حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی، بزرگترین حماسه سرای تاریخ ایران و یکی از برجسته ترین شاعران جهان شمرده میشود در تذکره ها و تواریخی که تا اواخر قرن سیزدهم هجری تألیف شده است. مطالب قابل توجهی که ما را از نظر تحقیق در زندگانی وی قانع سازد بسیار کم است .
ناچار بیشتر باید به نوشته های دانشمندان قرن اخیر توجه کرد.که با دقت در متن شاهنامه از طابران طوس است دولتشاه « باز » یا « باژ » برای نظریات خود دلائل مؤثری آورده اند زادگاه او:
مولد این شاعر بزرگ دهکدهء دانسته است اما گمان میرود که اشتباه او ناشی از عبارت نظامی عروضی در چهارمقاله باشد « رزان » سمرقندی او را از مردم دهکدهء
تاریخ تولد: « جنازهء فردوسی را به دروازهء رزان بیرون همی بردند » که نویسد هنگامی که هدیهء سلطان محمود به طوس رسید دربارهء تاریخ تولد فردوسی روایات تذکره ها و تاریخ ها پریشان است. در نسخه های معتبر شاهنامه سالهای عمر او تا هفتادوشش و یاد شده است و با توجه به سال درگذشت فردوسی میتوان تاریخ نسبهً دقیقی برای تولد او یافت.
در جایی میگوید:
« نزدیک هشتاد » کنون سالم آمد به هفتادوشش غنوده همی چشم بیمارفش
و در مورد دیگر گوید:
کنون عمر نزدیک هشتاد شد امیدم به یکباره بر باد شد
محققان معاصر گمان دارند که بیت اخیر پس از پایان شاهنامه بر آن افزوده شده است زیرا در همهء نسخه های خطی شاهنامه این بیت وجود ندارد و ظاهراً پس از سال (۴۰۰ ه ق) فردوسی در شاهنامه تجدیدنظر کرده و ابیاتی بر آن افزوده است. بر طبق بیشتر نسخه های شاهنامه، فردوسی در سال (۴۰۰ ه ق) هفتادویک سال داشته است. و در این صورت اگر هفتادویک سال از سال چهارصد هجری به عقب برگردیم تولد او به سال ۳۲۹ و برابر با سال درگذشت رودکی میشود این تاریخ را دلایل دیگری نیز تأیید می کند:
فردوسی بنا به گفتهء خودش در هنگام روی کار آمدن محمود غزنوی پنجاه وهشت ساله بوده است زیرا میگوید:
بدان گه که بد سال پنجاه وهشت جوان بودم و چون جوانی گذشت
خروشی شنیدم ز گیتی بلند که اندیشه شد پیر و من بی گزند
که ای نامداران و گردنکشان که جست از فریدون فرخ نشان؟
فریدون بیداردل زنده شد زمین و زمان پیش او بنده شد
بپیوستم این نامه بر نام اوی همه مهتری باد فرجام اوی
سال جلوس محمود( ۳۸۹ ه ق) است ولی دو سال پیش از آن، سال ۳۸۷ ، مطابق با غلبهء محمود بر نوح بن عبدالملک سامانی و سپهسالاری او در خراسان است اگر از این تاریخ ۵۸ سال به عقب برگردیم باز سال تولد فردوسی ۳۲۹ خواهد شد و تشبیه محمود به فریدون نیز میرساند. که ابیات بالا مربوط به آغاز شهرت اوست.
کنیت و نام: کنیت فردوسی همه جا ابوالقاسم آمده است و صورت درست نام خود و پدرش روشن نیست
خانوادهء فردوسی: خانوادهء او بنا بر نوشتهء و صاحب ثروت و آب و ملک بوده اند اما این توانگری و مکنت در طی سالیان دراز به تهی « از دهاقین طوس » نظامی عروضی دستی گرایید و در روزگار پیری، شاعر عالیقدر با تنگدستی و نیاز به سر می برده است.
