سیدحسین حسینی تهرانی، از عرفای معاصر که شاخۀ شمسیۀ سلسلۀ نعمتاللهیه به وی منسوب است. نسب او به امام زینالعابدین علیهالسلام میرسد. نیاکان او اصالتآ خراسانی بودند که به تهران مهاجرت کردند. سیدحسین در ۱۲۸۸ به دنیا آمد. وی، که همگان او را «آقاجان» خطاب میکردند، در ابتدا به تحصیل علوم رسمی پرداخت (بلاغی، ج ۱، ص ۴۹، ۲۳۱ـ۲۳۲؛ همایونی، ص ۹۵). در ۱۳۰۳ به عرفان روی آورد و مرید عبدالقدّوس کرمانشاهانی (متوفی ۱۳۰۹) شد (بلاغی، ج ۱، ص ۲۳۲).
عبدالقدّوس خود شاگرد میرعلمشاه هندی بود و سَنَدِ خرقۀ او، با سه واسطه، به محمدجعفر کبودرآهنگی میرسد (همان، ج ۱، ص ۲۳۸ـ۲۳۹، ج ۲، ص ۷). سیدحسین در ۱۳۰۹ به همراه استاد خود به قم رفت و به ریاضت و چلهنشینی پرداخت. عبدالقدّوس به وی لقب شمسالعرفا داد و او را به مقام ارشاد منصوب کرد (همان، ج ۱، ص ۵۰ـ۵۱، ۲۳۴؛ قس ریپکا، ص ۴، که گفته این لقب را بعدها فرقهاش به او دادند). بعد از وفات عبدالقدّوس، سیدحسین به تهران بازگشت و از آنجا عازم عراق شد و مدتی در کوفه و نجف نزد عبدالکریم عریان شیرازی به ریاضت پرداخت (بلاغی، ج ۱، همانجا؛ قس مدرسی چهاردهی، ص ۱۴۰، که گفته او پیش از آشنایی با عبدالقدّوس، مرید عریان شیرازی بود).
شمس پس از بازگشت به ایران، در تهران ساکن شد و در کنار سقاخانه نوروزخان، نزدیک مسجد شاه (مسجد امام کنونی)، خانقاهی بنا کرد و به تربیت مریدان پرداخت (بلاغی، ج ۱، ص ۵۱، ۵۴؛ مدرسی چهاردهی، ص ۱۴۱).
از مهمترین مریدان او،
عبدالحجّت بلاغی (حجتعلیشاه*)،
سیدعلی برقعی،
جمالالدین نجفی و
علی آلبویه بودند. وی به مریدان خود کتابهای مهمی مثل فتوحات مکیه، فصوصالحکم، اسرارالحکم، مرصادالعباد و گلشنراز درس میداد (بلاغی، ج ۱، ص ۲۲۹، ج ۲، ص ۵۱؛ مدرسی چهاردهی، همانجا).
شمس با بزرگان علم و عرفان، از جمله با وحدت کرمانشاهی و محمدکاظم عصار، مصاحبت داشت. عصار او را قطبالعرفا لقب داده بود (بلاغی، ج ۱، ص ۲۶۰، ۲۶۲ـ۲۶۳، ج ۲، ص ۱۴). گفتهاند افراد بسیاری از اروپا و هند و عراق به دیدن او میآمدند و در زمان پاپپیوس دوازدهم نیز چندبار نمایندگان دربار واتیکان با شمس ملاقات کردند (همان، ج ۱، ص ۵۶، ۲۴۸؛ پورجوادی، ص ۲۵۱).
بعضی از مستشرقان نیز به دیدن او اظهار علاقه میکردند. لویی ماسینیون برای دیدن او به خانقاهش رفت و پس از آن کتاب اخبارالحلّاج و طواسین را برای او هدیه فرستاد. یانریپکا نیز در طول یک سال اقامتش در تهران، بارها به دیدار شمس رفت. او شرححالی از شمس نوشت و در کتابی با نام روح ایران چاپ کرد (بلاغی، ج ۱، ص ۲۵۰، ۲۵۲ـ۲۵۳؛ ریپکا، یادداشت احمدی، ص ۳).
رحلت
شمس در اواخر عمر نابینا شد و در ۱۳۵۳/۱۳۱۳ش درگذشت و در امامزاده عبداللّه شهر ری به خاک سپرده شد (بلاغی، ج ۱، ص ۵۶ـ۵۷؛ مدرسی چهاردهی، ص ۱۴۳). با درگذشت او، خانقاهش هم از رونق افتاد و بیشتر مریدانش به ذوالریاستین* پیوستند (بلاغی، ج ۱، ص ۵۸، رجوع کنید به ج ۲، ص ۴۳ـ۴۵).
گفتهاند که شمس جانشینی انتخاب نکرد، ولی پس از درگذشت او شخصی به نام میرزا باباجان تفرشی شیخ خانقاه او شد و تربیت مریدان وی را برعهده گرفت؛ اما بعضی از مریدان شمس، از جمله حجتعلیشاه و سیدعلی برقعی، این مسئله را نپذیرفتند و خود مدعی جانشینی شمس شدند (همایونی، ص ۹۷ـ۹۸؛ پورجوادی، همانجا؛ نیز رجوع کنید به «حجتعلیشاه»).
اثر
شمس رسالۀ کم حجمی با عنوان شمسیه (تهران ۱۳۴۵) دربارۀ سیر و سلوک از خود به جای گذاشت. همچنین برای میرزا علیاصغرخان اتابک، صدراعظم ایران، حواشی بر گلشنراز نوشت و دیوان وحدت کرمانشاهی و مرصادالعباد (تهران ۱۳۲۵) را با مقدمهای به چاپ رساند (بلاغی، ج ۱، ص ۵۵، ۲۶۵، ۲۶۸؛ مدرسیچهاردهی، ص ۱۴۶).
منابع :
(۱) حجتاللّه بلاغی، مقالات الحنفاء فی مقامات شمسالعرفاء، تهران ۱۳۲۷ـ۱۳۳۱ش؛
(۲) ژان ریپکا، «در محضر عارف ایرانی»، ترجمۀ احمد احمدی، در راهنمای کتاب، سال ششم، شماره اول و دوم، فروردین و اردیبهشت ۱۳۴۲ش؛
(۳) کیوان سمیعی و منوچهر صدوقی (سها)، تاریخ انشعابات متاخره سلسله نعمتاللهیه، تهران، ۱۳۷۰ش؛
(۴) نورالدین مدرسی چهاردهی، سلسلههای صوفیه ایران، تهران، ۱۳۸۲ش؛
(۵) مسعود همایونی، تاریخ سلسلههای طریقه نعمتاللهیه در ایران از سال ۱۱۹۰ تا سال ۱۳۹۶، تهران ۱۳۵۵ش؛
(۶) Nasrollah Pourjavady and Peter Lamborn Wilson, Kings of Love, The Poetry and History Nimatullahi Sufi Order, Tehran, 1978.
دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۵