ذیمقراطس( ۱)فیلسوف یونانی وی در مأئهء پنجم پیش از میلاد می زیست او دائم بدیوانگی بشر میخندید. چنانکه هراقلیطس بر آن می گریست.
وی می گفت که جهان مرکب از ذرات بی شماری باشد که در خلاء بحرکت است ابن القفطی در تاریخ الحکماء گوید: فیلسوف یونانی صاحب مقاله در فلسفه وی برای افادهء این فن در یونان متصدر زمان خویش بود و در مدارس علوم یونان آراء او مذکور و مشهور بود. مترجمین و نقله ذکر او را آورده و اقاویل وی را نقل کرده اند.
و اوست که گوید اجسام مرکب از اجزاء لایتجزی باشند و در این معنی او را تألیفی است. که مترجمین در اول بسریانی و سپس بعربی آورده اند. و رسائل ذیمقراطیس نیکو و مهذب است و ابن جلجل گوید: او بزمان سقراط می زیست و نسبت وی رومی آغریقی است انتهی.
صاحب حبیب السیر او را معاصر بهمن بن اسفندیار گفته است( ۲) (جزء دوم از ج ۱ ص ۶۱ و ۷۲ ) و ابن البیطار در مفردات از ذیمقراطیس نامی روایت آرد از جمله در کلمهء سلخ الحیه و در کلمهء صوف و لکلرک مترجم فرانسوی ابن البیطار در کلمهء سلخ الحیه آنرا دیمکراتس (ذیمقراطیس)( ۳) و در کلمهء صوف دیمو کراتس( ۴) نقل کرده است .و معلوم نیست که این کس ذیمقراطیس معروف قائل بجزء لایتجزی یا ذیمقراطس فیثاغورسی و یا ثالثی است. که طب و گیاه شناسی میورزیده و کتاب او در دست ابن البیطار بوده ولکن آن کتاب به اروپائیان نرسیده است.والله اعلم
در ترجمهء نزهه الارواح آمده است: ظهور ذیمقراطیس به زمان بهمن بن اسفندیار بود و صاحب مقالات و آدابی است که در کتب حکما مدوخن است و گویند او گفت اگر بمن گویند مبین چشمها را بر هم می نهم و اگر گویند مشنو گوشها میگیرم و اگر گویند مگوی لب فرو میبندم لکن اگر گویند مفهم آن نتوانم، چه این یک در اختیار من نباشد.
و مرحوم دُرخی در حاشیهء کتاب میگوید وی همیشه بشاش بود و مردم بلد او از این رو او را دیوانه گمان بردند و بقراط را بعلاج وی مأمور کردند و او به وی خوردن شیر تجویز کرد. چون شیر بیاوردند گفت این شیر بزی سیاه و جوان است و چون تحقیق کردند چنان بود که او گفته بود و بقراط از فراست او در عجب شد و دیری با او در علوم حکمیه بحث کرد از آن پس بقراط گفت همشهریان وی دیوانه اند نه او
(Democrite (2 – ( (نقل بمعنی از ترجمهء نزهه الارواح) ( ۱ Dimoukrates (4) – ( – صاحب روضه الصفا در این مورد بجای ذیمقراطیس، انکاس آورده است و شاید غلط کاتب باشد ( ۳ – Dimokrates.