شعرا-ششعرا-طشعرای قرن ششمشعرای قرن هفتم

زندگینامه شمس‌الدین محمد شمس طبسی «شمس الدین طبسی»

طبسی دو بودند یکی اشعار خوب دارد و دیوانش مشهور و دیگری در حیات است انشا و نظم و نثر بی نظیر دارد و این ضعیف با او دوست است و به نظم و نثر این ضعیف را بکرات مشرف فرموده (تاریخ گزیده ص ۸۲۱ ) و صاحب تذکرهء مرآه الخیال آرد:

قاضی شمس الدین طبسی از صنادید علما و فضلای خراسان است و سلطان سعید بایسنقر انارالله برهانه مربی اوست( ۱) و از معاصران سلطان القضاه صدرالشریعهء بخاری بوده و با هم صحبتها داشته اند و مدتی در حوزهء درس وی بود و در آخر حال ندیم مجلس خواجه نظام که به وقت سلطان جلال الدین ملکشاه سلجوقی وزیر خراسان بوده، گردید.

و در مدح وی قصاید غراء گفته مورد صلات گرانمایه گشت آورده اند چون شمس الدین طبسی آوازهء فضل و کمال صدرالشریعه شنود بشوق ملازمت وی عزیمت بخارا کرد روز اول که بمجلس وی درآمد دید که صدرالشریعه قصیده ای را که در آن شب گفته بود بحضور اهل مجلس میخواند و هر یک بقوت طبع دخلی میکردند شمس الدین سلام کرد و بگوشه ای نشست به استماع آن مشغول گردید بعضی از ابیات قصیدهء مذکور این است:

برخیز که صبح است و شرابست و من و تو
آواز خروس سحری خاست ز هر سو
برخیز که برخاست پیاله به یکی پای
بنشین که نشسته ست صراحی به دو زانو
می نوش از آن پیش که معشوقه ٔ شب را
با صبح بگیرند و ببرند دو گیسو( ۲)

در اثنای خواندن این ابیات صدرالشریعه در شمس نگریست و او را نیک متوجه دید، گفت: ای مرد غریب در شعر هیچ وقوف داری؟ گفت: موزون را از ناموزون فرق توانم کرد، گفت:این شعر چطور است؟ گفت: کلامی موزون است طلبهء درس در او افتادند که چرا بهتر از این صفت نکردی؟ گفت: اگر من بهتر از این بگویم شما چه میگوئید؟ گفتند: تو را در شعر مسلم داریم و الا بیازاریم شمس مصالح نوشتن از آنها گرفت و بی تأمل آن قصیده را پنجاه بیت جواب نوشت چون صدرالشریعه قوت طبع او را دید بر همهء شاگردان مقدم نشاند و در تعظیم و احترام وی به اقصی الغایه پرداخت این چند بیت از قصیدهء شمس الدین است:

از روی تو چون بردصبا طره به یکسو
فریاد برآورد شب غالیه گیسو
از شرم خط غالیه بوی تو فتاده ست
در وادی غم با جگر سوخته آهو
آن زلف شب آسا و رخ روزنمایت
چون عنبر و کافوربهم ساخته هر دو
جانا دل مجنون مرا چند برآری
زنجیرکشان تا بسر طاق دو ابرو
از زلف سیاه تو مگر شد گرهی باز
کز مشک برآورده فلک کعبه ٔ هر سو
گفتی که چو زر کار تو روزی سره گردد
آری همه امید من این است ولی کو؟
بستم در اندیشه که چیزی بگشاید
زین خانه ٔ شش گوشه و زین پرده ٔ نه تو( ۳)

(رجوع به لباب الالباب ج ۲ صص ۳۰۹)

لغت نامه دهخدا



۱) – ظ این گفته اساسی ندارد

( ۲) – این ابیات از قاضی منصور فرغانی است (المعجم ص ۳۰۴ ) و برای ) ( پردهء نه تو( ۳ ۱۹۶ شود

( ۳) – برای دنبالهء شعردنبالهء ابیات آن رجوع به لباب الالباب ج ۱ صص ۱۹۵ ۳۱۰ شود -.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=