در خطاب به فلک وارونه گرد گوید:
چو بودم جوان برترم داشتی // به پیری مرا خوار بگذاشتی
هنگامی که هنوز نیروی جوانی و مایهء زندگانی شاعر از میان نرفته بود اندیشهء نظم شاهنامه او را به خود مشغول داشت و روزی که بدین کار دست زد بیش از چهل سال از زندگانیش نمی گذشت. افسانه هایی که دربارهء سبب نظم این اثر جاویدان در تذکره ها و تواریخ قدیم آمده است اغلب بی اساس و دور از حقیقت است
و چون فردوسی شاهنامه تمام » :
در این باره ضمن گفتگو از شاهنامه سخن خواهیم گفت
سفرهای فردوسی: نظامی عروضی نویسد کرد نساخ او علی دیلم بود و راوی ابودلف و وشکرده حیی قتیبه که عامل طوس بود شاهنامه علی دیلم در هفت مجلد نبشت و فردوسی بودلف را برگرفت و روی به حضرت نهاد، به غزنین و به پایمردی خواجهء بزرگ احمد حسن کاتب عرضه کرد و قبول صحت جزئیات این روایت با توجه به آنچه در شاهنامه و منابع دیگر آمده است تأیید نمیشود،
زیرا صاحب تاریخ سیستان « افتاد زندگانی بر » :
و فردوسی جواب داد « اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست » :نویسد که چون محمود وصف رستم را شنید گفت خداوند دراز باد ندانم اندر سپاه او چند مرد چون رستم باشد اما این دانم که خدای تعالی خویشتن را هیچ بنده چون رستم وزیرش گفت:« این مردک مرا به تعریض دروغزن خواند » :
این بگفت و زمین بوسه کرد و برفت محمود وزیر را گفت: « نیافرید شاعر دل آزرده دربار محمود را ترک کرد و مینویسند که یکسر به سوی هرات رفت و در آنجا دیری میهمان « بباید کشت » اسماعیل وراق (پدر ازرقی شاعر) بود و کسان محمود که به دنبالش رفته بودند او را در طوس نیافتند و بازگشتند آنگاه بنا به و نسبتش به یزدگرد « به طبرستان شد به نزدیک سپهبد شهریار که از آل باوند در طبرستان پادشاه او بود » روایت نظامی سمرقندی شهریار می پیوست صد بیت در هجو محمود بر شاهنامه افزود و آن را به شهریار تقدیم کرد و باز نظامی عروضی نویسد که شهریار هجو محمود را به صدهزار دینار خرید و شست این داستان و هویت سپهبد شهریار و دیگر اجزاء آن اگر هم درست باشد. بدین صورت نیست زیرا با تاریخ وفق ندارد.( ۱)
گروهی از محققان نوشته اند که فردوسی به بغداد و اصفهان نیز سفر کرده است اشتباه این گروه از آنجا ناشی شده است که یک نسخهء خطی شاهنامه را کاتبی در سال ۶۸۹ برای حاکم لنجان اصفهان نوشته و از خود خوانده و سال ۳۸۹ را « سیصد » را « ششصد » ابیاتی سخیف و سست در پایان آن افزوده است.
چارلز ریو( ۲) در تاریخ استنساخ کتاب برابر با سفر فردوسی به اصفهان پنداشته است از طرف دیگر کسانی که منظومهء یوسف و زلیخا را از فردوسی میشمرده اند. به دلیل اشاراتی که در مقدمهء این منظومه است. چنین نتیجه گرفته اند که شاعر به بغداد نیز سفر کرده است و البته چنین نیست
مرگ فرزند: در سالهای اواخر قرن چهارم هجری هنگامی که فردوسی به شصت وپنج سالگی رسیده بود مرگ فرزند جوانش پشت پدر جوان را چو شد
سال بر سی وهفت نه بر آرزو یافت گیتی و رفت مرا شصت :« به جای عنان عصا به دست وی داد » را دوتا کرد و وپنج و ورا سی وهفت نپرسید از این پیر و تنها برفت این حادثه باید در حدود سال (۳۹۵ ه ق) اتفاق افتاده باشد.
تاریخ درگذشت: درگذشت فردوسی را حمدالله مستوفی در سال (۴۱۶ه ق) و دولتشاه در سال (۴۱۱ ه ق) دانسته اند با توجه به سالهای عمر او و تاریخ تولدش میتوان سال ۴۱۱ را درست تر دانست زیرا در سراسر شاهنامه بیتی نیست که عمر فردوسی را بیش از ۸۰ سال بنماید و اگر به تاریخ تولد او ۸۲ سال هم بیفزاییم از سال ۴۱۱ بیشتر نمیشود. از طرفی بنا به روایت نظامی عروضی در سال مرگ او سلطان محمود در سفر هند بوده است و سال ۴۱۱ هم سال فتح قلاع نور و قیرات به وسیلهء محمود است. و در روایتی که نظامی نقل میکند در آن سفر خواجه احمد حسن میمندی نیز همراه سلطان بوده است. در حالی که اگر سال مرگ فردوسی ۴۱۶ باشد پس از عزل خواجه میمندی است نظامی گوید که در راه بازگشت از هندوستان سلطان را دشمنی بود. که حصاری استوار داشت. سلطان پیامی برای وزیر گفت: اگر جز به کام «؟ چه جواب داده باشد » : وی فرستاد که تسلیم شود و هنگامی که پیک او بازمیگشت از وزیرش پرسید من آید جواب من و گرز و میدان و افراسیاب این بیت شاه را به یاد شاعر دل شکسته انداخت و هنگامی که به پایتخت آمد،
بنا به جنازهء » نوشتهء نظامی عروضی شصت هزار دینار برای فردوسی فرستاد، اما نوشداروی او هنگامی رسید که سهراب مرده بود و تنها دختری که از او بازمانده بود صلهء شاه را پس داد و ابوبکر کرامی مأمور شد « فردوسی را به دروازهء رزان بیرون همی بردند که از آن پول رباط چاهه را بر سر راه مرو و نیشابور بسازد
آرامگاه فردوسی: امروز در ۲۷ هزارگزی مشهد و در شش هزارگزی راه میخوانند و در دل این نقطه، در میان باغی نسبهً « شهر طوس » مشهد به قوچان، در کنار خرابه های طوس قدیم جایی است که آن را بزرگ بنای سنگی آرامگاه فردوسی قرار دارد این بنا به فرمان رضاشاه در سال (۱۳۱۳ ه ش) ساخته شد.
