دانشمندان و بزرگان ایرانی متاخرزندگینامه دانشمندان و بزرگان ایرانی

زندگینامه حسن بُلغاری(۶۱۷ ه ق)

حسن بن یونس ، پزشک ـ داروشناس ، درگذشته پس از ۶۱۷٫ مؤلف کتابی به عربی درباره خوراکیها و داروهای «مفرَد» (= بسیط ) و مرکّب است ، که به تصریح خود او (نسخه خطی دانشگاه تهران ، ش ۷۴۹۴، برگ ( ۲۴۳ ) )، در سال مذکور در موصل به «بدرالدین جمال الاسلام محمود بن عثمان بن احمدالحکیم التفلیسی » املاء کرده است .

اندک آگاهی موثّق ما درباره این «بلغاری » همین است . ابن أبی أُصیبِعه شخصی را به نام «التّاج البلغاری » ذکر کرده که پزشک و گیاهشناس نامدارِ همروزگارِ او، رشیدالدین بن صوری (۵۷۳ـ۶۳۹)، که خود تألیف مصوّری به نام کتاب الادویه المفرده داشت ، «ردّ»ی بر کتاب او (= التاج البلغاری ) «درباره ادویه مفرده » نگاشت (ج ۲، ص ۲۱۶، ۲۱۹؛ ظاهراً این دو تألیف ابن صوری باز نمانده است ).

لوکلر (ج ۲، ص ۱۷۳) می گوید که «تاج الدین بلغاری »، که ابن صوری ردّی بر تألیف او نوشت ، «از دوستان ابن بیطار ( متوفی ۶۴۶ ) بود و ابن بیطار در الجامعِ خود دو یا سه بار از او همچون گیاهشناسی بزرگ ، یاد کرده است » مایرهوف ( مقدمه بر ابن میمون ، ص بیست ) که ، با تکرار نوشته لوکلر درباره دوستی ابن بیطار و تاج الدین بلغاری ، به غلط می گوید که این دو شاگرد ( گیاهشناس نامور اندلسی ) ابوالعباس نباتی بودند؛ نیز رجوع کنید به اشتباه مرکّب دهخدا ( ذیل «تاج الدین » ) که او را استاد ابن بیطار و ابوالعباس معرّفی کرده است ). زرکلی (ج ۴، ص ۲۷۹، با استناد به مجله معهد المخطوطات ۴:۳۶) درباره «تاج الدین بلغاری » چنین نوشته است : «ابومحمدعلی بن الحسین ، پزشک ؛ موصوف به شرف الاسلام ، و عزیز الملوک و السلاطین ؛ در موصل می زیست و سپس به قونیه نقل مکان کرد؛ او راست مختصرفی معرفه الادویه ، کتاب کوچکی به ترتیب الفبایی ( نامهای داروها ) ، که در ۶۱۵ املاء کرده است .» ظاهراً اشتباهی در مآخذ زرکلی روی داده است ، یا این که دو پزشکِ همروزگار با نسبتِ «بلغاری » وجود داشته اند.

به هر تقدیر، تألیف حسن بن یونس بلغاری (که عنوان آن ، به سبب افتادگی چند برگ از آغاز نسخه ما، معلوم نیست ؛ درباره این نسخه ، نیز رجوع کنید به دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد، ج ۱۶، ش ۷۴۹۴) شامل دو بخش است . نخست مقدمه ای نسبتاً مبسوط (بیش از بیست برگ ) درباره داروشناسی جالینوسی : تفاوت میان خوراکی («غِذاء»)، دارو («دواء») و زهر؛ انواع خوراکیها؛ «اَمزِجَه » (یا«طبایع ») و «قُوا»ی چهارگانه داروها و خوراکیها، و کنشهای اصلی آنها (مثلاً، تلیین ، قبض ، اسهال ، تنضیج ، و تفریح )؛ داروهای مرکّب و چندی و چونی اجزای آنها؛ پادزهرها؛ تعیین مقادیر داروهای مفرد، و جز اینها. دوم ، بخش اصلی کتاب ، شامل وصف داروها و خوراکیهای ساده و مرکب به ترتیب الفبایی حرفهای اول و دوم آنها.

