این سگ گر مفلوک تازی شکاری نیست
این خر سیاه لنگ قابل مکاری نیست
این حریف تریاکی پهلوان کاری نیست
این زمین بی حاصل جای آبیاری نیست
در جبین این کشتی نور رستگاری نیست
مقصد وکیلان را عاقلانه سنجیدیم
مشرب وزیران را عالمانه فهمیدیم
خاک پاک ایران را عارفانه گردیدیم
هرچه را نباید دید ما یکان یکان دیدیم
این زمین بی حاصل جای آبیاری نیست
در جبین این کشتی نور رستگاری نیست
هست مدت نه سال خلق پارلمان دارند
هم به آسمان عدل بسته ریسمان دارند
اندر این بهارستان کعبهء امان دارند
باز هرچه می بینم خلق الامان دارند
کار ملت مظلوم غیر آه و زاری نیست
در جبین این کشتی نور رستگاری نیست
تا چند کشی نعره که قانون خدا کو؟گوش شنوا کو؟
آنکس که دهد گوش به عرض فقرا کو؟ گوش شنوا کو؟
در خانهء همسایه عروسی است آملا به به بارک الله
آن شاخ نباتی که شود قسمت ما کو؟ گوش شنوا کو؟
پرسید یکی رحم و مروت به کجا رفت؟ گفتم به هوا رفت
مرغی که برد کاغذ ما را به هوا کو؟ گوش شنوا کو؟
حلوای معارف که جوانان همه بردند در مدرسه خوردند
آلوطی حسن قسمت درویش کته پا کو؟ گوش شنوا کو؟
یک نیمهء ایران ز معارف همه دورند نیمی شل و کورند
اندر کف کوران ستم دیده عصا کو؟ گوش شنوا کو؟