نظامی عروضی نویسد که پس از مرگ فردوسی یکی از مذکران متعصب طابران طوس مانع تدفین جنازهء وی در گورستان شهر شد. و او را رافضی خواند. به ناچار جنازه را در باغی که کنار دروازهء شهر و متعلق به خود حکیم فردوسی بود. به خاک سپردند. و اگر این روایت درست باشد محل آرامگاه کنونی شاعر را باید ملک شخصی او شمرد
مذهب فردوسی: فردوسی را برخی از محققان شعوبی دانسته اند ولی نمیتوان این عقیده را محقق و قاطع دانست وی با وجود اینکه مسلمانی مؤمن است و همین حقیقت جویی یکی از موجبات بی اعتنایی درباریان متعصب سلطان محمود نسبت به وی بوده است به اندیشه های زردشتی و دین بهی نظر تحسین دارد و به نوشتهء هر موقع که توانسته است به کیش ایرانی گریز زنداز سوز دل و شور » ، دکتر معین در کتاب مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی و با تأسف بسیار افزوده است که: چو زین بگذری دور عُمخَر بود سخن گفتن از تخت و منبر بود اما در هر « باطنی سخن رانده است و نیز خاطرنشان ساخته است « به ناگفتن و گفتن ایزد یکی است » :
حال باید به خاطر داشت که او همواره موحد بوده و گفته است که:
اگر خلد خواهی به دیگر سرای// به نزد نبی و وصی گیر جای
هزارهء فردوسی: چون بعضی از محققان تولد فردوسی را در سال ۳۱۳ حساب کرده بودند هزار سال پس از آن ( ۱۳۱۳ ) در زمان رضاشاه گروهی از بزرگان دانش ایران شناسی و محققان کشورهای دیگر به ایران دعوت شدند و کنگره ای با شرکت فضلای زمان در تهران تشکیل شد تا هزارهء فردوسی را جشن بگیرد جلسه های این کنگره در دارالفنون تهران تشکیل می شد. مجموعهء ارزنده ای از سخنرانیهایی که در این کنگره ایراد گردید و اشعاری که در سال ۱۳۲۲ از طرف وزارت فرهنگ منتشر شد. در پایان کنگره میهمانان ایران و اعضای « هزارهء فردوسی » خوانده شد. زیر عنوان ایرانی کنگره به خراسان سفر کردند. و در همان سفر آرامگاه حکیم بزرگ به دست رضاشاه گشوده شد.
آثار فردوسی: بزرگترین حماسهء ایرانی و یکی از چند اثر کوه آسای ادبی جهان شاهنامهء فردوسی است داستانهای حماسی و روایات تاریخی و افسانه های ما در قرون پیش از اسلام در کتب بسیاری پراکنده بود که از جملهء آنها باید کارنامهء اردشیر بابکان، یادگار زریر، بهرام چوبین، داستان رستم و اسفندیار، داستان پیران ویسه، کتاب پیکار، پندنامهء بزرگمهر، اندرز خسرو پسر قباد (انوشیروان)، مادیگان شطرنج، است که کارنامهء شاهان ایران کهن بوده است و تألیف « خداینامه » آئین نامه و گاهنامه را نام برد اما برتر و جامع تر از همهء آنها آن را در زمان خسروپرویز دانسته اند. و در مقدمهء بایسنقری شاهنامه آمده است که یزدگرد شهریار، دهقان دانشوری را به تکمیل آن مأمور ساخت. این کتاب را ابن مقفع به عربی ترجمه کرده است. اما از این ترجمه چیزی در دست نیست. باید این نکته را خاطرنشان کرد که خداینامهء پهلوی یا ترجمهء عربی آن مستقیماً در دست فردوسی نبوده است. زیرا فردوسی از مأخذی دیگر استفاده کرده، بدین معنی که پیش از شروع کار شاهنامه، سپهسالار پاک نژاد خراسان ابومنصور عبدالرزاق وزیر خود ابومنصور معمری را به گردآوری دهقانان و تألیف کارنامهء شاهان مأمور ساخته و شاهنامهء فارسی منثوری پرداخته بود. و همین گرد آوردن دهقانان و موبدان، که روایات را سینه به سینه آموخته بودند، نشان میدهد که متن خداینامه در دسترس ابومنصور نبوده است.
