، حَنظله بن ابى عامر، معروف به غسیل الملائکه، از اصحاب پیامبر اکرم و از شهداى جنگ اُحُد. حنظله از تیره بنوعمروبن عوف از قبیله اَوْس (ابنحزم، ص ۳۳۳) و فرزند ابوعامر عَبدعَمرِوبن صیفى، از شخصیتهاى مهم روزگار جاهلیت، بود. وى و عبداللّه بن عبداللّه اُبَىّ چندى پس از مسلمان شدن، از پیامبر اجازه خواستند تا پدرانشان را بکشند، اما پیامبر آنان را از این کار منع کرد (ابنحجر عسقلانى، ج ۱، ص ۳۶۱).
سبب این بود که ابوعامر و عبداللّهبن ابىّ، منافق مشهور صدر اسلام، پس از هجرت پیامبر اکرم به مدینه، به پیامبر حسادت ورزیدند. عبداللّهبن ابىّ نفاق ورزید و در مدینه ماند، اما ابوعامر به همراه عدهاى از جوانان اَوس به مکه نزد قریشیان رفت (ابنقُدامه، ص ۲۸۹؛ ابناثیر، اُسدالغابه، ج ۲، ص ۵۹؛ نیز ادامه مقاله).
براساس منابع، حنظله که تازه ازدواج کرده بود، با اجازه پیامبر اکرم، شبِ پیش از جنگ احد در کنار همسرش ماند و صبح روز نبرد، عازمِ میدان شد (براى نمونه رجوع کنید به واقدى، ج ۱، ص ۲۷۳؛ابنهشام، ج ۳، ص ۵۹۴؛بلاذرى، ج ۱، ص ۳۷۹). پیش از عزیمت حنظله به میدان نبرد، همسرش جمیله، دختر عبداللّه بن اُبَىّ (رجوع کنید به ابنسعد، ج ۵، ص ۶۵)، بنابر خوابى که در آن شب دیده و آن را به شهادت شوهرش تعبیر کرده بود (واقدى، همانجا)، چهار تن از خویشانش را به شهادت گرفت که آن شب را با حنظله گذرانده است، زیرا مى ترسید بر سر فرزندى که ممکن بود از این وصلت به وجود آید نزاعى دربگیرد (ابناثیر، اسدالغابه، ج ۳، ص ۱۴۷).
حنظله در میدان جنگ بر ابوسفیان چیره شد و خواست سرِ وى را از تنش جدا سازد، اما شَدّادبن اسودبن شعوب، حنظله را به قتل رساند. در این هنگام پیامبر اکرم فرمودند: «فرشتگان او را غسل مىدهند» (ابنهشام، همانجا). از آن پس، حنظله به غسیلالملائکه و فرزندانش به بَنوغسیل الملائکه مشهور شدند (رجوع کنید به ابنسعد، ج ۵، ص ۶۶؛ابنجوزى، ج ۶، ص ۱۹).
کشته شدن حنظله در جنگ احد چنان مهم تلقى شد که مشرکان قریش، خاصه ابوسفیان، درباره آن اشعار و رجزهایى سرودند (رجوع کنید به طبرى، سلسله ۱، ص ۱۴۱۲ـ۱۴۱۳؛ابناثیر، الکامل، ج ۲، ص ۱۵۹)، از آن جمله رجزِ معروف «حنظلهٌ بحنظلهٍ» بود که ابوسفیان به تلافى شکست بدر و کشته شدنِ فرزندش، حنظله، سرود (رجوع کنید به واقدى، ج ۱، ص ۲۹۶ـ۲۹۷؛طبرى، سلسله ۱، ص ۱۴۱۰).
پس از خاتمه جنگ، شایع شد که پیامبر کشته شده است. ابوسفیان و ابوعامر به دنبالِ پیکر پیامبر مىگشتند که به جسد حنظله برخوردند، ابوعامر پس از دیدن پیکر فرزندش، ضمن خواندن مرثیه براى او، گفت او براى من از تمامى کشته شدگان احد گرامى تر است (رجوع کنید به واقدى، ج ۱، ص ۲۳۷). قریشیان، به درخواست ابوعامر، از مُثله کردن حنظله خوددارى کردند (رجوع کنید به همان، ج ۱، ص ۲۷۴؛بلاذرى، ج ۱، ص ۳۹۱).