با وجود چند نقیصه بزرگ در نسخه ما (افتادگی میان دو «مدخل » حَبّ النَّکهه و خِلال ، میان خندیقون و سَکْبینَج ، و از وَرَق الکَرْم تا برگ آخر نسخه ، یعنی باقی مدخلهای حرف واو و همه مدخلهای حرف یاء )، این نسخه شامل تقریباً ۲۴۷ ، ۱ مدخل است : تقریباً ۰۵۳ ، ۱ مدخل اصلی و ۱۹۴ مدخل ارجاعی یا ترادفی (مثلاً: « اَلْقَردیا ، هو البَلاذُر» و « أصل الاَنْجُدان الخَراسانی ، هوالاُشتُرغاز»). علتِ شمار نسبتاً بالای مدخلهای اصلی در این تألیف مفروضاً مختصر این است که بلغاری در بسیاری از موارد نه فقط فلان جانور یا گیاه یا کانی را وصف می کند بلکه در مدخلهای جداگانه ای هم وصف خواص بعض اندامهای آن جانور یا بعض اجزای آن گیاه و جز اینها و بعض داروهای مرکب از اینها را می آورد، مثلاً: هم «اُتْرُج » (بالنگ )، هم «قشرالاُترج » (پوست بالنگ ) و هم «اترج مُربّی ‘» (مربای بالنگ )؛ یا هم «لسان الحَمَل » (بارهنگ ) و هم «اصل لسانِ الحمل » (ریشه بارهنگ )؛ هم «قُنْفُذ» (خارپشت ) و هم «جِلْد القنفذ» (پوست خارپشت )؛ هم «اَرْنَب » (خرگوش )، هم «لَحم الارنب » (گوشت خرگوش ) و هم «اِنْفَحَه الارنب » (پنیرمایه ( مأخوذ از ) خرگوش )؛ هم «اِسفاناخ » (اسفناج ) و هم «اسفاناخیّه » (گونه ای خوراک که جزء اصلی آن اسفناج است ).

مدخلهای اصلی گاهی بسیار کوتاه است (دویا چند جمله )، مثلاً: « ابرث ( ؟ ) ، دَواءٌ فارسّی جَیّد لِلحفظ » (دارویی ایرانی ( که ) برای حافظه خوب است )؛ « اَفْلَنَجه ، حبٌّ حارّ یابس ، یُقوّی الکَبدَ و المعدهَ الباردتَینِ» (دانه ای گرم و خشک است ؛ جگر و معده سرد را تقویت می کند)؛ و گاهی کمی مشروحتر، مثلاً: « شاهِسْفَرَم : اَجودُه الصَّعتریّ، و هُوَ حار فی الدرجهِ الاولی ‘، یابسٌ فی الثانیه ، و قیلَ أنّه معتدلٌ… یُحلَّلُ فَضَلات الدماغ و یَمْلا الدماغَ البارد بُخاراً، و قیل إصلاحُهُ بالنیلوفر» (شاهْ اِسْپَرغَم : بهترینِ آن ( گونه ) صعتری است : گرم در درجه نخست و خشک در درجه دوم است ؛ ( نیز ) گفته اند که معتدل است …؛ افزونیهای ( خِلط ) دماغ را تحلیل و دماغ سرد را از بخار پُر می کند؛ گفته اند که اصلاحِ ( مضرّتِ ) آن با نیلوفر است ).

اما بیشتر مدخلها طولانی تر است (مثلاً: افیون ، ایارِج جالینوس ، باقِلی ‘ ، جُوارِشن الملوک ، سُماق ). در مورد هر چیز (جانور، گیاه ، کانی ، و جزاینها)، بلغاری ، علی الاصول ، به وصف ماهیّت آن نمی پردازد؛ مع ذلک ، گهگاه توضیحاتی کوتاه و غالباً ناکافی می دهد، مثلاً: « اَبْهَل : هو ثمرهُ العَرعَر یشبهُ الزُعْرورَ» (میوه عرعر است ؛ شبیه به زالزالک است )؛ « اَرْنَب بَحریّ : هو حیوانٌ بحری صَدَفیّ لَونهُ الی الحُمره ؛ بینَ اَجزائه اشیاءُ یشبهُ ورقَ الاُشْنان » (خرگوش دریایی : جانوری دریایی و صدفی است و رنگش مایل به سرخی ؛ در میان اجزای آن ، چیزهایی هست مانند برگ اشنان . ـ این تعریف را، بی ذکر مأخذ، از ابن سینا ( ج ۱، کتاب دوم ، ص ۴۱۳ ) گرفته است ). بلغاری علاقه ای به ذکر نامهای مرادف مواد به زبانهای مختلف و «وجه تسمیه » آنها نداشته است ، مگر بندرت ، مثلاً: « اَبوخَلسا ، هو خَسّ الحِمار و شَنْجار و شَنْقار و هوفیلوس ( ؟ ) » (این مترادفهارا هم از ابن سینا ( همان ، ج ۱، کتاب دوم ، ص ۴۰۶ ) برگرفته است )؛ « اِسْقیل ، هو بَصَل العُنصُل و هو بصل الفأر ، سُمّی بِذلکَ لأنّه یَقتُلُ الفأرَ، و یُقال لَه ایضاً عنصل » (مأخوذ از همو، همان ، ج ۱، کتاب دوم ، ص ۳۸۱). در مدخلهای مبسوط تر معمولاً بهترین گونه هر چیز، مزاج و قُوّه و سپس خواص درمانی آن را ذکر می کند.

