوشته خوافى (ج ۳، ص ۲۶۶)، حافظابرو در ۳ شوال ۸۳۳، هنگام بازگشت شاهرخ تیمورى از آذربایجان، در جایى به نام سرچم (حدود هشتاد کیلومترى زنجان) درگذشت و در زنجان، نزدیک مزار اَخى فَرَجْ (ابوالفرج) زنجانى، دفن شد. عبدالرزاق سمرقندى (ج ۲، دفتر۱، ص ۳۷۷) و، به پیروى از او، خواندمیر (همانجا)، ضمن یک بیت شعر، نوشتهاند که او در ۸۳۴ در زنجان وفات یافت (نیز رجوع کنید به اعتمادالسلطنه، ص ۱۶۶). به گفته خانبابا بیانى، حافظ ابرو هنگام وفات هفتاد سال داشت (رجوع کنید به حافظ ابرو، ۱۳۱۷ش، همانجا). برخى گور وى را در خواف دانستهاند، که خطاست (رجوع کنید به همو، ۱۳۸۰ش، ج ۱، همان مقدمه، ص بیستوسه، پانویس ۴).
حافظ ابرو شافعیمذهب بود (شوشترى، ج ۲، ص ۳۵۶؛ حافظ ابرو، ۱۳۶۴ش، مقدمه مدرسى زنجانى، ص ۲). وى به مناسبت برخى حوادث، اشعارى به فارسى و عربى سروده است (رجوع کنید به حافظ ابرو، ۱۳۸۰ش، ج ۲، ص ۷۴۲، ۸۵۲ـ۸۵۳،۹۸۰)، از جمله بهمناسبت بازسازى قلعه هرات (رجوع کنید به اختیارالدین*، قلعه) بهدستور شاهرخ، قصیدهاى سروده که چند بیت از آن روى دروازه قلعه حک شده است (رجوع کنید به همو، ۱۹۸۲، ج ۲، ص ۱۹ـ۲۲؛ ریو، همانجا). او ترکى را بهخوبى نمیفهمید و از مترجم کمک میگرفت (رجوع کنید به حافظ ابرو، ۱۳۸۰ش، ج ۲، ص ۹۵۳).
شهرت حافظ ابرو بیشتر بهسبب تاریخنگارى است. وى یکى از پرکارترین و شایستهترین مورخان دوره تیمورى بود (مایل هروى، ص ۱۲؛ بارتولد، ۱۹۷۳، ج ۸، ص ۷۵). او تاریخنویسى را هیچگاه وسیله امرار معاش نکرد، مطالب کتابش را با چاپلوسى درنیامیخت و با کمال فروتنى به کمى بضاعت علمى خود اعتراف نمود (خانبابا بیانى، ص ۲۳۷). وى با تألیفات خود خلأ تاریخى آن دوره را پر کرده و تسلسل تاریخى را حفظ کرده است (حافظ ابرو، ۱۳۴۹ش، همان مقدمه، ص یازده). او تا نزدیک مرگ خود، یک دوره تاریخ عمومى ایران و تاریخ کشورهاى وابسته به ایران را نوشته است (خانبابا بیانى، همانجا). نوشتههاى حافظ ابرو، به سبب ویژگیهاى یادشده، الگوى سودمندى براى مورخان برجستهاى چون عبدالرزاق سمرقندى، میرخواند و خواندمیر بوده است (حافظ ابرو، ۱۳۱۷ش، بخش ۱، همان مقدمه، ص د؛ مایل هروى، همانجا؛ نیز رجوع کنید به بارتولد، ۱۳۶۶ش، ج ۱، ص ۱۴۷ـ ۱۴۸).
آثار.