علاوه بر ابومنصور معمری، کسان دیگر و از جمله ابوالمؤید بلخی و ابوعلی محمد بن احمد بلخی نیز شاهنامه هایی به نثر نوشته بودند. اما گمان نمی رود که مأخذ فردوسی کتابی جز شاهنامهء ابومنصوری بوده باشد و البته اطلاعات و معلومات شخصی و از همه مهمتر نقل « آزادسرو » قدرت تصور بیمانندش در پرداختن کتاب بی اثر نبوده است. قسمتی از روایات شاهنامه را نیز از شخصی به نام میکند.( ۳) و در این مورد به تحقیق نمیتوان گفت که آیا آزادسرو مستقیماً مطالب را برای وی گفته است یا جزو گردآورندگان شاهنامهء ابومنصوری بوده و فردوسی عین عبارت ابومنصوری را به نظم آورده است؟
داستان نظم شاهنامه: در مورد داستانهای حماسهء ملی ایران باید گفت که در این کار فردوسی مبتکر نبوده و پیش از او دیگران بدان دست زده بودند: مسعودی مروزی قسمتی از شاهنامه را به وزن ترانه های ساسانی ساخته بود که از تمام آن فقط چند بیتی از سرگذشت کیومرث مانده است پس از مسعودی، دقیقی طوسی سرگذشت گشتاسب و ظهور زردشت را به نظم آورد و چون دقیقی به دست غلامی کشته شد، شاهنامهء وی نیز ناتمام ماند.
و بنا به گفتهء فردوسی: ز گشتاسب و ارجاسب بیتی هزار بگفت و سر آمد
بر او روزگار یکایک از او بخت برگشته شد // به دست یکی بنده بر کشته شد
فردوسی که شاید پیش از مرگ دقیقی و حتی پیش از آنکه وی به کار شاهنامه دست بزند خود در این فکر بود کمر همت بر میان بست و اثری در حدود شصت برابر کار دقیقی به وجود آورد و هنگامی که به سرگذشت گشتاسب رسید، هزار بیت دقیقی را هم در شاهنامهء خود نقل کرد فردوسی برای تألیف شاهنامه زحمات فراوان کشید و آنگاه « بپرسیدم از هر کسی بیشمار » و نیروی جسمی و مالی خود را هم بر سر آن نهاد میگوید که برای فراهم کردن متن داستانها در این راه مرا یاری کرد و گفت: نوشته من این نامهء پهلوی به نزد تو « تو گویی که با من به یک پوست بود » دوست مهربانی که آرم مگر بغنوی آنگاه بزرگان زمان مانند حیی قتیبه و علی دیلم که مقام و سرگذشت آنها روشن نیست.( ۴)وی را تشویق کردند و و هنگامی که در « کاخی بلند پی افکند که از باد و باران نیابد گزند » او در حدود سی سال در این کار پایداری کرد و از نظم خود وی به پایان رسید. به درستی نمیدانیم. که ارتباط او با دربار محمود « نامهء شاهوار » می گذشت « پنج هشتاد بار از هجرت » حدود غزنوی چگونه بوده است از مدایحی که در شاهنامه آمده است. چنین استنباط میشود. که فضل بن احمد اسفراینی وزیر سلطان محمود، نصربن سبکتکین برادر سلطان و گروهی دیگر از بزرگان خراسان به او نظر لطف داشته اند. و در کار شاهنامه مشوق وی بوده اند. فضل بن احمد اسفراینی که تا سال (۴۰۱ ه ق) وزیر محمود بود به زبان و فرهنگ ایران علاقه داشت.
و هم او بود که فردوسی درباره اش گفته است:
کجا فضل را مسند و مرقد است //نشستنگه فضل بِن احمد است
نبد خسروان را چنان کدخدای // به پرهیز و داد و به آیین و رای
اما دریغ که هنگام سفر فردوسی به غزنین بر مسند فضل مردی نشسته بود که با وجود فضل و هنر، در دین تعصب داشت و آنچه را به ایران پیش از اسلام بازمی گشت به حکم تعصب باطل میشمرد این شخص خواجه احمدبن حسن میمندی است که دفاتر دیوانی محمود را بار دیگر از فارسی به عربی گردانید و سخن و ادب پارسی را خوار کرد پیداست که او هرگز برای فردوسی راهی به دربار نمی گشود و اگر می گشود، علل دیگری که گفته خواهد شد آن راه را می بست. موانع دیگری که در راه حکیم طوسی وجود داشت. یکی حسادت شاعران دربار بود که او را از دور می شناختند و نزدیک شدن او را به شاه به زیان خود می دیدند. و دیگر طرز فکر و تعصب محمود غزنوی بود. که نه با مذهب و افکار فردوسی موافقت داشت و نه میتوانست غرور میهنی او را بپذیرد.