حنظله از افرادى بود که اَوسیان پیوسته به وجود او در برابر خزرجیان مباهات مى کردند (رجوع کنید به ابنقدامه، ص ۲۸۸ـ۲۸۹؛
ابناثیر، اسدالغابه، ج ۲، ص۶۰). رامیار (ص ۲۶۴) نام حنظله را در زمره کاتبان وحى آورده است.
ابوعامر، پدر حنظله، که بزرگ قبیله اَوس بود (مَقریزى، ج ۱، ص ۱۳۲) در روزگار جاهلیت رهبانیت مى ورزید و از قیامت و دین حنیف سخن مى گفت و به «راهب» شهرت داشت (ابناثیر، اسدالغابه، ج ۲، ص ۵۹). وى همچنین واجدِ دانشِ اهل کتاب بود (ابنشبّه نمیرى، ج ۱، ص ۵۳، پانویس). به نوشته بلاذرى (ج ۱، ص ۳۴۹)، وى که سوداى پیامبرى در سر داشت، پس از گفتگویى طولانى با پیامبراکرم بهرغم ادعاى حنیفیّت، از سوى پیامبر فاسق خوانده شد (ابنهشام، ج ۲، ص ۴۲۳ـ۴۲۴؛ابناثیر، الکامل، ج ۲، ص۱۵۰).
ابوعامر پس از این گفتگو به خشم آمد و همراه ۶۵ تن به قریش پیوست و در آنجا به تحریک مشرکان قریش و یهودیان و انصار مدینه بر ضد پیامبر پرداخت (مقریزى، همانجا). وى در جنگ بَدر با مشرکان قریش همراهى نکرد، ولى در غزوه احد نخستین کسى بود که جنگ را آغاز کرد (واقدى، ج ۱، ص ۲۲۳)، و حتى گودالهایى بر سر راه مسلمانان حفر کرد که از قضا یکى از مشرکان که قصد کشتن پیامبر را داشت در یکى از آنها افتاد و مسلمانان او را به قتل رساندند (همان، ج ۱، ص ۲۵۲).
ابوعامر بعد از فتح مکه به طائف گریخت و پس از مسلمان شدن مردم طائف، سرانجام به شام رفت. ظاهراً در آنجا بود که وى به فکر گردآورى سلاح و سپاه براى حمله به مدینه افتاد، اما در همانجا، در سال نهم یا دهم هجرى، از دنیا رفت (ابنهشام، ج ۲، ص ۴۲۴؛طبرى، سلسله ۱، ص۱۷۴۰؛ابناثیر، اسدالغابه، همانجا).
مسجد معروف به مسجد ضرار ــکه طبق آیه ۱۰۷ سوره توبه، پیامبر اکرم مأمور تخریب آن شدــ به تحریک ابوعامر ساخته شده بود، تا پس از پیروزى بر پیامبراکرم، وى در آنجا برایشان سخنرانى کند و حتى براساس منابع، منظور قرآن از عبارت «وَ اِرصاداً لِمَنْ حارَبَ اللّهَ و رَسولَهُ» در این آیه ابوعامر بوده است (براى نمونه رجوع کنید به واقدى، ج ۳، ص ۱۰۷۳؛بلاذرى، ج ۱، ص ۳۲۹ـ۳۳۰). به نوشته مقریزى (همانجا)،ابوعامر مصمم شده بود قبر آمنه، مادر پیامبراکرم، را بشکافد، اما به خواست خدا از این کار بازماند.