حافظ ابرو کتابهاى خود را به فارسى نوشتهاست. وى تمام آثار خود را تحت حمایت شاهرخ در هرات تألیف کرده (رجوع کنید به وودز، ص ۹۶) و فقط یک کتاب را به نام پسر او، بایسنغرمیرزا، نوشته است. این آثار عبارتاند از :
۱) ذیل جامعالتواریخ رشیدى، که احتمالا نخستین تألیف اوست (د.اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه). وى این کتاب را به دستور شاهرخ و به منزله دنباله جامعالتواریخ رشیدالدین فضلاللّه تألیف کرد. این کتاب در ذکر پادشاهى اولجایتو و ابوسعید است و با ختم حکمرانى اَعْجَکى در عراق عجم و اوایل سلطنت تیمور (تا سال ۷۹۵) پایان مییابد و مؤلف ادامه مطالب را به کتاب ظفرنامه نظامالدین شامى ارجاع داده است (رجوع کنید به حافظ ابرو، ۱۳۱۷ش، بخش ۱، ص ۲، ۲۵۶). حافظ ابرو در تألیف کتابش از تاریخ اولجایتو نوشته ابوالقاسم قاشانى/ کاشانى و ظفرنامه حمداللّه مستوفى قزوینى استفاده کرده است (استورى، ج ۲، ص ۵۰۱ـ ۵۰۲؛ نیز رجوع کنید به ملویل، ص ۴ـ ۵، ۷). ذیل جامعالتواریخ رشیدى، با تصحیح و مقدمه خانبابا بیانى، در ۱۳۱۷ش در تهران بهچاپ رسید. خانبابا بیانى همچنین این کتاب را به فرانسوى ترجمه و در ۱۳۱۵ش/۱۹۳۶ در پاریس منتشر کرد.
۲) ذیل کتاب ظفرنامه نظامالدین شامى، مشتمل بر حوادث ۸۰۶ (که ظفرنامه نظامالدین شامى بدان پایان یافته) تا زمان درگذشت امیرتیمور. حافظ ابرو این اثر را به سفارش شاهرخ در ۸۱۴ تألیف کرد (رجوع کنید به حافظ ابرو، ۱۳۲۸ش، ص ۸ـ۹). این کتاب، با مقدمه و تصحیح بهمن کریمى، در ۱۳۲۸ش در تهران بهچاپ رسیده است.
۳) جغرافیاى حافظ ابرو. در ۸۱۷، یک کتاب جغرافیاى عربى به دست شاهرخ رسید. حافظ ابرو که از قبل تصمیم داشت کتابى در این زمینه تألیف کند، با دیدن این کتاب پیشنهاد کرد آن را به فارسى برگرداند و با استفاده از منابع دیگر آن را تکمیل کند. او ضمن تألیف، از مشاهدات عینى خود نیز بهره برده است (رجوع کنید به همو، ۱۳۷۵ش، ج ۱، ص ۴۹، ۵۲؛نیز رجوع کنید به بارتولد، ۱۹۷۳، ج ۸، ص ۷۶ـ۷۷؛کراچکوفسکى، ج ۴، ص ۵۱۵).
این کتاب بعدها جغرافیاى حافظ ابرو نام گرفت. تألیف آن در ۸۱۷ با نگارش مقدمه آغاز شد. از تاریخهاى دقیقى که مؤلف در پایان هر قسمت آورده است، معلوم میشود که تألیف بخش کیهانشناسى را در ۸۲۰، جلد اول را در ۸۲۱ و جلد دوم را در ۸۲۳ به پایان رسانده است (حافظ ابرو، ۱۳۷۵ش، ج ۱، پیشگفتار سجادى، ص ۱۸ـ۱۹؛نیز رجوع کنید به بارتولد، ۱۹۷۳، ج ۸، ص۶۰۰). دلیل به درازا کشیدن و احتمالا به سر نرسیدن تألیف کتاب، آن بود که در میانه کار، در ۸۲۰، شاهرخ تألیف یک کتاب تاریخى را به عهده وى گذاشت، بهگونهاى که ذیل و تکملهاى بر ترجمه تاریخ طبرى*، جامعالتواریخ* رشیدالدین فضلاللّه و ظفرنامه شامى (رجوع کنید به ظفرنامه*) باشد و حوادث را تا زمان سلطنت وى ادامه دهد. حافظ ابرو نیز مأموریت خود را انجام داد و کتاب خواسته شده را با افزودن بخشهاى تاریخى به جغرافیاى خود، تقدیم شاه نمود (رجوع کنید به حافظابرو، ۱۳۷۵ش، ج ۱، ص ۷۱؛
همو، ۱۳۱۷ش، بخش ۱، همان مقدمه، ص ف؛کراچکوفسکى، همانجا). از کتاب تاریخىِ یاد شده، گاه با عنوانهاى مستقل و گاه با نام مجموعه حافظ ابرو (رجوع کنید به استورى، ج ۲، ص ۵۰۲ـ۵۰۳؛د.اسلام، همانجا؛وودز، ص ۹۷) یاد میشود.
