زیـنـب ، دخـتـر جـَحـْش بـن رئاب و مـادرش امـیـمـه ،دخـتـر عـبـدالمـطـلب عـمـّه رسول خدا بود. وى از کسانى بود که در اوایل ظهور اسلام ایمان آورد، و با پیامبر به مدینه ، مهاجرت نمود.(۱۸۱) پیامبر، او را به پسر خوانده خود زید بن حارثه تزویج نمود. از آنـجـا کـه زیـنـب از اشـراف زادگـان قـریـش و عـمـّه زاده رسـول خـدا بـود، انـتـظـار ازدواج بـا پـیـامـبـر را داشـت . تـحـمـل ازدواج بـا پـسر خوانده پیامبر که غلامى آزاد شده بود، براى او دشوار بود و به همین جـهـت ابـتـدا از پـذیـرش ایـن ازدواج ، امـتـنـاع ورزیـد، ولى آیـه شـریـفـه نـازل شـد کـه هـر گـاه حـکـم خـدا و رسـول ، بـر کـارى قرار گرفت ، هیچ مؤ من و مؤ منه اى حق اعتراض و اختیار ندارد.
زینب به دنبال دستور الهى راضى شد، و ازدواج با زید را پذیرفت .(۱۸۲)
گـرچه مدتى از ازدواج آنها گذشت ؛ امّا عدم توافق اخلاقى سبب شد که زید و زینب از زندگى زنـاشـویـى راضى نباشند. زید چندین بار تصمیم گرفت که زینب را طلاق دهد ولى پیامبر او را از ایـن کـار بـاز مى داشت . خداوند قبلا به آن حضرت خبر داده بود که زید زینب را طلاق مى دهـد و زینب از همسران آینده اوست . پیامبر این مطلب را در نفس خود پنهان مى کرد و از ظاهر شدن آن و عـکـس العـمـل مـردم در بـرابر آن مى ترسید، بدین جهت وقتى زید از زینب شکایت مى کرد و اظهار مى داشت که مى خواهد او را طلاق دهد، حضرت امر مى کرد که زینب را نگهدارد. قرآن در این مورد مى فرماید:
(چون توبه آن کس که خدایش نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودى (زید بن حارثه) مى گفتى ! همسرت را نگهدار و از خدا بترس ! در حالى که پنهان مى کردى در نفس خود آنچه را کـه خـدا آشـکـار کـننده آن است (این خبر غیبى را که زید زینب را طلاق مى دهد و زینب همسر تو مى شـود) و از مـردم مـى تـرسـیـدى (که اجازه دهى زید زینب را طلاق دهد و با زینب ازدواج کنى) در صـورتى که خدا سزاوارتر است که از او بترسى . پس هنگامى که زید از همسرش جدا شد، او را بـه ازدواج تـو درآوردیـم تـا ازدواج بـا زنـان پـسـر خـوانـده بـر مـؤ مـنـان سـخـت نباشد.)(۱۸۳)
عـلت تـرس پـیـامـبـر از ایـن رویداد و مطرح شدن ازدواجش با زینب از این جهت بود که در جاهلیت عـرب سـنـت شده بود که با فرزند خوانده ، همچون فرزند واقعى رفتار شود و از جمله ازدواج بـا هـمـسـر او هـمچون ازدواج با همسر فرزند، بعد از طلاق براى پدر خوانده حرام باشد خداى بـزرگ مـى خـواهـد ایـن سـنـت جـاهـلى را بـشـکـنـد و پـیـامـبـر را سـنـت شـکـن قـرار دهـد. قبول چنین نقشى بسیار مهم است زیرا از طرفى مواجه شدن با یک عادت و سنت دیرینه قوم است و از سـوى دیـگـر روبـرو شـدن بـا اتـهـامـات دشـمـنـان و بـیـخـردان ؛ از ایـن رو پـیـامـبـر مـایل نبود این راز را آشکار کند ولى خدا پیامبرش را براى شکستن سنتهاى جاهلى حمایت مى کند و جـراءت مـى بخشد. هم رسم پسرخواندگى را لغو مى کند و هم ازدواج همسر پسر خوانده را پس از طلاق با پدر خوانده مجاز مى شمارد تا بر سایر مؤ منان نیز چنین اقدامى دشوار نباشد.
ایـن قول ، از امام زین العابدین (ع) روایت شده ، و مطابق ظاهر قرآن است ؛ چون خداوند فرمود: خدا، آنچه را تو در نفس خود پنهان کردى ، آشکار مى کند و در آیات بعد با تعبیر (زوّجناکها) تـزویـج پیامبر (ص) با زینب را آشکار فرمود. پس معلوم مى شود آنچه پیامبر (ص) در درون خـود پـنـهان مى داشت علاقه به زینب یا علاقه به مطلّقه شدن او نبوده است بلکه پیامبر مورد عتاب واقع شده به خاطر این که با وجود علم به اینکه زینب درآینده همسر او خواهد بود، باز هم بـه زیـد مـى فـرمـود: او را نـگـهـدار، و اظـهـار نـکـرده کـه هـمـسـر تـو در آیـنـده هـمسر من خواهد شد.(۱۸۴)
مـتـاسـفـانـه دشـمـنـان کـیـنـه تـوز اسـلام و پـیـامـبـر در ایـن بـاره افـسـانه ها ساخته اند و به رسـول پـاک خـدا تـهـمـت هـا زده انـد، البـتـه از دشـمـن جـز ایـن انـتـظـارى نـیـسـت بـه هـر حـال ، پـس از ایـنـکه زید، زینب را طلاق داد و عدّه طلاق زینب تمام شد،خداوند براى اینکه سنّت جـاهـلى (حرمت ازدواج با زنان پسر خوانده پس از طلاق) را که از اعتقادات اعراب بود، بشکند، زینب را به ازدواج پیامبر درآورد.