در مورد ذکر مآخذ خود، بلغاری روشمندانه و صادقانه عمل نمی کند، فقط گهگاه یادی از آنان می کند: دیوسکوریدس ، جالینوس ، فولس ، روفس ، حنین بن اسحاق ، و برخی دیگر. بیش از همه ، نامِ «اسحاق » (شاید اسحاق بن عمران بغدادی ، متوفی حدود ۲۹۲) در متن او دیده می شود. آثار انتحال در این تألیف بلغاری کم نیست ، مثلاً: از محمدِ زکریای رازی : تعریف «افراسیقون » ( کذا ) ، «دواءٌ فارسی جیّد لِلحفظ » (رجوع کنید به الحاوی ، ج ۲۰، ص ۱۲۹: « انقوانقون ، دواء فارسی . قالَت الخوزُ، کُلُّ مَن یَستعِملُهُ حَسُنَ حِفْظُهُ و جادَ عَقلُهُ»)، و تعریف «نَفَل »: «دواءٌ بحری ( کذا ) یَجری مَجری القَتِّ، ینبت فی الربیع و یَشبه ایضاً الحَنَد قوقی ‘، کثیرُ القضبانِ، بِزرُه کَبزرِ الجَزرِ، و هو ینفعُ الطُحال جدّاً و یُدرُّ البولَ» (رجوع کنید به همان ، ج ۲۰، ص ۷۲: «دواءٌعَرَبیٌ، و هو أصلٌ ینبت فی فصلِ الربیع ؛ یشبه القتَّ و اصلَ الحندقوقا؛ و هو کثیر القضبان ، و بزره شبیه ببزرِ الجزر؛ حارٌ یدرالبول و ینفعُ مِن الطُحال »)؛ و از ابن بیطار، تعریف «شیرْخشک »: «هو طَلّء یَقعِ علی شَجرِ الخِلاف و الکَثیراء بِهَراه ، و هو حار اِلی الاِعتدال و أقوی ‘ فِعلاً من التَرَنْجُبین (رجوع کنید به الجامع ، ج ۳، ص ۷۵: « ( قالَ ) بعضُ عُلمائنا: هو طَلٌ یقع مِن السماء ببلاد العَجَم علی شجر الخلاف بهراه ، و هو حُلوٌ إلی الاعتدال و هو أقوی فعلاً من الترنجبین و نحوِ اَفعالِه ») (نیز رجوع کنید به برخی از انتحالها از ابن سینا، مذکور در سطور پیشین ).

به طور کلی می توان این کتاب را چنین ارزیابی کرد که عمدتاً تألیف و تلخیصی از نوشته های بعض پیشینیان نامدارِ او است ؛ به عبارت دیگر، نشانهای اجتهاد و پژوهش شخصی در آن آشکار نیست . اگر مؤلف را همان «تاج الدین بلغاریِ» مذکور بدانیم ، آنگاه می توان حدس زد که چرا رشیدالدین بن صوری «ردّ»ی بر آن نوشته بوده است .



منابع :

(۱) ابن ابی اصیبعه ، عیون الانباء فی طبقات الاطباء ، چاپ امرؤ القیس بن طحان ، قاهره و کونیگسبرگ ۱۸۸۲ـ۱۸۸۴؛
(۲) ابن بیطار، الجامع لِمفردات الادویه والاغذیه ، بولاق ۱۲۹۱؛
(۳) ابن سینا، القانون فی الطب ، چاپ ادوار قش ، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷؛
(۴) ابن میمون ، شرح اسماء العقار ، چاپ ماکس مایرهوف ، قاهره ۱۹۴۰؛
(۵) دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد، فهرست نسخه های خطی کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران ، نگارش محمدتقی دانش پژوه ، تهران ، ج ۱۶، ۱۳۵۷ ش ؛
(۶) علی اکبر دهخدا، لغت نامه ، زیرنظر محمدمعین ، تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۵۹ ش ؛
(۷) محمدبن زکریا رازی ، کتاب الحاوی فی الطب ، حیدرآباد دکن ۱۳۷۴ـ۱۳۹۰/۱۹۵۵ـ۱۹۷۱؛
(۸) خیرالدین زرکلی ، الاعلام ، بیروت ۱۹۸۶؛

(۹) Lucien Leclerc, Histoire de la mإdecine arabe, Paris 1876.

دانشنامه جهان اسلام   جلد ۴ 

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=