تألیف همزمان دو کتاب سبب شد که مطالب تاریخى بسیارى به کتاب جغرافیاى او یا برعکس، راه یابد (بارتولد، ۱۹۷۳، ج ۸، ص ۷۵ـ۷۶؛کراچکوفسکى، ج ۴، ص ۵۱۵، ۵۱۸)؛از اینرو، این کتاب که نویسنده براى آن نامى تعیین نکرده بود، گاه تاریخ حافظ ابرو نیز خوانده شده است (رجوع کنید به حافظ ابرو، ۱۳۷۵ش، ج ۱، ص ۵۳؛همو، ۱۹۸۲، ج ۲، ص ۱۱).
جغرافیاى حافظ ابرو در دو مجلد تدوین گردید. در مجلد اول، مؤلف پس از مقدمهاى در باره جغرافیا و مقدمه دیگرى دربارهتاریخ، به کیهانشناسى و وصف شکل زمین، اقالیم سبعه، دریاها، دریاچهها، رودها و کوهها و دیار عرب (عربستان) پرداخته و سپس سرزمینها را از مغرب (ولایت مغرب و اندلس) به مشرق (کرمان و فارس) توضیح داده و نام شهرها و مسافات را ذکر کرده است. ذکر مؤلف از شهرهاى مغرب و اندلس، جزایر دریاى روم (مدیترانه)، شهرهاى مصر، شام، ارمنستان، فرنگستان، بلاد جزیره، عراق، خوزستان، لرستان، فارس و کرمان، گاه با شرح مختصرى از تاریخ آنها همراه است.
مجلد دوم درباره جغرافیا و تاریخ خراسان بزرگ (خراسان و ماوراءالنهر) است و مؤلف در آن به شرح ولایات هرات، قهستان، نیشابور، مرو، بلخ، بیهق، طوس، مشهد، ابیورد، نَسا و شهرها و قراى آنها پرداخته است. جغرافیاى حافظ ابرو فاقد جغرافیاى تاریخى ـ سیاسى عراق عجم و حکمرانان آنجاست (رجوع کنید به اذکائى، ج ۱، ص ۳۸۳).
در بیشتر نسخهها، مطالب درباره خراسان به سال ۸۲۳ ختم میشود. در نسخه آکسفورد مؤلف وعده داده است که مختصرى درباره تاریخ ماوراءالنهر خواهد آورد. اینکه مؤلف این قسمت تاریخى را نوشته است یا نه، روشن نیست. در این قسمت به نقشه ماوراءالنهر نیز اشاره شده است که موجود نیست. با توجه به متن جغرافیاى حافظ ابرو، بنا بوده است که این کتاب تعدادى نقشه و نمودار از بلاد اسلام داشته باشد، اما از نسخههاى موجود، فقط نسخه موزه بریتانیادو نقشه جهان، یک نقشه از دریاى مدیترانه و نقشهاى از خلیجفارس دارد. در نقشه جهان، بر خلاف نقشههاى عربى، شبکه خطوط طول و عرض به صورت ابتدایى رسم شده است (کراچکوفسکى، ج ۴، ص ۵۱۶ ـ ۵۱۸).
کتاب جغرافیاى حافظابرو، بهخصوص در قسمت کیهانشناسى، حاوى مطالبى نو و متفاوت با منابع دیگر است، از جمله در باره مصب رود جیحون، که به گفته مؤلف، این رود در دوران قدیم به دریاى خزر میریخته است. وى همچنین از فعالیت آتشفشانى خفیف کوه دماوند سخن گفته که جالب توجه است (رجوع کنید به حافظ ابرو، ۱۳۷۵ش، ج ۱، ص ۱۳۵ـ۱۳۶، ۱۶۹ـ۱۷۰، ۱۹۲؛
بارتولد، ۱۹۷۳، ج ۸، ص ۷۷ـ۸۰).