پـس از ایـنـکـه عـدّه زینب ، به سرآمد، آیه شریفه نازل شد، که چون زید از او جدا شد (طلاقش داد)، او را بـه ازدواج تـو درآوردیـم . پـیـامـبـر فـرمـود: چه کسى به زینب بشارت مى دهد، که خداوند او را به ازدواج من درآورد؟ خادم رسول خدا براى زینب خبر آورد. زینب ، از شنیدن این خبر، سـجـده شـکر به جا آورد و دو ماه روزه نذر کرد که به شکرانه این نعمت به جا آورد. او به این نـعـمـت ، بـر دیـگـر زنـان پـیـامـبـر افـتـخـار مـى کـرد کـه شـمـا را اقـوامـتـان بـه ازدواج رسول خدا درآوردند، ولى مرا خداوند به ازدواج پیامبر درآورد.(۱۸۵)
پـیـامـبـر (ص)، درا یـن ازدواج ، مـانـنـد سـایـر ازدواجـهـایـش ولیـمـه داد، ولى نقل کرده اند که ولیمه اى که در این ازدواج داد، برتر از بقیّه بود.(۱۸۶)
زیـنـب ، زنـى صـاحـب جمال و کمال و خیلى نیکوکار بود. او کار مى کرد، و درآمد خود را انفاق مى نـمـود. تـا آخـر عـمر رسول اللّه افتخار همسرى با پیامبر را داشت و اولین زن پیامبر بود، که پس از پیامبر وفات یافت .
امّ سلمه ، همسر رسول خدا گوید:( زیـنـب بـنـت جَحْش ، زنى صالح ، بسیار نماز گزار، روزه گیر و نیکوکار بود و تمام درآمد خود را به مساکین صدقه مى داد.(۱۸۷))
عایشه گوید:(زینب ، از زنانى بود که کار دستى مى کرد، پوست دبّاغى مى نمود و مى دوخت ، و درآمد آن را در راه خدا صدقه مى داد.(۱۸۸))
عایشه در جاى دیگر گوید:( زینب بنت جَحْش ، جایگاهى بلند نزد رسول خدا صلى الله علیه وآله داشت و زنى به اندازه او مـؤ مـن ، مـتـّقـى ، صـادق ، صـله رحـم کـنـنـده و صـدقـه دهـنـده نـدیـدم . رسـول خـدا فـرمـود: زیـنب اَوّاهه است . مردى پرسید: اوّاهه چیست ؟ فرمود: یعنى خاشع و متضرّع به درگاه خداست .
پـیـامـبـر فـرمـود: از شـمـا زنان ، آنکه دستش درازتر باشد، زودتر به من ملحق مى شود، زنان رسـول خـدا خـیـال مـى کـردنـد کـه طـول ظـاهـرى دسـت ، مـراد رسول اللّه است ، ازاین رو دستهاى خود را با هم مقایسه مى کردند، تا اینکه زینب از دنیا رفت و فـهمیدند که منظور پیامبر دراز بودن دست براى صدقه دادن بوده است ؛ چون او کار مى کرد و درآمد کارش را صدقه مى داد.(۱۸۹))
در زمـان (خـلیـفـه دوم) که درآمد بیت المال راتقسیم کردند و مقرّرى سالیانه برقرار کردند، مقرّرى زینب دوازده هزار درهم بود.
وقـتـى کـه حـقـوق او را آوردنـد، دسـت بـه دعـا بـرداشـت وگـفـت : خـداونـدا! مـرا زنـده مـگذار که سـال آیـنـده نـیـز ایـن عطا را بگیرم که این ، فتنه و آزمایش است و ممکن است سبب انحراف از حق گـردد سـپـس آن را بـین خویشاوندان ونیازمندان تقسیم نمود. خبر این انفاق ، به عمر رسید، او هـزار درهـم دیگر براى تاءمین زندگى زینب فرستاد، که زینب آن هزار درهم را نیز بین فقیران تـقـسـیـم کـرد…. در هـنگام وفاتش گفت : من کفن خود را آماده کرده ام ، و ممکن است خلیفه نیز کفنى بـرایـم بـفـرستد، اگر فرستاد، یکى از آن دو را صدقه دهید، و اگر توانستید لباسهایم را نیز صدقه دهید، این کار را بکنید.(۱۹۰)
وقتى زینب از دنیا رفت ، عایشه گفت :(زنى بزرگ و نیکوکار که سرپرست یتیمان و بیوه زنان بود، از دنیا رفت .(۱۹۱))
۱۸۱ـ درالمـنـثـور فـى طـبـقـات ربـات الخـدور، زیـنـب فـواز العامل ، ص ۲۲۹٫
۱۸۲ـ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۱۷۷ با دخل و تصرف .
۱۸۳ـ احزاب ، آیه ۳۷٫
۱۸۴ـ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۱۷۸، با دخل و تصرف .
۱۸۵ـ طـبـقـات ابـن سـعـد، ج ۸، ص ۱۰۲ و ۱۰۳، بـا دخل و تصرف .
۱۸۶ـ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۱۷۹٫
۱۸۷ـ طبقات ابن سعد، ج ۸، ص ۱۰۳٫
۱۸۸ـ طبقات ، ابن سعد، ج ۸، ص ۱۰۸٫
۱۸۹ـ همان مدرک .
۱۹۰ـ طبقات ابن سعد، ج ۸، ص ۱۱۰، با دخل و تصرف .
۱۹۱ـ طبقات ابن سعد، ج ۸، ص ۱۱۰٫
بزرگ زنان صدر اسلام// احمد حیدری