حملهء فردوسی به تورانیان و بزرگداشت نژاد و تمدن ایرانی چیزی نبود که به مذاق محمود خوش آید و روایت تاریخ سیستان که در ذیل عنوان سفرهای فردوسی نقل شد، میتواند دلیل نزدیکتری برای این حقیقت باشد به خودِ وی میگوید: مرا « بازار فردوسی را تباه کرد » هرحال شاهنامه در بارگاه غزنین خوانده شد. و دیر نپایید که حسادت بدگویان غمز کردند. کآن پرسخن به مهر نبی و علی شد.
کهن ترجمه های شاهنامه: شاهنامهء فردوسی به تمام زبانهای زندهء دنیای امروز ترجمه شده و دربارهء آن کتابها و مقاله های بیشمار به رشتهء تحریر درآمده است، که از جملهء آنها این ترجمه ها و کتب قابل ذکر است:
ترجمه ها و کتب قابل ذکر است:
آلمانی
ترجمهء شاهنامه به زبان آلمانی توسط گورس( ۵)،
ترجمهء رستم و سهراب به آلمانی به وسیلهء فریدریش روکرت( ۶ )
ترجمهء کامل شاهنامه به آلمانی به دست شاک( ۷)،
کتاب حماسهء ملی ایران دربارهء شاهنامه نوشتهء تئودور نلدکه( ۸)،
ترجمه های سر ویلیام جونز( ۹)،
لومسدن( ۱۰ )،
ترنر مکان( ۱۱ )،
و کارهای جورج وارنر( ۱۲ )،
و برادرش ادموند وارنر( ۱۳ )
در زبان انگلیسی،
ترجمهء منثور کریمسکی( ۱۴ )
ترجمه های منظوم و ناتمام لوزیمسکی( ۱۵ )
و ژکفسکی( ۱۶ )
در زبان روسی،
ترجمهء بی مانند ژول مول( ۱۷ )
در زبان فرانسه،
ترجمهء لاتینی فولرس( ۱۸ )
در زبان عربی
قوام الدین فتح بن علی البنداری
و بسیاری ترجمه های دیگر که یادآوری آنها موجب اطالهء کلام خواهد شد از برجسته ترین ترجمه های شاهنامه اثری است. که قوام الدین فتح بن علی البنداری در سال (۶۲۰ ه ق) به زبان عربی در شام انجام داده و به عیسی بن ابی بکربن ایوب حکمران عرب تقدیم داشته و دکتر عبدالوهاب عزام استاد جامع الازهر (در قاهره) آن را تصحیح و چاپ کرده است.
اهمیت فردوسی و شاهنامهء او: فردوسی را باید پیشرو کسانی شمرد که به افتخارات ایران کهن جان داده و عظمت آن را آشکار ساخته اند او مظهر وطن پرستی و ایران دوستی واقعی است و می گوید که اگر ما:
ز بهر بر و بوم و فرزند خویش زن و کودک و خرد و پیوند خویش
همه سربه سر تن به کشتن دهیم از آن به که کشور به دشمن دهیم
از طرف دیگر او را میتوان حافظ تاریخ ایران کهن دانست مطالعهء منابع عربی دورهء اسلامی و آثار باقیمانده از روزگاران پیش از اسلام نشان میدهد که بسیاری از روایات شاهنامه درست مطابق خداینامه های پیشینیان است و حکیم طوسی در نقل آنها کمال امانت را مراعات کرده است نکتهء دیگر که نباید از آن غافل بود این است که در اثر گرانبهای فردوسی گاه رسوم و آداب و شیوهء زندگی مردم ایران کهن، به نقل از منابع قدیم، آورده شده و به این ترتیب میتوان بسیاری از آن رسوم را از طریق مطالعهء شاهنامه دانست.