حافظ ابرو از منابع خود در تألیف این کتاب اغلب نام برده است که برخى از آنها اکنون در دسترس نیستند. ظاهرآ منبع اصلى وى مسالکالممالک اصطخرى بوده است (رجوع کنید به حافظابرو، ۱۳۷۵ش، ج۱، پیشگفتار سجادى، ص۲۳ـ۲۶؛نیز رجوع کنید به المسالک و الممالک*).
کتاب جغرافیاى حافظابرو تا اواسط سده سیزدهم/ نوزدهم ناشناخته بود. در ۱۲۵۸/ ۱۸۴۲، یارمحمدخان، حاکم هرات، نسخهاى از آن را به راولینسون اهدا کرد. این نسخه در موزه بریتانیا موجود است. نخستین بار، ریو این اثر را متعلق به حافظ ابرو دانست. علت این نتیجهگیرى، مقایسه با نقلقولهایى بود که ویلیام اوزلى در سفرنامهاش از جغرافیاى حافظ ابرو آورده بود (بارتولد، ۱۹۷۳، ج ۸، ص ۷۶؛کراچکوفسکى، ج ۴، ص ۵۱۶).
اما شناسایى کامل جغرافیاى حافظ ابرو مرهون تحقیقات بارتولد است (رجوع کنید به کراچکوفسکى، همانجا). مجلد اول جغرافیاى حافظ ابرو، بهکوشش صادق سجادى، در سه جلد منتشر شده است (تهران ۱۳۷۵ـ۱۳۷۸ش). مجلد دوم نیز با عنوان تاریخ حافظ ابرو، ج۲ : بخش جغرافیاى خراسان، با تصحیح دوروتیا کراولسکى، در ۱۳۶۱ش/۱۹۸۲ در ویسبادن بهچاپ رسیده است. چاپ جدیدى از این کتاب، با عنوان جغرافیاى تاریخى خراسان در تاریخ حافظ ابرو، را غلامرضا ورهرام در ۱۳۷۰ش در تهران منتشر کرده است. بخش هرات از مجلد دوم را مایل هروى با عنوان جغرافیاى حافظ ابرو، قسمت رُبع خراسان : هرات، در ۱۳۴۹ش در تهران بهچاپ رسانده است.
۴) مجمعالتواریخالسلطانیه، تاریخ عمومى و مفصّلترین اثر حافظ ابرو، مشتمل بر وقایع عالم از آغاز آفرینش تا سال ۸۳۰٫ وى تألیف آن را به نام بایسنغرمیرزا در ۸۲۶ آغاز کرد. این کتاب در چهار «ربع» (مجلد) تدوین شده است:
ربع اول، درباره تاریخ پیامبران و پادشاهان ایران پیش از اسلام؛
ربع دوم، درباره تاریخ زندگى پیامبر اکرم و حکومت امویان تا انقراض خلافت عباسیان؛
ربع سوم، تاریخ سلسلههاى حکومتگر در ایران پس از اسلام تا مرگ ایلخان ابوسعید در ۷۳۶؛
ربع چهارم، که مستقلاً عنوان زبدهالتواریخ بایسنقرى دارد، داراى دو قسمت است : وقایع ۷۳۶ تا ۸۰۷ درباره دوره امیرتیمور گورکان؛ادامه وقایع ۸۰۷ تا ۸۳۰ درباره دوره شاهرخ (رجوع کنید به حافظ ابرو، ۱۳۸۰ش، ج ۱، ص ۱، ۵؛همو، ۱۳۱۷ش، بخش ۱، همان مقدمه، ص ق ـ اپ؛استورى، ج۲، ص۵۰۲ـ۵۰۳؛قس مهدى بیانى، ص ۱۷۱).