فرزندِ حنظله (عبداللّه، کنیهاش ابوعبدالرحمان و به قولى ابوبکر)، که از صغارِ صحابه پیامبر اکرم محسوب مى شد (رجوع کنید به ذهبى، حوادث و وفیات ۶۱ـ۸۰ه ، ص ۱۴۴)، نُه ماه بعد از شهادت حنظله و واقعه احد متولد شد. او بعدها به عنوان مردى صالح، با فضیلت، بزرگوار و عابد وصف شده است (ابناثیر، الکامل، ج۴، ص۱۰۳) که از شدت تواضع همواره چشم بر زمین مى دوخت (ابنسعد، ج ۵، ص ۶۷). آنچه وى را در تاریخ اسلام مشهور کرده است، به غیر از فرزند حنظله بودن، رهبرى وى در ماجراى حَرّه است (براى شرح کامل این ماجرا و نقش عبداللّهبن حنظله در آن رجوع کنید به حرّه*، واقعه).
ابن حزم (ص ۳۳۳) از بازماندگان عبداللّه بن حنظله فقط به بنوربیع، از فرزندان عبدالسلامبن عبداللّه، اشاره کرده است که در قُرطُبه متولى اَهراء (خانه بزرگى که در آن خوراکیهاى دربار را نگهدارى مى کردند) بودند، اما ابنسعد (ج ۵، ص ۶۵)، در ذیل نام همسران و فرزندان عبداللّهبن حنظله، به فرزندى به نام عبدالسلام اشاره نکرده است.
عبداللّه از پیامبر اکرم، عمر، ابوبکر، عبداللّه بن سلام و کعب الاحبار حدیث روایت کرده است (رجوع کنید به همان، ج ۵، ص ۶۶؛مِزّى، ج ۱۴، ص ۴۳۷). کسانى چون قیسبن سعدبن عُباده، اسماء بنت زید، عبداللّه بن ابى مُلَیْکَه، عباسبن سهل، ضمضمبن حوس، عبداللّه بن یزید خطمى، صالحبن ابى حسان و عبدالملکبن ابى بکر نیز از او روایت نقل کرده اند (رجوع کنید به ابنسعد، ج ۵، ص ۵۵۴؛ابنقدامه، ص ۲۸۹؛مزّى، همانجا؛ابنحجر عسقلانى، ج ۲، ص ۲۹۹).
منابع:
(۱) ابناثیر، اسدالغابه فى معرفه الصحابه، تهران: انتشارات اسماعیلیان، (بىتا.)؛
(۲) همو، الکامل فى التاریخ، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۶، چاپ افست ۱۳۹۹ـ۱۴۰۲/۱۹۷۹ـ۱۹۸۲؛
(۳) ابنجوزى، المنتظم فى تاریخ الملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۴) ابنحجر عسقلانى، کتاب الاصابه فى تمییز الصحابه، مصر ۱۳۲۸، چاپ افست بیروت (بىتا.)؛
(۵) ابنحزم، جمهره انسابالعرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ( ۱۹۸۲)؛
(۶) ابنسعد (بیروت)؛
(۷) ابنشبّه نمیرى، تاریخ المدینه المنوره: اخبار المدینه النبویه، چاپ فهیم محمد شلتوت، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۸) ابنقدامه، الاستبصار فى نسبالصحابه منالانصار، چاپ على نویهض، (بیروت ۱۳۹۲/ ۱۹۷۲)؛
(۹) ابنهشام، سیرهالنبى، چاپ محمد محیىالدین عبدالحمید، (قاهره) ۱۳۸۳/۱۹۶۳؛
(۱۰) احمدبن یحیى بلاذرى، انساب الاشراف، چاپ محمود فردوس عظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰؛
(۱۱) محمدبن احمد ذهبى، تاریخالاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، حوادث و وفیات ۶۱ـ۸۰ه ، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۸؛
(۱۲) محمود رامیار، تاریخ قرآن، تهران ۱۳۶۹ش؛
(۱۳) طبرى، تاریخ (لیدن)؛
(۱۴) یوسفبن عبدالرحمان مِزّى، تهذیبالکمال فى اسماء الرجال، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛
(۱۵) احمدبن على مَقریزى، امتاع الاسماع بماللنبى صلىاللّه علیه و سلم من الاحوال و الاموال و الحفده و المتاع، چاپ محمد عبدالحمید نمیسى، بیروت ۱۴۲۰/۱۹۹۹؛
(۱۶) محمدبن عمر واقدى، کتابالمغازى، چاپ مارسدن جونز، لندن ۱۹۶۶٫
دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۴