و به عبارت دیگر شاهنامه مأخذی برای جامعه شناسی تاریخی است یکی از بزرگترین امتیازهای فردوسی ایمان به اصول اخلاقی است فردوسی هرگز لفظ رکیک و سخن ناپسند در کتاب خود نیاورده و همین امر باعث شده است که هجونامهء محمود غزنوی را بسیاری از دانشمندان مجعول بدانند. اندرزهای گرانبهای او گاه با چنان بیان مؤثری سروده شده است. که خواننده نمیتواند خود را از تأثیر آن بر کنار دارد:
ز خاکیم باید شدن سوی خاک// همه جای ترس است و تیمار و باک
جهان سربه سر حکمت و عبرت است// چرا بهرهء ما همه غفلت است؟
سخن پردازی که دربارهء او گفتگو می کنیم صاحب دلی حساس بوده و سوز و گداز و شیدایی عاشقانه را به خوبی در لابه لای ابیات پرهیمنهء این حماسهء بزرگ گنجانیده است سرگذشت عشق زال و رودابه و داستان منیژه و بیژن دو نمونه از این گونه شعرهاست. گاهگاه صحنهء یک دیدار یا سلام و احوالپرسی را در عین سادگی چنان شرح میدهد. که گویی خواننده ماجرا را به چشم می بیند هنگامی که گیو برای آوردن کیخسرو به توران سفر می کند، خسرو با شادی از او استقبال می کند فردوسی میگوید:
ورا گفت: ای گیو شاد آمدی! //خرد را چو شایسته داد آمدی!
چگونه سپردی بر این مرز راه؟ ز طوس و ز گودرز و کاوس شاه،
چه داری خبر؟ جمله هستند شاد؟// همی در دل از خسرو آرند یاد؟
جهانجوی رستم، گو پیلتن// چگونه است و دستان آن انجمن؟
فردوسی در وصف منظره ها و نمایش پرده های مختلف رزم و بزم بر بسیاری از شاعران زبان پارسی برتری دارد در وصف های او سادگی و دقت و لطافت بیان با هم آمیخته است بنا بر تحقیق هانری ماسهء فرانسوی در سراسر شاهنامه بیش از دویست وپنجاه قطعهء توصیف وجود دارد که اغلب آنها بدیع و دلکش است در زیبائی رودابه دختر مهراب و معشوقهء زال چنین سخن می گوید:
ز سر تا به پایش به کردار عاج// به رخ چون بهار و به بالا چو ساج
دو چشمش به سان دو نرگس به باغ //مژه تیرگی برده از پر زاغ
اگر ماه جویی همه روی اوست// وگر مشک بویی همه موی اوست
بهشتی است سرتاسر آراسته// پر آرایش و « کوه و لاله و سنبل و هوای خوشگوار و زمین مشکبار » رامش و خواسته
سرود دلکشی که در وصف مازندران ساخته و در آن از شمال ایران سخن گفته وصف دقیق و درستی از دیار مازندران است آنجا که سیاهی شب را در آغاز داستان منیژه و بیژن نقاشی می کند بدیع ترین و زنده ترین تصویر شب را در سخن او می بینیم:
سپاه شب تیره بر دشت و راغ //یکی فرش افکنده چون پر زاغ
چو پولاد زنگارخورده سپهر //تو گفتی به قیر اندر اندود چهر
نمودم ز هر سو به چشم اهرمن// چو مار سیه باز کرده دهن
در بیان او گاه توصیف، صورت مبالغه پیدا می کند اما هماهنگی لفظ و حسن تشبیه به قدری است که هرگز اغراق و مبالغهء شاعر را ناخوشایند جلوه نمی دهد این چند بیت در وصف تهمینه دختر شاه سمنگان و مادر سهراب است:
دو ابرو کمان و دو گیسو کمند// به بالا به کردار سرو بلند
دو رخ چون عقیق یمانی به رنگ// دهان چون دل عاشقان گشته تنگ
دو برگ گلش سوسن می سرشت// دو شمشاد عنبرفروش از بهشت
بناگوش تابنده خورشیدوار// فروهشته زو حلقهء گوشوار
لبان از طبرزد زبان از شکر //دهانش مکلل به دُرخ و گهر
ستاره نهان کرده زیر عقیق// تو گفتی ورا زهره آمد رفیق
فردوسی را نباید تنها حماسه سرا شمرد او در عین حال که بدین شیوه شهرت دارد، سخنوری است که در تغزل و رشته های دیگر شعر نیز میتوان او را با بزرگان آن فنون قیاس کرد