حافظ ابرو در این کتاب، مفصّلترین گزارش را درباره دولت ایرانى اسماعیلیان نِزارى به دست داده است (دفترى، ص ۹۶). مطالب او درباره تاریخ سلطنت شاهرخ، اصیل و معتبر است و قسمتى که بر مشهودات و مسموعات وى مبتنى است، اهمیت بیشترى دارد (زرینکوب، ص ۲۵ـ۲۶). از گفته عبدالرزاق سمرقندى (ج ۲، دفتر۱، ص ۳۷۷ـ ۳۷۸) برمیآید که شرح حوادث در زبدهالتواریخ بایسنقرى ناتمام مانده است. زبدهالتواریخ در چهار مجلد بهچاپ رسیده است (تهران ۱۳۸۰ش).
۵) پنج رساله تاریخى درباره حوادث دوران امیرتیمور گورکان. این رسالهها عبارتاند از: پادشاهى تغاتیمور/ طغاتیموربن سوداى کاونبن باباکاون؛پادشاهى امیرولیبن شیخعلى هندو؛تاریخ امراى سربداریه و عاقبت ایشان؛تاریخ امیرارغون شاه و عاقبت حال او؛و تاریخ انتهاى احوال ملوک کرت. پنج رساله بهکوشش فلکس تاور بهچاپ رسیده است (پراگ ۱۳۳۷ش/ ۱۹۵۸).
۶) تاریخ شاهرخمیرزا، مشتمل بر حوادث دوران سلطنت شاهرخ تا سال ۸۱۹٫ نسخههایى از آن باقیمانده است (رجوع کنید به حافظابرو، ۱۳۱۷ش، بخش ۱، همان مقدمه، ص خ، غ ـ ف؛قس استورى، ج ۲، ص۵۰۰، ۵۰۲ـ۵۰۳). حافظ ابرو بعداً مطالبى به این کتاب افزوده و آن را در ضمن زبدهالتواریخ درج کرده است (زرینکوب، ص ۲۶).
۷ و ۸) تاریخ آلمظفر، و تاریخ ملوک کرت. این دو اثر (رجوع کنید به حافظ ابرو، ۱۳۱۷ش، بخش ۱، همان مقدمه، ص ظ ـ ع؛
همو، ۱۳۸۰ش، ج ۱، همان مقدمه، ص هفده؛استورى، ج ۲، ص ۵۰۳)، در واقع بخشهایى از کتاب جغرافیا و مجمعالتواریخ حافظابرو هستند.
نثر حافظ ابرو در همه این آثار ساده و روان است (صفا، ج ۴، ص ۴۸۹). شاهرخمیرزا نوشتههاى حافظ ابرو را مطالعه میکرده، نمونهاى از یادداشتهاى وى در حاشیه یکى از صفحات کتاب مجمعالتواریخ موجود است (رجوع کنید به مهدى بیانى، ص ۱۷۴ـ ۱۷۵). شهرت آثار تاریخى حافظ ابرو کمتر از آثار جغرافیایى او نیست. اگرچه بهنظر بارتولد، آثار تاریخى حافظابرو ارزش کمترى دارد و مطالب آنها بیشتر روایتى و برگرفته از آثار مورخان پیشین است، اما حافظابرو، مطالب مفقود بسیارى را حفظ کرده و حتى مطالبش کاملتر و سادهتر از مطالب منابع مورد استفاده اوست. آثار او درخصوص تاریخ دوران خود، منبع درجه اول محسوب میشود (رجوع کنید به کراچکوفسکى، ج ۴، ص ۵۱۸).