آثار دیگر فردوسی: شاهنامه معیار و مشخص کامل خلاقیت طبع فردوسی است ولی کار او به همین اثر پایان نمی یابد دربارهء فردوسی به و همچنین برخی قطعات تغزلی میتوان سخن گفت انکار تعلق منظومهء یوسف و زلیخا شاید « یوسف و زلیخا » عنوان مصنف مشکل تر از اثبات آن باشد. دلیل اساسی به نفع مصنف بودن فردوسی این است. که بعید مینماید مصنف چنین اثر منظومی مجهول و گمنام مانده باشد. شکی که برای برخی از دانشمندان ایران مبدل به نفی کامل مصنف بودن فردوسی گردید تقریباً مربوط به زمان با زبان شاهنامه سروده نشده است. نمیتواند ثابت کند که این کتاب اثر فردوسی « یوسف و زلیخا » ماست از طرفی اشاره به اینکه نیست، زیرا در خود شاهنامه هم زبان اسکندرنامه با قسمتهای اساطیری تفاوت دارد. و طبیعی است که منظومه ای مذهبی و رمانتیک را که با قرآن رابطه دارد، فردوسی نمیتوانسته است با زبان شاهنامه بسراید و نیز اگر گویندهء این منظومه جز فردوسی بوده و گمنام مانده باشد. باز هم مشکل میتوان قبول کرد که در نقلها و ادبیات کلاسیک ایران هیچ ذکری از او نرفته باشد، در حالی که در تذکره ها گاه از سراینده ای که فقط چند بیت شعر دارد نام برده شده است دربارهء یوسف و زلیخای منسوب به فردوسی نکاتی چند باید گفته شود تا کیفیت انتساب آن به حکیم طوسی روشن گردد:
این منظومه در بحر متقارب مثمن مقصور و به وزن شاهنامه است و مطابق اکثر نسخ چاپی و خطی و از جمله نسخهء چ بمبئی به تاریخ( ۱۳۴۴ ه ق) چنین آغاز میشود:
به نام خداوند هر دو سرای// که جاوید ماند همیشه به جای
و به استناد ابیاتی که در مقدمهء آن آمده پیش از سرایندهء این کتاب موضوع سرگذشت یوسف را کسانی دیگر از جمله ابوالمؤید بلخی و شاعری دیگر به نام بختیاری به نظم آورده اند به موجب نسخهء خطی موجود در موزهء بریتانیا سراینده سفری به بغداد کرده و در آنجا این منظومه را به خواهش ابوعلی حسن بن محمد بن اسماعیل ساخته است. در آغاز تمام نسخ خطی و چاپی ابیاتی نیز دیده میشود. که سراینده ضمن آن ابیات اظهار میدارد که پیش از این از داستانهای تاریخی و حماسی و عشقی سخن میگفته و اینک از آن کارهای بی ثمر و بی پایه دست کشیده و راه خدا پیش گرفته است. و میخواهد داستانی از قرآن کریم را به نظم پارسی درآورد.
اشتباه دیگری که کتابدار موزهء بریتانیا در مورد سفر فردوسی به اصفهان مرتکب شده بود و از آن یاد کردیم، موجب شد که گروهی از محققان تصور کنند که فردوسی در همان سال که به اصفهان رفته سری هم به بغداد زده و در آنجا داستان یوسف و زلیخا را ساخته است اما در هر صورت بدین حدس ها نمیتوان اعتماد کرد و به دلایلی که ذی بیان خواهد شد صحت انتساب این اثر به فردوسی بسیار بعید است:
۱- نام فردوسی و ممدوحان و معاصران او در این منظومه نیست و فقط در پشت جلد کتاب، فردوسی به عنوان سرایندهء آن معرفی شده است
۲- مورخان و تذکره نویسان همزمان یا نزدیک سخن نگفته اند و تا نیمهء اول قرن نهم از یوسف و زلیخای « یوسف و زلیخا » به زمان فردوسی هرگز دربارهء او به عنوان سرایندهء فردوسی سخنی در میان نیست
۳- در مورد ابیاتی که مربوط به گذشتهء سراینده است و چنین مینماید که این گوینده روزی حماسه سرا بوده، میتوان احتمال داد که ابیات مذکور را ناسخی که اندک طبع شعری داشته است برای اثبات تعلق منظومه به فردوسی و یا برای آزمودن طبع خود الحاق کرده باشد و یا به قول یکی از دانشمندان معاصر شاید سراینده قب در مجالس درباری راوی بوده و اشعار حماسه سرایان را در بزم شاهان می خوانده است
۴- بر اساس آنچه در اثبات درستی انتساب منظومه به فردوسی گفته اند به آسانی نمیتوان پذیرفت که زنده کنندهء زبان پارسی و پی افکن کاخ بلند شاهنامه اثر گرانبهای خود را بی ارزش شمارد همین خود یکی از بزرگترین دلایلی است که برای « نیرزد صد از آن به یک مشت خاک » و در مقدمهء یوسف و زلیخا بگوید که رد نسبت منظومهء یوسف و زلیخا از فردوسی داریم
۵- تحقیر و تمسخر حماسه سرایی چیزی است که بر زبان شعرای بعد از فردوسی و به خصوص معاصران امیرمعزی و خود او بسیار دیده میشود در عصر فردوسی با وجود رواج مدح و ستایش، حماسه خلفای راشدین را یکسان « یوسف و زلیخا » هرگز منفور نبوده است که فردوسی هم در شمار مخالفان آن درآید
۶- گویندهء نمیداند و به همین دلیل میتوان گفت که این منظومه از فردوسی نیست زیرا « خاک پی حیدر » مینگرد و هرگز خود را مانند فردوسی است « یوسف و زلیخا » فردوسی دارای روح ملی و حماسی است و هرچه باشد سنی نمیشود
۷- بالاتر از همهء دلایل، سستی ابیات که به حقیقت از مقام معنوی و حکمی فردوسی به دور است و انتساب بسیاری از آنها به فردوسی در حکم فروداشت و تحقیر اوست
۸- در چند نسخهء خطی معتبر، از جمله نسخهء کتابخانهء ملی پاریس، ابیاتی در مدح شمس الدوله طغانشاه پسر الب ارسلان حاکم هرات آمده است بدین صورت:
سپهر هنر آفتاب امل// ولی النعم شاه شمس الدول
ملک بوالفوارس پناه جهان// طغانشاه خسرو الب ارسلان
و این ابیات اثبات می کند که گوینده در حدود شصت سال پس از فردوسی میزیسته است و هیچ دلیلی وجود ندارد که مدح طغانشاه را اضافی و الحاقی بدانیم و میتوان گفت در نسخه های دیگر، کاتبان به تصور اینکه منظومه از شاعر معاصر طغانشاه و سرایندهء یوسف و زلیخا که بوده » فردوسی است، این ابیات را زائد پنداشته و حذف کرده اند دربارهء اینکه پاسخ قاطعی نمیتوان داد تنها نوشتهء سعید نفیسی که خلاصهء آن نقل میشود قابل تعمق است:
در میان ابیات مدح طغانشاه «؟ است دو بیت بدینگونه دیده میشود: اما نیست بسیار مدت به جای که از ورج سلطان و لطف خدای از این ورطه دلشاد بیرون شود به تخلص شاعر است « امانی » خوانده و بدین نتیجه رسیده است که « امانی است » را « اما نیست » نزدیک شاه همایون شود سعید نفیسی هرکه باشد « یوسف و زلیخا » و این شاعر چون طبع سرشار و قدرت فراوانی نداشته فراموش شده است در هر صورت سرایندهء فردوسی نیست. علاوه بر شاهنامه و منظومهء یوسف و زلیخا که ذکر آنها گذشت قطعات غنائی جداگانه و حتی اشعار کامل و (۱۹ ) کتابشناس و محقق آلمانی و نیز قطعاتی را که « اته » قصایدی چند به مصنف شاهنامه نسبت داده اند.
و اگر قطعات مستخرج بهار و وحید دستگردی از مجموعه های خطی بیرون کشیده اند بر هم بیفزاییم در حدود بیست قطعه شعر غنایی به فردوسی منسوب است. معروفترین قطعهء منسوب به او، شعری است که عوفی در لباب الالباب آورده و چنین است:
بسی رنج بردم، بسی نامه خواندم ز گفتار تازی و از پهلوانی
به چندین هنر شصت وسه سال ماندم که توشه برم ز آشکار و نهانی
بجز حسرت و جز وبال گناهان جوانی من از کودکی یاد دارم دریغا » ندارم کنون از جوانی نشانی
به یاد جوانی کنون مویه آرم بر این بیت بوطاهر خسروانی قطعهء دیگری بدو منسوب است که وحید دستگردی آن را در مجلهء « مجمع البحرین » در نسخهء خطی « جوانی! دریغا جوانی ارمغان به چاپ رسانیده است زبان این قطعات غنایی با شاهنامه فرق دارد و در آنها لغات عربی بیشتر است و میتوان گفت که پاره است.
لغت نامه دهخدا
۱- مقالات استاریکف دربارهء – ترجمهء رضا آذرخشی
۲- تاریخ ادبیات در ایران به قلم ذبیح الله صفا
۳- فردوسی طوسی تألیف محمد استعلامی
۴ « و شاهنامه شاهنامهء فردوسی چ بروخیم
۵- معجم الانساب زامباور ج ۲ در موضوع آل باوند رجوع به مآخذ شود ( ۱) – آخرین امیر آل باوند که موسوم به شهریار است (شهریار سوم، پسر دارا) قبل از سال ۴۰۰ ه ق از قابوس وشمگیر شکست خورده و اگر فردوسی به نزد شاهنامه چ بروخیم ج – (CH Rieu (3 – ( او رفته باشد باید نتیجه گرفت که تاریخ سفر غزنین جلوتر از ۴۰۰ ه ق بوده است ( ۲ – – ( ۴) – نظامی عروضی یکی را عامل طوس و دیگری را نساخ شاهنامه دانسته است ( ۵ ) ۶ ص ۱۷۲۹ Friedrich Ruckert (7) – Schack (8) – Theodor Noldeke (9) – Sir William Jones (10) – Lumsden (11) – Turner Macan (12) – George Warner (13) – Edmond Warner (14) – Krimsky (15) – Lozimsky (16) – Zhukovsky (17) – J Mohl (18) – Vullers (19) – Ethe
Gorress (6)- نظامی عروضی یکی را عامل طوس و دیگری را نساخ شاهنامه دانسته است