منابع :
(۱) پرویز اذکائى، تاریخنگاران ایران، ج ۱، تهران ۱۳۷۳ش؛
(۲) چارلز آمبروز استورى، ادبیات فارسى بر مبناى تألیف استورى، ترجمه یو. ا.برگل (به روسى)، مترجمان یحیى آرینپور، سیروس ایزدى، و کریم کشاورز، چاپ احمد منزوى، تهران ۱۳۶۲ش ـ؛
(۳) محمدحسنبن على اعتمادالسلطنه، تطبیق لغات جغرافیائى قدیم و جدید ایران، چاپ میرهاشم محدث، تهران ۱۳۶۳ش؛
(۴) واسیلى ولادیمیروویچ بارتولد، ترکستاننامه: ترکستان در عهد هجوم مغول، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۶۶ش؛
(۵) خانبابا بیانى، «حافظ ابرو و حقیقت و فواید علم تاریخ از نظر وى»، مجله بررسیهاى تاریخى، سال ۵، ش ۴ (مهر ـ آبان ۱۳۴۹)؛
(۶) مهدى بیانى، «یک نسخه نفیس از مجمعالتواریخ حافظ ابرو»، یادگار، سال ۴، ش ۹ و ۱۰ (خرداد و تیر ۱۳۲۷)؛
(۷) حاجى خلیفه؛
(۸) عبداللّهبن لطفاللّه حافظابرو، تاریخ حافظ ابرو، ج ۲: بخش جغرافیاى خراسان، چاپ کراولسکى، ویسبادن ۱۹۸۲؛
(۹) همو، جغرافیاى حافظابرو، چاپ صادق سجادى، تهران ۱۳۷۵ش ـ؛
(۱۰) همو، جغرافیاى حافظ ابرو، قسمت ربع خراسان: هرات، چاپ مایل هروى، تهران ۱۳۴۹ش؛
(۱۱) همو، ذیل جامعالتواریخ رشیدى، بخش ۱، چاپ خانبابا بیانى، تهران ۱۳۱۷ش؛
(۱۲) همو، ذیل کتاب ظفرنامه نظامالدین شامى، چاپ بهمن کریمى، تهران [? ۱۳۲۸ش[؛
(۱۳) همو، زبدهالتواریخ، چاپ کمال حاج سیدجوادى، تهران ۱۳۸۰ش؛
(۱۴) همو، مجمع التواریخ السلطانیه، چاپ محمد مدرسى زنجانى، تهران ۱۳۶۴ش؛
(۱۵) احمدبن محمد خوافى، مجمل فصیحى، چاپ محمود فرخ، مشهد ۱۳۳۹ـ ۱۳۴۱ش؛
(۱۶) خواندمیر؛
(۱۷) عبدالحسین زرینکوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران ۱۳۴۳ش؛
(۱۸) شمسالدینبن خالد سامى، قاموس الاعلام، چاپ مهران، استانبول ۱۳۰۶ـ۱۳۱۶/ ۱۸۸۹ـ۱۸۹۸؛
(۱۹) نوراللّهبن شریفالدین شوشترى، مجالسالمؤمنین، تهران ۱۳۵۴ش؛
(۲۰) ذبیحاللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران و در قلمرو زبان پارسى، ج ۴، تهران ۱۳۷۸ش؛
(۲۱) عبدالرزاق سمرقندى، مطلع سعدین و مجمع بحرین، چاپ عبدالحسین نوایى، تهران ۱۳۷۲ـ۱۳۸۳ش؛
(۲۲) غلامرضا مایل هروى،«(درباره) جغرافیاى حافظ ابرو»، آریانا، سال ۲۷، ش ۵ (میزان و عقرب ۱۳۴۸)؛
(۲۳) محمدعلى مدرس تبریزى، ریحانهالادب، تهران ۱۳۷۴ش؛
(۲۴) منزوى؛
(۲۵) Vasily Vladimirovich Barthold, Sochineniia, vol.8, Moscow 1973;
(۲۶) Edward Granville Browne, A literary history of Persia, vol.3, Cambridge 1928;
(۲۷) Farhad Daftary, “Persian historiography of the early Nizari Ismailis”, Iran: Journal of the British Institute of Persian Studies, xxx (1992);
(۲۸) EI2, s.v. “Hafiz-i Abru” (by F. Tauer);
(۲۹) Ignatii Iulianovich Krachkovskii, Izbrannii sochineniia, vol. 4, Moscow 1957;
(۳۰) Charles Melville, “Hamd Allah Mustawfi’s Zafarnamah and the historiography of the late Ilkhanid period”, in Iran and Iranian studies: essays in honor of Iraj Afshar, ed. Kambiz Eslami, Princeton, N.J.: Zagros Press, 1998;
(۳۱) Charles Rieu, Catalogue of the Persian manuscripts in the British Museum, London 1966;
(۳۲) John E. Woods, “The rise of Timurid historiography”, Journal of Near Eastern studies, vol. 46, no.2 (April 1987).
دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۲